کافه تلخ

۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

چرا اين همه رنج در جهان است؟




 


گزارشات تاسف بار اخير از خرابي هاي فراگير و تلفات جاني در بسياري از کشورهاي جنوب آسيا همهي ما را با اين پرسش دشوار روبرو مي کند که: "اين همه بلايا در جهان براي چيست؟"

البته پديده بلاياي فراگير چيز تازه اي نيست. بلاياي طبيعي ،جنگ ها، بيماري هاي همه گير و بزهکاريها از ابتدا هميشه پيرامون ما بوده اند. با اين تفاوت که امروزه وسايل ارتباط جمعي رنج هاي انسان هاي بيشمار را از اکناف جهان مستقيما وارد زندگي روزمره ما مي کنند.

اين پديده مدرن به تنهايي کافي است تا ما را وادارد بر اين پرسش تمرکز کنيم و در جستجوي پاسخ آن برآييم.

سوامي هاري هاراناندا آرانيا مفسر بزرگ متون باستاني يوگا (سوترا) مي گويد: "اگر هدف دانش بشري زدودن رنج هاي انسان است، پس والاترين دانش آن است که آن را کاملا از بين ببرد." ما زمان پرارزش بسياري را براي کسب اين دانش ناچيز سپري کرده ايم.

بيايد همه دعا کنيم تا فرزانگي دانستن اين چرايي را بدست آوريم.

يوگا بسيار در پي آن است تا در بارهي دلايل رنج انسان و اينکه چه بايد کرد، سخن بگويد، اما بر خلاف راهکارهاي تکنوکراسي نوين، که از بهسازي هايي همچون "توسعهي اقتصادي"، "مراقبت هاي بهداشتي" و " آموزش" سخن مي گويد، سيداهاي يوگا همچون "پاتانجالي" و " تريمولار"، چگونگي اوضاع انسان را در بنيادي ترين پايه، آسيب شناسي و براساس بينش درونيشان چاره جويي کرده اند. اين راهکارها امروزه به همان خوبي 2000سال پيش کارساز هستند چرا که طبيعت بشري ما تفاوتي نکرده است. و اين است که براي ما به عنوان آموزندگان يوگا نه تنها يادگيري تعليمات آنان، که نماياندن آن به جهان آسيب ديده نيز ارزشمند است.

پريشاني‌ (درماندگي) يا کِلِشا

در پاداي(فصل) دوم يوگا سوترا(متون باستاني يوگا) پاتانجالي به ما مي گويد:

" ناداني، خودخواهي و منيت، وابستگي، نفرت و دنيا دوستي (ترس از مرگ) پنج مايهي پريشاني هستند.II -3

ريشه اي ترين علت رنج، ناداني است که خود پديدآورندهي ساير علل است. منظور نه تنها يک ناداني عام، بلکه به ويژه نبود خودآگاهي است. اين موجب درهمريختگي بين نهاد "من" و تجسمهاي متفاوت آگاهي ميشود. آگاهي دروني ما را پنهان و هويتي ساختگي خلق مي‌کند: "من، جسم، ذهن، حواس، احساسات و غيره هستم." در عموم افراد اين پنج عارضه پايدار و هميشگي هستند. هنگامي که تندرستي يا هستي ما مورد تهديد قرار ميگيرد ما برحسب عادت با ترس و بدون هيچ واکنشي با آن برخورد ميکنيم.


در ابيات بعدي پاتانجالي به ما ميگويد: .

"ناآگاهي، گذرا را ماندگار، ناخالص را خالص، دردناک را لذتبخش و غيرخود را خود مينماياند."II -5

اين خطاي شناخت است که باعث ميشود بگوييم "من خستهام،" "من نگرانم،" "من خشمگينام." اگرچه هنگامي که ميگوييم "بدن من خسته است،" يا "ذهن من پراز افکار نگران کننده است" به حقيقت نزديک شده ايم. غفلت از هويت واقعيمان، "خويشتن"، علت

اساسي رنج هاي بشري ماست. خود راستين، گواه هميشگي، بيننده، پايدار، وجود ناب، بيکران، فراگيرنده و باشنده در همه چيز است. هر چيز ديگري گذرا و دگر شدني است. با وابستگي به آنچه گذراست، نه تنها آنگاه که از دستش ميدهيم بلکه بسا پيشتر با واگذاردن خود به ترس از دست دادن آن يا او، با رنج کنارهمند ميشويم. با دريافتن جاودانه، خود، چون يک پايا در ميان دريايي از دگرگوني، به همه چيز راه يافته و فرد به بودگاه آرامش و درک خويشتن، دست مي‌ابد.

خودپرستي(اگوئيسم)،چنانکه بوده است، شناساندن توانايي بينش(پوروشا) به آنچه که ابزار ديدن است (بدن-ذهن)، مي باشد.II -6

خودپرستي، عادت شناسائي خودمان است به بدن، ذهن، احساسات و حواس، به آنچه که نيستيم. اين اشتباه از ناآگاهي اساسي ما از آنچه حقيقتاً هستيم، ناشي ميشود. اين يک خطاي شخصي نيست بلکه يک ويژگي فراگير بشر است، يا يک کاستي گذرا در طرحمان، بوسيله‌ي آن هوشياري که در هر فرد قرارداده شده است .چيرگي بر اين قاعده کلي طبيعت، گسستگي آگاهي، تنها با افزايش تدريجي هوشياري مان بوسيله ي تقويت وارستگي و بينش درست: وايراگيا و ويوِکا، دو وظيفه ي اصلي يک يوگي، امکان پذير خواهد بود. به جاي اين انديشه، "من رنج مي برم" بينا و گواه بر رنج باشيد و هر کاري که براي کاهش، دور کردن و يا ترويج مخالف آن لازم است انجام دهيد.



"وابستگي چسبيدن به لذت هاست." II -7

به علت گسستگي و جداافتادگي آگاهي، و خويش پنداري اشتباه اش با يک جسم ويژه و يک سري افکار و خاطرات، ما به تجربه هاي لذت بخش متفاوتي در پيرامونمان وابسته هستيم. وابستگي، همچون ترس، از يک پندار(ويکالپا) سرچشمه ميگيرد، و هنگامي روي ميدهد که ما تجربهي خوشي و سرور دروني (آناندا) را با رشتهاي از رويدادها يا عوامل بيروني اشتباه ميگيريم و ما اين تداعي را لذت ميناميم(سوخام). ما ميپنداريم که اين خوشيها به اين شرايط و فاکتورهاي بيروني وابستهاند. وقتي ديگر آنها وجود ندارند ما وابستگي را تجربه ميکنيم، توهم اينکه سرخوشي دروني جز با تحقق ديگربار رويدادهاي بيروني باز نخواهد گشت. وابستگي، چسبندگي(تعلق) (آنوسايي) و رنج ( دوخما) را به همراه ميآورد. در واقع، سرور ذاتي، بي قيد و شرط و مستقل از رويدادها و عوامل محيطي ميباشد. فرد براي تجربه آن تنها ميبايست آگاه باشد. وتمرين موجب رهايي از وابستگي ها ميشود.

"نفرت چسبيدن به رنج هاست."II -8

به همين ترتيب، ما بوسيلهي آزمون هايي در پيرامونمان واپس زده ميشويم. اينها شرايط نسبي هستند، و آنچه براي يکي دردآور است ممکن است براي ديگري لذت بخش باشد. اگرچه واکنش سومي نيز امکان پذير است: وارستگي يا عدم وابستگي (وايراگيا) که پاتانجالي به عنوان مهمترين وسيلهي فرا رفتن از دوگانهي درد و لذت پيشنهاد ميکند. دگرگوني يک پيشامد بيروني اغلب، لااقل به فوريت امکان پذير نيست، ما ميبايست ابتدا بر روي خواستمان به پاکسازي و تعميق آگاهيمان براي اجتناب از واکنش با بيزاري، تمرکز کنيم. سپس آرزومند يک دگرگوني بروني براي يک موقعيت سازگارتر باشيم. هر آنچه برايتان پيش ميآيد را با روح کارما يوگا به عنوان يک کارورزي روحاني براي پالايش از دلبستگي و بيزاري بپذيريد. همهي اعمال را فارغ از نفس، ماهرانه، و صبورانه با

تصديق به اينکه "فاعل" نيستيد، به انجام برسانيد. چنانکه اعمال را به جا ميآوريد با ملاحظهي نتيجه، متانت خود را حفظ کنيد.

"چسبندگي به زندگي(که) خودبه خودي است، حتي در فرد خردمند نيز بروز مي کند." II -9

هر موجود زنده اي يک پيش رانندهي غريزي بقاي نفس را دارا ميباشد، که بر ترس از مرگ و خطاي شناسايي اش با جسم، استوار است. همهي ما پروسهي دردناک مرگ و باززايي را که از اجبار تکرار آن شانه خالي ميکنيم، ناچاريم که بارها پشت سر بگذاريم. وقتي زندگي ما به خطر ميافتد، بدن ما غيرارادي با ترشح آدرنالين واکنش نشان ميدهد و تپش قلب ما سريع ميشود. ترس ما

ا فرا ميگيرد. اگرچه، با واکنش عميق بر اساس هويت حقيقيمان، خويش ناميرا، ما خود را از چنين پريشانيهايي رها ميسازيم.

"اين (نابسامانيها در سطوح) لطيف و پيچيده با ترسيم راه و بازراني علتها(ي آن) به ريشه ها(ي آن) از ميان رفتهاند." II -10

در سطوح نهاني و زيرين، اين پريشاني ها به صورت ادراکات ناخودآگاه يا (سامسکارا) وجود دارند، و تنها با بازگشت پي در پي به سرچشمه هايمان از طريق مراحل مختلف سامادهي زدوده ميشوند. به دليل اينکه ادراکات ناخودآگاه در هوشياري عادي يا حتي در مديتيشن در دسترس ما نيستند، فرد ميبايست ريشه هاي آن، خودپرستي(اگوئيسم) را با شناخت پياپي خويشتن حقيقي خود بزدايد. "من" کوچک به تدريج در"من" بزرگ بازکاوي ميشود و در اين حين ادراکات ناخودآگاه از بين ميروند.در سوترا 1-12 پاتانجالي به ما روش را ميگويد: با تمرينات پيوسته (آبياسا) و وارستگي (وايراگيا) فرد از شناسايي خود با نوسانات برخاسته از هوشيارياش، دست برميدارد

"(در حالت فعال) اين نوسانات (برخاسته از هوشياري) با مديتيشن از بين رفتهاند." II -11

اين نشان ميدهد که مديتيشن در تقابل با تحرکات خو گرفتهي ذهن متداول يک پيشنياز ناگزيرِ سامادهي (رسيدن به يگانکي) است.

کارما و سرچشمه هاي پيش بيني نشدهي رنج

هنگامي که بلاياي جانگداز ناگهاني، مانند آنچه در جنوب آسيا رخ داد، بر ما فروميآيند، ما خود را شگفت زده مييابيم که " چرا بعضي ميميرند و ديگران جان به در ميبرند؟" يا نزديک تر "چرا من؟" چه کردهام که سزاوار اين شدهام؟ پاتانجالي و سيدا ها در باره‌ي طبيعت کارما بسيار گفتهاند، که ممکن است پي آمد پندار، گفتار و کردار گذشتهمان باشد. به علت وجود پنج نابساماني پيش گفته، ما

کارماها را مياندوزيم و پيش ميفرستيم . اينها بر سه گونهاند:

پارابدا کارما : آنها که به زودي در اين زندگي ادا شده و تمام مي‌شوند.
آگاما کارما: کارماهاي تازه که در اين زندگي خلق مي شوند.
سامجيتا کارما :  آنها که منتظرند تا در زايش‌هاي آينده برآورده شوند.
کارمآاسايا نهنج تمام کارماها شناخته ميشود، " مخزن، يا زهدان، کارما، يا انباشت کردار." کارماها مترصد فرصت هستند تا به سطح بيايند و خود را در پريشانيها نمايان سازند. يک کارماي قوي ممکن است يک زايش و جسم خاص را براي ابراز خود فرا بخواند، و ساير کارماهاي تنگاتنگ نيز از اين طريق ابراز شده و به انجام خواهند رسيد. اين ادامه خواهد يافت تا آنگاه که فرد به خودشناسي دست

يابد و خلق کارماهاي نو متوقف گردد.

هنگامي که هر کدام از ما کارماي خود را دارد که او را به زندگي و واکنش ويژهاي واميدارد، اين برنامهريزي، يگانه و بيچون و چرا نيست. ما براي برخورد مثبت يا منفي با چگونگي زندگي خود، آزادکامي داريم . اگر ما برخورد منفي با آن، به طور مثال، آسيب رساندن به ديگران، را برگزينيم، واکنشها به اشکال سخت تر و هولناکتري به ما بازميگردند. رفتار صبورانه و آگاهانه با شرايط، با پديد آوردن شادماني براي ديگران ،به تدريج پيآمدهاي کارمايي را بيکنش(خنثي) ميکند.



گزارشي به خاطرم آمد که دو روز پيش از آسانکا ويتاچي، پسر يکي از نوسلکان ، که براي امداد به آوارگان در سريلانکا داوطلب شده بود، به دستم رسيد: " در يک بعدازظهر که به تقسيم اعانه هاي ناچيزمان پرداخته بودم، من شاهد پست ترين و والاترين چگونگيهايي که انسان ممکن است آرزومند آن باشد، بودم. همزمان با اينکه بيرحمي و تباهي دستاويزي براي آدمياني شده بود تا با خشونت و خيانت به چپاول و تاراج مايملک ناچيز باقيماندهي نجات يافتگان بپردازند و حتي با وسايل نقليه به حمل خوراکي‌هاي ربوده شده مشغول بودند، ديگراني شرافتمندانه ترين رفتاري را که انسان ممکن است آرزومند آن باشد از خود بروز ميدادند. نمونهاي از اين گونه، مردي بود: ايستاده در ميان خرابه هاي منزلش. او را صدا کردم و يکي از بسته هاي غذاي آمادهاي را که تقسيم ميکرديم، به او پيشنهاد کردم. او با چشماني اندوهگين و سپاسگزار به آهستگي به من گفت که او تکهاي نان براي صبحانه خورده است و بنابراين ترجيح ميدهد ما بسته را به کسي بدهيم که آن روز چنين شانسي نداشته است...."



پاسخگويي به رنج.

که مرا به تامل براين نکته واميدارد: آنچه در باره اين رويدادهاي اندوهناک مهم است، اين است که ما از آنها چه ميآموزيم و
چگونه به آن پاسخ ميدهيم. پاتانجالي به ما ميگويد:

" آنچه که نابود شده اندوه آينده است." .II16 تنها زماني که ما خويشتن را به ياد آوريم مي توانيم از " اندوه پيش آمده" که به نوبه‌ي خود " نتيجهي کارماي پيش فرستادهي ماست" ، فراتر رويم. براي اينکه " مشهودات فقط براي تکان دادن خود،(موجود)هستند." II.21 و " مشهودات...هدفشان مهيا کردن تجربه و آزادي(براي خويشتن) است" II.18 طبيعت تجربياتي براي ما مهيا کرده است تا در نهايت ذهن ما از اسارت سوءشناخت آزاد گردد. سرانجام ما احساس ميکنيم که ما به اندازه کافي دردست هاي طبيعت رنج بردهايم

و راهي براي خروج از آشفتگيهاي خودپرستي(من جسم-ذهن هستم و غيره) ميجوييم. به عبارت ساده تر، هدف هر پيشآمدي براي آماده کردن ما با يک درس است: براي باز شناخت حقيقت از دروغ، خرد از

بي‌خردي، ناپايدار از پايدار، عشق از وابستگي، خويش از تشخص جسم – ذهن، بصيرت يا خود از مشهود.

يوگا براي خودفراموشي ما پادزهري شگفت است. آنگاه که ما شروع به يادآوري آنچه واقعا هستيم ، مي‌کنيم، وقتي با رنج ديگران روبرو مي‌شويم، ما فرصت داريم که با شفقت يا با واکنش منفي، مانند قضاوت يا ترس، با آن برخورد کنيم. ولو اينکه آنچه ما با انديشه و کردار خود مي‌توانيم براي ديگري انجام دهيم، بسيار کم باشد، شفقت (کارونا) در برابر رنج ديگران، ذهن و احساسات ما را پالايش مي‌کند و صفا مي‌بخشد. با ذهن پالايش يافته با شفقت(نرم دلي)، کردار ما الهام گرفته، انرژي گرفته و هم راستا با خواست خداوند، و
موجب بهترين نيکوييها براي همه، خواهند بود. پس، در برابر رنج بشر بگذاريد پندار و گفتار ما تنها با شفقت و دلسوزي به حرکت درآيند. باشد که از قلب هاي ما مهر به بيرون تراوش کند.



در باره ي کريا يوگا



کريا يوگاي باباجي  فن علمي تکامل يافته ي وحدت حقيقي با خدا و معرفت نفس (شناخت خويشتن خويش ) است. اين فن بوسيله يک استاد و مرشد بزرگ از هندوستان ، به عنوان ترکيبي برآمده از آموزه هاي کهن سنت هاي 18 سيدها ( انسان متکامل) ، احيا گرديده است . و آن شامل يک سري از سازوکار(تکنيک)ها يا "کريا"هائي است که به پنج شاخه يا مرحله گروه بندي شده اند.



کريا هاتا يوگا : مشتمل بر "آسانا"ها، حرکات فيزيکي آرامش بخش، "باندا"ها، گره هاي عضلاني، و "مودرا"ها، حرکات نمادين جسمي-ذهني، که همگي به سلامتي بيشتر، صلح و آرامش و برانگيختگي کانال هاي  اصلي انرژي، "نادي"ها، مراکز و "چاکرا"ها، منجر مي گردتد. باباجي 18 حالت بدني با تاثير قطعي را که به گونه ي مرحله به مرحله و دوتائي آموزش داده شده اند را برگزيده است. شخص از جسم فيزيکي نه به خاطر خود آن بلکه به عنوان يک حامل و معبدي براي  يزدان مراقبت مي کند.

کريا کنداليني پراناياما : تکنيک تنفسي قدرتمندي است براي برانگيختن نيروهاي نهاني و هشياري  فرد و به جريان انداختن آن در ميان هفت چاکراي اصلي بين قاعده ي ستون فقرات و تاج سر. اين تکنيک توانائي هاي خفته ي وابسته به هفت چاکرا را برمي انگيزد و فرد را درکل پنج تراز وجود پويا مي نمايد.



کريا ديانا يوگا:  رشته اي از تکنيک هاي متوالي مديتيشن است براي ياد گرفتن هنر علمي چيرگي بر ذهن براي پاک کردن ناخودآگاه، افزايش تمرکز، شفافيت ذهن و بصيرت، بيداري قوه ي ادراک، درک شهودي(حس ششم) و قدرت خلاقيت و دسترسي به حالتي نفسگير از يگانگي،همسوئي و همدلي با خدا (سامادهي) و معرفت نفس(خودشناسي).



کريا مانترا يوگا : تکرار مسکوت کلماتي پيچيده و نافذ براي بيداري قوه ي درک مستقيم(شهودي)، تعقل و چاکراها مي باشد؛ مانترا به جانشيني براي "من" – گفتگوي ذهني دروني- بدل مي گردد و ذخيره مقادير متنابهي انرژي را ميسرمي کند. مانترا همچنين تمايل به عادات ناخودآگاه را مي زدايد.



کريا باکتي يوگا: پرورش اشتياق جان به جانان است. و آن مشتمل است  بر فعاليت هاي عبادي و  خدمت در راه خدا براي برانگيختن عشق بلا شرط  و سعادت معنوي؛ شامل مناجات، سرود، مراسم آئيني، زيارت و عبادت. به تدريج همه ي اعمال فرد چنانکه "محبوب" در همه ي آن ها مشاهده مي گردد، به حلاوت آغشته مي گردد.

گورو مانترا (مانتراي اصلي)

ا ُم کريا باباجي ناما آوم

(گورو مانتراي کريا يوگاي باباجي)



ا ُم  "پرانايا" است، صداي ازلي کائنات که در(پرانا) هستي جاري است.

کريا " عمل آگاهانه" است، که با تبديل همه ي اعمال ما به موضوع کسب هوشياري، هم وسيله و هم مقصد تمرين کنندگان "کريا يوگا" است.

باباجي استاد اصلي يا "گورو"ي سنت کريا يوگاست. که آموزه هاي کهن را ترکيب و در دوره ي مدرن گسترش داد. او همان باباجي است که در "زندگي نامه ي يک يوگي" از پراماهامسا يوگاناندا به آن اشاره شده است.

ناما درود وتهنيت است به مفهوم "من تورا مي خوانم".

آوم طنين دروني صداي ازلي کائنات است.



ااين مانتراي اصلي، ا ُم کريا باباجي ناما آوم توانائي آن را دارد که امواج ما را با امواج باباجي هم تپش کند تا بتوانيم در مسير رحمت و مورد فيض سيداي افسانه اي هيماليا "کريا باباجي ناگراج" قرار گيريم. بواسطه ي اين مانترا او خويش را بر آنان که او را مي خوانند آشکار مي سازد. با تکرار آن، گوروي دروني يا خرد اعلي که در چاکراي تاج سر ساکن است، قابل دسترس مي گردد. مانترا "شاکتي"، انرژي آگاهي است. داراي قدرت است چنانکه مرشد شاکتي خود را به واسطه ي مانترا منتقل مي کند و شاکتي بوسيله ي مانترا در مريد راه مي يابد. ريشه ي مانترا کلام مرشد اعلي "گورو" است و مانترا خود نقشي از گورو است.

کريا يوگا عمل آگاهانه است. کريا وسيله اي است براي خودشناسي و شنا خت حقيقت وجود خويش.کريا يوگاي باباجي "آگاهي" را در تمرين آساناها (حرکات بدني)، پراناياما، مديتيشن و مانترا ها در مي آميزد آن در ضمن به ما مي آموزد که همه ي افکار ، کلمات، روياها، آرزوها و نهايتا همه ي اعمال خود را با هوشياري همراه کنيم. اين سادانا پتانسيل هنگفتي براي تبديل ما به نوع فوق آگاهي از بشر دارد. اگرچه نيازمند تمايل بدني، ذهني، قلبي و خواست ما براي هماهنگي با اشتياق روح به خلوص و کمال است. ساداناي "کريا يوگاي باباجي" مجموعه اي است از 144 تمرين جسمي و روحي براي خود شناسي و دگرگوني همه ي پنج کالبد ما، کالبدهاي فيزيکي، حياتي، ذهني، عقلي و روحي .






نخستين منظور کريا هاتا يوگا آرامش عميق فيزيکي و ذهني است. بدن مي تواند از بسياري از بي نظمي ها و اختلالات بوسيله ي آسانا تصفيه شود. آساناهاي مختلف به بدن انعطاف، سبکي و شادابي مي بخشند. تمرين و ممارست در آسانا هاي 18گانه موجب برانگيختگي انرژي در طول ستون مهره ها و کنداليني(قدرت نهفته ي ما) و ضمير آگاه ما مي گردد.



کُنداليني پراناياما مستقيماً با قسمت هاي حياتي پيچيده تر سيستم عصبي ما سروکار دارد نخستين هدف پراناياما پاکسازي سيستم عصبي و به جريان انداختن بدون مانع  انرژي حياتي در ميان همه ي اعصاب و کانال هاي پيچيده تر انرژي است. سرانجام اين پراناياما موجب بيداري سوشومنا و هدايت کنداليني از ميان آن به بالا است.



ديانا کريا يوگاي باباجي، مي خواهد حقيقتي که در آگاهي دروني ما درک مي شود در آگاهي بيدار ما رسوخ کرده  و در آن مثمرثمر گردد. سطح هوشياري ما، طبيعت و کيفيت زندگي ما را معين مي کند. بنابراين به جاي توقف و بي اعتبار کردن افکارمان، مديتيشن بر روش هاي پوياي تقويت نيروي ذهن، نيروي بينش (بصيرت) و برانگيختن يک جريان آماده ي کشف شهودي و الهام، که در زندگي ما قابل  استفاده اند، متمرکز مي گردد. مديتيشن به افزايش نيروي تمرکز در ما به منظور جهت دهي کل آگاهي ما به سمت روح، ياري مي دهد.



کريا مانترا يوگا تکرار بي صداي هجا ها و اصوات قدرتمند چاکراگونه اند که کيفيت هاي الهي را تحريک مي کنند. اين تمرين جهت دهنده ي تمامي وجود و ضمير آگاهانه ي شخص به سمت پروردگار است و سيلاني از انرژي و رحمت الهي را به روي فرد مي گشايد.



 طي تمرين و ممارست  با کريا يوگاي باباجي ، شخص فرا مي گيرد تا عادات، آرزوها، ترس ها و ساير اختلالات منفي را از خويش دور سازد.  شخص به تدريج در خود چشم انداز جديدي از شهود دروني، مملو از صلح و سرور، برقرار مي سازد. هم چنانکه شخص از ديدگاه خودبينانه ي گذشته رهائي مي يابد، شخصيت وي تغيير مي يابد، و فرد شروع به تجربه ي خويش به عنوان اسبابي براي عشق ورزيدن و هوشي با خلاقيت برترمي کند که براي به ارمغان آوردن شادي و سرور براي ديگران و تبديل جهان به مکاني بهتر انتخاب شده است.



کريا يوگاي باباجي سنتي روحاني است که در آن فرد از "رويائي با چشم باز" " بيدار" مي شود. کريا يوگاي باباجي طريقت فراگير و جامع  معرفت نفس است که همه ي ابعاد زندگي ما را دربرمي گيرد. آن مسير انظباط شخصي اي است که فرد را قادر مي سازد با شفقتي برآمده از دل در جهان زندگي کند.








خاستگاه کريا يوگا



 اين سنت مستفيماً از يوگا سيداها ، اساتيد متکامل شيوا يوگا سرچشمه مي گيرد. کريا باباجي ناگراج کريا يوگاي خودرا از درآميختن تکنيک هاي آموخته شده توسط سيداها، آگاستيار و بوگانتار ترکيب کرد. باباجي يک يوگي بزرگ به نام س.ا.ا.رامايا را در سال هاي 1954 و1955 ميلادي در مجاورت بادرينات در هيماليا به اين تکنيک ها مشرف کرد.



ددر سال 1983 ميلادي، يوگي رامايا شروط سختي براي مارشال گوويندان مقرر کرد تا شرايط آموزش 144 کريا يا تکنيک هاي کريا يوگاي باباجي را فراهم آورد. مارشال گوويندان پيش از اين( سال 1983) بيش از دوازده سال و حداقل پنجاه و شش ساعت در هفته به طور مرتب به تمرين يوگا پرداخته بود. به علاوه در سال 1981وي به نحو جالب توجه اي دريک تجربه ي بدون وقفه در يوگا معروف به تاپاس، يک دوره ي گوشه نشيني سکوت به طول يک سال را در ساحل دريا در سري لانکا به اتمام رسانده بود. او به مارشال گوويندان گفت که در صورت فراهم آوردن اين شرايط وي مجاز خواهد بود که  ديگران را براي آموزش 144 کرياي کريا يوگاي باباجي پذيرش کند. فراهم آوردن اين شرايط اضافي براي گوويندان بيش از سه سال زمان برد. آنگاه يوگيار به سادگي به اوگفت که صبر کند. يوگيار اغلب زماني اين را گفته بود که شاگردانش را به بارگاه "گورو" برده بود و کار وي با آنها به پايان رسيده بود. در شب عيد کريسمس 1988، طي يک رشته تمرين ها و کارورزي هاي ژرف روحاني پيغام رسيد که گوويندان رخصت يافته است تا اشرام و سازمان مربيان خود را ترک کرده  و به پذيرش ديگران به کريا يوگا بپردازد.



از اين پس زندگي مارشال گوويندان با پرتوافشاني گورو هدايت شده است ( با تداوم راهنمائي، الهام و اشراق و بصيرت) که بر" نشان دادن راه به ديگران" تمرکز يافته است. با آغازي در سال 1989، که زندگي وي به اين راستاي نوين کشيده شد؛ درها خودبه خود گشوده شدند، و همه چيز ماموريت تازه را تسهيل کردند. گوويندان شروع به سهيم کردن ديگران درکريا يوگا کرد، ابتدا در تعطيلات آخر هفته، در مونترال، و سپس در سال 1991، پس از انتشار نخستين کتابش در باره ي کريا يوگا، براي همگان در سراسر گيتي. اين مايه ي خوشوقتي وي بوده است که تا کنون بيش از 10000 نفر را در بيش از بيست کشور در اين "روشنائي"، اين هنر علمي گرانبهاي معنوي سهيم کرده است و بيش از شانزده شاگرد پيشرفته را براي کاري مشابه پرورش داده است.

ماهاواتار باباجی Mahavatar Babaji

باباجي کيست؟







در سال 1946، پراماهانسا يوگاناندا، يکي از بزرگترين يوگي هاي معاصر هندوستان، در کتاب " خودزندگي نامه ي يک يوگي" وجود قديسي مسيح گونه، يوگي اي فنا ناپذير، ماها آواتار باباجي را آشکار ساخت.يوگاناندا شرح داد که چگونه باباجي براي قرن ها در هيماليا زندگي کرده ودورادور به هدايت بسياري از اساتيد روحاني و اغلب حتي بدون اطلاع خودشان، پرداخته بود. باباجي سيدا(انسان متکامل يا استاد معنوي)ئي بزرگ بود، کسي که بر محدوديت هاي طبيعي انسان فائق آمده بود، کسي که در سکوت و به دور از انظار براي ارتقاي معنوي بشريت فعاليت کرده بود. پاراماهانسا يوگاناندا همچنين نقل کرد که اين باباجي بود که يک رشته تکنيک هاي قدرتمند يوگا موسوم به "کريا يوگا" را در حوالي سال 1861 به "لاهيري ماهاسايا" آموخت و سپس بسياري ديگر، از جمله ، استاد معنوي"(گورو) مسيح گونه ي خود يوگاناندا، شري يوکتشوار را حدود سي سال بعد ، متشرف ساخت. يوگاناندا ده سال را نزد گوروي خود گذراند پيش از آنکه باباجي، خود بر وي آشکار گردد و او را به آوردن علم تقديس شده ي کريا به جهان غرب رهنمون سازد. يوگاناندا اين ماموريت مقدس را از سال 1920 تا 1952 برآورده کرد، تا آنگاه که جسم خويش را ترک نمود و به بالاترين مرحله ي يوگي " ماهاسامادهي" نائل آمد. به عنوان آخرين تکريم تاثيرات کريا يوگا و تبرک تبار او، بدن يوگاناندا پيش از آنکه پيکرش را در مقبره اي در لوس آنجلس مدفون سازند، در طول 21 روزي که در معرض ديد همگان خوابانده شده بود، زوال نپذيرفت.
 هفتم مارس 2002 به عنوان پنجاهمين سال يادبود رحلت چشمگير يوگاناندا مشخص گرديد. آنگاه که با انتقال بقاياي وي در مارس 2002به زيارتگاه ابدي "سامادهي"، ميليون ها تن در سراسر جهان با فدرداني از ميراثي که وي براي آنان به جا گذاشت، ياد او را گرامي داشتند.
کريا باباجي خود را اشکار مي سازد.





در جنوب هند ، از سال 1942، باباجي در حال آماده کردن دو جان ديگر براي انتشار کريا يوگايش بود: س.ا.ا. رامايا، جوان دانشجوئي فارغ التحصيل رشته ي زمين شناسي از دانشگاه مدرس و و.ت.نيلاکانتان روزنامه نگاري معروف، و دانشجوي مقرب آني بسانت، رئيس جامعه ي عرفاني و مرشد کريشنا مورتي. باباجي بر هر يک از اين دو مستقلاً پديدار گشته بود و سپس آنها را به منظور تلاش براي ماموريتش به هم ملحق کرد . در سال 1952 و 1953 باباجي سه کتاب را به و.ت.نيلاکانتان ديکته کرد: "کلام باباجي و رمز گشائي عرفان"، "شاه کليد باباجي براي همه ي ناخوشي ها" و " مرگ مرگ باباجي". باباجي خاستگاه، سنت و کريا يوگاي خود را برآنان آشکار ساخت. آنها در  17اکتبر 1952، به خواست باباجي، سازمان جديد،"کريا باباجي سانگا" را که وقف آموزش کريا يوگاي باباجي گرديده بود، بنيان گذاردند. کتاب ها در هنگام نشر و توزيع شان در هندوستان شوري آفريدند. " انجمن خود شناسي" (SRF) به دست يافتن به آنها مبادرت ورزيد و "کريا باباجي سانگا" توقيف شد، و مداخله ي نخست وزير آينده ي هندوستان، پانديت نهرو که دوست و.ت.نيلاکانتان بود تلاش هاي آنها را پايان داد. در سال 2003 "جامعه ي مرشدان کريا يوگاي باباجي" اين سه کتاب را در يک مجلد به نام " طنين کلام باباجي" The Voice of Babaji تجديد چاپ نمود.


در"شاه کليد همه ي ناخوشي ها" باباجي پاسخ خود را به پرسش " من کيستم" Who Am Iفاش مي سازد. در اساس اين تبيين مي گردد که آنگاه که ما نهايتاً دانستيم که ما کيستيم، خواهيم فهميد که باباجي کيست.و آن اينست که باباجي با يک تشخص محدود انساني، يا رشته اي از رويدادهاي زندگي و يا حتي با پيکر الهي مبدل اش، شناخته نمي شود. اگرچه در نوشته ها وي براي نخستين بار جزئياتي گرانبها از زندگي اش را نمايان مي کند به منظور اينکه طرحي اجمالي ازمسير درک نفس(خودشناسي) را که هر کسي بايد مشتاق آن باشد، به ما بنمايد. اين جزئيات متعاقباً در کتاب "باباجي و سنت کريا يوگاي 18 سيدها" Babaji and the 18 Siddha Kriya Yoga Traditionمستند گرديده اند.
باباجي ،"ناگراج" به معناي "شاه مار" ناميده شد که به "کونداليني" قدرت و هوشياري الهي نهفته ي ما اشاره دارد. او در سي ام نوامبر سال 203 ميلادي به دنيا آمد، در يک روستاي کوچک ساحلي که امروزه به نام پاراناگيپتاي شناخته مي شود در تاميل نادوي هندوستان، نزديک جائي که رود کاوري به اقيانوس هند مي ريزد. تولد او با برآمدن (ناکشاترا) ستاره ي روحيني  که در آن کريشنا نيز متولد گرديده بود، همزمان گرديد. تولد درحين جشن کارتيکاي ديپام ، فستيوال نور، شب قبل از ماه نوي تاميلي، کارتيکاي به وقوع پيوست. پدر وي روحاني معبد شيوا در اين روستا بود، که امروزه معبدي است که وقف موروگا پسر شيوا شده است.
 در پنج سالگي ناگراج بوسيله ي بازرگاني ربوده و به عنوان برده به جائي که امروزه کلکته ناميده مي شود، برده شد. تاجري ثروتمند او را خريداري و آزادي اش را به او بخشيد. او به گروه کوچکي از راهبان سرگردان پيوست و با آنها شروع به آموختن اديان مقدس و ادبيات  فلسفي هندوستان کرد. اگرچه او اقناع نگرديد. با شنيدن آوازه ي سيدهائي بزرگ ، يا مرشدي متکامل، موسوم به آگاستيار، در جنوب ، او به سفري زيارتي به معبد مقدس کاتيرگاما، نزديک دماغه ي جنوبي سيلان، جزيره اي بزرگ در جنوب شبه قاره ي هند اقدام کرد. در آنجا او با يکي از مريدان آگاسنيار به نام بوگانتار ملاقات کرد. او در طي چهار سال با بوگانتار به شدت به مطالعه و آموزش "ديانا" يا مديتيشن و "سيدانتام" فلسفه ي سيدا ها ، پرداخت. او در" سارويلپا سامادهي" يا جذبه ي شناختي، کارآزموده شد و به بصيرت لرد موروگا ، خداي معبد کاتيرگاما دست يافت.
  در سن 15 سالگي ، بوگانتار وي را به نزد گوروي خودش، آگاستيار افسانه اي که به زندگي در نزديکي کورتالام در تاميل نادو معروف بود، گسيل  داشت. پس ازانجام تمرين ها ي فشرده و دشوار يوگا به مدت 48 روز، سرانجام آگاستيار خود را بر وي آشکار و او را به کريا کونداليني پراناياما تکنيک قدرتمند تنفسي، متشرف ساخت. او ناگراج نوجوان را به عزيمت به بادرينات در ارتفاعات هيماليا هدايت کرد تا با تمرين سرسختانه ي همه ي آنچه تا کنون فراگرفته بود، مبدل به يک سيدها "انسان متکامل" گردد. طي 18 ماه بعد، ناگراج به تنهائي در غاري زندگي کرد و به تمرينات يوگائي که بوگانتار و آگاستيار به او آموخته بودند پرداخت. در اين راه ، او نفس خويش را ، همه ي راه نزول به سطح سلول ها در بدن اش را ، به پروردگار، آنکه آن را به او ارزاني داشته بود، تسليم کرد . او يک سيدها شد فردي که خود را به قدرت و دانائي خداوند تسليم کرده است. جسم وي ديگر در معرض تاخت و تاز و ويراني  بيماري و مرگ نبود. او به يک ماه "Mah" يا سيداي بزرگ مبدل گشت، او خود را وقف تعالي بخشيدن به بشريت رنج کشيده کرد.


عمر ديرپاي باباجي
از آن زمان ، در طي قرن ها، باباجي به هدايت و الهام بخشيدن به بزرگترين قديسين تاريخ و بسياري اساتيد روحاني، به منظور اعتلاي ماموريت شان، ادامه داده است. اينان شامل آدي شانکارآچاريا، مصلح بزرگ قرن نهم ميلادي هندوستان و کبير، قديس قرن پانزدهم ، محبوب توامان مسلمانان و هندوها مي گردند. هر دو بيان کرده اند که شخصاً بوسيله ي باباجي متشرف گرديده اند، و در نوشته هايشان به او ارجاع کرده اند. او ظاهر جالب توجه جواني حدوداً شانزده ساله را حفظ کرده است. در قرن نوزدهم مادام بلاواتسکي، بنيان گذار جامعه ي عرفاني ، او را تحت عنوان ماتريا، بوداي زنده، يا تعليم دهنده ي جهان براي عصر پيش رو، شناسانده و در راهنماي " مرشدان و طريقت" توصيف کرده است.
اگرچه باباجي ترجيح مي دهد که گمنام و دور از چشم ديگران باقي بماند، در فرصت مناسب به تدريج خويش را بر هواخواهان و مريدانش آشکار مي کند، با انواع مختلف ارتباط صميمانه ي خصوصي در قلوب آنان رسوخ مي کند و آنان را در پيشرفت شان هدايت ميکند. ارتباط او با هر يک از ما يگانه و بر اساس نيازها و طبيعت ما مي باشد. او مرشد اختصاصي ماست. چنانکه دل هاي ما همدلي ما با او را بسط مي دهد، با "بصيرت فراگير عشق" اوج مي گيرد، آنجا که فرد در همه چيز باباجي را گواهي مي دهد.





تجديد حيات کريا يوگا توسط باباجي
باباجي کريا يوگا را که سيدا پاتانجلي در "يوگا سوتراس" معروفش بدان اشاره مي کند، احيا نمود.پاتانجلي متن کلاسيک يوگا را در قرن سوم ميلادي نوشت. در آن او کريا يوگا را در دو بخش معنا مي کند. به عنوان "تمرين مداوم (بخصوص با ترويج کناره گيري)، خودآموزي و پرستش خداوندگار". اگرچه در امتداد آنچه پاتانجلي به عنوان کريا يوگا تشريح مي کند، باباجي تکنيک هاي تانترا، که شامل پرورش "کنداليني"، نيروي عظيم بالقوه و هوشياري ، بواسطه ي استفاده از تنفس، مانترا ها و مراسم عبادي، را افزود. فراورده ي جديد او از کريا يوگا تکنيک هاي غني متفاوتي را شامل مي شود. در سال 1861 بود که باباجي لاهيري ماهاسايا را به سيستم قدرتمند کريا يوگايش متشرف ساخت.
تکنيک هاي ديگر کريا يوگا توسط باباجي آشکار شده اند
طي يک دوره ي شش ماهه در سال 1954، باباجي در اشرام خود نزديک بادرينات در گاروال هيماليا، يک پارساي بزرگ به نام س.ا.ا. رامايا را به سيستم کاملي از 144 کريا يا تکنيک هاي کاربردي ، شامل وضعيت هاي اندامي، تنفسي، مديتيشن، مانترا ها و تکنيک هاي عبادي متشرف ساخت. نامبرده در مقام يک يوگي شکوفان شد و ماموريت خويش را براي ارائه ي اين سيستم، تحت عنوان " کريا يوگاي باباجي" به هزاران مشتاق در سراسر گيتي ، آغاز کرد.
خوشبختانه ، باباجي چنانکه براي کار خود مفيد تشخيص داد،  از پس پرده ي گمنامي بيرون آمد. در اوايل سال 1970 در تپه هاي کومائون در هيماليا باباجي بر سوامي ساتياسواراناندا ظاهر گشت و او را به ترجمه و انتشار نوشته هاي لاهيري ماهاسايا مکلف ساخت. وي اين وظيفه را در يک سري تحت عنوان " کلاسيک هاي سانسکريت" از منزلش در سان ديه گو در کاليفرنيا به انجام رساند. باباجي "دارشان" خود در سطح حياتي را در دو مرحله به مولف، م. گوويندان ، در اکتبر 1999 عطا کرد. اين در 30 کيلومتري شمال بادرينات ، در ارتفاع قريب به 5000 متري، در سرچشمه ي رود آلاکانانتا، رخ داد. طي اين ملاقات ها، باباجي  مانند يک جوان نوراني، با موهائي مسي رنگ، پوشيده در يک "دوتي" يا لباس نيم تنه ي سفيد ظاهر شد و اجازه داد تا گوويندان پايش را لمس کند.
دستاوردهاي باباجي
يک فرد نمي تواند واقعاً باباجي را بشناسد و يا حتي شروع به درک شکوه و عظمت وي کند بدون اينکه فرهنگ سيداها را که وي از آن برخاسته است، درک و تقدير کند. سيداها به جاي جستجوي گريزگاه خاکي ديگري در سپهري ديگر، پس از آنکه حضور پروردگار را در آن درک کردند، در پي آن برآمدند تا تماميت وجود خويش را بدان تسليم کنند، و اجازه دهند تا در تمام سطوح بروز کند. آنان در طلب دگرديسي کامل طبيعت انساني ما بودند.
"تيرومانديرام" سروده شده در قرن دوم تا چهارم بعد از ميلاد، توسط سيدا تيرومولار، در 3000 بيت گهربار، رايحه و ژرفاي دستاوردهاي سيداها را آشکار مي سازد. تحقيقات ما آشکار کرده که تيرو مولار يک مريد هم پايه ي بوگاناتار، گوروي باباجي و پاتانجلي، يکي از شناخته شده ترين منابع يوگا بوده است. زماني که اغلب دست نوشته هاي سيداها خارج از زبان محلي تاميلي و سانسکريت ترجمه نشده اند، تنها مطالعات خوب معدودي ، از جمله قابل ملاحظه ترين آن ها، " اشعار فدرت ها"ي دکتر کاميل زوليبيل و "کالبد کيميائي" پروفسور ديويد گوردون، وجود دارند. هر دوي اين کارهاي آکادميک دستاوردهاي چشمگير سيداها را ثابت کرده اند و آشکار ساخته اند که باباجي يک موجود منحصر به فرد فرازميني نيست. او مظهر آن چيزي است که سري اوروبيندو بدان ارجاع مي کرد و براي همه ي بشريت  آرزومند بود : " دگرديسي فراعقلي" طبيعت بشري ما، وچه بسا قدم بعدي در پروسه ي تکامل ما. همچنين او ناجي ما نيست. و يا پايه گذار يک مذهب. او در پي ستايش وپرستش ما و يا حتي تصديق ما نيست. همچون همه ي سيداها، او خود را تماماً تسليم هستي مجرد اعلي کرده است، و به عنوان اسباب  الهي پرتو زلال آگاهي، سرور مطلق و صلح و آرامش متعالي را به جهان تيره ي ما نازل کرده است. هر کس قادر است به اين بزرگترين توانائي بالقوه ي بشر نائل آيد.




پاراماهانسا یوگاناندا


هنگامی که دیگران به درستی شما را درک نمی کنند،خداوند شما را درک می کند.او عاشقی است که همواره شما را دلگرم می نماید،بدون توجه به اینکه مرتکب چه خطاهایی شده اید. سایرین تنها لحظه ای اظهار مهر می کنند و سپس شما را از یاد می برند، اما او هیچگاه رهایتان نمی کند.خداوند هر روز از طرق بی شماری خواهان عشق شماست، اگر او را نپذیرید مجازاتتان نمی کند، اما شما خودتان خود را مجازات می کنید.
دریابید:آنکه تسلیم خداوند است همه چیزتسلیم اوست. پاراماهانسا یوگاناندا
بشر در جستجوی پایدار و ابدی برای «چیز دیگری» است، که امیدوار است برایش شادی کامل و بی‌منتها به ارمغان آورد. برای آن عده از افرادی که جستجو کرده و خدا را یافته‌اند، جستجو به پایان رسیده است. ذات احدیت آن «چیز دیگرِ» است. پاراماهانسا یوگاناندا
حس شفقت داشتن نسبت به همه موجودات، برای شناخت حق ضروری است؛ چون خود حق هم سرشار و لبریز از این کیفیت است. آن هایی که قلب رئوف و مهربانی دارند، می توانند خود را جای دیگران بگذارند، درد آن ها را احساس کنند و در صدد رفع آن برآیند. پاراماهانسا یوگاناندا
عشق الهی توصیف کردنی نیست، اما وقتی که قلب آدمی پالایش می شود و آرام می گیرد، می توان این عشق را احساس کرد. وقتی ذهن و احساس، متوجه درون و باطن می شود، آدمی شعف و سرور الهی را احساس می کند. لذات حواس پنج گانه دوامی ندارد، اما سرور الهی ابدی و بی نظیر است. پاراماهانسا یوگاناندا
اگر پروردگار را بدون هیچ قید و شرطی دوست داشته باشید، او هم قلب شما را از عشق بدون قید و شرطی که نسبت به همه انسان ها دارد، لبریز می سازد. کسی که در زندان “من” و “مال من” محصور است، معلوم است که خدای همه جا حاضری را که در انسان و همه موجودات زنده مأوا دارد، هنوز کشف نکرده است. پاراماهانسا یوگاناندا
شما باید پیش از آنکه در مورد هر مطلب مهمی تصمیم بگیرید در سکوت به مراقبه بپردازید، و از خداوند طلب دعای خیر کنید. در چنین حالتی قدرت خداوند در نهان قدرت شما است. در نهان ذهن شما ذهن حضرت حق است، و در پس اراده شما اراده او در عمل است. پاراماهانسا یوگاناندا
شما برای انجام یک ماموریت الهی به زمین فرستاده شده اید.ببینید چقدر این امر مهم است ! نگذارید این “من” ناچیز مانعی بر سر راه دستیابی شما به هدف لایتناهی باشد. پاراماهانسا یوگاناندا
کارهای زیادی متقبل می شوم ،اما هرگز احساس نمی کنم که تحمیلی است ، زیرا همه کارها را برای خدا انجام می دهم. پاراماهانسا یوگاناندا
به یاد داشته باشید که وقتی برای آرزویی خوب تلاش می کنید،خداوند شما را هدایت می کند و شما را برای آن تلاش ارزنده برمی انگیزد. پاراماهانسا یوگاناندا
سرنوشت چیست؟
آیا سرنوشت یک نیروی اسرارآمیز و سازش ناپذیر برونی است که بر تقدیر انسان حاکم است؟
تأثیر چنین مفهومی در بسیاری این بوده است که فکر کنند هر چه هست همانست و نمی توان راجع به آن کاری کرد. سرنوشت حکمی نیست که از پیش مقرر شده باشد – اما تحت قانون علیت، یا کارما، توسط خود شما تعیین می گردد. خداوند به شما اختیار عمل داده است؛ اما قانون علیت بر حسب کیفیت کردار شما نتیجه آن را معین می سازد. بدین سان هر عملی نتیجه علی یا تأثیر خاص خود می شود. وقتی عمل خاصی را به تحرک درآورید؛ نتیجه یا تأثیرش هماهنگی متقابل و اجتناب ناپذیر با آن عمل خواهد داشت. کردار چه خوب باشد و چه بد دارای عواقب واکنشی است. بنابراین شما روز به روز دارید عللی را می آفرینید که تعین کننده سرنوشت تان خواهد شد.
شناخت حق به منزله شرکت در تشییع جنازه تمام غم و اندوه‌ها است. پاراماهانسا یوگاناندا
با وجود تمامی گناهانی که در گذشته مرتکب شده اید
خود را گناهکار نخوانید
همیشه به خود تاکید کنید که موجودی الهی هستید
به محض احساس گناه ذهن این برداشت را به عنوان واقعیت می پزیرد
و دیگر نمی توانید خود را الهی بدانید
خداوند این خطاها را علیه شما به کار نمی گیرد
فقط از شما می خواهد همان خطاها را تکرار نکنید… پاراماهانسا یوگاناندا
همه روحها برابرند. تنها تفاوت میان من و شما این است که من سعی کردم و به خداوند نشان دادم که به او عشق می ورزم و او به سویم آمد. عشق آهنربایی است که خداوند نمی تواند از آن بگریزد. پاراماهانسا یوگاناندا
دنیا به وجود آمده تا ما را سرگرم کند نه اینکه شکنجه دهد.(هرچند که ظاهرا درحال شکنجه ماست)خداوند فیلم سینمائی آفرینش(دستگاه خلقت)را بسیار پیچیده و مملو از تضادهای خوب و بد ساخته است.
چندبار اتفاق افتاده که به دیدن فیلمی جنائی رفته اید و هنگام بازگشت گفته اید:فیلم جالبی بود…پاراماهانسا یوگاناندا
سعی کنید به فیلم زندگی,با همین احساس ساده نگاه کنید.اکثر افراد که امروز روی زمین زندگی می کنند,صدسال پیش اینجا نبوده اند.عده ای پیش از ما اینجا بوده اند و ما که اکنون اینجائیم,صدسال دیگر اینجا نخواهیم بود.همه خواهیم رفت و نسل بعد حتی اسمی هم از ما بر زبان نخواهد آورد.آنها هم چنین سرنوشتی خواهند داشت.این قانون این کره خاکی ست. پاراماهانسا یوگاناندا
ما از مرگ به دلیل رنج ناشی از آن,ناشناختگی اش و اینکه ممکن است به دست فراموشی سپرده شویم,هراس داریم.این فکر اشتباه است…
هراس از مرگ برای چیست؟مرگ برای رهایی ما می آید.شما نباید آرزوی مرگ داشته باشید اما باید با درک این واقعیت که مرگ رهایی ما از رنج و سختی هاست,آرام بگیرید.مرگ نوعی بازنشستگی پس از کار پرمشقت زندگیست.لحظه ای تصور کنید که دیگر نگران هیچ چیز نیستید.آیا احساس خوبی نیست؟پاراماهانسا یوگاناندا
زندگی نامه پاراماهانسا یوگاناندا:
بشر از آغاز حضور در این کره ی خاکی به جست و جوی ناشناخته ها پرداخته هر جا به کاوش دست می زند. کاوش گریِ انسان عمدتاً در دو محدوده صورت گرفته است. گروهی از انسان ها در عالم بیرون دست به جست و جو می زنند. دستاورد این جست و جو گران علم نامیده می شود و گروهی هم در عالم درون به کندوکاو می پردازند. جویندگان جهان درون، یافته های خود را معنویت نامیدند. با گذشت زمان و با مرور ایام انسان از عالم درون غافل شد و تمام توجه خود را به جهان بیرون معطوف نمود. این توجه تا بدان حد و پایه بود که نه تنها درون به فراموشی سپرده شد؛ بلکه اصالت خود را هم از دست داد و تنها جهان بیرون و یافته ها علمی و تجربی اصالت پیدا کرد و از این طریق تمام آزمایش ها و یافته های باطنی، دروغ، خرافه و پوچ تلقی شد. در این میان افرادی تلاش فراوان نمودند تا این فاصله را از بین ببرند و انسان را به این نکته متوجه سازند که غیر از جسم، روح انسان هم نیاز به مراقبت تغذیه و آلایش دارد. نکته ی دیگر هم کار است و آن این که بعد انفجار اتمی هیروشیما، تلاشگرانی سعی کردند برای نجات بشر با خویِ نفس پرستی و زیاده خواهی انسان مبارزه کنند و به شیوه هایی اندیشیدند تا انسان را به عالم درون و نیروهای نهفته در آن سوق دهند. چنان که عالم بیرون دارای نظم و قوانین معینی است، اصول و قوانینی هم بر عالم درون حکم فرماست و می توان آنها را کشف کرد و به قدرت های آن پی برد. از این که ایمان به درون و استفاده از نیروهای بسیار قوی آن تأثیراتی بس شدیدتر و گسترده تر نسبت به قدرت های بیرون دارد. یکی از افرادی که مدعی است سعی وافر دارد تا ضمن کشف عالم درون، عالم درون و بیرون را هماهنگ کند، یوگاناندا است. یوگاناندا می خواهد دانش عینی و تجربیات درونی را به شیوه ای منحصر به فرد گسترش دهد تا انسان را به ورای محدودیت های دانش تجربی ببرد. او معتقد است کسی که بر خود مسلط است از شخصی که بر طبیعت تسلط دارد برتر است. یوگیِ فرزانه به خودشناسی و خودادراکی نایل می آید و می تواند دوگانگی خود را بر طرف کند.
یک) خانواده
موکوندا لعل گوش که بعدها به یوگاناندا مشهور شد، در پنج ژانویه ۱۸۹۳ در گوراکپور به دنیا آمد. تا ۲۷ سالگی در هند زندگی کرد و سپس در سال ۱۹۲۰ به آمریکا رفت و در آنجا ماندگار شد. پس از ۳۲ سال زندگی در آمریکا و نشر علم کریایوگا، سرانجام در هفتم مارس ۱۹۵۲ در لوس آنجلس پس از یک سخنرانی از دنیا رفت.
پدر و مادرش اهل بنگال و از طبقه ی کشتریه بودند. پدرش، بهاگاباتی چاران گوش کارمند شرکت راه آهن بنگال ناگپور بود و مقامی در حدّ معاون داشت. مادرش، جیانا پرابهاگوش، وقتی یوگاناندا یازده ساله بود فوت کرد. (۱)
دو) تحصیلات، اساتید و شاگردان
یوگاناندا بعد از تمام دبیرستان در سال ۱۹۱۰ تصمیم گرفت به همراه دوستش به معبدی در بنارس برود. مدتی در آنجا بود تا آنکه یک روز وقتی به بازار رفته بود، ناگهان استادی را که بارها در مکاشفاتش دیده بود، ملاقات کرد. این استاد، سو آمی شری یوکتشوار گیری نام داست. او معبدی در سرامپور که نزدیک کلکته (محل اقامت خانواده یوگاناندا) است، داشت و یوگاناندا تا سال ۱۹۲۰ در آنجا بود و تحت تربیت آن استاد قرار داشت. (۲) یوگاناندا بنابر دستور استادش به دانشگاه کلیسایی و اسکاتلندی در کلکته رفت و پس از دو سال به شعبه ی جدید آن در سرامپور رفت که نزدیک معبد استادش بود. در سال ۱۹۱۵ از آن دانشگاه فارغ التحصیل شد. در همان سال به طور رسمی وارد نظام رهبانیت شد و نام «یوگاناندا» را که به معنای سرور و بهجت از طریق اتصال الهی است، انتخاب کرد. (۳) او بعد از رفتن به آمریکا و ۱۵ سال اقامت در آنجا در سال ۱۹۳۵ به هند بازگشت و در این زمان از استادش لقب «پاراهامسا» را دریافت کرد که به معنای «قوی برتر» است. استادش در سال ۱۹۳۶ از دنیا رفت. شری یوکتشوار، کریایوگا را از استادش یعنی لاهیری ماهاسایا دریافت کرده بود و ماهایاسا نیز از آواتار بزرگ باباجی این دانش را فرا گرفته بود.
از میان شاگردان یوگاناندا می توان به راجارسی جاکاناندا (۱۹۵۵- ۱۸۲۹ م) و شری دایاماتا (ت. ۱۹۱۴ م) اشاره کرد که به ترتیب بعد از او رئیس و سرپرست انجمن خود شکوفایی (S.R.F) هستند. یکی دیگر از مشهورترین شاگردان یوگاناندا سوآمی کرایاناندا (ت. ۱۹۲۶) است که خیلی سریع پیشرفت کرد و در نوشتن تفسیر بر کتاب «گیتا» به یوگاناندا کمک می کند. کریاناندا تاکنون ۸۵ کتاب نوشته و ۴۰۰ سرود و آهنگ ساخته است. او اکنون در هند و در نزدیکی دهلی نو زندگی می کند. بین او و انجمن خودشکوفایی، بر سر حق انتشار تعالیم یوگاناندا از زمان مرگ او، اختلاف وجود دارد. (۴)
سه) آموزش یوگا در شرق و غرب
یوگاناندا آموزش یوگا را در سال ۱۹۱۷ با تأسیس مدرسه ای در یک دهکده در بنگال و با هفت شاگردِ خردسال آغاز کرد. این مدرسه به سرعت گسترش پیدا کرد و به مؤسسه ای مشهور تبدیل شد و شعبه های جدیدی پیدا کرد. (۵)
وی در سال ۱۹۲۰ برای شرکت در کنگره ی بین المللی لیبرال های مذهبی در بوستن آمریکا دعوت شد. او در آمریکا اقامت کرد و ده سال در سراسر آمریکا به سخنرانی های متعددی پرداخت. در سال ۱۹۲۵ انجمن خودشکوفایی را در لوس آنجلس تأسیس کرد و سپس شعبه های متعددی در سایر نقاط آمریکا ایجاد شد. در اواخر دهه ی ۱۹۳۰ به تدریج از سخنرانی های عمومی کناره گرفت. (۶)
چهار) ملاقات با شخصیت ها
او در دوران جوانی با قدیسان و یوگی های زیادی دیدار کرده است که خاطرات خود را در مورد آنها در زندگی نامه ی خود آورده است. برای مثال قدیسی با دو جسم، قدیس عطرآگین، سوآمی ببرآسا، قدیس پرنده، استاد ماهاسایا. (۷)
از شخصیت های مشهوری که با آنها ملاقات کرده است می توان به موارد زیر اشاره کرد: رابیندرانات تاگور (۸)، ماهاتما گاندی، (۹) او در سال ۱۹۲۷ با رئیس جمهور وقت یعنی کالوین لولیج دیدار رسمی در کاخ سفید داشته است. (۱۰)
پنج) آثار
در زبان فارسی چندین کتاب از او منتشر شده است که عبارتند از:
۱٫ سرگذشت یک یوگی
۲٫ انسان در جست وجوی جاودانگی
۳٫ سخنانی از پاراماهانسا یوگاناندا
۴٫ او کجاست؟
۵٫ خوشه هایی از باغ عشق
۶٫ تقویم معنوی (اندیشه ها الهام بخش برای هر روز)
۷٫ پیروزمندی در زندگی
۸٫ شور عشق الهی
۹٫ زندگی بدون هراس
۱۰٫ خروش خم ها (نقدی بر رباعیات خیام)
۱۱٫ گرد معبد عشق
مقالات او در سایت www. crystalclarity. com وجود دارد که تعداد از آنها عبارتند از:
۱٫ شفا یافتن از طریق معنوی
۲٫ کشف شادی در زندگی
۳٫ شهود
۴٫ چگونه کریسمس را جشن بگیریم؟
۵٫ در معبد قلب های متحد
۶٫ چرا مردم به دنبال شراند؟
شش) تعالیم
در قسمت های ذیل به مرور تعالیم یوگاناندا و نظریاتش می پردازیم، سپس در قسمت تحلیل و بررسی، این نظریات نقد می شوند.
الف) او کجاست؟ (خداشناسی)
سرور مطلق
در یک مکاشفه ی کیهانی دریافت خود را از خدا چنین بیان می کند:
شادمانی عظیمی بر اقیانوس روحم بارید. دانستم جانِ جانان جز بهجتِ ابدی و تن او جز اشعه های بیکران نور نیست.
خدا فعالانه هر گونه شکل و نیرو را حفظ می کند. با این حال او ماورای تعالی و فراسوی ارتعاش جهان های پدیداری در یک خلأ نیافریده و سرشار از سرور است. آن شادمانیِ همواره تازه خداست. (۱۱)
جلوه های او
او معتقد است خدای دارای جلوه های گوناگون است، برای مثال ایشوره، جلوه ی حکمران بودن، کالی یا مادر الهی، جلوه های فعال در آفرینش است. جنبه های دیگر مثل طبیعت یا پراکریتی، اوم، روح القدس، برهمن، ویشنو و شیوا وجود دارند. (۱۲)
تثلیث
یوگاناندا تثلیت مسیحیت را توجیه می کند. به طور خلاصه از نظر وی می توان گفت وقتی حضرت احدیث آفرینش را خلق می کند، خلقت سه جنبه پیدا می کند: پدر، پسر و روح القدس یا Aum, Tat و Sat، پدر (Sat) خداوند به عنوان خالق فراسوی آفرینش است. پسر (Tat) هوشیاری همه جا حاضر خداوند در خلقت است. روح القدس (Aum) قدرت ارتعاشی خالق است که به صورت آفرینش تجلی می کند. دوره های متعددی از خلقت و نیستی به ابدیت پیوسته اند. هنگام قیامت، این سه اقنوم و سایر نسبیت های خلقت، در روح مطلق مستحیل می شوند. (۱۳)
راه رسیدن به او
یوگاناندا برای توجیه انگیزه های خداپرستی در انسان ها و علت بیدار شدن این توجه و جست و جو به امور مختلفی اشاره می کند؛ نیاز به رفع رنج، دیدن نظم در جهان و قانون علت و معلول از جمله این عوامل هستند. (۱۴)
یوگاناندا در جایی اظهار می دارد که نوشته های مقدس هندو عقیده دارند که خداوند؛ فراسوی عقل و خرد است. اگر چه این دو فضیلت بسیار ارزشمند هستند ولی برای دربرگیرندگی او کافی و بسنده نمی باشند. بنابراین ذهن انسان توانایی درک واقعی خداوند را ندارد. (۱۵)
اثیر
«اتر» یا «آکاش» زمینه ی خلقت است. این «زمینه» یک نیروی خلاق به شمار می رود که همه ی ارتعاشات فضایی را هماهنگ می سازد. (۱۶)
معرفی یوگاناندا
اوم
لغتی با ریشه ی سانسکریت است که نشان دهنده ی خدایی است که همه چیز را خلق کرده و نگاه می دارد. صدای اوم ناظر بر فعالیت «موتور کیهانی» است که نبض زندگی بوده و هر ذره ای از مخلوقات را از طریق انرژی ارتعاشی، پابرجا نگاه می دارد. (۱۷)
انرژی کیهانی
این انرژی، جرقه هایی از هوش است که لطیف تر از انرژی اتمی و تشکیل دهنده ی زندگی است. آن را «لایف نزون» هم می نامند و در اصل، اندیشه های فشرده خداوند است. ماده ی دنیای ستاره ای و ماده ی اصلی زندگی عالم وجود فیزیکی است. دو نوع انرژی وجود دارد: (۱) ارتعاشی که سازنده و نگاهدارنده ی همه چیز است. (۲) پرانه ی خاص یا انرژی ای که بدن هر انسانی را از طریق پنج جریان یا عملکرد فرا گرفته است و حفاظت می کند.(۱۸)
مایا
مایا قدرت اغفال کننده ی موجود در ساختار خلقت است به وسیله ی آن وحدت به صورت کثرت ظاهر می شود. مایا اصل نسبیت، تعکیس، تضاد، دوگانگی، مراتب مخالف و ضد شیطان و اهریمنی است. (۱۹)
روز و شب برهمن
در روز برهمن که به مدت هزار دوره (یوگا) ادامه دارد روح بزرگ در سه جنبه ی برهمن (خلاق)، ویشنو (نگاه دارنده) و شیوا (منهدم کننده) ظهور می کند و در غروب برهمن، همه ی آفرینش به خواب عدم ظهور و تجلی فرو می روند. (۲۰)
فریفتن ستارگان
یوگاناندا به تأثیر ستارگان در زندگی اعتقاد دارد. او معتقد است در تمام عالم، تشعشعات الکتریکی پیوسته جریان دارند و بر جسم انسان تأثیرات مثبت و منفی می گذارند. او می پندارد که از فلزات خالص و سنگ های قیمتی خالص که وزن آنها کمتر از دو قیراط نباشد، نوری اختری ساطع می شود که کشش منفی ستارگان را خنثی می کند. البته عقیده دارد که انسان پیوسته به خدا و هماهنگ با او از تأثیر جهان مادی در امان است. (۲۱)
ب) انسان
روح و بدن های سه گانه او
انسان علاوه بر بدن مادی دارای بدن اثیری (اختری) و علی است که در عوالم اثیری و علّی موطن دارد. انسان بعد از مرگ از دنیای مادی یا بدن اول و بعد از تکامل در جهان اختری یا بدن علّی زندگی می کند. بدن مثالی از ذرات پرانه یا زیست نیرو ساخته شده است. قوای بدن اثیری و لطیف به بدن مادی، زندگی می بخشد. بدن علّی یک قالب فکری و یا ذهنی برای بدن های فیزیکی و مثالی است. (۲۲)
نوزایی
یوگاناندا همانند تمام هندوها به تناسخ و نوزایی اعتقاد دارد. از نظر وی خود در حرکتی تکاملی مکرراً در زندگی های بالاتر، حیات می یابد. این حرکت تکاملی تا زمانی که فرد به مرحله ی تطهیر کامل و اتحاد با هستی برسد، ادامه دارد. او ادعا می کند که امروزه بسیاری از متفکران غربی در حال روی آوردن به قانون کرمه و تناسخ به عنوان تبیین مطمئن، و مهمی برای نابرابری های ظاهری زندگی هستند. (۲۳)
کرمه
کرمه تأثیر اعمال گذشته ی ناشی از زندگی کنونی یا زندگی های گذشته است. این قانون عمل و عکس العمل باعث می شود هر گونه انرژی که او خردمندانه یا بی خردانه به حرکت در آورده به صورت نقطه ی شروع اعمالش به او برگردد، مثل دایره ای که به گونه ای اجتناب ناپذیر خودش را کامل می کند. کرمه ی هر فرد از تناسخی به تناسخ دیگر او را دنبال می کند تا فرد از نظر روحی به تعادل کامل برسد. (۲۴)
ج) یکی شدن با او
یوگا
یوگا در لغت سانسکریت yuj به معنای ارتباط می آید. یوگا در اندیشه ی یوگاتانترا به معنای اتحاد هر نفس با خداست. همچنین به معنای فنونی است که از طریق آن این اتحاد حاصل می شود. فنون یوگا متفاوت است آنچه در دوره ی کلاس های انجمن خودشکوفایی(S.R.F) آموزش داده می شود، راجا یوگا یا یوگای کامل (یا شاهانه) است که توسط بها گاوان کریشنا در بهگود گیتا آموخته شده است و در آخرین مرحله می توان به مرتبه ی «سامادی» (تجربه ی فراهوشیارانه) رسید. مراتب هشت گانه ی یوگا عبارتند از ۱) رفتار اخلاقی. ۲٫) انجام فرایض مذهبی ۳) وضعیت بدنی درست و صحیح برای متوقف کردن بی قراری. ۴) کنترل پرانه یا جریانات ظریف زندگی. ۵) درون نگری ۶) تمرکز. ۷) مراقبه. ۸) تجربه ی فراهوشیارانه. (۲۵)
کریا یوگی
یوگاناندا به این نوع یوگا اهمیت داده و آن را آموزش می داد. این فن توسط ماهاواتار باباجی به لاهیری ماهاسایا آموخته شد و از او به شری یوکتشوار و بالاخره به یوگاناندا رسید. ریشه ی سانسکریت کریا، «کری» به معنای عمل کردن و کنش و واکنش است. در نتیجه «کریا یوگا» به مفهوم پیوند و اتصال (یوگا) با جانِ لایتناهی از طریق انجام اعمال یا آیین های معین (کریا) است. این فن باید توسط یک کریا یوگی که مراحلی لازم را پشت سر گذاشته، آموخته شد. در هند و در شهر پوری در معبد یوگاناندا، در هفت مرحله و به مدت هفت سال تعلیم داده می شود.
کریا یوگا تمرینات فیزیولوژیکی ساده یی است که باعث می شود خون کربن را از دست بدهد و اکسیژن بگیرد. اتم های این اکسیژن اضافی به جریان های حیات تبدیل می شوند و موجب تجدید قوای سلول های مغز و مراکز عصبی واقع در ستون فقرات می شوند. با جلوگیری از تجمع خون سیاه رگ، یوگی موفق می شود از نقصان نسوج بکاهد. یوگی پیشرفته، یاخته هایش را به انرژی تبدیل می کند. عیسی مسیح، کبیر و سایر انبیاء، فنونی مشابه کریا یوگا را به کار می بردند. (۲۶)
مراقبه
مراقبه بع معنای تمرکز روی پروردگار است. این واژه در معنای علمیِ کلمه به مفهوم تمرین و فنی برای درونی کردن توجه و تمرکز آن بر روی جنبه هایی از وجود پروردگار است. در معنی خاص، مراقبه، اشاره به نتیجه ی پایانی تمرین موفق چنین فنونی دارد؛ یعنی تجربه ی مستقیم خداوند از طریق ادراک شهودی.
این هفتمین گام از هشت مرحله راه یوگا است که توسط پاتانجلی توصیف شده. وقتی فردی به این مرحله می رسد، به چنان درجه ای از تمرکز درونی نائل می شود که دیگر به هیچ وجه تحت تأثیر تأثیرات خارجی قرار نمی گیرد. در مرحله ی هشتم یا «سامادی» که به معنای ارتباط و وحدت با پروردگار است، تمرکزی بسیار عمیق لازم است. (۲۷)
خودشکوفایی
خودشکوفایی یعنی دانستنِ جسمی، ذهنی و روحی و این که ما با پروردگارِ همه جا ناظر و حاضر یکی هستیم، اینکه نباید دعا کنیم خداوند نزد ما بیاید و این که ما نه تنها تمام مدت نزدیک او هستیم، بلکه حضور همه جا حاضر او، حضور همه جا حاضر ماست و این که ما اکنون به همان اندازه، جزئی از او هستیم که در آینده خواهیم بود. تنها کاری که باید انجام دهیم گسترش دانشمان است. (۲۸)
معرفی یوگاناندا
هوشیاری
برای انسان فناپذیر، سه مرتبه از هوشیاری وجود دارد، هوشیاریِ بیداری، هوشیاری خواب و هوشیاری رؤیا. انسان فانی، روح و فراهوشیاری را تجربه نمی کند، او خدا را هم تجربه نمی کند ولی انسان متعالی تجربه می کند؛ زیرا انسان فانی از طریق جسم، هوشیار است ولی انسان متعالی از طریق عالم هستی که به صورت جسمش احساس می کند هوشیار است. (۲۹)
هوشیاری کیهانی، همان مرتبه ی «سامادی» و یکی شدن با ذات احدیت است. در این حالت، فرد هم درون ذراتِ در حال ارتعاش عالم خلقت است هم فراسوی آن. این نوع هوشیاری را «هوشیاری مسیح» نیز می گویند. دراین حالت، هوشیاری فرد با هوشیاری کلیه ی ذرات عالم خلقت، همسان می شود و فرد عالم هستی را به صورت جسم خود احساس می کند.
وقتی اصطلاح «فراهوشیاری» به کار می رود اشاره به تمامی مراتب مختلف ارتباط با خداوند در هنگام مراقبه دارد. گاه نیز اختصاصاً به اولین مرتبه «تمرکز» که در آن فرد به ورای هوشیاری «من» صعود می کند گفته می شود، مرتبه ای که فرد، خودش را به عنوان یک روح و تصویری از خداوند در می یابد. پیش از این مرحله فرد به مراتب بالاتر یعنی هوشیاری مسیح و هوشیاری کیهانی می رسد. (۳۰)
سانکیرتان
سانکیرتان یا گردهمایی سرودین، شیوه ی مؤثری از یوگا یا انضباطی معنوی است و مستلزم تمرکزی شدید و جذبه در بذر اندیشه. از آنجا که آدمی خود، تجلی «کلمه ی خلاق» است، آوا بر او تأثیری شگرف و بی درنگ دارد. موسیقی های نیایشیِ بزرگ شرق و غرب به انسان شادی می بخشد، زیرا با ایجاد ارتعاشی موقتاً یکی از مراکز نهان تیره پشتش را بیدار می کند و در آن لحظه های سرور آمیز، خاطره ی مبهمی از منشأ الهی خود را به یاد می آورد. (۳۱)
لقب ها
«سادهو» به معنای پارسایی است که «سادهانا» یا انظباطی معنوی را در پیش می گیرد و راهبانه زندگی می کند، «سوآمی» به معنای کسی است که با «سوآ» یا ضمیر برتر خویش یگانه است. «ریشی» به معنای «بیتا» است، «وداها» که کتب مقدس اند توسط آنها نگاشته شده اند. «شری» به معنای «مقدس» است. (۳۲)
«گورو» فردی است که به علت فائق آمدن بر نفس، توانسته با روح همه جا حاضر، خود را همسان سازد. (۳۳) «استاد» کسی است که روی خود تسلط کامل دارد. او باید به درجه ای از تعالی رسیده باشد که بتواند به طور ارادی وارد مرتبه ی بی تنفسی و کسب شادی پایدار گردد. (۳۴) «اَوتار» یا تجسد ربانی، کلمه ای سانسکریت است که از ریشه ی «اَوَ» به معنای پایین و «تری» به معنای عبور کردن مشتق شده است. این لقب به کسی اعطا می شود که به حق می پیوندد و سپس به زمین بر می گردد تا به بشر کمک کند؛ (۳۵) گاهی «ماهاواتار» گفته می شود به معنای اوتار بزرگ، «پاراماهانسا» لقبی است که به فردی داده می شود که به بالاترین مرتبه در ارتباط خلل ناپذیر با خداوند دست یافته است و تنها از طریق تعلیماتِ یک معلم مذهبیِ واقعی، به یک شاگردِ باکفایت، امکان پذیر است. معنای لغویِ آن، «قویِ متعالی» است؛ زیرا «پارا» یعنی برتر «هامسا» یعنی قو. در اساطیر، قو مَرکب براهما است و قوی مقدس می تواند شیر را از آب جدا کند. (۳۶) «سیدها» (انسان کامل) کسی است که از وضعیت «جیوان موکتا» (رهایی یافته به هنگام حیات) به جایگاه «پاراموکتا» (رهایی کامل یا تسلط بر مرگ) رسیده و از هر چه اسارت «مایایی» و تولد و نوزایی، گریخته است. یک «پاراموکتا» ندرتاً دیگر بار جسم مادی به خود می گیرد. اما اگر در جسم فیزیکی ظاهر شود، «اَوَتار» است. (۳۷)
تحلیل و بررسی
یک) مسأله ی هماهنگی دو عالم درون و بیرون از مباحث مهمی است که در تعالیم اسلامی و قرآنی به شکل درست مطرح شده است. انسان ظاهری دارد که همان عالم شهادت و ناسوتیِ اوست. او عالم باطنی و درونی هم دارد که همان جهانِ روح و غیب اوست هر یک از این دو عالم انسانی، احکامی دارد. آنچه مهم است این که انسان باید به هر دو عالم توجه کند و احکام و اقتضائات هر یک را تأمین و جبران کند. اما کیفیت این هماهنگی و جبران سازی تنها به دست خالقِ هر دو عالم است. بدین معنا که تنها خداست که می تواند دو عالم موجودی انسان را به یکدیگر نزدیک کند و با هماهنگی آن دو انسان را به کمال مطلوب و بهشت برین نزدیک سازد. علاوه بر این که اعتقاد یوگاناندا عمدتاً نوعی باطن گرایی صرف است که آثار و پیامدهای منفی اجتماعی خواهد داشت.
دو) خداشناسی یوگاناندا پذیرفتنی نیست؛ زیر از یک سو جلوه های خدا به گونه ای مطرح شده اند که گویا هر یک خدای مستقلی است، حتی باید آنها را تقدیس و پرستش نمود. احترام آنها در معابد الزامی است. تو گویی یوگاناندا به چند خدایی معتقد است. از سوی دیگر، تصویری که از خدا ارائه می دهد همراه با ابهام و اجمال است. گویی خدای یوگاناندا خدایی در سایه است.
سه) یوگاناندا از یک طرف تثلیت مسیحیت را تأیید می کند و از سوی دیگر سعی دارد آن را با تعالیم آیین هندو مطابقت دهد. در حالی که اصل تثلیت امروزه از سوی متفکران برجسته ی مسیحی قابلیت دفاعِ عقلی و منطقیِ خود را از دست داده است. تثلیت یا چند خدایی به شرک می انجامد و چیزی جز ابهام گویی نخواهد بود. گرچه نام آن ابهام گویی ها را توجیه عرفانی بگذاریم.
چهار) در انسان شناسی یوگاناندا با اندیشه های کهن آیین هندو یعنی تناسخ مواجه می شویم. اعتقاد به تناسخ منطقی نیست و ایرادهای مختلفی به آن وارد است که در مباحث پیشین به آنها اشاره شد.
در زندگی نامه یوگاناندا دیدیم که او تن به ازدواج نداد، این عمل اساسی دارد و آن این که یوگاناندا معتقد است ازدواج با پرستش خدا قابل جمع نیست. به نظر او ازدواج در اولویت نیست.