کافه تلخ

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

فرشتگان در دنیای ایماژینال و قابل تخیل مسیحی و قرون وسطایی




فیلیپ فور


Philippe Faure les Anges dans le monde imaginal chrétien et médiéval


درست چهل سال پیش؛ هانری کربن در طی مقاله ای که هنوز هم معروفیت دارد جمله ی لاتن موندوس ایماژینالیس (دنیای تخیلی) را به کار برد که مانیفست و بیانیه ای واقعی در سمت و سوی رویکردی تازه به ادبیات بینشگر اسلام ایرانی و هرمنوتیکی یله و رها شده از مقولات و قالب های ذهنی اندیشه ی نوین بود.
قصد کربن نشان دادن دنیایی؛ شیوه ای از بودن؛ نوعی معرفت و شناخت بود.
بین حواس خارجی و عقل ؛"تخیل فعال" به عنوان قابلیتی از شناخت درک می شد ؛ که بنیانگذار معرفت و شناختی قیاسی دفیق به شمار می رود؛ که قادر است وضعیت های داخلی را قلب ماهیت دهد و تصاویر معنوی منبعث از دنیای قابل تفکر را در سطح روح بازتاب بخشد.
پس "دنیای ایماژینال" این "مکانی " است که جایگاهش را نمی توان مشخص کرد ؛ گویی در آیینه ی روح معلق است؛ مکان تجلی تصاویر است ؛ در آن کالبد ها ظریف و لطیف می شود؛ کهن الگو ها در آن جا شکل می گیرد؛ و در آن وضعیت های معنوی بعدی فضایی به خود می گیرد.
حکایات و قصه های روشن بینی و بینشگری و آموزنده معنوی که سهروردی تالیف کرده است به کربن الگویی به صورت نمونه ای از جغرافیای معنوی اسلام ایرانی ارایه کرد.



تا آن جا که ما اطلاع داریم؛ جمله ی "دنیای ایماژینال" هیچگاه در مورد متون بینش‌گرانه ی قرون وسطایی به کار نرفته است. کربن نیز به غور و بررسی در مورد اسناد معنوی غربی پرداخت؛ اسنادی هم چون ادبیات مرتبط با گرآل یا حکمت الهی سویدنبورگ؛ ادبیاتی که هم چون کار هایی که در دنیای مسلمان به انجام رسانده بود؛ به تحقیق و تفحص روی آثار مهمی می پرداخت که به عنوان رفض و انحراف دینی تلقی می شدند.
اما به نظر ما آن واقعیتی که از ورای "دنیای ایماژینال" مد نظر و مطمح نظر است؛ بیشتر شامل سرچشمه های مبتنی بر سنت حنیف مسیحی هم می شود؛ این امر هم در مورد قصه های بینشگری صادق است و هم در مورد متونی که به شرح حال قد یسان می پردازد.
اما این مطلب واقعیت دارد که معرفت و شتاخت بینش گری در غرب مسیحی کمتر از دنیای اسلام زیر پوشش نظریه پردازی و تیوری سا زی رفته است؛ و بینش های قرون وسطایی در چارچوب مذهبی قرار دارند که با دقت تعیین شده است.

در این جا ادعا نداریم که دو نقطه نظر را به یکدیگر نزدیک می کنیم؛ یا انطباق هایی بین دنیای بینشگر مسیحی و اسلامی می یابیم ؛ یا این که این نکته را نشان دهیم که نظریه ی شناخت و وضعیت ایماژ و تصویر معنوی در هر دو فرهنگ یکی است.
در بالا دست این سوآلات ؛ مسآله تنها بر سر نشان دادن این نکته است که در بطن مذهب مسیحی قرون وسطایی ؛ و علی الخصوص و به ویژه رهبانیت ؛ اگر بتوان چنین چیزی را گفت؛ دنیایی از تصاویر معنوی توانست رشد کند که رمز واژه های خود؛ کارکردها؛ منطق خاص خود را دارد؛ دنیایی که در آن فرشتگان فعال مایشآ و حاملین شناختی عرفانی اند.