عنوان: موجودات ماورایی
اژدها : اژدها یکی از موجودات افسانهای در فرهنگهای جهان است. اژدها در اساطیر جهان جایگاه ویژهای دارد. ریشه واژه اژدها و (ضحاک) یکی است و صورتهایی دیگر چون «اژدر»، «اژدرها» و «اژدهات» دارد، به معنی «ماری است افسانهای و بزرگ، با دهان فراخ و گشاد.»
اژدها یا اژدر که در زبان اوستایی «اژی» ، در زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه) «از» و در زبان سانسکریت «اهی» خوانده و نامیده میشود، به معنی «مار یا افعی مهیب و سهمگین» است. در متون کهن ایرانی، گاه این واژه به گونة عام بکار میرود و زمانی نیز با کلمات خاصی همچون «دهاکه» (دهاک) و «سروره» در میآمیزد و «اژی دهاکه» (ازدهاگ و ضحاک) و «اژی سروره» (اژدهای شاخدار) را پدید میآورد که در تاریخ اساطیری ایران، هماوردان سهمگین فریدون و گرشاسپ هستند.
اژدها جانوری است که در کهنترین سنن نماد ویرانکاری و نیز آب و آبادانی بوده است. روزگاری دراز اساطیرشناسان میپنداشتد که اژدها نمایشگر سَّر و انگیزه پیشرفت بشر است و سرگذشت بشر سراسر کوششی است رای رهائی یافتن از قدرت درهم شکننده اژدها.
رابطه میان اصل و آغاز جهان و اژدها در کیهانشناسی بابلیان آشکار است. در این کیهانشناسی، تیامات یا اژدهائی که نماد ظلمت آغازین است غالباً بصورت ماری خشمگین نموده شده و مردوک یا قهرمان خورشیدی بر آن چیره میشود. بدینگونه جهان روشن پدرسالاری جهان آغازین مادرشاهی را تسخیر میکند.
در مصر باستان اژدها رمز طغیانهای بزرگ رود نیل بوده است و سود و زیان آن طغیانها را که بارور کننده یا ویران کنندهاند نشان میداده است. از اینرو اژدها غالباً هم با خداوند اُسیریس و هم با الههٔ هاتور همانند میشده و گاه نیز از لحاظ خیر و برکتی که داشته با اسیریس و به سبب ویرانکاریش با «ست» دشمن ازیریس یکی میشده است.
اژدها همیشه حیوانی نیرومند و سهمگین پنداشته شده و گاه چنانکه در چین مقدس بوده و پرستیده میشده است زیرا او را بخشندهٔ آب و باران میدانستهاند. در بعضی نقاط اژدها را همان تمساح دانسته و پنداشتهاند که تمساح آورنده باران است. اقوام بسیار معتقد بودند که اژدها خدای طوفان و هوای بد و سیل و دیگر بلاهای آسمانی است و طوفان بر اژدها سوار شده موجب لغزش زمین و زمینلرزه میشود. تقریباً همه جا اژدها با شب و تاریکی و بطن مادری و آب کیهانی پیوسته و مربوط بوده است.
برخی از اژدهاهای چندسر مشهورند چون لادون که نگاهبان سیبهای زرین هسپریدها بود. بعضی اژدهاها یا مارهای چند سر نیز شاخهایی به اشکال گوناگون داشتند از قبیل اژدهای قرمز هفت سر بنام آپوکالیپس، وانی, اژدهای چینی و ژاپنی نیز چندین شاخ دارد. نزد اقوام سرخ پوست پوئبلو مار شاخدار نماد روان و روح آب بوده است، و به باور مانی شیطان یا اهریمن درآغاز بر آبها فرمان میراند، «او همه چیز را تباه میکرد و ویران میساخت».
اشوزوشت : اَشوزوشت یا مُرغ بَهمَن نام جغد افسانهای در اسطورههای ایرانی است که ناخن میخورد.
در اسطورههای ایرانی، اشوزوشت را اهورامزدا آفریده تا یاریگر نیروهای خوبی باشد. او اوستا میداند و هنگامی که گفتارهای اوستا را برمیخواند دیوها به ترس میافتند.
هنگامی که زرتشت ناخن خود را میگیرد، پیروان خوبی، بایستی ورد ویژهای بخوانند و افسونی بر این ناخنها قرار دهند. سپس اشوزوشت بایستی این ناخنهای افسونشده را بردارد و بخورد. اگر این کار صورت نگیرد این ناخنها به دست دیوهای مازَنی و جادوگران میافتند و آنها با استفاده از این ناخنها به اشوزوشت حمله خواهند کرد و او را خواهند کشت.این ناخنها باید در هر صورت شکسته و خرد شوند وگرنه دیوها و جادوگران از آنها به عنوان سلاح استفاده خواهند کرد.
نام اشوزوشت در زبان اوستایی به معنی «دوست حق» است. اشو در اوستایی به معنای حق و مقدس و واژهٔ زوشت به معنی (و همریشه با) دوست است. او را مرغ بهمن (وُهومَن) نیز مینامند.
وردی که باید از سوی دینداران خوانده شود اینست:
"ای مرغ اشوزوشت! از این ناخنها به تو آگاهی میدهم و آنها را ویژةٔ تو میدانم. باشد تا برای تو نیزهها و کاردهای بسیاری شوند، کمانها و تیرهای شاهینپر بسیار و فلاخنهای بسیاری شوند علیه دیوان مازنی.
اهریمن: (از اوستایی انگرهمَینیو ) بدنهاد است.اهریمن پلیدی است و برای از بین بردن نیکی تلاش می کند ولی چون دون و پست مایه است و اهورامزدا آگاه بر هر چیز است پس سرانجام در پایان کار اهریمن نابود شده و اورمزد بر او چیره میشود و کار جهان یکسره به نیکی خواهد گرایید.در این میان انسان و امشاسپندان و دیگر ایزدان (فرشته) و موجودات نیک ( مزدا آفریده) که همگی آفریده ی اهورامزدا هستند در مبارزه با دئوه ها ( دیو ها) که موجودات و پدیده هایی اهریمنی هستند در تلاشی کیهانی برای پیروزی نیکی بر بدی هستند . اهریمن را در پارسی اهرِمن هم میگویند. میشود او را همتای شیطان در باورهای سامی دانست.
در دین زردشت باور بر این است که در طبیعت دو نیروی متضاد خیر (سپنتا مینو - اثر روشنی) و شر (انگره مینو - اثر تاریکی) وجود دارد که همواره در حال نبرد با یکدیگرند.
بشکوچ :شیردال (در پارسی میانه: بَشکوچ) موجودی افسانهای با تن شیر و سر عقاب (دال) و گوش اسب است. دال واژه فارسی برای عقاب است. تندیسهای به شکل شیردال در معماری کاربرد زیادی دارند. شیردالها در معماری عیلامی کاربرد داشتند و نمونه برجستهای از آن در شوش پیدا شده است. روی کفل این شیردال نوشتهای است بخط میخی عیلامی از اونتاش گال که آن جانور را به اینشوشیناک خدای خدایان عیلام هدیه کرده است. این شیردال که بدست بانو گیرشمن بازسازی شده است در موزه شوش نگاهداری میشود.
مردم باستان شیردالها را نگهبان گنجینههای خدایان میپنداشتند.
* همچنین شیردال نشان خاندان پادشاهی سوئد نیز هست.
پیربزنگی :دیو افسانهای در افسانههای شرق استان خراسان
دوالپا : یکی از موجودات خیالی در اسطورهها و داستانهای ایرانی است.
دوالپا در افسانه های ایرانی موجود به ظاهر بدبخت وذلیل وزبونی است که به راه مردمان نشیند ونوحه وگریه آنچنان سر دهد که دل سنگ به ناتوانی او رحم آورد. چون گذرنده ای براو بگذرد واز او سبب اندوه بپرسد گوید : "بیمارم وکسی نیست مرا به خانهام که در این نزدیکی است برساند." وعابرچون گوید: "بیا تورا کمک کنم." دوالپا بر گردهی عابر بنشیند و پا های تسمه مانند چهل متری خود راکه زیر بدن پنهان کرده بود گشوده گرداگرد بدن عابر چنان بپیچد واستوار کند که عابر را تا پایان عمر از دست او خلاصی نباشد. دَوال در فارسی به معنی تسمه است.
ازین رو دوالپا در زبان فارسی مصداق آدمهای سمجی است که به هر دلیل به حق یا ناحق به جائی می چسبند وبدون توجه به تاریخ مصرف خود آنجا را رها نمیکنند.
كتاب عجائب المخلوقات و غرائب المخلوقات محمدبن محمود طوسي ( قرن ششم هجري) ضمن نقل حكايتي نام دوالپا را به كار مي برد و آن را گونه اي نسناس مي نامد. البته در لغت نامه دهخدا، داستان وامق و عذرا را منبع ديگري هم نقل مي كند. از آنجا به کتابهائی نظیرسلیم جواهری و وغوغ ساهاب صادق هدایت راه یافته است.
دیو : دیو به معنی خدا در نزد هندواروپایی ها بوده است و می باشد؛ اما، در ایران هم زمان با آغاز دوره مزدیسنی ، رهبران مذهب نوین این خدایان باستان هندواروپایی را نشان شرک و اهریمن تصویر کردند. با توجه به این که در هندوستان این تغییر دین پیش نیامد خدایان باستان همچونان محترم شمرده شده اند که بزرگ ترین این خدایان ایندیرا می باشد. در اروپا واژه دیو Dio همچونان معنی خدای خود را به صورت عام تا امروز نگاه داشته است به ویژه نزد قوم های لاتین . در پهلوی دِو و در هندی باستان دیو. واژه از ریشه دیو به معنی درخشیدن میباشد. همین ریشه به معنی فریب دادن نیز هست.
البته از دیدگاه کلی، دسته بندی دیوان در وندیداد ممکن است، اما این دسته بندی در هر مرحلهای به دستههای کوچک تری نیز تقسیم میشوند، و این بر اثر آن است که این جهان وهمانگیز و تابویی، یکسر جولانگاه آنان است. گروهی از این دیوان، اهریمنان بیماری و انتشاردهندگان انواع بیماریها هستند که شناخت آنان با آگاهیهای فعلی امکان ندارد، چون دیو کپس تی، یا دیوهای دریوی و دوی. از همین گروه گروه هستند دیوان سستی و تنبلی، چون کسویش به معنی ناتوانی دیو مرشَوَن به معنی فرتوتی، دیو نسو که دیو گند و لاشه است. و با این گند و تفعن کسانی را که مرده را لمس میکنند آلوده میسازد.
دیو سپید : دیوِ سپید بر پایه داستانهای شاهنامه نام فرمانروای دیوان در مازندران بود.او کیکاووس شاه ایران و یارانش را به بند کشید و رستم برای آزادی آنان به نبرد وی رفت.
دیو سپید در غاری کیکاووس و یارانش را به بند کشید .رستم به یاری اولاد آن غار را یافت .تنها به غار رفته و دیو سپید را خفته دید. برای به جا آوردن آیین جوانمردی او را از خواب بیدار کرد و با وی جنگید. یک دست و یک پایش را قطع کرد و جگرش را از سینه بیرون کشیده و از سر او کلاهخودی برای خویش ساخت و شاه و یارانش را نیز آزاد کرد.
دیوهای کماله: تَریز و زَریز برپایه مزدیسنا نام دو دیو از دیوهای کماله آفریده اهریمن میباشند. نام این دو در ادبیات زرتشتی پیوسته با هم میاید. تریز دشمن خرداد و زریز دشمن امرداد میباشند.
سیمرغ : سیمُرغ نام یکی چهرهٔ اسطوره ای-افسانهای ایرانی است. او نقش مهمی در داستان های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطورهای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی میکند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری میرساند و... جز در شاهنامه دیگر شاعران پارسیگوی نیز سیمرغ را چهرهٔ داستان خود قرار دادهاند. از آن دستهاست منطق الطیر عطار نیشابوری.پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان میرسد. آن چه از اوستا و آثار پهلوی بر میآید، میتوان دریافت که سیمرغ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام «ویسپوبیش» یا «هرویسپ تخمک» که در بردارندهٔ تخمهٔ همهٔ گیاهان است، آشیان دارد. در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریای «وروکاشاً» یا «فراخکرت» قرار دارد. کلمهٔ سیمرغ در اوستا به صورت «مرغوسئن» آمده که جزء نخستین آن به معنای «مرغ» است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی» خوانده شده است و به هیچ وجه نمایندهٔ عدد ۳۰ نیست؛ بلکه معنای آن همان نام «شاهین» میشود. شاید هدف از این واژه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بوده است.
سیمرغ پس از اسلام هم در حماسههای پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور مییابد. سیمرغ در شاهنامهٔ فردوسی دو چهرهٔ متفاوت یزدانی (در داستان زال) و اهریمنی (در هفت خوان اسفندیار) دارد. زیرا همهٔ موجودات ماوراء طبیعت نزد ثنویان (دوگانه پرستان) دو قلوی متضاد هستند. سیمرغ اهریمنی بیشتر یک مرغ اژدهاست، فاقد استعدادهای قدسی سیمرغ یزدانی است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشته میشود. ورود سیمرغ یزدانی به شاهنامه با تولد «زال» آغاز میشود.
سیمرغ نقش بسته بر بشقاب ساسانی
(http://www.jinnmasters.com/Jinn/Mavaraee/Simorq.jpg)
اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزلهٔ موجودی مادی تصویر میشود، اما صفات و خصوصیت های کاملاً فرا طبیعی دارد. ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است. به یکی از امشاسپندان یا ایزدان یا فرشتگان میماند که ارتباط گهگاهشان با این جهان، دلیل تعلق آنها با جهان مادی نیست. سیمرغ در دیگر متون اساطیری فارسی هم چون «گرشاسب نامه» اسدی توسی، چهرهای روحانی و فرا طبیعی ندارد. اصولاً جز در بخش اساطیری شاهنامه، بعد از اسلام ما متن اساطیری به معنای حقیقی کلمه نداریم، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شخصیت و ظرفیت بالقوه تاویل پذیری اسطوره ایش که در شاهنامه ظاهر میشود، به آثار منظوم و منثور عرفانی فارسی راه مییابد و از طریق شخصیت رمزی خود در عنصرهای فرهنگ اسلامی جذب میگردد. اما روشن نیست که دقیقاً از چه زمانی و به دست چه کسی سیمرغ صبغهٔ عرفانی گرفته است.
پس از شاهنامهٔ فردوسی کتاب های دیگری نیز در ادبیات فارسی هست که در آنها نشانی از سیمرغ و خصوصیاتش آمده است. از جملهٔ آنها کتاب ها و رساله های زیر را میتوان بر شمرد: رسالة الطیر ابن سینا، ترجمهٔ رسالة الطیر ابن سینا توسط شهاب الدین سهروردی، رسالة الطیر احمد غزالی، روضة الفریقین ابوالرجاء چاچی، نزهت نامهٔ علایی (نخستین دانش نامه به زبان فارسی)، بحر الفواید (متنی قدیمی از قرن ششم که در قرن چهار و پنج شکل گرفته و در نیمهٔ دوم قرن ششم در سرزمین شام نوشته شدهاست) و از همه مهم تر منطق الطیر عطار.
منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هد هد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دستهٔ خاصی از انسانها تصویر میشود. سختی های راه باعث میشود مرغان یکی یکی از ادامهٔ راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف میرسند و در حالتی شهودی در مییابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. اکثر محققان ادبیات، از جمله «دکتر شفیعی کدکنی» بر این باورند که در این داستان، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است. سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادرک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است، نیز میشود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار میدهد.
سیمرغ یا جبرئیل؟
پژوهشگر دیگر ادبیات، «دکتر پورنامداریان»، بر این باور است که در این داستان، سیمرغ در حقیقت رمز «جبرئیل» است. چرا که تقریباً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است. صورت ظاهری آنها (بزرگ پیکری،شکوه و جمال، پر و بال) به هم شباهت دارد. بنا بر آیهٔ یک سوره «فاطر» فرشتهها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ، سیمرغ واسطهٔ نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبر گونه دارد. این ارتباط بی مانند به ارتباط جبرئیل (فرشتهٔ وحی) و پیامبران نیست. شبیه داستان پرورش کودک بی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد.
جبرئیل نگهدارندهٔ کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آنها را از ترس فرعون در غارها پنهان کردهاند. مشابه عمل التیام بخشی زخم های رستم توسط سیمرغ را، در فرهنگ اسلامی در واقعهٔ شکافتن سینهٔ رسول خدا در ارتباط با واقعهٔ معراج میبینیم. هم چنان که سیمرغ بر درخت «هروسیپ تخمک» آشیان دارد، جبرئیل نیز ساکن درخت «سدرة المنتهی» است.
سیمرغ گاهی با مرغان اساطیری دیگر مثل «عنقاً» خلط میشود. عنقا از ریشه «عنق» و به معنای «دارندهٔ گردن دراز» است. وجه مشترک سیمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانهای بودن» است. در واقع عنقا یک اسطورهٔ جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطورهٔ ایرانی. شباهت های گفته شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطورهای گاهی به هم مشتبه شوند، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند.
عفریت: عفریت یا عفریته همان ابلیس است. البته معنای عام تری نیز دارد ؛ عفریت به معنای فرد گردنكش و خبيث نیز گفته شده است. به قسمت شیطان مراجعه شود.
در قرآن سوره مورچه (نمل) نیز آیه ۹۳ اشاره به عفریتی که با سلیمان سخن گفته، رفته است.
عنقا : عنقا عربی واژه سیمرغ است. این موجود افسانهای در حقیقت پرنده ای بسیار بزرگ و داناست. محل زندگی این پرنده کوه قاف و در برخی نوشتهها کوه دماوند است. به واژه سیمرغ در بالا مراجعه شود.
عوج بن عنق: تداول فارسىزبانان به عوج بن عُنُق مشهور است نام مردى افسانهای است. در افسانهها آمده که او در منزل آدم زاده شد و تا زمان موسى زيست. او را فرزند عنق یا عناق پسر حوا دانستهاند. برخی از منابع هم عناق را نام مادر او دانستهاند.[1] همچنین او را مردی بلندقامت دانسته و عمرش را سههزاروپانصد سال نوشتهاند. گفتهاند طوفان نوح تا كمر او بود. موسى عصاى خود بر قوزک پای او زد و او افتاد و مرد.
در داستانها عناق، مادر او را زنی میپنداشتند که وقتی مىنشست ده جریب در ده جريب را مىگرفت و پسرش عوج چهل ذراع قدش بود.
غول :غولها یکی از موجودات افسانهای در فرهنگهای گوناگون هستند.
غولها را معمولاً با پیکری بسیار بزرگ تصور میکنند.
غول های افسانه ای وسیله ای برای ترساندن کودکان هستندواز آن درشاهنامه ی فردوسی آمده که رستم غولی راکشته است
فولادزره : فولادزره نام یک دیو به صورت یک عفریت بزرگ شاخدار در داستان امیر ارسلان نامدار است.
امیرارسلان نامدار یکی از داستانهای تخیلی بومی فارسی نوشته محمدعلی نقیبالممالک در زمان قاجار است. نقیبالممالک احتمالاً این نام را از یک نثر حماسی قدیمیتر فارسی به نام رموز حمزه گرفته است.
در این داستان، فولادزره در هوا گشت میزند و زنان زیبا را نشان کرده و میدزدد.
این دیو در آغاز، سرکرده لشکر ملک خازن، شاه پریان و فرمانروای دشت زهرگیاه، بود.
مادر فولادزره که جادوگری بسیار توانا بود تن و بدن فولادزره را به وسیله افسون و طلسمی، نسبت به همه سلاحها آسیبناپذیر ساخت به جر یک سلاح به نام شمشیر زمردنگار.
در پایان داستان هم فولادزره و هم مادر او به دست امیرارسلان کشته میشوند.
در زبان عوام به زنان درشتاندام و قوی و نازیبا و پررو اصطلاحاً "مادر فولادزره" گفته میشود
لولوخورخوره: لولو خورخوره یا لولو موجودی خیالی است ساخته و پرداخته پندار افراد جهت ترساندن کودکان شیطان.
مادران و پدران معمولاً برای کنترل رفتار کودک کوچک، به ویژه برای اطمینان از اینکه کودک غذای خود را بخورد به او تلقین میکنند که در صورت بدرفتاری یا نخوردن غدا، لولو آنها را خواهد خورد. شکل و ریخت خاصی برای لولوخورخوره تعریف نشده است.
صفت خورخوره به معنای «بسیارخوار» است. گاه لولوخورخوره به معنای موجودی نامرئی است که وسایل خانه یا ... را می دزدد.
مردآزما : در فرهنگ شرق و جنوب شرقی کشورسیستان و بلوچستان به موجودی قد بلند با چشمان سرخرنگ مو هایی به رنگ روشن و بدنی قوی و باهیبت گفته میشود . و اعتقاد مرد آن دیار بر آن استکه او مردی بوده که صدها سال پیش از شهر فصله گرفته و در بیابانها زندگی میکند و هر از گاهی برای رفع نیازهای خود به هنگام تاریکی به شهر ها و روستاها میآید.
مردخوار : مانتیکور یا مردخوار موجود افسانه ای از گونه های شیمر است. این جانور سر و صورت یک انسان ( اغلب مرد ) و چشمان خاکستری دارد و بدن قهوه ای رنگ به شکل شیر و دم آن مانند عقرب ( و گاهی اوقات اژدها ) می باشد. اندازه این جانور از شیر بزرگ تر و از اسب کوچکتر است و بدنش کمی درشت تر از شیر است.
نسناس : نسناس نام جانوری افسانهای و موهومی شبیه به انسان است.
این نام گاهی در گذشته در متنهای زیستشناسی فارسی در برابر واژه میمون بکار میرفته که نام عمومی گروهی از آدمنمایان (گوریل، شمپانزه، اورانگوتان، گیبون) است.
در فرهنگ عامه به نوعی بوزينه بی دم هم اطلاق میشود.
نسناس در برخی فرهنگهای فارسی
* جانورى بود چهارچشم سرخروى درازبالا سبزموى، در حد هندوستان، چون گوسفند بود، او را صيد كنند و خورند اهل هندوستان. (لغتنامهء اسدى) (اوبهى).
* جنسىاند از خلق كه بر يك پاى مىجهند. (دهار).
* نوعى از حيوان كه بر يك پاى جهد. (غياث اللغات از منتخب اللغات و كشف اللغات) (از آنندراج).
* صاحب حيوةالحيوان نوشته كه: نِسْناس بالكسر، نوعى از حيوان است كه بهصورت نصف آدمى باشد چنانكه يك گوش و يك دست و يك پاى دارد و به طور مردم در عربى كلام كند...
* و در تواريخ بهجت العالم نوشته كه: نسناس در نواحى عدن و عمان بسيار است و آن جانورى است مانند نصف انسان كه يك دست و يك پا و يك چشم دارد و دست او بر سينهء او باشد و به زبان عربى تكلم كند و مردم آنجا او را صيد كرده مىخورند. (از غياث اللغات) (آنندراج).
* گويند جنسىاند از خلق كه به يك پاى مىجهند. (از مهذب الاسماء) (از برهان قاطع).
* ديو مردم كه بر يك پاى جهند. (السامى).
* و به زبان عربى حرف مىزنند. (برهان قاطع).
* ديو مردم يا نوعى از مردم كه يك دست و پا دارد، و فى الحديث: انّ حياً من عادٍ عصوا رسولهم فمسخهم الله نسناساً، لكل واحد منهم يد و رجل من شق واحد ينقرون كما ينقر الطائر و يرعون كما ترعى البهائم. و گويند كه قوم عاد كه ممسوخ شده بود نيست گرديد و قومى كه بر اين سرشت بالفعل موجود است خلق علىحده [است] يا آنها سه جنساند، ناس و نسناس و نسانس، يا نسانس زنان آنها، يا نسانس گرامىقدر از نسناس است، يا آنها يأجوج و مأجوج است، يا قومى از بنىآدم از نسل ارمبن سام، و زبان عربى دارند و به نامهاى عربان مىنامند و بر درخت برمىآيند و از آواز سگ مىگريزند. يا خلقى بر صورت مردم، مگر در عوارض مخالف مردماند و آدمى نيستند، يا در بيشهها بر كرانهء درياى هند زندگانى مىكنند و در قديم عربان شكار مىكردند و مىخوردند آنها را. (از منتهى الارب) (آنندراج).
* حيوانى است كه در بيابان تركستان باشد منتصبالقامه، الفىالقد، عريضالاظفار، و آدمى را عظيم دوست دارد، هركجا آدمى را بيند بر سر راه آيد و در ايشان نظاره همى كند و چون يگانه از آدمى بيند ببرد، و از او گويند تخم گيرد، پس بعد انسان از حيوان او شريفتر است كه به چندين چيز با آدمى تشبه كرد يكى به بالاى راست و دوم به پهناى ناخن و سوم به موى سر. (از چهارمقالهء نظامى عروضى، معين صص14–15).
* خداىتعالى ذريهء او را [جديس را] مسخ گردانيد و ايشان را نسناس خوانند، نيم تن دارند و به يكى پاى چنان [دوند] كه هيچ اسبى درنيابدشان. (از مجمل التواريخ).
* آنكه بهشكل انسان بود ولى خوى و سرشت انسانى در وى نباشد. (ناظم الاطباء)
گلیمگوش : در افسانههای ایرانی گلیمگوش مردمى بودهاند مانند آدم لیکن گوشهاى آنها به مرتبهاى بزرگ بوده که یکى را بستر و دیگرى را لحاف میکردهاند و آنها را گوشبستر هم میگویند.
در کتاب عجایبالمخلوقات (چاپ هند ۱۳۳۱ ه. ق.) ص۵۸۴ آمده:
گروهى بود که ایشان را منسک خوانند. و ایشان در جهت مشرق نزدیک یأجوج (و) یأجوج بر شکل آدمى بودند و مر ایشان را گوشهایى بود مانند گوش فیل. هر گوش مانند چادر باشد چون خواب کنند یکى از آن دو گوش بگسترانند و گوش دیگر چادر کنند. جمعى از نسل قابیل بن آدم که در حدود بلاد مشرق سکونت دارند و گوش ایشان بمثابهاى بزرگ است که یکى را بستر و دیگرى را لحاف سازند چنانکه از تواریخ معلوم میشود.
ققنوس: ققنوس یک موجود افسانهای است که هر چند سال یکبار تخم میگذارد و بلافاصله آتش میگیرد و میسوزد و از خاکستر آن دوباره متولد میشود.
علامه دهخدا گويند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آيد هيزم بسيار جمع سازد و بر بالای آن نشيند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هيزم افتد و خود با هيزم بسوزد و از خاکسترش بيضه ای پديد آيد و او را جفت نمی باشد و موسيقی را از آواز او دريافته اند. (برهان)
در فرهنگ زبان انگلیسی، ققنوس Phoenix پرنده ای است افسانه ای و بسیار زیبا و منحصر به فرد در نوع خود كه بنا بر افسانه ها 500 یا 600 سال در صحاری عرب عمر می كند، خود را بر تلی از خاشاك می سوزاند، از خاكسترش دگر بار با طراوت جوانی سر بر می آورد و دور دیگری از زندگی را می گذراند و غالبا تمثیلی است از فنا ناپذیری و حیات جاودان1. طی هشت قرن قبل از میلاد مسیح، رویهم در نه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده كه هشت مورد آن از طریق نقل قول مولفان بعدی به ما رسیده و فقط یك مورد اثر هردوت مورخ یونانی 484 تا 424 قبل از میلاد با شرح كامل محفوظ مانده كه برگردان آن از متن انگلیسی به فارسی در این جا آورده می شود 2 مصریان پرنده مقدس دیگری دارند به نام ققنوس كه من آن را جز در تصاویر ندیده ام. این پرنده به راستی نادر است و به روایت مردم شهر Heliopolis ، هر 500 سال یك بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر می آید. آن طور كه از شكل واندازه اش در تصاویر بر می آید، بال و پرش بخشی قرمز و بخشی زرد طلایی است و اندازه و شكل عمومی آن مانند عقاب است. داستانی هم از كار این پرنده می گویند كه به نظر من باور كردنی نیست و آن این كه این پرنده جسد والد خود را، كه با نوعی صمغ گیاهی خوشبو 3 اندود شده، همه ی راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود می آورد و آن را در آن جا دفن می نماید. می گویند برای آوردن جسد ابتدا گلوله ای آن قدر بزرگ كه بتواند آن را حمل نماید از آن صمغ گیاهی می سازد، بعد توی آن را خالی می كند و جسد را در آن می گذارد و دهانه آن را با صمغ تازه می گیرد و گلوله را كه درست همان وزن اولیه خود را پیدا كرده به مصر می آورد و در حالی كه تمامی رویه گلوله از صمغ پوشانده شده آن را همان طور كه گفتم درون معبد آفتاب می گذارد، و این داستانی است كه درباره این مرغ و كارهایش می گویند
طی نخستین قرن میلادی، روی هم 21 بار توسط ده مولف از ققنوس یاد شده است2. از مجموع این منابع چنین بر می آید كه خاستگاه اسطوره ققنوس تمدن قدیم مصر بوده و بعدها به ترتیب در تمدن های یونانی، رومی و مسیحی درباره آن سخن گفته اند. در میان مصریان، اسطوره ققنوس در اصل اسطوره خورشید بوده كه بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه طلوع می كند و نام شهر هلیوپولیس در نوشته هردوت نیز باید در همین ارتباط باشد 4. واژه فنیكس در زبان عبری شامل سه بخش fo-en-ix به معنی یك آتش بزرگ است.
یونانی دیگری به نام Claudius Aelianus مشهور به Aelian 200 سال بعد از میلاد مسیح نوشت.
"ققنوس بدون كمك از علم حساب یا شمردن با انگشت، حساب 500 سال را درست نگه می دارد زیرا او از طبیعتی كه عقل كل است همه چیز را می آموزد. با آن كه اطلاع در مورد ققنوس لازم به نظر می رسد معهذا گمان نمی رود در میان مصریان - شاید جز انگشت شماری از كشیشان - كسی بداند كه 500 سال چه وقت به سر می رسد، ولی دست كم ما باید بدانیم كه مصر كجاست و هلیوپولیس مقصد ققنوس در كجا قرار دارد و این پرنده پدرش را درون چه نوع تابوت می گذارد و در كجا دفن می كند."
این مورخ، بر اساس متن انگلیسی، والد ققنوس را پدر می خواند ولی از ققنوس به صیغه خنثی ( it ) نام می برد. مولفان بعدی برای ققنوس غالبا از صیغه تأنیث استفاده كرده اند، اما از آن جا كه این پرنده افسانه ای تك و منحصر به فرد بوده و زاد و ولد آن از جفتگیری ناشی نمی شده، لذا بحث در مورد جنسیت آن چندان مهم به نظر نمی رسد.
موجودات نامحسوس و افسانه ای نامدار در فرهنگهای دیگر
آلکونوست: (پرنده بهشتی افسانههای اسلاوی) اثر ایوان بیلیبین
ابوالهول: غول افسانههای مصر باستان و اسطوره اُدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بالهای عقاب و دارای کلهای شبیه سر زنان است. این موجود افسانهای کسانی را که موفق بهحل معمّای او نمیشدند میکشت و در نظر مصریان باستان مظهر آفتاب محسوب میشد، ابوالهول بزرگ که در مصر قرار دارد از صخرهای تراشیده شده است و ۱۷ متر ارتفاع و ۳۹ متر طول دارد.
اسرارآمیز بودن ابوالهول احتمالأ در ارتباط با تعهد و ادای سوگند هنرمندان و خالقین اساطیر است که بر اساس آن موظف بهحفظ اسرار و رموز عقاید و اندیشههای فرهنگی و عرفانی آثار خود بودهاند. این موجود افسانهای بیش از هر پدیده دیگری در ادبیات و فرهنگ، اقتدار اسطورهای خود را تثبیت نموده و بهنماد اعلی و عمیق علم و دانائی و هم بهنمودی از هلاک و نیستی شهرت یافتهاست. بسیاری از هنرپیشگان زن سینمای قرن بیستم که اسرارآمیز، شهوانی، حیلهگر و مرموز بودهاند با ابوالهول مصری واقع درجیزه تشبیه شدهاند.
ابوالهول (یا اسفنکس از کلمه لاتینی اسفینکس و یونانی اسفیگس میباشد) هیکل عظیم اساطیری که هنرمندان مصری و بهتقلید آنان هنرمندان یونانی بهکرات مجسم ساختهاند. ابوالهول نام حیوان موهومی است که در مصر و یونان باستانی بههیاکل مختلف مجسم میکردند. در مصر اسفنکس را بهشکل شیری نقش میکردند که سر او بهصورت سر دختری بود. محتملأ این هیاکل را بهقصد تعظیم و تکریم نیت که به زعم مصریها الهه حکمت و دانش بود برپا میکردند. در خرابههای بلاد باستانی مصر اسفنکسهای بسیار مشاهده میشود که از یکپارچه سنگ ساخته شده و از همه بزرگتر را ابوالهول خوانند که در بین دو هرم واقع شده و تنه این هیکل در زیر ریگها مدفون و پوشیدهاست و فقط سینه و سر او خارج از ریگ مشاهده میشود که بیست و هشت متر ارتفاع دارد.
آخرون: رودی در جهان زیر زمین. آخرون مانند سایر رودها شخصیتی انسانی دارد و پدر اسکالافوس محسوب میشود. این رود از ایپروس جنوبی میگذرد و آبکندهای آن چنان تیره و ژرف است که شاعران یونانی آن را رودی از رودهای دوزخ یا منشعب از سرچشمهای دوزخی شمردهاند.
ایسُناده : ایسُناده (به معنی "زنندهٔ کرانهٔ دریا") هیولای دریائی غول پیکر و کوسه-مانند است که گفته میشود در نزدیکی ماتسوئورا و جایهائی دیگر در غرب ژاپن. وقتی این هیولا هویدا میشود ، باد های ژیانی میوزد .
بدن این هیولا هیچوقت دیده نشده است ، چرا که او همیشه زیر موج ها پنهان میشود . او به صورت مخفیانه به قایقها نزدیک میشود و سپس با دم قلابی و خاردارش ملوانان را کشیده و در آب میاندازد و سپس آنها را میبلعد.
گاهی هم او دمش را برای واژگون کردن کشتیها را ، یا هجوم به ساحل وکشتن مردم را به کار میبرد . ماجی: isonade کانجی
هیراگانا
(رماجی: Matsuura کانجی) شهری در استان ناگازاکی در غرب ژاپن
پری دریایی : پری دریایی در فرهنگ عامه، یک موجود افسانهای آبزی است که سر و تنهای به شکل یک زن زیبا و دمی شبیه به ماهی دارد. پری دریایی، در بسیاری از افسانهها اینطور تصویر شده است که بالاتر از سطح آب دریا میایستد و با یک دست در حال شانهکردن موهای بلندش و در دست دیگرش آینهای را نگاه داشتهاست. در قصههای بسیاری، پریان دریا، غالباً به پیشگویی اتفاقات آینده میپردازند، گاهی از روی اجبار، قدرتهای ماورا طبیعی خود را به انسانها میبخشند و گاهی عاشق انسانها شده، یا با فریفتن انسانهای فانی که دل در گرو عشق آنها بستهاند، آنها را به قعر دریا میبرند. تشابهاتی بین افسانههای پری دریایی و افسانههای سیرن (حوری دریایی اسطورههای یونان) وجود دارد
گرچه پریان دریا، در افسانهها گاهی اوقات مهربان و خوشنامند، اما به طور معمول پلید تصویر شدهاند، هدایایشان بد یمنی میآورد، اگر آزردهخاطر شوند، موجب بهپاشدن طوفان و سایر بلایا میشوند، بهطوری که دیدن یکی از آنها در دریا، نشانه غرق شدن کشتی بودهاست. برخی چون لورلای رود راین، با خواندن آوازهای زیبا موجب جلب ماهیگیران و دریانوردان به دریا و غرق شدن آنها شده و بعضی مثل پری دریایی حکاکی شده در سکوی کلیسای «زنور» در «کورنوال» انگلستان، مردان جوان را میفریبند تا برای زیستن با آنان به اعماق دریا روند.
هانس کریستین اندرسن، در داستان محبوب پری دریایی کوچولو که در سال ۱۸۳۶ آنرا به رشته تحریر درآورد، درباره پریان دریایی اینگونه نقل کرده که آنها فراموش میکنند که انسانها نمیتوانند در زیر آبها نفس بکشند، حال آنکه به عقیده برخی دیگر، آنها از روی کینه و دشمنی، انسانها را غرق میکنند.
پری دریایی در افسانههای بسیاری از فرهنگهای جهان، از تمدن آشوریان تا بابل و یونان باستان وجود دارد. در بعضی افسانههای اروپایی آمده پری دریایی توانایی برآورده کردن آرزوهای انسانها را دارد، و در ژاپن معروف است که خوردن گوشت پری دریایی سبب جوان ماندن و زندگی جاوید میشود.
برخی زمینه خلق افسانههای پری دریایی را پستانداران آبزی چون گاوهای دریایی و (dugongها) میدانند که بالاتر از سطح آبها به نحوی مثل انسانها به شیردادن به بچههایشان میپردازند.
در ایران نیز داستان پری دریایی وجود دارد به خصوص در جنوب ایران، در مجاورت خلیج فارس. چنانکه در داستانهای منیرو روانی پور با نام آبیها و قرمزها دیده میشوند. فرشته احمدی، روزنامه شرق، ۱۸ خرداد۱۳۸۳
پگاسوس: اسب بالدار جاودانی؛ یار باوفای بلروفون. وقتی پرسئوس سر مدوسا را برید، مدوسا از پوسیدون حامله بود، از گردن بریدهٔ او پگاسوس به دنیا آمد.
(http://www.jinnmasters.com/Jinn/Mavaraee/pegasus.jpg)
پگاسوس توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون میخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد. وبگاه سیمرغ
تکشاخ : تکشاخ موجودی افسانهای به شکل اسب با یک شاخ روی سر است. بر پایه افسانهها، تک شاخ ها را نمی توان به آسانی شکار کرد زیرا بسیار چابک هستند ... آن ها زنان و دختران را به مردان ترجیح می دهند ... البته بعضی گویند که آن ها فقط توسط زنان رام می شوند.
اسب تک شاخ اسبی سفیدو زیبا با یال های بلند است که در افسانه های اکثر نقاط اروپا از آن یاد شده است. این موجود تخیلی بدنی به شکل اسب و شاخی در بالای سر خود دارد که قالبا به شکل مارپیچ است. تک شاخ ها در ابتدای کره بودنشان طلایی رنگند و پس از آن در سیر بلوغ به رنگ نقره ای در می آیند و بعد از بلوغ کامل سفید رنگ می شوند ... آن ها عموماً از اسب های عادی لاغر تر ولی بلند ترند.
تندیس تک شاخ در ایرلند
تک شاخ های کنونی با تک شاخ های افسانه های گذشته اروپا بسیار متفاوت است. تک شاخ های سفید و بزرگی که شاخی چند متری بر سر داشتند و صورتشان کمی گرد تر از اسب بود در طول زمان دستخوش تغییراتی شدند که آن ها را به صورت اسبی سفید و لاغر با شاخی مارپیچ و کوتاه و یال های بلند در آورد.
ریشه این تک شاخ های کنونی هم مشخص شده نیست اما گمان می رود این تک شاخ از دانمارک و اسکاندیناوی ریشه می گیرد
خونآشام: خونآشام در افسانهها و خرافات مردم اروپا، جنازهای زنده است که شبها از گور بیرون آمده و برای تغذیه خود از خون مردم میمکد. در این تخیلات، خونآشامها دندانهای نیشبلندی دارند که با آنها از گردن زندگان خون میمکند، و معمولاً دارای قدرتهای فوق بشری از جمله زندگی جاوید هستند. در داستانهای زیادی خونآشامها مردم را به بردگی میکشند و خود آنها را نیز به خون آشام تبدیل میکنند.
رسم بر این است که برای دور کردن خون آشامها طلسمهای ویژهای استفاده شود. برای کشتن او باید سرش را از تن جدا کرد و میخی بلند را به قلب او فرو کرد. خونآشامها از عقاید خرافی به ادبیات کلاسیک و مدرن جهان وارد شدهاند و امروزه کتابها و فیلمهای فروانی با داستانهای متفاوت در مورد آنها ساخته میشود. مشهورترین شخصیت خونآشام در عرصهٔ ادبیات، دراکولا نام دارد که زادهٔ ذهن برام استوکر نویسندهٔ بریتانیایی است.
شیمر: شیمر یا کایْمِرا (به یونانی: خیمایْرا لغتاً به معنی بز ماده) از غولهای اساطیری یونان است.
طبق افسانه، شیمر ( غول شیر )، سر شیر و بدن بز و دم اژدها دارد که از دهانش شعله بیرون میزند؛ و گاهی نیز در هنر بهصورت شیری که کلهٔ بزی شاخدار از پشت آن بیرون آمده نشان دادهشدهاست.
در ادبیات علمی غرب به جانوران چندرگه یا پدیدههای دارای چند خاستگاه اصطلاحاً شیمر يا كايمر میگویند مانند همان حالتی که اصطلاح شترگاوپلنگ در ذهن فارسیزبانان ایجاد میکند.
قنطورس یا سانتور: (آدم اسبتنه)سانتور (به یونانی: Κένταυροι، تلفظ: کنتاوروس) در میان اساطیر یونان جز معروف ترین موجودات است. سانتور موجودی است نیمی انسان و نیمی اسب، با سر و دو دست و بالاتنهٔ انسان و بدن و چهار پای اسب، به این شکل که قسمت انسانی از جایی که گردن اسب باید شروع میشد به جای آن قرار دارد.
تندیس برنزی سانتور
سانتورها قدرت تکلم انسان را دارند و در رنگهای گوناگون یافت میشوند. سانتورها با روشهای ویژهای از دید انسانها مخفی میمانند. همچنین آنها در جنگل زندگی میکنند و زیستگاه اصلیشان کشور یونان است. سانتورها روشهای ویژهای در استتار و مخفی ماندن دارند که این روشها هنوز در پردهای از ابهام قرار دارد. آنها به صورت قبیلهای زندگی میکنند و از علومشان برای زندگی استفاده میکنند ... سانتورها بر علوم سحر آمیز شفا و پیش گویی و همچنین نجوم تسلط خاصی دارند. تیراندازی سانتورها با تیر و کمان زبانزد خاص و عام است.
اکثر سانتورها از برخورد و معاشرت با انسانها خوشنود نمیشوند و خود را بسیار برتر از انسان میدانند و با انسان بر خورد خوبی ندارند که میتوان سانتوری را نام برد که در افسانههای یونان باعث مرگ هرکول شد.
سیرن: یا حوری دریایی اساطیر یونان، گاهی به صورت موجودی با بدن یک پرنده و سر یک زن، و در سایر موارد به شکل تنها یک زن تصویر شدهاست. سیرنها دختران خدای دریا فورکیس بودهاند، هرچند در نسخه دیگری از اساطیر، پدرشان خدای نهر، آکلوس دانسته شده است. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخرههای مرگآوری که بر روی آن آواز میخواندند، میکشیدند. اودیسیوس، قهرمان افسانهای یونان، توانست بدون هیچ خطری از جزیره آنان بگذرد، از آنرو که طبق نصیحت سیرسه ساحره، او از همراهانش خواست تا گوشهایشان را با موم پرکرده و او را محکم به دکل کشتی ببندند تا با اغوای آنان کشتی را به بیراهه نکشاند و بی هیچ خطری بتواند آواز آنان را بشنود. طبق افسانهای دیگر، دستهای از پهلوانان موسوم به آرگوناتها نیز موفق به عبور از گذرگاه سیرنها شدند، چرا که آوازهخوانی به نام اورفئوس که در سفر با کشتی آنان آرگو، همراهیشان میکرد بهقدری آوازهای دلنشین و آسمانی خواند که کسی به حوریان گوش نسپرد. بنا به برخی افسانههای بعدی، سیرنها ناکام از گریختن اودیسیوس و یا پیروزی اورفئوس، خود را به دریا افکنده و نابود شدند.
لویاتان: لویاتان یا لوایاتان (به انگلیسی:Leviathan ) کلمهای است عبری و در تورات ذکر شدهاست.
لویاتان غول عظیم الجثهای آبی و وحشتآور شبیه اژدها است، به گفته کتاب مقدس:
در آن روز خداوند با شمشیری بزرگ و قوی لویاتان این اژدها را در دریا خواهد کشت
گرگینه : گُرگمرد موجودی افسانهای و از خرافات مردم اروپا است. گُرگمرد انسانی است که شبهایی که ماه کامل است (ماه شب چهارده) به صورت گرگ درمیآید. چنین شخصی یا از راه بکار بردن افسون و جادو و یا در پی طلسم شدن از سوی کس دیگر تبدیل به گرگینه میشود. سادهترین راه برهنه شدن و بستن کمربندی از جنس پوست گرگ، و یا پوشیدن پوست کامل حیوان است. اگر یک گرگمرد طوری کسی را گاز بگیرد که بزاقش وارد جریان خون شخص شود، قربانی هم به گرگمرد تبدیل میشود. اصطلاح دیگری که در این رابطه بکار میرود اصطلاح گرگدیسی و گرگمرد است.
مانتیکور : او همان مرد خوار است مراجعه به قسمت بالا مردخوار
یتی: یتی (به تبتی: Migo, gYa’ dred) یا مرد برفی موجود افسانهای ساکن در کوههای هیمالیا و (کشورهای نپال و تبت است. بنا به داستانها او جثهای به بزرگی یک خرس بزرگ سفید دارد و همانند انسان بر روی دو پا راه میرود گفته میشود که بومیان و کوهنوردان در هوای بد کوهستان یتی را گه گاه میبینند گفته میشود که گاهی به مردمان گمشده د رکوه کمک میکند.
از این موجود با نامهای "بزرگ پا" Big Foot و Sasquach هم نام برده شده است. بسیاری از انسانهای کنجکاو و حتی دانشمندان بدنبال ردپاهای "یتی" هستند.برخی دانشمندان انسان شناس یتی را با "ژیگانتوپیتکوس" که موجودی باستانی، انسان نما ومنقرض شده از گونه پریماتها میباشد مشابه دانسته اند.(کتاب: Anthropology-Ember& Ember/2002 فصل 5)
برخی شواهد بدست آمده نشان میدهد که احتمال وجود موجودی مانند یتی، نه تنها در تبت، که در کلرادو (ایالات متحده) نیز میرود. پژوهشگرانی که در زمینه چنین موجوداتی تحقیق میکنند با تشکیل انجمن ها و سایتهای گوناگون نتایج تحقیقات خود را بعموم علاقمندان ارائه مینمایند:http://www.bfro.net The Bigfoot Researchers' Organization تصاویرو شواهد گوناگونی از این موجود ارائه شده که همه آنها واضح و قابل اثبات نیستند، اما برخی از آنها تامل برانگیزند و این امکان را میدهند که روزی افسانه یتی به حقیقتی علمی بدل گردد و شاید انقلابی در کشف مراحل تکامل پریماتها و بویژه انسان پدید آورد .
امالصبیان: ام صِبْیان یا امالصِبْیان نام موجودی است که داستانهای او در یمن و کشورهای عرب خلیج فارس رواج دارد.
او را به ریخت مادینهغولی زشت و گاوپا میپندارند که بیشتر به شکل زنی زیبا شبها یا پیش از پگاه بر مردم پدیدار میشود. او مردها را میدزدد. میگویند که کسانی که چهرهٔ راستین او را ببینند یا دیوانه میشوند یا میمیرند.
منبع:jinnmasters
جهانی که ما در آن زندگی میکنیم در واقع جلوه آن جهانی نیست که در واقیت هست . درک ما از کیهان همیشه درحال دگرگونی و حرکت رو به جلو قرار دارد. معلوم نیست که این درک ما از کیهان همیشه واحد ( ثابت ) است که دستخوش تغییر میشود و یا نه خود کیهان است که در حال تغییر است . ما هرگز نخواهیم فهمید . تنها چیزی رو که ما میتوانیم بگویم این است که " واقعیت " که در سالیان دور مورد تایید بود گاهی امروزه حتی پوچ مینماید . و حتی نمیتوان مطمئن بود که واقعیات و بدیهیات امروز در سالیان که در پیش داریم همین وضعیت را نداشته باشد .
چیزهای که قبلا توهم و رویا مینمودند به کمک علم امروزی به اثبات رسیده اند مثلا موجودات افسانه ای اعماق دریا ها اکنون کشف شده اند . تمدنهای که افسانه پنداشته میشدند توسط علم امروزی از اعماق نهان مخفیگاه شان سر بر آورده اند و حتی بیشتر مشهوداتی در دست اند و جمع آوری میشوند که کمک به حل معماهای پارانورمال و ماوراالطبیعه خواهند کرد ( هر چند این لفظ متافیزیک در جهان ما اصلا معنا ندارد و هر چیزی در جهان طبیعی است ولی این ما هستیم که مرزهای موهومی در جدا کردن این دو میکشیم )
از بدو شروع تاریخ بشریت . داستانهای از موجودات عجیب . شیاطین . و موجودات شب و تاریکی همیشه مردم را ترسانده است . هرچند داستانهای مبالغه آمیزی هم از جانوران ناشناخته آن دوران مانند فیل هم در میان مردم بوده و اکنون رفع شبهه گشته و حتی داستانهای که تنها زاده تخیل و رویای نقالان آن بود ولی یک دسته از این داستانها که اغلب به موجودات ماورای و متعلق به عالم ارواح و بعد غیر مادی ما مربوط میگردد نمیشود به همین راحتی گذشت و مهر رد بر آنها زد .
حتی این داستانها برای بشر دوست دار فیزیک هنوز با علم امروزیش نه قابل رد هستن و نه کاملا قابل اثبات . حالا واقعا این گونه حکایات باید کاملا رد شوند چون شواهدی را امروزه هنوز علم در تایید این حکایات از دل آب یا خاک بیرون نیاورده و یا نه مانند یک بازرس ماهر جنایی باید این داستانها را برای پیدا کردن شواهدی بررسی کرد تا با شمع پلیسی که داریم این حقایق را هم بر ملا کنیم یا کاملا رد کنیم ؟
هدف این مقاله اثبات و یا رد موجودات ماورایی نیست . در واقع هدف این نوشته کمکی است جهت شناخت آن دسته از موجودات ماورایی که که بیشترین تاثیرات را روی اعمال و مراسم جادویی دارند . همچون مراسم سنتهای ویکا جادوگری و ساحری . ممکنه بعضی از افراد خواهان ارتباط با آنها باشند و ممکنه برخی دیگر خواهان دور جستن از آنها باشند .
وحتی گاهی در مراسمی مانند مراسم احضار شاهد حضور ناخواسته آنها باشیم و برای دور ماندن از چنین مواردی چه موجود مترقی باشد چه خبیث باید موجودات را از هم تشخیص داد تا رفتاری در خور به آنها نشان داد مثلا رفتار با یک بختک یا یک شیطونک و یا حتی فرشته ای کوچک متفاوت است. در واقع جادو گران و ساحرها نسبت به افراد عادی بیشترین ملاقاتها را با این گونه موجودات خواهند داشت . و ممکنه موجود ماورای انرژی ما را تقویت و یا خالی نماید و شاید برای انجام مراسمی جادویی حتی نیاز به مقابله با این موجودات باشد و شاید موجوداتی ماورای حتی به ما کمک کنند .
در آخر باید به عنوان مقدمه افزود این مقاله در برگیرنده خصوصیات خود موجود است و اگر موجودی شرور و بد و دیگری مهربان و خوب معرفی میشوند دال بر خطرناک بودن برای نوع بشر و یا نبودنش نیست .
این موجودات چه بد و چه خوب در مراسم جادویی و به منظور کمک به مراسم فراخوانده میشوند مانند فرشتگان ارواح . المنتالها و پری ها و حتی شیاطین . ولی در کل کار احضار این موجودات مگر در جادوهای پیشرفته و هرمتیک به هیچ کس توصیه نمیشود . و اصلا بدون هدف خاصی حتی فراخوان موجودی پاک مانند فرشته خالی از مخاطره برای فرد احضار گر نخواهد بود .
عنوان: پاسخ : موجودات ماورایی
ارسال شده توسط: good ghost در 11 شهريور 1388,ساعت 22:45:00
فرشتگان
فرشتگان موجوداتی علوی و از نور هستند که بسیار قدرتمند .پاک و خیر خواهند و البته ترسناک هستند و حس ترسی را که القا میکنند وصف ناپذیر است . کلمه فرشته یا همان انجل از کلمه لاتین آنجلوس و ریشه یونانی آگلوس که معنای پیغام رسان را میدهد اقتباس شده .
مفهوم این موجود افلاکی در یهودیت و مسیحیت و حتی اسلام خیلی تحت تاثیر معنای و مفهوم آن در آیین زرتشتیان بوده است ماند اسامی چون یازاتاس .آمشا سپنتاس
ولی فرشتگان چی هستن ؟ این سوال شاید در دو هزار سال گذشته موجب شده که نوع بشر بیشترین جستجو و تامل را در باره این موجود داشته باشد و دومی شاید سوال دیگری بود که خیلی بحث میشد و این که چند فرشته میتواند روی نوک سوزن جای گرفته و حتی برقصند و جواب این سوالات در تمام دوران ها چه ساده و چه پیچیده از این حکایت دارد که فرشتگان همان خدایان هستند برای درک این موضوع فرد باید معنای غیر جبری واقعیت را دریابد به دور از هرگونه پیش داوری و تعصب شما میتوانید مقالات بیشماری در باره جهان های متعالی و علوی و ارواح متعالی و همچنین مقالاتی که به اساس خداوند گاری میپردازند رجوع کنید و یا حتی مقالاتی در باره طبیعت خدایان . در کل فرشتگان مذاهب در عمل با خدایان پاگانها یکی خواهند بود نه تنها در قالب معنای متعالی بودنشان بلکه در فرمشان هم یکسان هستند تنها شرایط و وضعیت نوع بشر بود که به آنها گاهی نام خدایان و گاهی نام فرشتگان اطلاق شده مانند خداوند عشق و جنگ خداوند ماه دریاها و عناصر اربعه که همانا در ادیان ابراهیمی ما فرشتگان عشق جنگ و حتی عناصر اربعه رو خواهیم داشت .
و خیلی جالب هستش که حتی در انجیل هم مشاهده میشود ک در ایه 1:82 میخوانیم خداوند در بالاترین مقاوم قرار دارد و میان دیگر خدایان حکم و حکومت میکند و همچنین در بخش ششم از همان آیه میخوانیم من میگویم شما خدایان هستید و همه شما کودکان بالاترین مقام خداوند . کلا در میان تئوریسینهای این بادیه خدایان کهن همانا فرشتگان ادیان هستند
قابل ذکر است که فرشتگان به دو گونه کوچک و بزرگ از لحاظ قدرت قابل تقسیم هستند . فرشتگان سطح پایین نهایتا مسئولیت پیغام رسانی را دارند در حالی که فرشتگان رده بالاتر بیشتر لحاظ قدرت و مسئولیت شبیه خدایان دورانهای پیشین هستن در کل در رده متعالی الهی فرشتگان در پایین ترین رده این عرش الهی قرار میگیرند .
فرشتگان مقرب
با استناد به عقاید اسلام – یهودیت و مسیحیت فرشتگان مقرب چهار تا هستن میکائیل و گابرئیل و ارائیل و رافائیل .در اکثر مراسم جادویی این چهار فرشته مقرب فراخوانده میشوند . در کل به عنوان کنترل قدرت کیهان و کمک به کنترل دیگر ارواح از آنها مساعدت خواسته میشود . و به ندرت یک ملک مقرب تنها جهت ارتباط با جادوگر بر انگیخته میشود چون این گونه بی نهایت قدرتمند و برای جادوگر و نوع بشر حتی در کنار این موجود قرار گرفتن مخاطره انگیز است .
همان گونه که قبلا در مقاله اشاره شده فرشتگان و فرشتگان مقرب همانا خدایان کهن در سنتهای دیگر هستند
و اگر طبقه بندی ادیان را در عرش الهی مد نظر قرار بدیم فرشتگان مقرب یک پله بالاتر از فرشتگان قرار خواهند گرفت
فرشتگان مطرود ( فالن انجلس )
در کلاس قرار گیری موجودات ماورایی فرشتگان مطرود همسطح شیاطین در نظر گرفته میشوند و کلا این کلاسه بندی به خاطر این انجام شده چون در سنت های یهودی و مسیحی از این سخن میرود که شیاطین همان فرشتگان مطرود و رانده شده از عرش الهی هستند که به خباثت روی آوردن – البته بحث در باره رد یا قبول این سخن اصلا در این مقاله مطرح نیست – بلکه موردی اعتقادی و خارج مبحث ماست . ضمنا اسم مخصوص این موجودات را در خیلی از مراسم احضار دوران های قبل از مسیحیت شاهد هستیم و همیشه باید به یاد داشته باشیم که مراسم احضار فرشتگان مطرود همانند مراسم احضار شیاطین بوده و فرقی با هم در عمل ندارند
در هر صورت ایده ای که فرشتگان مطرود وجود داشته و خود یک موجود با پیشینه متفاوت از شیاطین هستند مار به تقسیم بندی فرشتگان خاکستری و شیاطین خاکستری رهنمون خواهد کرد شما میتوانید این مراسم را در کتاب اول انوخیان و کتاب دوم انوخیان که فهرستی کامل از پاره ای از فرشتگان مطرود را در بردارد رجوع و جستجو کنید .
بانشیس Banshees
این کلمه از ریشه ایرلندی " بین سیده" به معنای بانوی کوهستان گرفته شده . پری ( همجنس جنیان ) ترسناک است که قبل از مرگ به دیدار فرد می آید . و ممکنه به دیدار خانه هم بیایم و هشدار بدهد که ممکنه کسی از افراد فامیل خواهد مرد . و اگر گرفتارش کنید او حتما نام فردی که خواهد مرد را بازگو خواهد کرد . این پری را میتونید از روی گیسوان بلندش که اکثرا سیاه یا خاکستری است و لباس سبزش والبته چشمان قرمز و فروزانش در شب هنگام تشخیص دهید . اگر گروهی از این پری ها دیده شوند ممکنه پیام آور مرگ فردی سرشناس و بزرگ باشند و یا پیام آور مرگ گروه کثیری از افراد .
بانشه یه موجود خبیث نیست آنها از سرزمین تاریک پری ها میآیند و برخی میپندارند اینها ارواح پری های مرده هستند . هرچه باشد یه بانشه در کل موجودی ترسناک است . و در واقع گرفتنشان تقریبا غیرممکن چون توانای غیب و فرار از دست جادوگران را دارند . البته یه بانشه رو میشه احضار کرد و تکنیک خاصی هم برای این منظور در دست نیست و مراسم و آداب خاصی را طلب نمیکند .
سگ های سیاه
سگ های سیاه که به نام سگهای شکاری تپه هم معروفند و یا سگهای دوزخی همراه موجودات اهریمنی و خبیث دید همیشوند و اینگونه پنداشته میشود که راهنمایان ارواح خبیث و شیاطین از جهانهای زیرین به جهان ما باشند . . نمونه بارز آن در کتاب سگ شکاری باسکر ویل تالیف سر ارتور کانون دویل میتوان مشاهده کرد که جانی با استفاده از باور مردم در باره این موجود سگی را تعلیم میدهد تا جنایت انجام دهد . البته بررسی در باره این سگهای دوزخی ما را به هکاته که همیشه با سه سگ دوزخی دیده میشود میرساند و این باور در میان مردم است که اگر در مکانی بیش از سه سگ شکاری در شب به ناگه و بی دلیل شروع به پارس نمایند حتما سگی دورخی در حال خزیدن در خیابان است و آماده بردن روحی خبیث به جهان زیرین . این موجود شباهت زیادی با کربروس Cerberus دارد .
دیمونس Daimons
در زبان یونانی دیمونس به معنی انباشته از خرد و علم است . یونانیان باستان اعتقاد داشتن که این موجودات هم بد در میانشان هست و هم خوب که نوع خوبشان به نام ایندیمونس و نوع بدش به نام کاکودیمونس معروف بودن . ایندیمونس ها ارواح نگهبان و به فردی که نگهبانیش میکردند پیش اگاهی داده و محافظتش میکردند . ولی کاکودیمونس ها بر خلاف ایندیمونس ها مردم رو به انحطاط و نابودی میکشاندن . . وقتی که تورات برای اولین بار به یونانی ترجمه شد کلمه دیمون برای شناسایی ارواح خبیث استفاده شده و بعدها به دمون Demon
تغییر یافت و این آخری بعد ها برای ارواح تاریک بکار گرفته شد .
هم اکنون ملیونها فرد بر این اعتقادند که توسط فرشتگان یا ارواح نگهبان محافظت میشوند . برخی حتی قدرتشان را هم تجربه کردن . صدایشان راشنیدن وجودشان را احساس کردن و حتی موفق به دیدن هر چند کوتاه این موجود شده اند . به طور قطع اینها همان ایندمیمونس های یوانانیاند . از آنجا که به نظر میآید هر فرد دارای یکی از این موجودات است پس ممکنه این موجود همانا زاده روح خودمان باشد و موجودیت مستقل نداشته باشد ویا نه ممکنه موجودی متعلق به جهان دیگر باشد . و با این تفاسیر کاکو دیمونس ها در واقع انعکاسی تاریک از جنبه تاریک روح خودمان است که شامل وسوسه ها تمایلات تاریک در ژرفترین نهان پنهان ماست .
در مراسم جادویی و طلسمات . این احتمال هست که ایندیمون یه فرد مورد نظر جادوگر احضار شود ولی چون ایندیمون هیچ اطلاعاتی به ما منتقل نمیکند اثبات این که خود موجودی مستقل یا رفلکس روح فرد است امکان پذیر نیست . به هر حال هرچه باشد در سطح اثیری قرار دارد از خیلی از مسائل زود تر از نوع بشر آگاه بوده و بشر را محافظت مینماید .
عنوان: پاسخ : موجودات ماورایی
ارسال شده توسط: good ghost در 11 شهريور 1388,ساعت 22:50:40
دمون ها Demons
کلمه دمون اصولا به اروح خبیثی اطلاق میشود. آنها موجوداتی خبیث تر و قویتر از کاکودیمون ها هستن و موجودیتشان خیلی بالاتر از وابسته بودن به روان انسان میباشد و مانند فرشتگان موجوداتی مستغل هستن ولی پر از نفرت و گناه و پلیدی . آنچه هستن تنها شر و پلیدی تاریکی نفرت است آنها موجودات قلمرو تاریک اند .
در اعتقادات یهودیت و مسیحیت این موجودات غلامان شیطان یا لوسیفر البته قبل از تمرد شیطان به لوسیفر معروف بود ( فرشته ای که از فرمان خداوند تمرد کرد و بر علیع بشر قیام کرد و از ملکوت اعلا رانده شد) هستن . ولی دمونها تنها مختص عقاید مسیحی و یهودی نیستند بلکه در آین زرتشتی دشمنان ابدی اهورا مزدا
خداوند روشنای و پاکی و غلامان خداوند پلیدی اهریمن هستن ودر مکاتب مصری و جادوگری و پاگان و مکاتب محلی آمریکای ( سرخپوستان ) حتی ژاپنی و چینیان دیده میشوند .
در نتیجه در کل به این نتیجه میرسیم که دمون ها مخالف و دشمن فرشتگان و عرش الهی هستن و در هر مکتب و دینی هم از آنها گزارشاتی متشابه در دست است . اگر دمونها هستن پس اربابانی هم در میانشان هستن که به آنها خدایان تاریک قلمرو تاریکی میگویند و اعتقاد بر این است که دمونها و اربابان تاریک در قلمروی مخالف با قلمرو نور و الهی فرشتگان ساکنند . که به آن قلمرو سایه ها هم اطلاق میگردد . و شایعه است که همیشه قلمرو فانی ما مکانی جهت مقابله این نیروها بوده . و ما نسل بشر در میان این کارزار گیر افتاده ایم که همیشه میخواهیم اعمالی خوب انجام دهیم ولی همیشه هم تمایلات تاریک در ما هست . البته میزان قدرتی که دمونها در میان قلمرو فانی دارند و باعث انحراف میشوند همیشه مورد بحث بوده .برخی از مکاتب میگویند انها تنها توانی وسوسه و تاثیر دارند در حالی که مکاتبی پافشاری میکنند هر کار بدی ناشی ار تسخیر روح ما توسط آنها است .
برای احضار و بر انگیختن دمونها و شناخت بیشتر این موجودات کتبی تحت نام های دمونولوژی و دمونو گرافی هست البته از کتب قدیمی جادوی شیاطین هم میتوان در این باره بهرها جست که بیشتر این کتب و نوشته ها دارای طلسمات . مقابله و کنترل و البته تسخیر این موجودات است.
دموانهای تابناک Bright Demons
دمونها تابناک نامیست که در کل به دمونهای اطلاق میگردد که از قلمرو تاریک خود تمرد جسته و به کمک و مساعدت قلمرو روشنای روی آورده اند و تنها در کتبی بسیار نایاب روش احضار این موجودات اشاره شده . جادوگران و احضار گرانی هم بر این عقیده هستن که دمون تابناکی وجود ندارد واین قدرت کنترل احضار گر و جادوگر است که برای اهداف نیک از این دمونا استفاده میکنند . در کل جادوگران باید همیشه از بر انگیختن دمونها بر حذر باشند حتی اگر دمونی هم به ظاهر تابناک باشد نباید بر انگیخته شود احضار و کنترل دمون واقعا طاقت فرسا و فرسایشی و انرژی گیر است .
همزاد Doppelganger
این موجود با نامی از ریشه آلمانی "دابل – گور" تصویری از خود شخص است که واقعا ترسی منحصربفرد را به مورد مشاهده القا میکند . تا به امروز ترس از همزاد در ملل مختلف مشهود است . و این ترس در آداب برخی از ملل در پوشاندن تمام آینه های منزلی که در آن فردی متوفی هست نمایان است . کلا همزاد شبیه نسخه ای از کالبد اثیری ما هنگام برون فکنی است و اکثرا برای هشدار خود را به فرد می نمایاند . در قرون وسطی این تصور را داشتند که یک جادوگر میتواند همیشه یک همزاد را هر وقت بخواهد تولید کند که هم اکنون در عصر ما این نظریه کاملا رد شده و میدانیم که این در واقع همان کالبد اثیری جادوگر است که در برون فکنی . فرافکنی میشود و نه همزاد . متاسفانه در آن زمان بانوان ساحر زیادی بی گناه در اثر همین سوءظن که ثابت میکرد در کارهای جادوگری هستن سوزانده یا به سیاه چال های مخوف برده شدند.
حکایتی قدیمی میگوید اگر بانوی نوجوان و ساحر روبری آینه ای با دوشمع به مراقبه بپردازد در میان آن آینه آینده خود را که کنار فرزندان و شوهرش است خواهد دید و اگر در این هنگام این جرات را داشته باشد که به قبرستان برود و در شبانگاه 12 بار دور قبرستان را طواف کند حتما موفق به دیدن همزادش خواهد شد.و حکایتی دیگر میافزاید کافیست که در شبانگاه 24 آوریل بر در کلیسای محل در آیید و بخواهید هر فردی را که در سال پیش رو خواهد مرد شناسایی کنید همزاد این فرد حتما اگر قرار باشد در سال پیش رو فوت شود با حرکاتی سبک به سمت کلیسا خواهد آمد و اگر این همزاد . همزاد خودتان باشد خواهید فهمید که در سال آتی خواهید مرد .
اژدها
علاوه بر اژدها های عناصر که تا حدودی متفاوت هستند ( و در جایش در باره ان صحبت خواهد شد ). دو نوع کاملا منحصر به فرد اژدها وجود دارد که نوع اول اژدهای افلاکی ( که به اژدهایان بهشتی هم معروفند ) و نوع دوم اژدهای خاکی نامیده می شوند ( که به اژدهای زمینی هم معروف است ) نوع اول کاملا خیر خواه و در جهان اثیری و علوی قرار دارند و ممکنه فرم دیگری از فرشتگان هم باشند حتی در انجیل انواع مترقی فرشتگان شبیه موجودی ترسناک از نظر ظاهر تشبیه شده اند . در مکتپ چینی هم اژدهای طلائی نمونه بارزی از این اژدها است.
نوع دوم که بیشتر در اسطورهای کهن ملل در باره آن گزارشاتی دیده میشود خزنده ای با قابلیت پرواز. بسیار هوشمند و البته با توانایی باز دمی از آتش است که در حکایتهای اروپایی اکثرا توسط شوالیه های عالِم و فرهیخته نابود میشوندکه معمولا حکایاتی حماسی حامل پیامهای والای اخلاقی هستند . اگر به فرض محال اژدهای زمینی وجود داشته باشد هنوز هیچ نمونه ای از بقایای این موجود بدست نیامده و اعتقاد عوام براین است که آخرین بازماندگان این نوع در قرون تاریک اروپا بطور کل نابود شده و سوزانده شده اند .
اگرگورها Egregores
در واقع این موجود یک روح قوی ساخته بشر در طبقه اثیری است که توسط یک فرد خیلی قوی درست میشود و یا توسط گروهی از افراد فعال در انجمنی . با توجه به واژنامه های فرقه طلوع زرین یک اگرگور نمونه شفاف و کاملی از تصورات و اقتدار است . و یک اگرگور متعلّق به یک گروه از تک تک اعضای آن برای بقا انرژی میگیرد . تعریف تکمیلی تر برای این موجود اثیری را فرقه سری " آروم سولیس " ارائه میکند که اگرگور را موجودی با انرژی هوشمند در طبقه اثیری میداند که به بصورت خود اگاه و یا ناخودآگاه توسط عامل بشری تولید میشود . و بصورت دقیقتر این که موجود شالوده ای از احساسات و انرژیها و اقتدار گروهی از جادوگران است برای مقاصد ی خاص و اکثرا به عنوان پشت گرمی و تکیه گاه ایجاد میشود . ویا کالبد اثیری است که توسط خود جادوگر تولید و برای مصارف خاص استفاده میشود .
این جمله " هر ایده ای خود دارای زنگی مشخص و شعور است " گواه وجود چنین موجوداتی پشت هر گروه یا ایده ای در طبقه اثیری است . اگرگور ها تنها مختص اجتماعات جادوگری نیستند ( هر چند قویترین اینها همان اگرگور ها جوامع جادوگری است ) هر حزبی س ی اسی . مکتب تزکیه . هر مسجد هر کلیسا و هر مکان متبرّک هر خانواده حتی هر انجمنی یک اگرگور در طبقه اثیری دارد که توسط انرژیهای اعضا اون گروه بوجود آمده و بزرگ میشود . پس تمام قدرت یک اگرگور قائم به اعضا و اجتماعی است که به آن تعلق دارد برای همین برخی چنان ضعیفند که به دشواری وجودشان احساس میشوند و بلعکس برخی چنان قوی ( تا حدی که خطرناک هستن )
که از لحاظ روحی روی تک تک اعضا تاثیر میگزارند و حتی ممکنه بر روی تاریخ بشری هم تاثیراتی شگرف گذاشته و باعث دگر گونی آن شوند .
یونانیان باستان به این عمل هنر تولید و پرورش خدایان میگفتند . که بدین وسیله خدایان و نمیه خدایان بسیاری توسط بشر خلق شدن که حاصل قدرت الهی نبودند . در چنین نقطه نظری یک اگرگور دیگر مترسک نیست و خود یک روح مترقی در طبقه اثیری است که قائم به ذات خودش است ولی باز کاملا نیازمند توجه افراد اون اجتماع به خود است و گرنه تضعیف شده و حتی نابود خواهد شد . پس لازم به ذکر هست که با این تعاریف مشخص میشود که اگرگورهای فوق العاده قوی هنگام گسترش ادیان ضعیف و نابود شدن چون افرادی زیادی از اجتماعات بشری تغییر روش اساسی در ایده او لوژی خود دادند.
یک اگرگور میتواند در مراسم جادوی بوجود آید و یا از اقتدار یک جادوگر قوی تولید شود . همچین اگرگورهای شخصی نسبت به اگرگورهای یک گروه اجتماعی ضعیفتر هستند ولی توانی تاثیر بر روی جادوگر را دارند . بعه عنوان نمونه میتواند مسئولیتهای را مثلا در اجرای طلسمات بر عهد بگیرند . گاهی احضار ارواح مترقی در مراسم جادوی موجب تولید یک اگرگور شده ویا حتی ممکنه جادوگر را به اگرگوری قدیمی وصل نمایند . در کل اگرگورها هستند چون بشر آنها را ایجاد کرده و از آنها استفاده میکند . فهرست کاملی از اگرگورها را شما میتوانید در کاتالوگ لمینگتون و گوته جستجو کنید .
ارواح عناصر elemental Spirits
المنتالها ارواحی هستند که به قلمرو مادی وارد شده و حامل نیرو و قدرت چهار عنصر همانا خاک . آتش . باد و آب میباشند . تصور کلاسیک درباره این موجودات از ایدهها و اسامی کیمیاگر دوره کهن به نام پاراکلسوس
ایجاد شده و اسامی نمف ها و سیلف ها و گنومها و سمندرها از این جادوگر به ما ارث رسیده . ارواح عناصر ممکنه شبیه به پری ها باشند ولی کاملا یک پری نیستند و خود یک گروه خاص میباشند .
گنومها ( گورزادها )
اینها ارواح زمین هستند و قدرتشان حامل قرت خاک و زمین است .آنها مسئول رانش زمین . حرکت زمین و اکتشاف معادن و کلا تام اموری که به زمین مربوط است میباشند . آنها محافظین دفینه های گرانبها و البته معادن طلاو الماسند . آنها فرمی بسیار سنگین . کم تحرک و اکثرا بداخلاق و منزوی هستند و خیلی سخت میتوان با آنها کارکرد. و اگر موفق به جلب اعتماد آنها شوید آنها همراهانی بسیار قوی برای جادوگر خواهند بود . آنها میتواند باعث افسردگی و نومیدی فرد شوند . و یا بلعکس باعث قلیلان اقتدارش و بالا بردن قدرت فیزیکی فرد گردند. گنومها اغلب توسط هدایای که اکثرا میتواند قطعه ای سنگی گرانبها و مجذوب کنند باشد جذب شوند و همیشه به افرادی که سرزمینهای سرسبز و مزارع را اداره میکنند احترام میگزارند وقتی که ظاهر شوند به شکل فردی کوتاه قد لاغر با کتی سبز رنگ همراه ریشی بلند و اغلب با کلاهی بر سر به نظر میرسند . و همیشه به جنس مذکر خود را نمایان میکنند .
نمف ها
نمفها که به نام آندینها هم مشهوراند ارواح عنصر آب هستن . آنها در تمام گونه های طبیعی آب از جمله دریاها . برکه ها جویبار ها رودخانه ها و حتی باران وجود دارند . هر برکه و رودخانه گفته میشود که توسط نمفی نگهبانی میشود . ولی یک نمف ممکنه خانه اش را بخاطر خستگی اش از اون محل و یا مزاحمت بشر برای همیشه ترک کند و به منبع آبی دیگر برود . . بهترین هدیه که یک جادوگر برای جلب رضایت یک نمف میتواند بدهد همانا تمیز کردن خانه این موجود است که میتواند یک رودخانه و یا یک برکه باشد . و حتی کنار یه برکه نشستن مسخ زیبای آن شدن هم می تواند باعث شود که یک بانوی نمف خود را به جادوگر نمایان کند . یک نمف توانای درمان جرحات احساسی فرد را دار است میتواند ناراحتی و افسردگی را شسته و با خود ببرد وقتی آنها خود را به جادوگر نمایان میکنند اغلب به شکل بانوی زیبا و یا شبیه یک پری دریای بوده و همیشه به جنس مونث خود را نمایان میکنند
سیلفها
سیلف ها ارواح عنصر باد هستند . آنها حکمرانان باد ها و آسمانها هستند و راهبر تجمع ابرها و بادهای سهمگین و کلا شرایط جوی هستند . آنها اغلب با صحبت در گوشی و القای افکار با جادوگر ارتباط بر قرار میکندند . سیلفها بسیار نظری مثبت به بشر دارند و خیلی راحت میتواند آنها را احضار کرد .بهترین هدیه برای یک سیلف یک لیوان شیر و یک کاسه عسل است و یا پارچه ای از جنس ساتن تا در آن به خوشگذرانی و بازی بپردازند . سیلفها برای طلسماتی که باعث ایجاد باران میشوند احضار میشوند . آنها با هر دو جنس مذکر و مونث خود را نمایان میکنند سیلفهای مونث ظاهری کاملا شبیه پریان دارند که اغلب کوچک با دو بال زیبا دیده میشوند در حالی که سیلفهای مذکر به شکل موجودی بخار مانند یا دود مانند خود را نمایان میکنند.
سمندرها
سمندرها ارواح عنصر آتش هستند .آنها هر وقت که آتشی ایجاد شود آشکار میشوند و در مکانی که واقعاً هرم داغ آتش باشد بصورت گروهی وجود دارند مثل اتشفشانها و داخل جنگلهای که آتش گرفته اند و حتی در میان هسته مذاب کره زمین . سمندرها راحت ترین ارواح عناصر برای احضار هستند و جادوگر تنها نیاز دارد که آتشی درست و حسابی ایجاد کند تا آنها را با اوراد و یا ترانه بخصوص فراخواند . یکی از آنها بر روی شعله های اتش نمایان خواهد شد . آنها به شکل پریان و یا پریانی که آتشین هستند ظاهر میشوند .
اژدهایان عناصر
این نوع از اژدهایان نباید با اژدهایانی که در بخش قبل آورده شدن اشتباه گرفته شوند . آنها موجوداتی از عناصر اربعه هستند که در طبقه اثیری میباشند آنها از قویترین نوع ارواح عناصر هستند که روی هر عنصر در طبیعت حکمرانی میکنند آنها گاهی در مراسم جادویی همانند ارواح عناصر جهت همان کارهای بخصوص احضار میشوند
و فرقشان تنها در حد و قدرتی است که دارا هستند در واقع برای جادوهای پیشرفته و قویتر احضار میشوند اطلاعات پیش رو از فرقه های جادوی دروید ها گرمنیک ها و مکاتب جادوی دراکونیک مدرن Draconic استخراج شده اند .
Draig-Usige
اژدهایان عنصر آب . حاکم آنها نیلان . فرمانروای اژدهایان عنصر آب میباشد که بر روی دریا ها روخانه ها و البته طوفانهای دریایی حکومت میکند رنگشان آبی یا سبز است دارای بالاهی هستند که همانند پارو در آب بکار گرفته میشود .
Draig- Talamh
اژدهایان زمین . نام فرمانروایشان گریل است که بر روی کوهها جنگلها مراتع و دشتها حکمرانی میکند همچنان حاکم غارها تونلهای زیر زمینی و البته دفینه ها و دارایی های نهان زمینند رنگشان قهوه ای و سبز است که به رنگهای سیاه و خاکستری هم دیده میشوند حتی سفید و زرد هم نمایان میشوند که همین باعث میشود تا جادوگر این نوع را با اژدهایان علوی اشتباه بگیرد .
Draig- Teine
اژدهایان عنصر آتش هستند نام حاکمشان فافنیر است که حاکم آتشفشانها و مواد مذاب هستند آنها اغلب به رنگهای قرمز و یا نارنجی دیده میشوند و برخی بر این باورند که سمندرها (به فرم خزندگان) گاهی نوزادان این نوع هستند .
Draig – Ather
اژدهایان عنصر باد میباشند حاکمشان سایریس نام دارد و بر روی بادها آسمان ابر ها و طوفان و رعد ور برق حکمرانی میکنند . به رنگهای آبی روشن و سفید و زرد دیده میشوند آنها بالهای بلند و فراق دارند و بسیار با احترام باید با آنها برخورد شود .
Draig – Sorcha
اژدهایان نور هستند . که همان عنصر پنجم آکاشا و یا روح میباشد . نام حاکمشان راکسور است .آنها بر روی اتر و تعادل حکمرانی میکنند. این نمونه حتی در استاندارد اژدهایان بسیار کمیاب میباشد . آنها مانند فرشتگانند و راکسور مانند یک فرشته مقرب والا مقام و قدرتمند است . که در همین حد باید با احترام با ایشان برخورد شود . این نمونه تقریبا هرگز در هیچ مراسمی جادویی بر انگیخته نمیشود . گزارشات نشان میدهد که بطرز خیره کننده ای سفید و درخشان با برقی زمردین لاجوردی و یاقوت فام میباشد .
Draig- Dorcha
اژدهایان تاریکی هستند . حاکمشان تیامت ( لویاتان ) نام دارد حاکم تاریکی شب هنگام . قلمرو ترس بی نظمی و نابودی اند
اطلاعت خیلی کمی از این گونه در دست است و مانند اژدهایان عنصر پنجم آکاشا نایابند و هیچ گزارشی از احضار شان در دست نیست . تنها گزارشاتی از ترسناکی و رنگ سیاهشان در دست است و هرگز نباید در مراسمی با نام تیامت و یا لویاتان موجودی را بر انگیخت .
فرمانروایان عناصر
فرمانروایان و ملکه های عناصر چهار موجود هستند که با استناد به سنتهای جادویی و مرموز بر روی ارواح عناصر حکمرانی میکنند . و ممکنه در رده فرشتگان و هم جنسشان باشند و البته برخی بر این باورند که قدرتی بالاتر از یک فرشته و در حد خدایان و یا فرشتگان مقرب مذاهب دارند . نام فرمانروای ارواح عنصر زمین گوب است و جهتش رو به شمال است . نام ملکه ارواح عنصر باد پارلادا میباشد و جهتش رو به شرق است . نام فرمانروای ارواح عنصر آتش جن djin میباشد و جهتش رو به جنوب است . و در آخر نام ملکه ارواح عنصر آب نکسا بوده و جهتش رو به غرب است .
عنوان: پاسخ : موجودات ماورایی
ارسال شده توسط: good ghost در 11 شهريور 1388,ساعت 22:56:00
گرگ نقره ای Fay
موجودی اثیری است که در قلمرویی از سرزمین اثیری زندگی میکند که به آن سرزمین پریان میگویند
بخاطر وابستگی که به نیروی حیاتی زمین دارند ارتباط نزدیک و ورود و خروجی همیشگی به
سرزمین مادی داشته و بیشتر در جنگلها و مراتع بکر و دست نخورده دیده میشوند . و اغلب به شکل گوی های نورانی دیده میشوند و در بررسی دقیقتر جسمی شبیه انسان دارند . ..
اعتقاد به پریان ریشه و تاریخی برابر با خود انسان و عصر نوسنگی دارد. سلت ها " باور داشتند گونه ای از پریان که به فرزندان الهه دانو معروفند و توسط کشتی های بالدار و پرنده خیلی وقت پیشتر از موقعی که پای انسان به ساحل بریتانیا برسد به انجا رفته بودند. دارند اینگونه که همچنین به تاتها و یا سیده ها معروفند جنگهای زیادی را با گونه ها دیگر پریان داشته اند که از این گونه ها میتوان به فوموری ها و فیر بالگ ها که هر دو از قبیله های پریان تاریک و خبیث اند اشاره کرد. هنگامی که سلت ها به سواحل بریتانیا در دوران پارینه سنگی مهاجرت کردند تاتها شروع به منزوی شدن و دور ماند از انسانها نمودند . و این اعتقادات خیلی شبیه اعتقادات وایکینگها به موجودی به نام الف است . ( گرگ نقره ای : و این اعتقادات خیلی شبیه به اعتقادات ایرانیان به موجودی به نام جن است ) و در اعتقادات گرمنیک ها هم موجودی با همین وضعیت به نام داسی یافت میشود
البته نباید این موجودات را با پریانی که در کتب کودکان به تصویر کشیده میشوند یکی دانست اینان موجوداتی از قلمرو اثیری هستند ولی توانی برون فکنی عالی در هر فرمی در جهان مادی ما را دارند . گزارشاتی از انواع فرمهای این موجود در کل جهان اعم از گوی های نورانی موجوداتی شبیه به بشر غبار و البته ابر و غیره بوده .
این موجود گفته میشه که خیلی برای جادو گران و کمک به آنها مخصوصا برای طلسمات و گماردن آنها به کارهای خاص خوب بوده و موارد استفاده فراوانی دارد . البته کلا این موجود به هر فرمی باشد برای بشر ایجاد ترس خواهد کرد .و افرادی که مثلا در جنگلها بطور تصادفی با این موجودات برخورد داشتن یا ناپدید شدن و یا به جنون کشیده شده اند . در گزارشاتی فراوان آمده که این موجودات بچه های تازه متولد شده را میربایند و به جای آن کودکی مریض را جایگزین کرده که بیشتر از چند روز دوام نمی آورد. البته هدف این ربودنها چه کودکان و چه بزرگسالان بطور مشخص برای ما آشکار نیست و اعتقاد بر این است که برای تولید نسل از این افراد ربوده شده استفاده میشود که ممکنه نسلی دو رگه از بشر و این موجود ساخته شود . که به آنها پریزاد ( جن زاد ) میگویند . اگر دقت شود اعتقاد به گوی های نورانی پرنده . موجودات عجیب و البته ناشناخته و این ربودن ها بینهایت شبیه به داستانها و اعتقادات بشر کنونی از موجودات فضایی و بشقاب پرندها است . پدیده ای که امروزه توسط هزاران نفر تجربه شده البته این نظریه و شباهت ممکنه برای خیلی ها مضحک به نظر آید ولی شواهد و نزدیکی این دو پدیده و گزارشات خیلی شک بر انگیز است . هرچه باشد پریان توسط انسانها دیده شده اند ولی الان گزارشات مبنی بر دیدن گوی های نورانی به بشقاب پرنده تبدیل شده و موجودات فضای که از نظر چهره خیلی شبیه به پریانی هستند که در زمانهای کهن دیده میشدند ( همان آدمهای کوتوله بدون مو با چشمانی تیره و بزرگ سری تاس و بینی که تقریبا دیده نمیشود) ( خیلی شبیه جن ایرانیان است : گرگ نقره ای )) نباید از نظر دور داشت . و ممکنه این گزارشات متشابه در کل جهان به نامهای متفاوت تنها استناد به موجودی واحد باشد .
این گونه از موجودات در مراسم جادوی قابل احضار هستند - که اصلا کاری منطقی نیست - و ممکنه ازآنها به عنوان پیام رسان در قلمرو اثیری استفاده کرد البته این تماس تنها برای جادوگر ناراحتی به بار خواهد آورد و اصلا خوشایند نیست و در واقع این معامله ضرر ش بیشتر از منفعتش است . برای جلب رضایتشان هدایای که شامل سبزیجات معطر و شیر و کلا میوه باشد میتواند کارساز باشد . این موجود تقریبا نشان داده که از آهن و هر چیز آهنی بیزار است ( این موارد هم خیلی شبیه به تمایلات وبیزاری های جن دارد : گرگ نقره ای ) . میدانیم آهن مثال بارز صنعتی شدن بشر بوده و این نشانه جدا شدن ا نسل بشر از این موجود شدیدا طرفدار نیروی حیاتی و بکر زمین است . و البته اعتقاد بر این است که از نور خیلی قوی و خیره کننده هم بیزارند
Furies
فیوری ها ارواح انتقام و خونخواهی رم باستان میباشند . این موجودات که سه خواهر به نامهای الکتور .تیسفون و ماگاارا میباشند فرزندان گایا و ارانوس هستند آنها بجای مو بر روی سرشان مارهای زنده دارند و به گفته ای خون فردی را که به آنها نظر افکند در جا خشک میکنند . آنها مجازات کنند گان مردان و زنانی هستند که دچار قتل و یا جنایتی بزرگ شده باشند . و در اصل تحت نظر خدایان انجام وظیفه مینمایند . فیوری ها بی رحم هستند و البته نسبت به وظایفشان کاملا صادق . ممکنه این موجود گونه ای از فرشتگان باشند چون اعتقاد بر این است که تحت فرمان خدایان برای اجرای عدالت هستند . جادوگران باید بسیار هوشیار باشند تا هرگز این موجودات را به نامشان بر انگیخته نکنند چون ممکنه جان خودشان را از دست بدهند .
ارواح سرگردان ( ارواح نوع بشر سرگردان )
روح سرگردان آن قسمت از بشر است که از گزند مرگ میگریزد و ممکنه بنابه دلایلی به محیطی در زمین فیزیکی متصل بماند . بسیاری از بازرسان پارانرمال بر این باورند ارواح سرگردان ارواح افرادی هستند که یا به طرز نامشخصی و معما گونه و ناحق جان باخته اند و یا کاری بسیار مهم را ناتمام گذاشته اند . در همچین مواقعی روح سرگردان با القا ها و تاثیراتی که روی بازرس پارانرمال دارد . او را به یافتن سرنخهایی از حادثه که باعث مرگ فرد شده رهنمون میکند . به همین خاطر شکار یک روح سرگردان باید با دقت و شمّ پلیسی قوی دنبال شود تا نتیجه دهد و همچون پرونده یک قتل و یا جنایتی موشکافانه دنبال گردد حتی اگر به ظاهر موضوع مرگ خیلی معمولی جلوه دهد . . البته استفاده از جادو و مراسم جن گیری . (Exorcisms) برای اخراج همچین روح سرگردانی هم انجام میپذیرند. که تنها باید در مورد اواح سرگردانی که باعث ناراحتی هستند و به اصطلاح ارواح خبیث هستند اجرا گردد .. و اگر روح سرگردانی هیچ مشکلی را برای کسی ایجاد نمیکند و تنها با تاثیر بر روی مدیومها تماس دارد . یک بازرس باید سعی کند تا با ملایمت تماس گرفته ( توسط روشهای تماس با ارواح ) تا به سرنخهای واقعه نزدیک شود که در بسیاری از مواقع که مستند میباشند این روش بازرس را به بقایای جسد فرد یا وسیله قاتله ای که فرد به قتل رسیده رهنمون میکنند . البته این سرنخها بازرس را گاهی به دفترچه های روزانه فرد و گاهی هم به تکه ای نوشته از فرد متوفّی شده که این شواهد باعث حل موضوع میگردند و روح سر گردان بدین وسیله از این چفت شدن به محل فیزیکی راهی میابد .
خدایان ( مذکر و مونث )
امروزه بسیاری از نئو پاگانها به خدایان تمام فرهنگها و سنتها اعتقاد دارند . گفته میشود که این خدایان کوچک تنها فرمان بردار خداوند بزرگ کیهان هستند که توسط انرژی گسترده در تمام کیهان قابل حس و همیشه میان ماست ( این همان خدای بزرگ ادیان است که واحد بوده و شریک ندارد ) . برای جادوگران و کاهنان کابالا این نیرو به نام (Binah and Chokmah ) بود ه و برای جادوگران سنت ویکا به نام های Lord اسم برده میشوند . یهودیان به ان هیوه میگویند مسیحیان به آن Holy Spirit.و God میگویند و مسلمانان به آن الله میگویند . این قدرت لایزال کیهان برای خود در امور کیهان وکلایی دارد که به تمام امور برسند که این وکلا همانا فرشتگان مقرب و فرشتگان ادیان و خدایان پاگانها میباشند . در کل این وکلای خداوند هرچه که نامشان باشد جز گروه علوی و عرش الهی هستند .
زیبا رویان Graces
این زیبا رویان که ذاتی پاک و الهی هستند . مظهر زیبایی. خوشی و دلربایی هستند . آنها منبع الهامات هنرمندان و نقاشان و البته شعرا هستند در اصل آنها خدایان مونث باوری و طبیعت هستند که خیلی هم با اینکه ذاتی علوی دارند نزدیک و محسوس برای افراد جهان های زیرین هستند . جوانترین این گونه اسپلندور نام دارد که گاهی به نام همسر هفستوس از او در متون یاد میشود نام دیگر خواهران مریت و تالیا ( الهه لبخند ) میباشد آنها در اساطیر یونان و رم به عنوان دختران زئوس و هرا شناخته شده اند و گاهی به متونی که میگوید اینها دختران ونوس و دینوسوس هستند بر میخوریم که اگر به هومر استناد شود آنها دختران ونوس ( الهه عشق و زنانگی ) و دینوسوس ( الهه انگور و شراب هستند )
این زیبا رویان در طبقه علوی در منزل پایین قرار میگیرند که در حد مقام فرشتگان مذاهب میباشد اینان در مراسم جادوی که برای شروع دوباره رفاقت . خوش یومنی و یا مربوط به پاک کردن زخمهای و جراهات روحی و احساسی ناشی از ناکامی عاشقانه باشد احضار میگردند .
Grigori
عموما در کتب به نامهای فرشتگان پاسدار (Watchers) معروفند . و آن دسته از فرشتگانند که وظیفه پاسداری از نوع بشر را به عهده داشتند . کتاب انوخیان جلد اول میگوید که این گونه از فرشتگان در رابطه تنگاتنگی با بشر بوده اند که حتی باعث وسوسه شده و حتی گاهی زنهای فانی اختیار کردند . فرزندان این گونه از فرشتگان نیمه مطرود و انسان هستند و به نام نفلیمها ها معروف هستند ولی این فرشتگان حتی از این هم فراتر رفتند وبا حیوانات هم در هم آمیختن به استناد به کتاب اول انوخیان آنها با پرندگان حیوانات وحشی خزندگان و ماهیان در هم آمیختند و حاصل این وصلت تولید انواع مخوف از دیوها شد که در اکثر کتب حماسی و اسطوره ای از آنها یاد شده . این فرشتگان در واقع همانان بودند که به زنها آموختند که چگونه سحر و افسون کرده از ریشه های گیاهان بهره ها جویند و کلا جادوی گیاهان و بخورات را انجام دهد و به مرد آموختند که چگونه اسلحه ساخته و برای خود زیور الات درست کند ( کتاب اول انوخیان 1-7:2)
هنگامی که فرشتگان مقرب این را دیدند آنها برای تمام کردن این بی نظمی روی زمین دست به اقدام زدند سر فرشته اوریئل به نوح دستور ساخت کشتیش را قبل از طوفان بزرگ داد. و رافائل مأمور شد که ازازئل را در صحرای دودل محبوث کند . گابرئل مامور نابودی نیلف ها با فشار بر آنها برای جنگ علیه یکدیگر گشت. ( چون نیلف ها موجودی نیمه مادی بودند و با سالخوردگی نمیمردند ) و فرشته مقرب میکائیل دستور داد که سمیازا و همراهانش را در در های زمین تا روز قیامت اسیر گردانند . جالبه که فرشتگان پاسدار و اکنون نیمه مطرود و در بند( ازازئل و سمیازا و گریگوری) در بهشت زندانی نشدند و احتمال اینکه روزی محل زندانشان در زمین پیدا شود هست ولی هرگز نمیتوانند از این زندان تا روز قیامت آزاد گردند .
این گونه از موجودات را که به Watcher ها معروفند نباید با گونه ای که به آن Watchtower ها میگویند اشتباه شوند هرچند اینان استفاده از سحر و جادو را به نوع بشر آموختند و حتی نباید آنها را در رده شیاطین و فرشتگان مطرود قلمداد کرد . و در واقع میشه گفت آنها فرشتگان نیمه مطرود هستند و نباید این سه سر فرشته نیمه مطرود یعنی ازازئل و سمیازا و گریگوری را جز دسته ای از فرشتگان قرار داد که ملازم لوسیفر شدند آنها همیشه مطرود بوده و در جهنم هستند . در اسطورها اشاره شده که خدایانی به انسان سحر و جادو را آموختند و به او راه پیشرفت و صنعتی شدن را نشان دادند آنها کار با فلزات و آتش را به بشر آموختند آنها نیز سه موجود بودند به نامهای هکاته هرمس و پارماتئوس و متون زیادی در باره گرفتن همسر فانی توسط این خدایان هست . هرچند هنوز این دو نوع موجود ماورایی اشاره شده به هم آنچنان جز در موارد فوق الذکر مرتبط نیستند . در هیچ متنی از مجازات و به بند کشیدن این خدایان حرفی به میان نیامده.
عنوان: پاسخ : موجودات ماورایی
ارسال شده توسط: good ghost در 11 شهريور 1388,ساعت 22:59:48
لارو ها
لارو ها کرمهای جهان استرال هستند . خوشایند نیستند هرچند کلا یک کرم هیچ وقت موجودی خوشایند نبوده و نیست . لارو غذایش را از نیروی حیاتی استرال تمام موجودات چه مرده و چه زنده تامین میکنند
که اغلب باید گفت لارو ها پوشش اتریک باقی مانده در موجودات مرده را متلاشی میکنند و می بلعند دقیقا همان عملی که گونه های مادی کرم با اجساد انجام میدهند . پس با این وجود آنها نقش مهمی را در محیط استرال با تمیز کردن این اضافات انجام بازی میکنند . که همانا تمیز کردن محیط اتریک از این باقیمانده های اتریک است . البته یک لارو توانای تغذیه از نیروی اتریک افراد در قید حیات مادی را هم دارد و در این مورد است که خطر اصلی نهفته میباشد .
باید این واقعیت را همیشه در نظر داشت که مانند یک کرم .لارو ها هم از هیچگونه شعوری برخوردار نیستند و تنها دنبال منبعی اتریک جهت تغذیه میباشند و برای همین است که در اکثر مواقع لارو خود را به کالبد اثیری افرادی می چسباند که در کارهای مربوط به مرگ و زمان مرگ هستند . مانند مرده شورها . کلا پرسنل قبرستانها و حتی پزشکان که گهگاهی با پدیده های مربوط به مرگ برخورد دارند و در بادیه جادوگری هم جادوگران نکرومانسر و کلا جادوگران هنرهای تاریک در تیر رس این لاروها قرار دارند . حتی دیده شده که لاروها به انرژی اتریک تولید شده در مراسم جادویی هم حمله میکنند .
علایم ناشی از حمله این موجود روی فرد را میتوان سرگیجه و منگی فرد . خستگی ناگهانی ومفرط . گاهی ناامیدی و احساس تهی بودن و حتی یاس و سرد شدن احساسات را در فرد که هیچ کدام منشأ فیزیکی ندارند مشاهده نمود . نمونه های بسیاری هم موجود است که بیمارانی که این علائم را داشتند و به نظر پزشکان نوین هیچ دلیلی برای بیماریشان نبوده که در واقع در مرض هجوم لارو ها بوده اند و برای دور کردن لارو مراسم مخصوص انجام شده و فرد علاج یافته .
لارو توسط افراد با دید ماورایی قابل رویت است . جادوگرانی که به جهان های موازی توسط برونفکنی کالبد اختری ورود و خروج میابند هم میتوانند این موجود را رویت نمایند البته با کمک مراسم جادویی خاصی هم میتوان این موجودات را دید . هنگام مشاهده برای جادوگرد لارو در قالب یه موجود ترسناک و اغلب شبیه کرمی بزرگ و یا موجودی به شکل زالو که به کالبد اثیری چسپیده و مشغول تغذیه از آن است رویت میشود . میتوان لارو را با استفاده از بخورات و گیاهان همانند مراسم جادویی دور ساخت این بخورات اغلب بخورات سرکه . سیر و یا سایر بخورات خوشبو و محرک میباشند . .
Muses
اینان الهه های هنر و دانش هستند . با استناد به اساطیر یونان آنها الهه میباشند ولی در مکاتب سری مدرن و مذاهب . آنها را جز فرشتگان میدانند . اینان الهام بخش شعرا موسیقی دانان و نویسندگان و فلاسفه میباشند . در متون گزارشاتی از وجود9 تا از این فرشتگان به میان آمده که نام هایشن عبارتند از کالیوپه . کلیو . اراتو . اتروپ . ملپومه پولیمنیا. ترپوسیکور . تالیا و یورانیا . البته گاهی سه نام دیگر هم در موتون یافت میشود که عبارتند از ملته . مانامه و عوده .
نفلیم ها Nephilim
اینان فرزندان گریگوری ( برای اطلاعات بیشتر به بخش Grigori رجوع شود ) و زنان مادی هستند . با استناد به تورات بخش 6:4 میخوانیم " نفلیمها در زمین جولان داده - و حتی در آینده هم خواهند داد – هنگامی که فرزندان خداوند با دختران بشر فرزندانی را به دنیا آورند . آنان قهرمانان بشر خواهند بود" .
به استناد به انوخیان اصل طوفان نوح برای نابود کردن نفلیمها و این بی نظمی بوده هرچند در تورات نوشته شده که تنها نوح و خانواده اش از نسل بشر از این طوفان نجات یافته اند . ولی ما در تورات بخش 13:30 می خوانیم که گماشتگان موسی بعد از برگشت از سرزمین کنعان گزارش میدهند که نفلیم ها را در آن سرزمین رویت کرده اند . این گماشتگان میگویند : " ما نفلیم را در آن سرزمین دیدیم .ما به نظرمان در برابرشان شبیه مارمولکهای کوچک بودیم ." اگر به تورات استناد شود نفلیم و بازماندگانش ممکنه از طوفان جان سالم بدر برده باشند . و یا ممکنه اصلا این گونه از نفلیم منشا بعد از طوفان بزرگ داشته باشند و بعد از سیل عظیم بوجود آمده باشند .
گلایف و برادرانش گفته میشود که از نسل نفلیم ها بوده اند . این دیوها که در تورات از آنها نام برده شده و میتوان به نامهای چون رافایت . امیت . اناکیت اشاره کرد و گمان میروند که از بازماندگان و نسل نفلیمها باشد . البته میزان زمانی که نفلیم و نسلش دوام آوردند را ما نمیدانیم . آخرین موردی که از دیدن این موجودات گزارش شده به
جنگی باز میگردد که در سرزمین گات ( سرزمین گلایف و برادرانش ) بر علیه برادران گلایف در گرفته است . هرچند ممکنه که این بازماندگان با ازدوان با بشر در هر نسل نسبت به نسل پیشینش بیشتر به بشر شباهت پیدا کرده و اکنون میان نسل بشر در فرم انسان در حال زندگی باشند . و ما هرگز دیگر نتوانیم نوادگان این دیوها را با شباهتی که به انسان دارند . تشخیص دهیم . اگر این نظریه درست باشد . ممکنه نوادگان این دیوها هنوز درمیان ما باشند هرچند خودشان هم از این قضیه چیزی نداند . البته جادوگرانی بر این باورند که افرادی که دارای قدرتهای ماوریی درونی مانند دید ماورایی و قدرتهای اسرار آمیز دیگر و یا هوش بالای غیر عادی و حتی دارای بدنی مافوق معمول و قوی هستند ممکنه خویشاوندان نسبی نفلیمها باشند که این قدرتهای ماورایی نسل به نسل نسبت به اسلافشان نقصان میابد .
عفریته شب the Night Hag ( بختک )
این موجود یکی از ترسناک ترین نیروهای شیطانی است ک فرد میتواند تجربه کند . این موجود از دسته ارواح خبیث و خوناشامی روحی است . و در متون و گزارشات ساحران از این موجود به نامهای ساکاکابا س و اینکاباس
هم نام برد شده . این موجود تنها توسط قربانیانش احساس میشود . اولین برخورد هنگامی روی میدهد که قربانی این موجود از خواب بیدار شده و این موجود را روی خود دیده ودر این زمان نه توانایی حرکت دارند و نه واکنش ( فریاد ) . البته گاهی هم قربانی این موجود را هنگام نزدیک شدن به خود میبیند و گاهی هم اصلا این موجود دیده نمیشود . ولی در هر شرایطی که اولین بر خورد صورت گیرد مابقی واقعه در تام موارد یکسان گزارش میشود .
بختک خود را روی سینه قربانی می اندازد و شروع به تخلیه قدرت حیاتی فرد میکند . بانوان ساحری که این مورد رو تجربه کردن اغلب گزارشاتی از رویت موجودی مذکر و البته به شکل سایه و نامشخص ارائه کرده اند (اینکاباس ) . و در موارد کمتری میتوان گفت جادوگران مرد هنگام تجربه این حمله این موجود را شبیه زنی ترسناک و عجوزه دیده اند . و در مواردی واقعا نادر گزارش شده که این موجود به شکل زنی زیبا و دلبر بر قربانی ظاهر شده ( ساکاکاباس یا لیلیت ) که اغلب در نهایت این بانوی زیبا به عفریته تغییر فرم میدهد .
البته یک همچین تجربه ای در برون فکنی های ناقص ممکن است توسط جادوگران به هنگام برگشت کالبد اثیری و هوش به کالبد فیزیکی قبل ار بیداری کالبد فیزیکی روی دهد که نباید این دو مورد که تقریبا مواردی مشابه از نظر رویه رخدادهای موارد برای فرد است را یکی دانست .
افرادی ممکنه برای یک بار در زندگی همچین تجربه ای داشته باشند و افرادی ممکنه خیلی با این حملات مواجه باشند و در مواری کاملا نایاب هم گزارشاتی مبنی بر حملات شبانه بصورت مداوم در مدت زمانی مدید بوده است. جن گیران همیشه در مراسم دور کردن این موجود موفق عمل کرده اند و مراسم این جن گیری در اکثر کتب جادویی برای عموم در دسترس است و به راحتی توسط افراد و جادوگران انجام شده و نتیجه مطلوب حاصل
میگردد.البته برای محافظت و جلوگیری از رویارویی با چنین موجودی میتوان بر روی فرد یا منزل طلسمات محافظ و یا سپر مدافع ایجاد کرد .
ارواح شریر( Poltergeist)
این واژه ریشه آلمانی داشته و به ارواح که باعث حرکت اجسام میشوند اطلاق میشده . اکثرا این پدیده برای نوجوانان در حال بلوغ و دارای مشکلات روحی چون افسردگی درون گرای مفرط و در مواردی دارای مشکلات جسمانی که باعث افسردگی میشود رخ داده و در نزدیکی این افراد اجسام شروع به تکان خوردن کرده و از ایجاد این پدید ها فرد دچار ترسی فراوان میشود . در این زمانه و عصر حاضر این اعتقاد در بازرسان پارانرمال به وجود آمد ه که این پدیده اصلا کار ارواح شریر نیست و در واقع باعث و بانی این پدیدهای غیر عادی ریشه خارجی ندارد و نیروی رها شده سایکیک و تلکنسی خود فرد است . و هنگامی که این انرژی بطور کنترل نشده از فرد آزاد میشود باعث حرکت اجسام میشود . درهای منزل به هم کوبیده میشوند .صدای تق تق و وز به گوش میرسد ممکنه باعث حتی نسیم شود . که تمام این موارد بوجود آمد ممکنه باعث خرابی اجسام و وسایل منزل گردد و حتی ممکنه باعث اسیب به خود فرد گردند . این موارد چون توسط ارواح ایجاد نمیشود و منشا خود فرد است هرگز نمیتوان با مراسم جن گیری همچین پدیدهای رو متوقف کرد . برای متوقف کردن این پدیده ها اولین قدم همانا تشخیص این مقوله است که آیا با پولترگایست رو برو هستیم یا واقعا ارواح سرگردان ( به بخش ارواح سرگردان همین مقالات مراجعه شود ) و هنگامی که کاملا مجاب شدیم که با پدیده پولترگایست طرف هستیم . تمام افراد داخل منزل باید بازرسی شوند تا فرد مورد نظر تشخیص داده شود . و روشهای درمان بیماریهای روحی را روی فرد جهت بالا بردن روحیه و کنترل و تشخیص این قدرت ها برای فرد در نظر میگیرند. . البته باید خیلی محتاط بود چون این دو پدیده یعنی پولتر گایست و ارواح سرگردان به راحتی با هم اشتباه گرفته میشوند .
البته میتوان از جراحات روی افراد هم این تشخیص را داد بدینگونه اگر با پدیده پولترگایت طرف باشیم جراحات افراد همیشه فرم جراحت ناشی از برخود اجسام را دارند ولی در مورد ارواح سرگردان وشریر جراحات اغلب شبیه جراحات ناشی ناخن و گاز گرفتگی و کلا جای ضربات بدنی است نه اجسام .
اساس وقدرتهای خداوندی
این اساس و قدرتهای الهی یکی از سوال بر انگیز ترین جنبه های تجسم خداوند میباشد که بر روی شرایط انسانها و البته روی کل کیهان و طبیعت تاثیر قابل ملاحظه ای دارد . در مسیحیت به آن تثلیث میگویند که توسط فرشتگان همراهی میشود . برای پاگانها محترم بوده و به آن قدرتهای خداوندی طبیعت میگویند . یگانه قدرت کیهان و مالک تمام امورات که هم به آینده مرتبط است هم حال را میسازد و هم بر گشته حکمرانی میکند ( فارق از زمان و مکان ) و این چنین قدرت یگانگی برای تماس چنان بزرگ و دست نیافتی است که اکثرا برای تماس از قسمتی از این قدرتها بهره میجویند . و صد البته برای مقاصدی خاص از بینهایت قدرت یگانه کیهان تنها جنبه ای خاص فراخوانده میشود مثلا برای درمان برای محافظت برای ایمنی در سفر برای همچین مقاصدی فرد دست به دعا بر میدارد و مثلا قدرت درمانگری اعظم را فرا میخواند و برای محافظت از محافظ اعظم مساعدت میجوید و برای سفر از خرد لایتناهی تقاضا میشود . که در مکاتب پاگان هرکدام نام خداوندی کوچکتر است .
و اینچنین است که قدرتها و اساس خداوندی بصورت خدایانی کوچکتر برای پاگانها تجسم میشود . مانند قدرت و یا خداوند ماه و خورشید . قدرت مهر و دوستی قدرت دریا ها که هرکدام یا نام قدرت خداوندی هستند و یا نام خداوندانی کوچک در اصل هرچه خوانده شود اساس یکی است . این اساس قدرت لایتناهی که به هزاران نام در مکاتب گوناگون خوانده همیشود اساس آفرینش کیهان و حاکم کل امورات آن فارق از زمان و مکان است. از نامهای متفاوت این قدرت لایتنهاهی میتوان به نمونه های مشهوری اشاره کرد . مانند ین و یانگ . بیناه و چکماه . روز و شب و ماه و خورشید . در طول دوران بشر برای این قدرتهای اساسی کیهان اسامی متفاوتی برای تماس و کمک انتخاب کرده.
(برای اطلاعات بیشتر از این موضوع پیشنهاد میشود مقاله طبیعت خداوندگاری را مطالعه بفرماید زیرا این مقوله خود مقاله جدا میطلبد ).
والکری ها Valkyries
این موجودات زنانی مجهز به کلاه خود و نیزه هستند و سوار بر مرکبی بالدار . در اساطیر نروژی آمده که برای جنگ رگناروک اودین محتاج لشکری از جنگجویان قوی و نترس است . و این والکری ها مامور میشوند تا از تمام جنگهای که در زمین در میگیرد روح جنگجویان قوی را انتخاب نمایند . و آن جنگجوی قوی را به سمت بهشت اودین معروف به والهالا همراهی نمایند . والکری ها پیام رسان اودین هم هستند . و هنگامی که بر روی مرکبشان از شمال به زمین در حال حرکتند از بارقه زرهشان انواری زیبا تولید میشود که به آن انوار سرزمین شمال میگوید . برخی از والکری ها به اسم خواند میشوند مانند برینهیلدر . غول . غوندال . غانون . هرفخوتور و هیلدر و هالدغونور . هولوک . سیگردریفا . سیگرن و سوافا . در بسیاری از جهات والکری ها خیلی شبیه پری ( جن ) هستند و مراسم احضار آنها همانند این موجود است .
خوناشامان Vampires
این موجود که زمانی ترسناک و اکنون حدوداً دارای شخصیتی رمانتیک در اذهان عمومی است هرچه باشد همیشه بشر را در عین حال که ترسانده به خودش هم جلب کرده . تمام گزارشاتی که در تاریخ برای این موجود ثبت شده است یا نشان از بشر فانی در آن است و یا نشانه از موجودی نامیرا و غیر انسانی که توان مردن را ندارد. هرچه باشد نمونه های تاریخی و مستند خوناشامان بشر فانی بوده که دست مایه اعتقادات قرون وسطا در باره موجودی ماورایی شده اند . اغلب این داستانهای آن دوران از دو موجود صحبت میکنند که یکی خوناشامانند و دیگری گرگینه ها . همچنین دارای توانایی های ماورایی و تغییر فرم که در نهایت این موجود را به شیطانی تشنه به خون انسان تبدیل کرده است . برخی از داستانها به این میپردازد که افراد گناهکاری که در شرایط و خیمی دچار مرگ میشوند بعد از خاک سپاری از تابوتهایشان بیرون آمده و به شکار شبانه میپردازند . و البته این داستانها هم هست که افرادی که توسط خوناشام گاز گرفته میشوند خود تبدیل به این موجود میشوند . و تنها مورد و نظریه که قابل احترام بوده و از قالب داستان خارج میشود به آقای مونیگ سامرز در کتاب خوناشامانش برمیگردد که این ایده را ارائه میدهد که در واقع خوناشام تجسد فیزیکی از روح نا آرامی فردی است که در طول زندگی خود به هنرهای تاریک میپردازد و به شیاطین و پرستششان پناه میبرد. حال کدام نظریه بیشتر قابل تایید است هنوز معلوم نیست
مونیگ سامرز در کتابش به روشهای کلاسیک طرد و مقابله با این موجود ماورایی میپردازد که اولین آن فرو کردن چوبی در قلب این موجود است . البته با جدا کردن کامل سرش هم میتوان او را نابود کرد. و بهترین آن همانا سوزاندن این موجود است . که بدین سان وجود ناپاکش توسط آتش از زمین زدوده میگردد. در کتابش سامرز همچنین مینویسد. این جانور هنگامه که کشته میشود چون مدت مدیدی از مرگش میگذرد و در واقع چون زمان برایش گذشته ولی خود در این وضعیت مانده بوده بعد از کشته شدن به ناگه جسدش تبدیل به خاک میگردد .
که به این نتیجه میرسیم که هر وقت خوناشامی کشته شود باید سریعا به خاک بدل گردد. سامرز در کتابش این گزارش را هم ثبت کرده که آب مقدس مانند اسید وجود این موجود را میسوزاند . این موجود از نشانه صلیب میهراسد .این وسیله و وسایل مقدسی نظیر این. این موجود را ضعیف میکند . البته این موجود از گیاهان و درختان خاصی هم بیزار است که در میان این ها مشهور ترین سیر است همچنین در این کتاب آمده که این موجود نسبت به فلز نقره ضعیف بوده و گلوله ای نقره ای که توسط کشیشی تبرک شود کشنده ترین صلاح برای این موجود است . تنها باید محتاط بود که در زیر نور ماه در شبانگاه و مخصوصا هنگام بدر کامل این عملیات انجام نشود چون این موجود در قوی ترین حالت خود بوده و سریعا خود را ترمیم خواهد کرد . البته در عالم جادوگری رابطه فلز نقره و ماه کاملا مشخص است و میدانیم که تابش نور ماه روی فلز نقره تمام خاصیت این فلز را خنثی کرده و تا حدودی به سمت عکس هم پیش میبرد . شایان ذکر است که کتاب سامرز تنها مورد کتابی است که از دوران قرون وسطی اروپا از این موجود و روشهای مبارزه با آن به ما اطلاعات میده و صحت و سقم این مطلب با خود نویسنده است
در گزارشات مستند تاریخی مهمترین نمونه خوناشامی فردی به اسم والاد دراکولا پسر دراکول نام دارد . که در زمان معاصر به چنین فردی صفت سادیستی حاد اطلاق میگردد تا خون آشام . قابل تذکر است که هیچ گزارشی از نوشیدن خون انسان و یا خوردن گوشت انسان از این پرنس ترنسیلوانیا ( واقع در رمانی کنونی ) در دست نمیباشد . ولی گزارشات متعددی از تدارک بزم و مراسم شام در میان قربانیان که غرقه در خون و بر روی سر نیزها بودن موجود است . در حالی که نمونه بارز دیگر که "کنتس الیزابت باتوری " است بیشتر شبیه خوناشام است .مستند است که در سال 1560 در همان مکان یعی ترانسیلوانیا بدنیا آمده و زن یکی از نوادگان والاد دراکولای افسانه ای بوده .
این خانم برای اینکه طراوت و جوانیش را از دست ندهد به این نتیجه میرسد که باید از خون بانون جوان استفاده کند بری این منظور او ندیمگان زن زیادی را استخدام میکند که هیچ کدام آنها بعد ها دیده نمیشوند و مفقود میگردند . شاهدان عینی گزارش داده اند که در قصر این بانوی خوناشام این دختران بخت برگشته مورد شکنجه قرار میگرفتند . قطع عضو شده و خون آنها بصورت کامل از بدنشان کشیده میشد . که کنتس روانی ما بعد در حمامی که توسط این خونها جمع آوری شده از دختران جوان به پا میشد استحمام میکردن و اغلب هنگام استحمام از این خون هم می آشامیدن .
در بین سالهای 1600 و 1610 حدود 600 تا 650 دختر جوان توسط این کنتس سلاخی شدند که این رکورد کنتس الیزابت را به بزرگترین قاتل زنجیره ای تمام دوران کره زمین تبدیل میکند . این واقعه تا هنگامی که دختران طبقات اشرافی شروع به ناپدید شدن کردن در پرده ای از ابهام بود و تنها در آن زمان بود که حکومت بلغارستان نیروی که توسط یکی از خویشاوندان خود الیزابت رهبری میشود به نام کنت کیورگی تورزو به قصر این کنتس جهت شبی خون گسیل می کند . ترس و وحشتی که آنها موقع حمله هنگام رویا رویی با چنین صحنه ای تجربه کردند بینهایت جانکاه و وصف ناپذیر بوده . تمام دست اندر کاران این جنایت در همان قصر اعدام میشوند و خود کنتس روانی در یکی از اتاقهای قصرش برای ابد زندانی میگردد .
به هر حال هر دوی این نمونه ها خانم کنتس الیزابت و والاد دراکولا خوناشامان مستند تاریخی بوده و هر دو بشر فانی بوده اند و نه موجودی ماورایی و یا موجودی نامیرا . و شاید همین واقعیت است که این هیولاها را بیش از پیش ترسناک کرده است .
گهبانان ارشد Watchtowers
مشخص کردن ماهیت دقیق این موجودات ماورایی واقعاً دشوار است. آنها نگهبانان قدرتهای جادوی و نیروهای روحی و قدرتهای عناصر در محدوده خود هستند و همچنین نگهبانی کانالهای حرکت میان سطوح ماورایی با دنیای فیزیکی و فانی را به عهد دارند . گمان میرود که نگهبانان ارشد یا همان فرشتگان مقرب مذاهب هستند و با موجوداتی ماورای کاملا شبیه به آنها با قدرتهای مشابه فرشتگان مقرب .
درست مانند فرشتگان مقرب یک نگهبان ارشد از جادوگر هنگام جادو و مراسم جادویی از نیروهای خبیث و شیطانی حفظ میگرداند . به جادوگر کمک میکند تا موجودات شیطانی را رانده و البته باعث قدرتمند شدن طلسمات هم میگردند. هر کدام از نگهبانان ارشد رو به جهتی خاص در نظر گرفته میشوند ( شمال . مشرق جنوب و مغرب ) و هر کدام حاکم عنصری از عناصر اربعه هستند و کلا مشخصات خیلی نزدیکی به فرشتگان مقرب دارند که انکار ناپذیر است .
این موجودات از هر قسمی باشند . نگهبانان ارشد ارواح بسیار قدرتمندی میباشند . و میشه گفت که شبیه خدایان هستند . گفتن نامشان همیشه باعث جلب توجه سریع آنها میشود . و اکثرا مانند فرشتگان مقرب هنگام انجام طلسمات بر انگیخته میشوند . برخی بر ای باورند که آنها حاکمان کارما هستند .در مراسم جادوی نگهبانان ارشد همیشه دایره جادویی را از حمله موجودات خبیث حفظ میگرداند و باعث دور کردن انرژیهای منفی - که به مراسم جادویی جذب میشود - میگردند . و به خنثی کردن طلسمات شیطانی کمک میکنند. و افرادی را که به این کارها میپردازند مجازات میکنند . ولی به اعتقاد پاگانها آنها در عین این که موجوداتی با قدرت فراوان هستند هر دو نیروی تاریک و روشن را در خود دارند . و صرفا تنها برای امورات مثبت کمک نمیکیند .
در هنگام جادو نام بردن یک نگهبان ارشد مانند یک فرشته مقرب است . در حقیقت برای جادوگران این دو قدرت ماورایی یکسان هستند . درست مانند فرشتگان مقرب . نگهبانان ارشد جادوگران را از ارواح شیطانی مصون نگه میدارند . باعث ترد شیاطین میشوند . همانند فرشتگان مقرب به جهتی خاص متعلّق هستند و بر روی یکی از عناصر اربعه حکمرانی میکندند . و هر دو به عنوان موجوداتی ماورایی با بالاترین قدرت تجسم میشوند . و به همین خاطر چون نگهبانان ارشد خود دارای نامی مشخص نمیباشند . با جهتی که مشخص میشوند با همان نام فرشتگان مقرب آن جهت نامگذاری شده اند .
نگهبان ارشد مشرق حاکم عنصر باد بوده و به نام فرشته مقرب رافایل خوانده میشود به نام نسیم مشرقی " آرآس " فصلش بهار و ستاره اش " آلدباران" است .
نگهبان ارشد جنوب حاکم عنصر آتش بوده و به نام فرشته مقرب میکائیل خوانده میشود به نام نسیم جنوبی "نوتاس" فصلش تابستان و ستاره اش " رگآلآس" است .
نگهبان ارشد مغرب حاکم عنصر آب بوده و به نام فرشته مقرب گابریل خوانده میشود به نام نسیم مغربی "زیپیرس" فصلش پاییز و ستاره اش "آنتارس" است .
نگهبان ارشد شمال حاکم عنصر خاک بوده و به نام فرشته مقرب ارائیل خوانده میشود به نام نسیم شمالی "بارآس" فصلش زمستان و ستاره اش "فامالحات" است .
گرگینه ها Werewolves
در کنار خوناشامان ( به بخش خوناشامان همین مقاله رجوع شود ) گرگینه ها یکی از مشهورترین موجودات ماورایی برای بشر امروزی است و همانند خوناشامان مشهوریتشان مدیون این است که آنها نیز در بین ما در هنگام صبحگاه هان به زندگی میپردازند و تنها در شامگاه هان به موجودی مخوف بدل میگردند. این پدیده از بیماری خاص به نام لایکانوتروپی ناشی میشود . که ممکنه هم حالتی روانی باشد و در مواقعی بسیار نادر حالت تغیر فرم فیریکی هم در بیماران گزارش شده . تنها و بهترین این گزارشات توسط سابین بارین گالد در سال 1865 در کتاب مشهورش یعنی گرگینه ها به ثبت رسیده و حتی در دوران معاصر هم در این باره منبعی قابل استناد میباشد .
آقای مونیگ سامرز هم در باره این موجودات در کتاب معروفش گزارشاتی آورده . گرگینه ها در هر دو کتاب افرادی هستند که از لاکانوتروپی بر اثر پدید ه ای مرموز رنج برده و بصورت روانی و یا فیریکی این بیماری در آنها نمود پیدا میکند .
گرگینه های داستانهای کهن از مدل معاصر کنونی بسیار متفاوت بوده اند . در هیچ افسانه ی از این مورد که این بیماری میتواند توسط گاز گرفتن سرایت کند حرفی به میان نیامده . در تمام آن نوشته ها لاکانوتروپی در اثر پرداختن به جادوگری که با شیاطین در ارتباط است برای جادوگر ناشی میشود. و در مواردی داستانهای از پوستینی که جادوگر خبیث از ( فردی سیاه ) خود شیطان دریافت میکند به این موجود مبدل میشود به چشم میخورد . که هنگامی که جادوگر این پوستین را به تن میکند به موجودی شبیه گرگ یا خود گرگ تبدیل میشود که در این حالت به جنگلها رفته و کشتار به پا میکند . در مکتابی سحرآمیز هم اعتقاد بر این است که جادوگر شیطانی را احضار میکند و از او میخواهد که قدرت تبدیل به گرگ را به او ببخشاید . البته در برخی از اساطیر هم گفته شده که نیاز به هیچ پوستین جادویی نیست و گرگینه خود به خود و بصورت کاملا سریع روی بدنش مو رشد میکند . و در صبح گاه خود بخود این پشم گرگ ناپدید میشود . . در قرون وسطی جادوگران اکثرا بخاطر توانای تغییر فرم خود یا دیگران به گرگینه مجازات میشدند . گهگاهی هم جادوگران بخاطر این که پوستین های جادویی برای این منظور میساختند مورد مجازات قرار میگرفتند . در این افسانه ها نیازی به وجود بدر کامل ماه جهت تغییر فرم گرگینه نبود .
در قرون وسطی و دوران تاریک اروپا مجازات کسی گرگینه تشخیص داده میشد . مانند جادوگران یا چوبه دار بود و یا سوزاندن در آتش . بلندی قد یک گرگینه به این تعبیر میشد که هرچه گرگینه بلندقدتر باشد مدت بیشتری است که به گرگینه تبدیل شده و یا جادوگری خبیثتر است . و افراد بیشماری در آن دوران مجازات شدند تنها بیماران روانی بودن که از این بیماری روانی رنج میبردند. و شایان ذکر است که در دوران معاصر این بیماری در میان دیگر انواع بیماریهای روانی بصورت خیلی کمیابی مشاهده میشود و گزارشاتی از این بیماران در دست است . در این شرایط بیمار فکر میکند که گرگ است . ولی باید این را هم در نظر داشت که گزارشات معتبری در دست است که اگر فردی در تسخیر موجودی خبیث و ماورایی باشد . ممکنه مانند گرگ ها رفتار کند و سر به طبیعت وحشی و بکر بزند .
در افسانه ها، اساطیر، باور های آیینی و حتی ادبیات فانتزی امروز صحبت از موجوداتی می شود که شبیه به گونه ی انسان، اما خارق العاده و سحر انگیز هستند، شما هم حتما آن ها را می شناسید: الف ها، فیری ها و جن ها؛ که احتمال می رود همگی یک گونه باشند... به اسطوره ها نظری بیفکنیم شاید نمودی باشد برای جمله ی: تاریخ افسانه می شود ، افسانه اسطوره
history became legend, legend became myth ،جمله ای در قسمتی از یاران حلقه، اولین فیلم سه گانه ارباب حلقه ها، شاهکار حماسی جی. آر. آر. تالکین، به کارگردانی پیتر جکسن. البته به احتمال زیاد این جمله در کتاب یاران حلقه هم نوشته شده باشه.
جن (jinn):
خورخه لوئیس بورخس در کتاب موجودات خیالی می گوید: طبق اخبار و احادیث مسلمانان، خداوند موجودات هوشمند را به سه دسته آفرید: فرشته را از نور، جن را از آتش و انسان را از خاک خلق کرد. جن هزاران سال پیش از خلقت آدم از آتشی سیاه و بدون دود خلق شد و دارای پنج مرتبه است. از میان این پنج مرتبه می توان به جن های نیکوکار، زیان کار، نرینه و مادینه اشاره کرد. قزوینی کیهان شناس در کتاب عجایب المخلوقات می نویسد: "چنین گویند که جن حیوانی است هوایی. از شان او آن است که متشکل شود به اشکال مختلف و در وجود او اختلاف بسیار است. بعضی گویند که جن را وجود نیست." ادوارد ویلیام لین، مستشرق انگلیسی، می نویسد: "اگر مومن و نیکوکار باشد معمولا به غایت زیبا و با شکوه و اگر از جمله ی زیان کاران است بسیار زشت و نفرت انگیز می باشد." گفته اند که جن ها هر وقت مایل باشند "می توانند با انبساط و رقیق کردن ذرات بدن خود" در میان هوا، زمین و یا از میان دیوار محکم غیب شوند. جن ها اغلب قسمت پایین آسمان را اشغال می کنند و از آن جا به حرف های فرشتگان که دارند در باره ی حوادث آینده حرف می زنند گوش می دهند. به همین دلیل آن ها قادرند اطلاعات خویش را در اختیار جادوگران و پیشگویان بگذارند. برخی از علما ساختن اهرام ثلاثه را به آن ها نسبت می دهند. بعضی هم معتقدند که آن ها به فرمان سلیمان معبد بزرگ اورشلیم را ساختند. جن ها معمولا در مکان هایی مثل خرابه، آب انبار، رودخانه، چاه، تقاطع جاده و بازار سکنی دارند. مردم بعضی از خرابکاری ها را به جن های زیان کار نسبت می دهند. اما بر زبان آوردن "بسم الله رحمن الرحیم"* معمولا انسان را از شر این شیاطین محفوظ می دارد.
*: جالب است بدانید که شنیده ام گفتن "بسم الله ارحمن الرحیم" باعث بزرگ شدن هاله می شود.
فی (fay)_پریان
بورخس در مورد فی ها (پریان) نیز چنین گفته: آن ها به شكلی سحر آميز در امور انسان مداخله می كنند و بسيار زيبا، پر شمار و خاطره انگيز هستند. يونانيان باستان، اسكيمو ها و سرخ پوستان همه قصه هایی دارند كه قهرمان داستان عشق اين موجودات خيالی را به دست آورده اند. در ايرلند و اسكاتلند محل سكونت "افراد سرزمين پريان" را در زير زمين می دانند، جایی كه آنان مردان و كودكانی را كه ربوده اند زندانی می كنند. اين مردم معتقدند سرنيزه های چخماقی را كه از حفاری مزارع به دست آورده اند اصلا متعلق به پريان بوده است. كشاورزان ايرلندی اين اشياء را در درمان بيماری كاملا مجرب می دانند. اولین قصه هایی که ییتز ترجمه و گرد آورد موضوع آن درباره ی پیوند میان روستائیان و پریان بود. یک زن روستایی هنگام تعریف کردن یکی از این قصه ها به ییتز می گوید: "من نه به جهنم عقیده دارم و نه به روح. کشیش ها جهنم را برای این که مردم خوب باشند از خود درآورده اند. من نمی توانم قبول کنم که روح به خواست خود می تواند به هر کجای زمین که می خواهد برود. اما پریان، لپرکون، اسب آبی و فرشتگان رانده شده وجود دارند." پريان عاشق آواز، موسيقی و رنگ سبز هستند.
(elf):
در دانشنامه ی آزاد علمی- تخیلی و فانتزی* در مورد الف ها چنین می خوانیم: یکی از ریشه ی الف ها اساطیر نورس (اسکاندیناوی) است، به نظر می رسد الف ها در اساطیر نورس موجوداتی نیرومند و انسان واره تصویر شده باشند. الف ها در جهان های مخصوص به خود می زیند. اسطوره های الف ها هیچ گاه مکتوب نشدند. اما در روایتی؛ مردم نیرومند و سلامت و نیک کردار پس از مرگ به صورت الف ها به دنیا می آیند. نورس ها، ایزد فریر را فرمانروای الف های روشنایی می دانستند که در الف هایم فرمانروایی می کند. سوار تلف هایم هم قلمروی الف های تاریکی شمرده می شد. هرچند گاهی الف های تاریکی با دورف (کوتوله) ها یکی پنداشته می شد. همچنین در افسانه های فولکولور ژرمنی در مورد الف ها چنین گفته شده: الف ها در اصل موجودات ریز اندام خوش صورتی بودند که در جنگل ها و غار ها و کنار چشمه ها زندگی می کردند. اما در گذر زمان گونه های دیگری هم در نظر گرفته شد.
در ادبیات فانتزی هم گاهی حرف های جالبی در مورد الف ها گفته می شود، پرفسور تالکین در اسطوره ی متاخر سیلماریلیون می نویسد: "در آغاز فرزندان الدار [الف ها] ایلواتار [خداوند] نیرومند تر و فراوان تر از آن بودند که امروز گشته اند؛ اما زیباتر نه، زیرا اگر چه زیبایی کوئندی [الف ها] در روزگار جوانی فراتر از زیبایی موجوداتی بود که ایلواتار [خداوند] سبب ساز وجودشان گشته است، این زیبایی رو به زوال نگذاشته، بل همچنان در غرب پایدار است، و اندوه و خرد به آن غنا بخشیده."*همچنین تالکین می گوید که الف ها پیش از انسان خلق شده اند و آن ها را نخست زادگان و انسان ها را از پی آمدگان می نامد. به شخصه در بین قصه ها و افسانه های مردمی ای که تا حالا خوندم، بیشتر از همه در افسانه های مردم اسکاتلند به الف ها و پریان برخوردم. از مشخصه های اصلی این موجودات گوش های نوک تیز و در بسیاری موارد زیبایی هستشُ جالبه که بدونید در فارسی الف ها و فیری (فی) ها جن و پری ترجمه می شوند. اگر کسی از دوستان مطالب بیشتری از این ژست! در مورد این گونه می دونه بی خبرمون نذاره...
خَرَ :
جانوری است اساطیری که نامش تنها یک بار در اوستا (یس . 42، بند4) آمده و در باره آن هیچ توضیحی داده نشده است.
در بندهشن (بخش 19) شرح مفصلی درباره ی این جانور می خوانیم. بنا به نوشته ی کتاب ((خَرَ)) جانوری است سه پا با تنی سفید و شش چشم و نُه پوزه و دو گوش و یک شاخ زرین که هزار شاخ دیگر از آن روییده است و با آن، جانوران اهریمنی را نابود می کند، گوشهایش چندان بزرگ است که سرزمین مَزَندَران را فراتواند گرفت.
گرداگرد کوچکترین پایش ، هزار سوار دور تواند زد. این جانور در میان دریای فراخ کرد ایستاده و هنگامی که سر در آب دریا فرو برد و گوشهایش را بجنباند ، دریا به جوش و خروش افتد و لرزه و جنبش در کرانه های کوه گَناوَد پدید آید. بر اثر بانگ او همه ی جانوران اهورایی در دریا آبستن شوند و همه ی جانوران اهریمنی دَشتَک(جنین) فرو نهند. پالودن آبهای دریا که به سوی هفت کشور روان شود ، خویشکاری این جانور است.اگر اهورا مزدا او را نمی آفرید آب دریا از گزند اهریمن زهر آگین می شد و همه ی جانوران نابود می گشتند.
در مینوی خرد(بخش 62 ، بند های 27-26 ) نیز از این جانور یاد شده و چنین آمده که او همه ی آب های آلوده به مردار را که به دریا می رسد ، پاک و پالوده می کند.
واژه ی ((خر)) که در فارسی نام چهار پای دراز گوش معروف است، از همین واژه ی اوستایی باز مانده.
امشاسپندان - بهمن
خب امشاسپندان در واقع خدایانی کوچکتر از مزدا اهوره هستند. در اوستای قدیم امشاسپندان در واقع نمایش جنبه های مختلف مزدا اهوره بودند و در حقیقت فروزه ای از مزدا اهوره بودند . ولی در اوستای جدید (اگر اشتباه نکنم) فرزندان اهوره مزدا محسوب می شوند.(لطفا اگر اشتباهی دارم به من بگید تا اصلاح کنم.)
خوب من به ترتیب از بالا به پایین (از نظر رتبه) شروع می کنم و این مقالات رو قرار می دم :
بهمن : (در اوستا ((وُهومَنَ)) یا ((وُهومَنَنگَه)) به معنی منش خوب یا نهاد نیک و گاه ((وَهیشتَ من)) به معنی بهترین منش آمده و در پهلوی ((وَهمَن)) و در فارسی ((بهمن )) شده است.)
در گاهان ، بهمن یکی از فروزه های مزدا اهوره و در اوستای نو یکی از امشاسپندان است که نماد اندیشه ی نیک و خرد و دانایی آفریدگار به شمار می آید. بهمن آدمی را از خرد و تدبیر بهره مند و او را به آفریدگار نزدیک می کند. اوست که زرتشت را هنگام زادن از دستبرد اهریمن و دیوان نگاهبانی می کند و روان زرتشت را در خواب به بارگاه اهورایی رهنمون می شود.
در گاهان بهمن پسر مزدا اهوره خوانده شده است و در روز پسین ، کردار مردمان را می سنجد و هُرمَزد ارزش کار مردمان را به یاری و میانجی او در می یابد . در دیگر بخشهای اوستا ، اهوره مزدا به دستیاری بهمن جهان را می آفریند و بهمن است که نیکو کاران و اَشَوَنان را به بهشت رهنمون می شود . درمان بخشی ((هَوم)) با خوشی ((بهمن)) همراه است .
ایزدان ماه و گوش و رام از همکاران و یاران امشاسپندان بهمن و ((اَکَ مَنَ) یا ((اَکَ مَنَنگَه)) از کماله دیوان و دستیاران اهریمن ، همستار اوست.
خویشکاری بهمن در جهان استومند - (جهان استخوان مند یا جهان ماده) – پرورش و نگهداری همه ی حیوانات سودمند است. خروس که سپیده دمان به بانگ خویش ، مردمان را از خواب بر می انگیزد و به نیایش و کار و زندگی فرا می خواند و نیز جامه ی سفید و گل یاسمین سفید ویژه ی امشاسپند بهمن است. دومین روز ماه و یازدهمین ماه سال را به نام این امشاسپند خوانده اند.
امشاسپند اردیبهشت
اَردیبهشت : در اوستای نو ((اَشَه وَهیشتَ)) به معنی ((بهترین اَشَه)) نام یکی از مهمترین امشاسپندان (مِهین ایزدان) است که پس از ((بهمن)) در دومین پایگاه امشاسپندان جای می گیرد. در گاهان، اردیبهشت غالبا به صورت اَشَه آمده و یکی از فروزه های اهوره مزداست که ارج فراوان دارد و آنان که یار اویند ، بهترین پاداشها را خواهند یافت. اهوره مزدا او را از نیروی خِرَد خویش آفریده و پدر اوست . اردیبهشت نگاهبا مرغزارها و گیاهان روی زمین است و پرهیزگاران در مرغزاریهای او بسر می برند . به یاری او بود که اهوره مزدا هنگام آفرینش ، گیاهان را برویانید .
در اشاره به همین خویشکاری امشاسپند اردیبهشت ( نگاهبانی مرغزار ها و گیاهان روی زمین) است که دقیقی می گوید :
((در افکند ای صنم بهشتی به گیتی خلعت اردیبهشتی))
در یشتها ، اردیبهشت زیباترین امشاسپند و دشمن دیو خشم و از میان برنده ی بیماری و مرگ و جاودان و خرفستران است. در ویسپرد آمده است که اهوره مزدا آنچه را که به دست بهمن آفریده است، به دستیاری اردیبهشت افزایش خواهد داد.
در ادبیات پهلوی هُرمَزد با بهمن و اردیبهشت رایزنی می کند و اردیبهشت است که آتش را می پاید و از میان کماله دیو ( دیوان بزرگ و کارگزاران اصلی اَنگرَمَینیو ) ((ایندرَ)) _ که به نوشته ی بند هشن دیوِ فریفتار و گمراه کننده است _ هَمِستارِ اردیبهشت است .
در بندهشن می خوانیم : (( اردیبهشت را خویشکاری این است که دیوان را نهلد تا روانِ دُوروندان را اندر دوزخ ، بیش از گناهی که ایشان را هست ، پادافره کنند و دیوان را از ایشان بازدارد.)- ( منظور اینه که بیشتر از گناهی که کردند مجازات نشوند) –
در همان کتاب آمده است : (( اردیبهشت را به گیتی آتش خویش است . آن که آتش را رامش بخشد یا بیازارد ،دآن گاه اردیبهشت از او آسوده یا آزرده بود.))
ایزدان آذر و سروش و بهرام از یاوران همکاران امشاسپند اردیبهشت اند. سومین یشت اوستا ویژه ی ستایش و نیایش این امشاسپند و دومین ماه سال و سومین روز ماه به نام اوست و به نوشته ی بند هشن گل مرزنگوش بدو اختصاص دارد.
نیایش معروف ((اَشِم وَهو ...)) را نیز ((نماز اَشَه)) می خوانند و به این امشاسپند نسبت می دهند.
امشاسپند شَهریوَر
شَهریوَر : (در اوستا ((خشَشرَ وَیریَه )) و در پهلوی ((شَهرِوَر)) و در فارسی ((شَهریوَر)) یا ((شَهریر)) به معنای ((شهریاری دلخواه)) یا ((شهریاریِ آرمانی)) یا ((تواناییِ مینُویِ آرمانی )) یا ((آرمان شهر)) ) در گاهان ، یکی از فروزه های ((مزدا اهوره )) و دراوستای نو ، نام یکی از امشاسپندان است که در جهان مینُوی نماد شهریاری و فرّ و فرمانروایی اهوره مزدا و در جهان ایتومند نگاهبان فلز ها و پاسدار فرّ و پیروزی شهریاران و دادگران و یاور بینوایان و دستگیر مستمندان است و او را مینوی مهربانی و جوانمردی خوانده اند.
شهریور جزو گروه سه گانه ی امشاسپندان نرینه(بهمن،اردیبهشت،شهریور) است که نماد پدر خدایی اهوره مزدا به شمار می آیند .
در گاهان آمده است که اهوره مزدا پاداش و پادافره ی واپسین را به میانجی شهریور به مردمان می دهد . واژه ی ((شهریور)) در این مورد می تواند ایهامی هم به ((فلز)) داشته باشد و اشاره ای به آزمونِ آهنِ گدازان و آذرِ فروزان به شمار می آید.
در اوستای نو ، گاه واژه ی ((شهریور)) به صراحت معنی ((فلز)) می دهد. از آن جمله است در وندیداد(فر . 9، بند 10)
ایزدان مهر و خورشید و آسمان و انیران و سَوکَ و اردویسور اناهیتا و هَوم و اَپم نَپات ، از یاران و همکاران امشاسپند شهریور و ((سَور و )) کَماله دیوِ نماد شهریاری بد و آشوب و مستی ، هَمِستار بزرگ اوست . چهارمین روز ماه و ششمین ماه سال را به نام این امشاسپند می خوانند و به نوشته ی بندهشن ، شاسپرغم (ریحان) گیاه ویژه ی اوست .
و دیگر این که اگر دوستان علاقه ای به این نوع مطالب ندارند یا از اساطیر اوستا خوششون نمی یاد در نظرات بگید لطفا . هر انتقادی یا پیشنهادی یا تشویقی یا ...
به هر حال نترسید نظر بدید از ذهنتون فکر نمی کنم چیزی کم بشه .به هر حال اگر به نظرتون چرت و پرت محض هم اومد بگید که حداقل ما یه براورد کلی بتونیم بکنیم که مردم در چه سطحی فکر می کنن و تا چه حد این مطالب رو می خونن و ... .
سپندار مذ
سِپَندار مَذ : ( در اوستا ((سپَنتَ آرمَیتی )) و در پهلوی ((سِپَندارمَت)) یا ((سِپَندارمَد)) و در فارسی ((سِپَندارمذ)) یا ((اِسفَندارمَذ)) یا ((اِسفَند)) مرکب است از دو جزء ((سپِنتَ)) به معنی ((وَرجاوَند)) و ((آرمَیتی)) یا (( اَرمَیتی)) که معنی آن را اندیشه و فداکاری و بردباری و سازگاری و فروتنی نوشته اند. در پهلوی معنی این ترکیب را ((خِرَدِ کامل)) نوشته اند.)
در گاهان، غالبا جزء دوم آن ((آرمیتی)) به تنهایی آمده و یکی از فروزه های ((مزدا اهوره)) است؛ اما در اوستای نو، سپندارمذ نام یکی از امشاسپندان است که در گروه سه گانه ی امشاسپند بانوان _ سپندارمذ، خرداد و امرداد_ جای دارد و از نمادهای مادر- خدایی اهوره مزدا به شمار می آید. این امشاسپند بانو در جهانِ مینُوی نماد دوستداری و فروتنی و بردباری اهوره مزدا و در جهان استومند، نگاهبان زمین و پاکی و باروری و سرسبزی آن است. او دختر اهوره مزداست و ایزدبانوان آبان(اردویسور آناهیتا) و دین و اَشَی از یاران و همکاران اویند و ((تَرومَیتی))(نانگ هَیثیَه) دیو ناخشنودی و خیره سریو یکی از کَماله دیوان، هَمِستار اوست.
در گاهان از ((سپِنتَ آرمَیتی)) چون پرورش دهنده ی آفریدگان یاد می شود و از طریق اوست که مردم برکت می یابند. ((مزدا اهوره)) او را آفریده است تا رمه ها را مرغزارهای سرسبز ببخشد. در اوستای نو، او دارنده ی ده هزار داروی درمان بخش است.(هرمزد. بند 27) و نام او (بویژه در وندیداد) مترادف با ((زمین)) می آید.
بهار نوشته است: (( در وداها armati آمده که بعضی آن را با زمین یکی دانسته اند. مولتن بر این گمان است که این نام در اصل ara-mata بوده است به معنی ((مادر زمین)).
ا.چ. گری گمان می کند که در اساطیر ایرانی،((ارمتی)) همسر و نه دختر خدای آسمان بوده است که برابر آن در وداها dyava prthvi است و سپس چون هرمزد خدای بزرگ شده است، این اسطوره در ادبیات بعد از زرتشت به صورت دختر هرمزد در آمده است.))
واژه ((ساندارامِت)) (به معنی ((اندرون زمین)) ) در زبان ارمنی، صورتی از سپندارمذ است.
پنجمین روز ماه و دوازدهمین ماه سال به نام این امشاسپند بانو است که در فارسی ((اسفند گفته می شود. گل بیدمشک را نیز ویژه ی او دانسته اند.
در پناه خالق زیبایی سلامت باشید.