کافه تلخ

۱۳۸۰ آبان ۲۰, یکشنبه

نقد ادبی در یونان باستان از دیدگاه سقراط و افلاطون



سقراط نخستین منتقد ادبی است كه اندیشه هایی از او در عرصه ی نقد ادبی به صورت مكتوب به جا مانده است. البته همانند سایر اندیشه های فلسفی و حكیمانه ی سقراط , اندیشه های او در زمینه ی نقد ادبی نیز نه به صورت مستقیم, بلكه از طریق آثار افلاطون و تنگاتنگ در هم آمیخته با افكار و اندیشه های او به ما رسیده است , و در حقیقت این اندیشه های سقراط افلاطون است كه در زمینه ی نقد ادبی برای ما به یادگار مانده است.


۱
سه رساله ی « دفاع سقراط » ( آپولوژی) , « عشق و زیبایی» ( فایدروس) و « هنر راوی » ( ایون ) مهم ترین آثار افلاطون در زمینه ی نقل آرای ادبی و نقد آمیز سقراط هستند.در رساله ی آپولوژی كه شرح دفاعیات سقراط در دادگاهی است كه او را به مرگ محكوم كرد, از قول سقراط چنین می خوانیم:« پس از آن كه از آزمودن مردان سیاسی فراغت یافتم به شاعران روی آوردم تا بر خود روشن كنم كه من از آنان نادان ترم. از اشعارشان قطعه هایی برگزیدم كه با كوشش فراوان ساخته بودند و بهترین آثارشان به شمار می رفت.
خواستم تا معنی آن شعرها را توضیح دهند تا من نیز چیزی بیاموزم. آتنیان! شرم دارم پاسخ آنان را بازگو كنم. همین قدر می گویم كه همه ی حاضران بهتر از خود شعرا در باره ی آن شعرها سخن گفتند. بدین سان دریافتم كه شاعران در شعر سرودن از دانایی مایه نمی گیرند بلكه آثارشان زاده ی استعداد طبیعی و جذبه ای است كه گاه گاه به آنان روی می آورد, درست مانند پیشگویان و سرود خوانان پرستشگاه ها, كه سخنانی زیبا به زبان می آورند بی آن كه معنی گفته های خود را بدانند. گذشته از این, بدین نكته نیز پی بردم كه شاعران چون شعر می سرایند, گمان می برند كه همه چیز را می دانند و حال آن كه هیچ نمی دانند.»
(دوره ی آثار افلاطون ـ جلد اول ـ ص ۱۷)
از این گفته ی منسوب به سقراط چنین بر می آید كه او بین نیروی فهم , نقد و تفسیر شعر, و قریحه ی آفرینش شعر و به نظم درآوردن كلام , تفاوت اساسی قائل بوده و بر این عقیده بوده كه منتقد شعر می تواند از سراینده ی آن, شعر را بهتر درك و نقد و تفسیر كند. و به دلیل اهمیت تاریخی این نظر, باید آن را سرچشمه و منشاً نقد ادبی در تاریخ ادبیات جهان دانست.در یك نگاه كلی باید گفت كه از دید سقراط شعر و ادبیات حاصل نوعی حالت جذبه , وجد , خلسه و از خویش بی خویشی است , و در چنین لحظاتی است كه سروش غیبی , شعر و تخیلات شاعرانه را به شاعر, سخنور یا ادیب كه در حالت ناهشیاری بیدارـ خواب است, گویی دارد در بیداری روًیا می بیند , الهام می كند و او در دریافت این حالات و آنات اختیاری از خود ندارد. از این دیدگاه, سقراط شاعری را نوعی دیوانگی و جنون می پندارد
ـ البته جنونی شریف كه هدیه ی خدایان به انسان است :« نوع سوم دیوانگی ,هدیه ی خدایان دانش و هنر است كه چون به روحی لطیف و اصیل دست یابند آن را به هیجان می آورند و بر آن می دارند كه با توصیف شاهكارهای گذشتگان به تربیت نسل های آینده همت بگمارد. اگر كسی گام در راه شاعری بنهد بی آن كه از این دیوانگی بهره ای یافته باشد , و گمان كند كه به یاری وزن و قافیه می تواند شاعر شود , دیوانگان راستین هم خود وی را نامحرم شمارند و هم شعرش را كه حاصل كوشش انسان هشیاری است به دیده ی تحقیر می نگرند.» ( دوره ی آثار افلاطون ـ جلد سوم ـ ص ۱۳۱۲و ۱۳۱۳)ویژگی های اولیه و ضروی شعر یا خطابه از دید سقراط چنین است: باید مختصر و مفید یاشد و از دراز نفسی و پر گویی زائد در آن پرهیز شده باشد.
در همین رساله ی « فایدروس»در نقد خطابه ی « لیزیاس» , سقراط چنین می گوید: « اگر خطا نكنم هر مطلب دو سه بار تكرار شده است چنان كه گویی نویسنده ی خطابه یا نمی توانسته است در موضوع گفتار خویش مطالبی بیشتر بیاورد و یا اعتنایی به موضوع نداشته بلكه می خواسته است مانند نوجوانان خودنمایی كند و نشان دهد كه می تواند مطلبی را به صور گوناگون بیان كند.» ( همان منبع ـ جلد سوم ـ ص ۱۳۰۱)به نظر سقراط شعر و سخنوری را نباید با لفاظی و زیاده گویی اشتباه گرفت و باید مهار و لگام كلام را در اختیار داشت و به اندازه و هنجار آن را تازاند.
هم چنین باید كلام در شعر یا خطابه دارای نظم و نسقی باشند و طوری نباشد كه جا به جا كردن اجزای شعر یا خطابه تاًثیری در معنا و مفهوم آن نداشته باشد و فرقی نكند كه كدام جزء را اول بخوانیم كدام را بعد.« هر خطابه و گفتار چون موجود زنده ای است كه سر و تن و پا , و به عبارت دیگر آغاز و میان و پایانی دارد و از این رو اجزاء آن باید چنان به هم پیوسته باشند كه با یكدیگر و با تمام خطابه سازگار باشند.» ( همان منبع ـ جلد سوم ـ ص ۱۳۳۸)بنابراین اثر ادبی از دید سقراط باید متناسب و دارای ساختار موجود زنده باشد و اجزای آن با هم در هماهنگی و تركیب ارگانیك باشند و كل واحد و منسجمی را تشكیل دهند.از دید سقراط یكی دیگر از ویژگی های لازم برای هر اثر ادبی اخلاقی بودن آن است.
هنر باید پاك و نیك و شریف باشد, باید والا باشد و به پستی ها آلوده نشده باشد.چون سقراط شعر و سخنوری را از منظر اخلاق می نگریسته و درباره ی ارزش آن ها بر مبنای ملاك ها و معیارهای اخلاقی حكم و داوری می كرده است , به همین دلیل هنری را كه هدف نهایی آن فقط ایجاد لذت و خوش آمدن باشد و در آن نشان از خیر خواهی و نیك خویی نباشد هنری بی فایده و نازیبا می شمرده است.
سقراط شعر یا خطابه ای را كه در آن ها سخنان كفرآمیز, شرارت آمیز, وقیحانه , دور از شرم, و گناه آلود به كار رفته باشد هنری مضر, زشت , ننگین می شمرده و خالق آن را مستحق عقوبت و مجازات می دانسته است.سقراط در رساله ی « فایدروس» بحث مفصلی در باره ی جاودانگی روح و مشاهده ی « خود حقیقت» و زیبایی مطلق , در سیر و سفر هزاران ساله ی خود, پیش از ورود به كالبد انسانی دارد و بر این باور است كه:
« از میان ارواحی كه به دیدار حقیقت نائل آمده اند, گروهی كوچك كه بیش از دیگران توفیق تماشا یافته اند در تن كسانی جای می گیرند كه دوستداران دانش و جویندگان زیبایی خواهند شد و یا كمر به خدمت فرشتگان دانش و هنر خواهند بست و خدمتگزاران عشق خواهند گردید.»
( همان منبع ـ جلد سوم ـ ص ۱۳۱۷)
بنابراین از دید سقراط هنر و ادبیات اموری روحانی و مقدس هستند و پردازندگان به آن ها نیز در حقیقت دیوانگانی هستند كه دیوانگیشان باید دیوانگی خدایی نامیده شوند. اینان با دیدن زیبایی در این جهان , زیبایی حقیقی را كه در سیر و سیاحت روحانی پیش از هبوط زمینی, در آسمان ها و در ملازمت خدایان دیده اند ـ آن زیبایی شكوهمند هوش ربا و مسحور كننده كه هرگز فراموش شدنی نیست ـ به یاد می آورند, می خواهند به پرواز در آیند ولی در خود توان و بال پرواز نمی بینند , ناچار چون مرغی شكسته بال, غرق در جنون و خواهش و حرمان به هنر روی می آورند و عشق به زیبایی را از طریق آن باز آفرینی و یادآوری می كنند.سقراط در رساله ی « فایدروس» نظراتی نیز در باره ی راه خوب سخن گفتن و خوب نوشتن ارائه كرده است و معیار های تشخیص سخن خوب از بد را از دید خود بیان نموده است. نخستین شرط از دید او این است كه گوینده یا نویسنده ماهیت و حقیقت موضوعی را كه در كلامش به آن می پردازد, نیك بشناسد. او باید خود به درستی, خوب و بد, حق و ناحق, پست ووالا, و زشت و زیبا را بشناسد تا بتواند به روشنی آن ها را در آثارش برای مخاطبانش از هم تفكیك كند و به آن ها بازشناساند. سقراط دو اصل اساسی را برای خلق سخن خوب چنین می داند:« اصل نخست این است كه سخنور جزئیات كثیر و پراكنده را یك جا و با هم ببیند و بدین سان به صورتی واحد برسد تا هرگاه كه در باره ی موضوعی سخن می گوید نخست موضوع سخن خویش را تعریف كند و بر شنونده روشن سازد كه درباره ی چه چیز سخن خواهد گفت... اصل دوم این است كه صورت واحد را به نحو درست به اجزای طبیعی آن تقسیم كند و هنگام تقسیم چون قصابی نوآموخته قطعه ها را نشكند...» ( همان منبع ـ جلد سوم ـ ص ۱۳۴۰)سقراط خود را طرفدار روش جمع و تقسیم چه در سخن پردازی و نوشتن, و چه در اندیشیدن می داند و كلامی را خوش دارد كه بتواند در واحد جزئیات كثیر را ببیند و در جزئیات كثیر و پراكنده صورت واحد را, و چنین هنری را او هنر« اهل دیالكتیك» می نامد.
از دید سقراط ادیبی كه فاقد حس و حال « هنر دیالكتیك » است هنرمند واقعی نیست, بلكه بیشتر به صنعتگر, یا تازه وارد راه هنر شباهت دارد. از نظر سقراط كسی كه می تواند در باره ی مطلبی كوچك گفتاری دراز بپردازد و در موضوعی مهم خطابه ای كوتاه بنویسد و هر وقت هم بخواهد می تواند سخنان غم انگیز یا دهشتزا بگوید, تنها با مقدمات تراژدی آشنا است و نمی توان او را استاد تراژدی دانست و با امثال سوفوكلس و اریپیدس ـ این استادان مسلم تراژدی ـ مقایسه كرد.سقراط شعر را میوه ی غلبه ی بیخویشی و ناهشیاری پر از جذبه و وجد و سرشار از خلسه و خواب می داند و می گوید كه برای القاء و الهام شعر و خنیا و ترانه باید شاعر سعادت برخورداری از چنین حالات و آناتی را داشته باشد وگرنه, بی بهره از جذبه ی غیبی , ساخته اش بی روح, خشك, صنعتگرانه و عبارت پردازانه می شود و نه اثری خواهد داشت, نه شور و حس و حالی بر خواهد انگیخت, نه ارزشی را دارا خواهد بود.رساله ی « ایون» یا « هنر راوی» از دیگر آثار افلاطون است كه در آن نظریات ادبی سقراط بررسی شده است. در این رساله سقراط به بحث در باره ی حماسه می پردازد و نقدی نیز بر اشعار هومر ارائه می دهد, و بحث مفصلی هم در باره ی شعر در آن مطرح می شود.مخاطب سقراط در این رساله فردی است به نام« ایون » كه از بهترین و ماهرترین راویان و مفسران شعر هومر است. این راویان كه آنان را « راپسودس» می نامیدند, اعیانی بودند با زندگی مرفه كه مهم ترین سرگرمی زندگیشان مطالعه در آثار شاعران گذشته بود.
اینان در عید ها و جشن های عمومی رداهای اطلس و مخمل زربفت می پوشیدند, تاج زرین جواهرنشان بر سر می گذاشتند و اشعاری از هومر و هزیود و دیگر شاعران نامدار گذشته را با هم تلفیق می كردند و از خود نیز قطعاتی بر آن ها می افزودند و از مجموعه ی آن ها منظومه های جذاب و گیرایی می ساختند و به صدای رسا برای شنونگان انبوه خود در مجالس و اجتماعات و صحنه های رقابت و مسابقه می خواندند و تفسیر می كردند و در آن ها شور و حال می آفریدند. راپسودس ها كه در حقیقت وصله پینه كنندگان و رفوگران شعر بودند, مهم ترین شعر شناسان یونان باستان بودند و به خاطر آشنایی عمیقشان با اسلوب های شعری و وزن و آهنگ و موسیقی كلام و ظرایف و دقایق شعر و تنگناها و پیچیدگی هایش, در حقیقت جزو نخستین منتقدان شعر در تاریخ ادبیات به شمار می روند.سقراط با« ایون» كه از جشن« آسكله پیوس» در شهر « اپی داورس» برگشته و در مسابقه ی شعرخوانی در آن شهر برنده ی جایزه ی نخست شده است , در باره ی اشعار حماسی هومر و مضمون آن ها بحثی جالب می كند.