کافه تلخ

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

رابطه علم و عشق

دلایل علمی عاشق شدن
چه زمانی متوجه حضور کسی در قلب خود میشوید؟ عشق در کیمیای ذهنتان باعث چه رویدادی میگردد؟ و آیا عاشق شدن صرفاً طریقه ای طبیعی برای حفظ بقای نوع بشر است؟

ما نام عشق را بر آن می نهیم. عشق به مانند روشنای آفتاب حس میگردد. اما روح بخش ترین احساسات انسانها شاید همین راه حل زیبای طبیعت برای بقای نسل آدمیان و تولید مثل آنها باشد.
مغر توسط مجموعه ای از مواد شیمیایی اثر بخش، ما را در دام عشق گرفتار می آورد. تـصور بر این است که در حال گزینش شریکی برای خود هستیم، در حالی که ممکن است طعمه ای دلباخته برای دام دوست داشتنی طبیعت بیش نباشیم.
آنگونه که شما تصور میکنید نیست...

روان پژوهان نشان داده اند در حدود 90 ثانیه تا 4 دقیقه زمان لازم است تا شما درباره عشق کسی تصمیم گیری نمایید.

تحقیقات گویای این مطلب میباشند:
%55 از طریق زبان جسمانی علاقه پدید می آید
%38 از طریق لحن صدا و سرعت سخن گفتن
فقط %8 از طریق گفتگو عاشق میشوند
3 مرحله عشق
روانشناسان برای عشق سه مرحله پیشنهاد نموده اند: شهوت، مجذوبیت و تعلق. هر کدام از این مراحل بدلیل وجود هورمونها و مواد شیمیایی خاصی ایجاد میشوند.
مرحله 1: شهوت
این اولین مرحله عشق بوده و در هر دو جنس زن و مرد بدلیل وجود هورمونهای جنسی استروژن و تستسترون پدید می آید.
مرحله 2: مجذوبیت

زمانی شگفت انگیز، هنگامیکه به عشقی حقیقی مبتلا شده اید و بسختی میتوانید به دیگران فکر کنید. دانشمندان بر این باورند که سه انتقال دهنده عصبی اصلی در این مرحله دخیل میباشند: آدرنالین، دوپامین و سروتونین
آدرنالین
مراحل ابتدایی علاقمندی به یک فرد باعث فعال شدن واکنشهای استرس زا و افزایش سطح آدرنالین و کرتیزول در خون می گردد. این فرآیند تاثیر فریبنده ای در فرد ایجاد میکند: وقتی او را برای اولین بار می بینید بدنتان عرق می کند، قلبتان سریعتر میتپد و دهانتان خشک میگردد.
دوپامین
یک زوج تازه ازدواج کرده تحت معاینه مغزی قرار گرفتند و مشخص گردید که میزان سطح دوپامین که نوعی انتقال دهنده عصبی بشمار میرود در آنها بالا است. این هورمون از طریق رهاسازی حس شدیدی از لذت، باعث تحریک 'میل و رغبت' در شخص میگردد. این دقیقاً همان تاثیری است که بعد از مصرف کوکائین در مغز بوجود می آید!
نتایج آزمایشات دال بر وجود مقدار قابل توجهی از دوپامین در اغلب زوجین میباشد: افزایش انرژی، کاهش نیاز به خواب و غذا، حواس متمرکز و لذتی مطبوع در کوچکترین جزئیات رابطه.
سروتونین
و در انتها سروتونین، یکی از مهمترین هورمونها، که باعث میگردد بسیار زیاد به معشوقتان فکر کنید.
آیا عشق شیوه تفکرتان را تغییر می دهد؟

در یک بررسی علمی مشخص شد که در مراحل اولیه ایجاد عشق ( مرحله مجذوبیت ) نحوه فکر کردن دچار دگرگونی شگرفی می شود. از بیست زوج جوان که ابراز علاقه بسیار شدیدی نسبت به هم می نمودند، دعوت بعمل آمد تا مشخص گردد که آیا مکانیزم تفکر دائمی به معشوق در مغز با مکانیزمی که باعث بروز اختلال وسواس فکری-عملی میشود ارتباطی دارد یا خیر.
با تحلیل نمونه های خونی گرفته شده معلوم گردید که میزان هورمون سروتونین در زوجهای جوان با سطوح پایین این هورمون در بیماران وسواس فکری-عملی برابری میکند.
عشق نیاز به ناپیدایی دارد
افرادی که بتازگی عاشق هم شده اند صورتی خیالی، شاعرانه و ایده آل به شریک زندگیشان می بخشند، محاسنشان را بزرگ نمایی نموده و عیوبشان را می پوشانند.

همچنین زوجهای جوان، خودِ رابطه را نیز متعالی جلوه می دهند و تصور میکنند که رابطه شان از هر زوج دیگری صمیمی تر و زیباتر است. روانشناسان معتقدند که ما به چنین نگرش خالصانه ای نیازمندیم. این نگرش باعث میگردد، تا زمان وارد شدن به مرحله بعدی عشق، یعنی تعلق، در کنار یکدیگر باقی بمانیم.
مرحله 3: تعلق
تعلق ضمانتی است که زوجین را متعهد میکند برای بچه دار شدن و پرورش آنها به اندازه کافی در کنار هم زندگی کنند. دانشمندان تصور میکنند که دو هورمون اصلی در رابطه با ایجاد حس تعلق دخیل هستند: اکسیتوسن و واسوپرسین.
اکسیتوسین - هورمون نوازش
اکسیتوسین هورمونی قدرتمند است که توسط زنان و مردان در حیم ارگاسم ترشح میشود. این هورمون احتمالاً حس تعلق را عمیق تر نموده و باعث میگردد زوجین بعد از اتمام رابطه جنسی بیش از پیش نسبت به هم احساس نزدیکی کنند. مطابق با این نظریه، هر قدر زوجین بیشتر رابطه جنسی برقرار کنند، پیوستگی و صمیمیت بین آنها نیز بیشتر خواهد شد. اکسیتوسین هنگام زایمان نیز ترشح شده و به ایجاد پیوند عاطفی قوی بین مادر و کودک، کمک شایانی می نماید. یکی دیگر از وظایف این هورمون خروج اتوماتیک شیر از سینه مادر در هنگام گرسنگی کودک است.
یک استاد روانشناسی نشان داد که اگر ترشح طبیعی هورمون اکسیتوسین در گوسفندان و موشها متوقف شود، آنها تازه متولدین خود را پس خواهند زد.
بطور عکس، تزریق اکستوسین به موشهای ماده ای که هیچگاه رابطه جنسی نداشتند، باعث دوستی کردن آنها با نوزادان موشهای دیگر گردید. موشهای ماده این نوزادان را گونه ای مراقبت میکردند که گویی متعلق به خودشان است.
واسوپرسین
واسوپرسین یکی دیگر از هورمونهای مهم در مرحله تعهد بلند مدت است و بعد از رابطه جنسی ترشح میگردد.
واسوپرسین (هورمون ضد ادرار) به همراه کلیه ها جهت کنترل تشنگی کار میکند. نقش بالقوه این هورمون در روابط بلند مدت زمانی که محققان مشغول مشاهده رفتارهای موشهای صحرایی بودند مشخص گردید.
موش های صحرایی در روابط جنسی که لزوماً برای تولید مثل نبود، بیشتر شرکت میکردند. آنها همچنین - همانند انسانها - رابطه زوجیت مستحکم تر و پایدارتری را بنا مینمودند.
زمانیکه به این موشها داروی متوقف کننده اثر واسوپرسین خورانده می شد، بدلیل از بین رفتن صمیمیت و عدم مراقبت احساسی از جفت، ارتباط آنها با جفتشان بسرعت قطع میگشت.
و در نهایت... چگونه عاشق شویم
شخصی کاملاً غریبه را بیابید.
به مدت نیم ساعت اطلاعاتی صمیمی درباره زندگیتان در اختیار یکدیگر قرار دهید.
سپس به مدت چهار دقیقه بدون اینکه حرفی بزنید عمیقاً به چشم های هم خیره شوید.
یک روانشناس مشهور که در حال مطالعه دلایل عاشق شدن انسانها میباشد، از چندین زن و مرد درخواست کرد تا سه مرحله بالا را انجام دهند و متوجه گردید که بسیاری از زوج ها بعد از یک آزمون 34 دقیقه ای عمیقاً احساس مجذوبیت می نمودند. دو زوج مورد مطالعه وی بعدها با یکدیگر ازدواج کردند.

هندوييسم



آيين هندو در قديم دين برهمايى خوانده مى شد كه به برهما، خداى هندوان اشاره مى كرد. هندوئيسم شكل تكامل يافته آنيميسم است و به همين دليل بنيانگذار آن شناخته شده نيست. اين آيين گونه اى فرهنگ، آداب و سنن اجتماعى است كه با تهذيب نفس و رياضت همراه شده و در تمدن و حيات فردى و جمعى مردم هندوستان نقش بزرگى داشته است.

1. مردم هند پيش از هجوم آرياييها
پيش از مهاجرت آرياييها به ايران و هند، مردم اين سرزمينها قومى كوتاه قامت و سياه چرده بودند كه فرهنگ و دين و مراسم مخصوص خود را داشتند و تمدن آنان در سطح تمدن بين النهرين بود. اين قوم در ايران تقريبا به طور كامل از ميان رفتند، ولى در هندوستان به طرف جنوب آن كشور رانده شدند و اكنون به نام قوم دراويدى (Dravidians) شناخته مى شوند و گروه بزرگى از اينها به نام نجسها(Untouchables) معروفند كه درباره ايشان سخن خواهيم گفت. حفاريهاى باستانشناسان در منطقه اى به نام موهنجودارو (Daro-Mohenjo) در كرانه رود سند (پاكستان )، آثار عظيمى از تمدن آنان را نشان داده است. از اين كشفيات بر مى آيد كه برخى از خدايان آيين هندو قبل از ورود آرياييان در هندوستان وجود داشته اند.

2. اصول دين هندو
اصول دين هندو عبارت است از اعتقاد و احترام به كتابهاى باستانى و سنتهاى دينى برهمنان و پرستش خدايانى كه به ظهور آنها در دوره هاى قديم عقيده دارند. اعتقاد به تناسخ و رعايت مقررات طبقات اجتماعى در معاشرت و ازدواج، همچنين احترام به موجودات زنده، مخصوصا گاو از اصول آن دين است.
لفظ ((ام )) (Om) به معناى آمين براى هندوان بسيار تقدس دارد و از سويى اسم اعظم الهى به شمار مى رود و از اين نظر به اسم اعظم يهوه در دين يهود شباهت دارد.

3. خدايان ودايي
هندوان به عده بى شمارى از خدايان آسمانى و زمينى با اسما و صفات عجيب و غريب معتقدند و به آنها كرنش مى كنند و براى هر يك بتخانه هاى با شكوهى مى سازند. اين خدايان با هم خويشاوندى سببى و نسبى دارند و ويژگيهاى جسمى و روحى هر يك به تفصيل و با ذكر جزئيات در كتب مقدس و فرهنگ دينى هندوان آمده است. اعتقاد به جلوه گرى خدايان به شكل انسان و حيوان در ادوار مختلف، نيز بسيار جلب نظر مى كند دسته بندى خدايان در ارتباط با طبقات اجتماعى نيز معهود است. برخى از معروف ترين خدايان هندو عبارتند از:
اگنى (Agni) يعنى آتش؛
وارونا (Varuna) يعنى آسمان؛
ايشوار (Isvara) يعنى قادر متعال؛
رودرا (Rurdra) يعنى وحشتناك؛
راما (Rama) يعنى دلپذير؛
كريشنا (Krishna) يعنى آبى پر رنگ؛
ياما (Yama) يعنى ارابه ران معادل جم در آيين زردشت ) كه خداى حاكم بر ارواح مردگان است.
اشوين (Asvin) يعنى اسب سوار عنوان دو تن از فرشتگان آيين هندو است. هندوان معتقدند كه اين پزشكان آسمانى براى انسان تندرستى، نيكبختى و دارايى به ارمغان مى آورند.
پرستندگان بت مؤ مث زشت و بد تركيب كالى (Kali) به معناى سياه معتقدند هداياى ويژه اين بت را بايد از طريق راهزنى به دست آورد و تقديم بتخانه كرد. البته بايد توجه داشت كه معمولا بتان را بسيار زيبا مى سازند تا آنجا كه بت در شعر فارسى كنايه از محبوب زيبا است.

4. كتابهاي مقدس
ادعيه و آيينهاى هندوان در مجموعه اى به نام وداها(Vedas)به معناى دانش، به زبان سانسكريت گرد آمده است و به آن شروتى (Sruti)يعنى وحى و الهام و علوم مقدس موروثى لقب مى دهند. پژوهشگران تاريخ تصنيف وداها را بين 1400 تا 1000 ق.م.
مى دانند، و بر اين اساس سالهاى 1500- 800 ق.م. را دوره ودايى مى خوانند.
چهار ودا وجود دارد، به اين شرح:
1. ريگ ودا(veda-Rig)يعنى وداى ستايش؛
2. يجور ودا(veda-Yajur)يعنى وداى قربانى؛
3. سام ودا(veda-Sama)يعنى وداى سرودها؛
4. اتهرو ودا(veda-Atharva) يعنى وداى اتهروان (نام نويسنده اين ودا).
در زمانهاى بعد برهمنان شرح و تفسيرهايى بر بوداها نوشتند؛ از اين رو هر يك از وداها داراى دو بخش است:
نخست: منتزها(Mantaras)كه عبارت است از متن اورادى در ستايش آتش، خورشيد و ساير مظاهر طبيعت و دعاهايى براى فراخى روزى، بارورى، بخشايش گناهان و غيره.
دوم: براهمناها(Brahmanas)كه مناسبتهاى آن اوراد را تعيين مى كند. پژوهشگران سالهاى 800 ق.م. تا 500 ق.م. را دوره برهمنى مى نامند.
كتابهاى دينى، فلسفى، عرفانى و ادبى بى شمارى در ميراث فرهنگى هندوستان وجود دارد كه به زبانهاى مختلف ترجمه شده و از جمله آنها معروف كليله و دمنه است كه در سانسكريت پنچاتنتر(tantra -Panca) يعنى پنج بخش خوانده مى شود.
كتابهاى مهابهاراتا(bharata -Maha) و رامايانا(Ramayana) با محتواى اساطيرى رزمى و بزمى از احترام ويژه اى برخوردارند. كتب دينى و ادبى ياد شده به همه زبانهاى زنده جهان (و از جمله فارسى ) ترجمه شده اند.
كتاب بسيار معروف و جذاب بهگودگيتا (gita -Bhagavad) يعنى سرود (خداى ) مجيد در بخشى از مهابهاراتاست كه مستقلا مورد توجه قرار گرفته است. اين كتاب گاهى به تخفيف گيتا ناميده مى شود، در باب اخلاص (Bhakti) سخن مى گويد و در اهميت كتاب ياد شده همين بس كه به طور مكرر به هر يك از زبانهاى زنده جهان ترجمه شده و دست كم شش ترجمه فارسى از آن موجود است.
است. اين كتاب گاهى به تخفيف گيتا ناميده مى شود، در باب اخلاص (Bhakti) سخن مى گويد و در اهميت كتاب ياد شده همين بس كه به طور است. اين كتاب گاهى به تخفيف گيتا ناميده مى شود، در باب اخلاص سخن مى گويد و در اهميت كتاب ياد شده همين بس كه به طور مكرر به هر يك از زبانهاى زنده جهان ترجمه شده و دست كم شش ترجمه فارسى از آن موجود است.
اين رساله مكالمات كريشنا با شاهزاده اى به نام آرجونا (Arjuna) يعنى روشن را در بر دارد. رساله ياد شده ظاهرا در قرن اول ميلادى در روزنامه بزرگ مهابهاراتا گنجانيده شده است و نزد هندوان از هر كتاب دينى و عقلى ديگر محبوبتر و محترمتر به شمار مى رود. نظم آن كتاب يك دست نيست، ولى نيروى ذوق و شوقى كه در طى كلمات آن نوشته اعجاب انگيز وجود دارد، هزاران تن را دلباخته و فريفته خود ساخته است.
راز موفقيت گيتا در اين است كه مى كوشد اثبات كند راه حقيقى نجات و رستگارى در طريقه اخلاص قرار دارد و براى بيان اين امر از داستانى كمك مى گيرد. آرجونا سوار بر ارابه سلطنتى براى جنگيدن با عموزادگان خود به سوى ميدان مى رود و راننده ارابه كه خداى پهلوانى يعنى كريشنا است و در كنار او نشسته است، وى را به رزم و نبرد تشويق مى كند. شاهزاده دل به جنگ با خويشاوندان خود نمى دهد. در حالى كه سرداران سپاه خصم يعنى عموزادگان او در شيپور جنگ مى دمند، به راننده فرمان مى دهد كه ارابه او را در وسط رزمگاه در محلى قرار دهد كه بتواند كوشش و رزم آورى هر دو سپاه را به درستى مشاهده كند، ولى همين كه خويشان و عموزادگان و بزرگان قوم را در حال پيكار و خونريزى مى بيند، دل او از پشيمانى و اندوه لبريز مى گردد.
وى درد و رنج خود را با كريشنا راننده ارابه در ميان مى گذارد و از گرانى اندوه، تير و كمان را از دست بر زمين مى افكند.
كريشنا او را بر اين كم دلى سرزنش مى كند و دوباره وى را بر جنگ و نبرد برمى انگيزاند. در اين هنگام بين آن دو يك سلسله مكالمات رد و بدل مى شود. در مرحله اول كريشنا او را به انجام وظايفى كه در برابر صنف و طبقه خود دارد متوجه مى سازد و به او خاطر نشان مى كند كه انجام فرائض اجتماعى بر هر كارى مقدم است و نتايج و عواقب آن هر چه باشد، بايد آنها را به عمل آورد و نبايد پاداش و سزايى توقع داشت. ارجونا وظيفه خود را به ياد مى آورد كه بايد به عنوان يك شاهزاده از افراد طبقه كشاتريا جنگجويى و رزم آورى پيشه كند. آنگاه وى پاى به ميدان نبرد مى گذارد و اعتراف مى كند كه تهاون و سستى در انجام اين واجب صنفى و فريضه مذهبى گناهى بزرگ است. از سوى ديگر اگر به جنگ بپردازد و كشته شود روان او رستگارى يافته، به آسمان صعود خواهد كرد، و اگر پيروز گردد، بر تخت پادشاهى خواهد نشست. علاوه بر اين ميدان جنگ جاى تاءسف و غم خوردن براى كشتگان و قربانيان نبرد نيست، زيرا اگر چه جسم آنان هلاك مى شود، ولى روحشان جاويدان؛ باقى و برقرار است.
در يكى از قطعات گيتا سخنان زير آمده كه تعاليم اوپانيشادها را در مساءله وحدت الوهيت بيان مى كند و از اين نظر قابل توجه است. كريشنا مى گويد:
من برهما هستم، همان خداى واحد ازلى...
قربانى منم، دعا و نماز منم.
طعام خيرات مردگان منم.
اين جهان بى پايان منم.
پدر و مادر و نياكان و نگاهبانان و منتهاى معرفت همه منم.
آنچه در زلالى آب و روشنايى آفتاب تصفيه مى شود،
آن كلمه ((ام )) منم.
و منم كتابهاى ريگ ودا، سام ودا، يجور ودا،
طريقت، شريعت، مربى، خداوندگار و قاضى، شاهد، صومعه و پناهگاه،
دوست و دشمن، سرچشمه حيات و درياى زندگانى.
هر آنچه بر مى آيد و هر آنچه فرو مى رود،
بذر و برزگر و فصول و درو همه منم.
مرگ منم و زندگانى منم.
اى ارجونا، حيات اين جهان كه مى بينى،
و حيات آن جهان كه نمى بينى، همه منم و بس...

5. فرهنگ و تربيت ودايي
حدود قرن 6 ق.م. در اوج اقتدار روحانيان هندو، كه برهمن (Brahmana) ناميده مى شوند، نظام طبقاتى شديدى پذيرفته شد كه مدت 2500 سال سايه سهمگين خود را بر كشور پهناور هندوستان افكنده بود و هنوز هم بقاياى آن وجود دارد. پژوهشگران طبقات اجتماعى را كاشت (Caste) مى خوانند كه واژه اى پرتغالى و به معناى نژاد است. در اين نظام چهار كاشت اصلى وجود داشت:
1. برهمان (Brahmanas)، طبقه روحانيون؛
2. كشاترياها (Kshatrias)، طبقه شاهان، شاهزادگان و جنگاوران؛
3. ويشياها (Vaisyas)، طبقه بازرگان و دهقانان؛
4. شودراها (Sudras)، طبقه كارگران.
معاشرت افراد يك طبقه ديگر شرعا و عرفا ممنوع بود، به خصوص طبقه اخير كه هر گونه تماس، حتى نگاه كردن افراد طبقات بالا به اين گروه، گناه كبيره شمرده مى شد.
فروتر از اين چهار طبقه، گروهى از بوميان غيرآريايى هندوستان بودند كه نجسها (Untouchables) ناميده مى شدند. افراد اين طبقه به هيچ وجه حق نداشتند در محله هاى آن طبقات چهارگانه تردد كنند و هر گاه از باب ضرورت براى حمل زباله و كناسى به اماكن آنان مى رفتند، موظف بودند با صداى بلند حضور خود را اعلام كنند كه مبادا نگاه افراد طبقات بالا به اين گروه بيفتد. در اين صورت، بيننده بايد با غسل خود را طاهر كند داد و ستد نيز از راه دور، با گذاشتن پول در مكانى و تقاضاى متاع با فرياد و اختفاى كامل انجام مى گرفت...
گوش دادن به تلاوت كتابهاى مقدس نيز بر آنان حرام بود و اگر فردى از ايشان در اين مورد استراق سمع مى كرد، براى مجازات، سرب مذاب در گوش او مى ريختند.
عجيب تر اينكه افراد طبقه نجسها به اين وضع خو گرفته، آن را حق مى پنداشتند و باور داشتند كه اين تيره بختى زاييده بدكردارى آنان در زندگانى پيشين است كه از طريق تناسخ آن را دريافت كرده اند. هر گونه اقدامى براى كم كردن فاصله طبقات چهارگانه (و حدود 2000 طبقه فرعى كه به تدريج در ضمن آن چهار طبقه پديد آمده ) و دفاع از نجسها، خلاف شرع و غيرمقبول بود. البته اين سنت اجتماعى در سال 1955 رسما لغو شد و تنها جلوه هايى از آن باقى است.
رود خروشان و پر بركت گنگ (Ganga) به معناى تندرو كه در بخش بزرگى از هندوستان جريان دارد، از تقدس بالايى برخوردار است و غسل كردن در آن، به خصوص درشهر بنارس (Benares)، عبادتى مهم شمرده مى شود. نيلوفر (Padma) نيز بسيار مقدس است.
قربانى و بويژه قربانى اسب (medha - Asva) كه قبلا به عنوان يك عمل عبادى ميان آنان معمول بود، بعدا به منظور برآورده شدن حاجات انجام مى گرفت.
اهيمسا (hinsa - A) به معناى پرهيز از آزار جانداران اصل مهمى است كه در زمانهاى بعد، تحت تعاليم مهاويرا مورد توجه قرار گرفت و تاكنون به شدت رعايت مى شود. اين آموزه خوردن گوشت حيوانات را عملى غير اخلاقى مى داند و اين مساءله اثر عجيبى بر شيوه زندگى هندوان باقى گذاشته است.
هندوان جسد مردگان خود را مى سوزاند و خاكستر آن را بر روى گنگ بر باد مى دهند. قبلا سنت مذهبى اين بود، كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوفى، همسر وى نيز به نشانه وفادارى ميان توده هاى هيزم مى خوابيد و همراه شوهر مى سوخت و براى تشويق زنان به اين امر به وى لقب ستى (Sati) به معناى بانوى وفادار و بافضيلت عطا مى شد. (اين واژه سانسكريت در فارسى و عربى براى تجليل از بانوان بسيار برجسته به كار مى رود.) اگر احيانا زنى تاب و تحمل اين فداكارى را در خود نمى يافت پس از مرگ شوهر موى سر خود را مى تراشيد و جلاى وطن مى كرد. زنده سوزاندن زوجه را انگليسيها پس از استعمار هندوستان در سال 1829 م. ممنوع كردند و از اين منع كمتر تخلف شده است. صائب تبريزى در اشاره به اين سنت مى گويد:
چون زن هندو كسى در عاشقى مردانه نيست
سوختن بر شمع خفته كار هر پروانه نيست

6. فلسفه اوپانيشادها
در دوره برهمنى (سالهاى 800 ق.م. تا 500 ق.م.) آيين قربانى به افراط گراييد و با توسعه آن مسائل عميق دينى به فراموشى سپرده شد. قربانى اسب و چيزهاى ديگر آسيب شديدى به اقتصاد كشور وارد آورد و خزانه پادشاه را تهى كرد. از اين رو، برهمنان چاره كار را در اصلاح دين ديدند و بدين منظور براهمناها را پديد آوردند كه مشتمل بر دو بخش است:
الف ) آرنياكاها (Aranyakas) يعنى جنگل نامه، مشتمل بر مسائل مورد نياز اهل رياضت؛
ب ) اوپانيشادها (Upanishads) به معناى نزديك نشستن، كنايه از آموختن اسرار دين.
اوپانيشادها شهرت زيادى پيدا كرد. اين كتاب را براى نخستين بار شاهزاده دانشمند، هنرمند و عارف، داراشكوه عرفان اسلامى و هندويى، در 1067 ه.ق. به زبان فارسى ترجمه كرد و آن را سراكبر ناميد. (نخستين آشنايى غريبان با اوپانيشاد از طريق همين ترجمه بود.)
اوپانيشاد به نام ودانتا (Vedanta) به معناى پايان وداها نيز خوانده مى شود. اين كتاب بطون وداها را مى شكافد و توجه مردم را از آداب و رسوم ظاهرى به اسرار درونى و مفاهيم باطنى جلب مى كند. كتاب ياد شده شهرت جهانى دارد، تا آنجا كه برخى مطالب توحيدى آن در الميزان نوشته علامه طباطبايى آمده است.(1)

7. خدايان سه گانه
آرياييان هندوستان مانند ساير مشركان به خداى حقيقى جهان نيز معتقد بودند و او را برهما (Brahman) به معناى قائم بالذات و ازلى و ابدى مى ناميدند. آنان در آغاز بت و بتخانه نداشتند و مراسم عبادى خويش را در فضاى باز مى دادند و به خدايانى مذكر كه معمولا نماد اجرام آسمانى بودند، عقيده داشتند. در دورانهاى بعد بتهايى بى شمار و بتخانه هايى باشكوه و گوناگون ساختند و خدايانى مانند الهه مادر، الهه زمين، مار كبرا و غيره را به مجموعه خدايان خود مى افزودند.
خدايان تثليث هندو (Trimurti Hindu) عبارتند از:
1. برهما (Brahman)، خداى ايجاد كننده (كه قبلا اشاره شد)؛
2. شيوا (Siva) خداى فانى كننده كه مجسمه چهار دست و در حال رقص او فراوان است. رقص شيوا نقش او را در ايجاد و انهدام نشان مى دهد؛
3. ويشنو (Vishnu) خداى حفظ كننده. جلوه هاى دهگانه اين خدا براى مردم در طول تاريخ عبارت است از: ماهى، لاك پشت، گراز، موجود نيمه آدم و نيمه شير، كوتوله، راما (Rama)ى تبر به دست، راما، كريشنا (Krishna)، بودا (Buddha) و كلكى (Kalki).
(2) آيين هندو فرقه هاى بى شمارى دارد كه با يكديگر در صلح و صفا به سر مى برند. پيروان هر يك از اين فرقه ها بر جنبه خاصى از دين تاءكيد مى كنند و معمولا به يكى از خدايان روى مى آورند. طرفداران هر يك از شيوا و ويشنو جمعيت بزرگى را تشكيل مى دهند.
شيواپرستان عورت شيوا را نيز مى پرستند و آن را لينگا (Linga) مى نامند. مجسمه هاى لينگا و معابد آن نيز فراوان است.
از جمله 12 بتخانه بزرگ و باشكوه كه به افتخار لينگا و براى پرستش آن بنا كرده بودند، معبد سومنات (Somanatba) است. ثروت هنگفت و خيال انگيز آن بتخانه كه چهارده گنبد طلا داشت، سلطان محمود غزنوى را تحريك كرد تا به سال 416 هجرى قمرى به سوى آن لشكر كشد و خزائن انباشته از زر و سيم و گوهرهاى گرانبهاى آن را كه طى قرنها گرد آمده بود، تاراج كند. هندوان حمله هاى سابق وى به بتخانه هاى ديگر را به علت خشم گرفتن بت معبد سومنات به آن معبد توجيه مى كردند. سلطان محمود با سپاهى انبوه به عنوان بت شكنى به سومنات حمله كرد و پس از كشتن گروهى بى شمار از هندوان، گرزگران خود را بر فرق مجسمه لينگا كوبيد. وى براى نشان دادن فتح نمايان خود قطعه اى از آن را به مكه معظمه و بغداد و بلاد اسلامى ديگر فرستاد.(3)
افرادى از شيواپرستان، به نام لينگاوات (vat - Linga) يعنى حاملان لينگا، كه مسلكشان در قرن دوازدهم ميلادى پايه گذارى شده است، پيوسته مجسمه اى از لينگا را كه داخل كيف كوچكى است به گردن آويخته دارند. چيزهايى شگفت آورى مانند قربانى انسان و نوشيدن شراب در كاسه سر مردگان به برخى از فرقه هاى شيوايى نسبت داده مى شود. فرقه هاى شكتى (Sakti) به معناى نيرو، معتقدند قوه الهى در جنس لطيف قرار دارد. از اينجاست كه در معابد شكتى زنانى جوان مى رقصند. برخى از اين فرقه ها رقصهاى وحشيانه، آوازهاى گوش خراش و حركات جنون آميز را براى تكامل روحى لازم مى دانند.

8. نظريه تناسخ و تصور كارما
بر اساس قانون كارما (Karman) به معناى كردار، آدمى نتيجه اعمال خود را در دوره هاى بازگشت مجدد خود در اين جهان مى بيند. كسانى كه كار نيك انجام داده اند، در مرحله بعد زندگى مرفه و خوشى دارند و آنان كه كار بد مى كنند، در بازگشت با بينوايى و بدبختى دست به گريبان خواهند بود و چه بسا به شكل حيوان بازگشت كنند. به عقيده برخى تناسخيان، بازگشت انسانها ممكن است به يكى از چهار صورت زير باشد كه تصادفا به ترتيب الفبا از جمادات تا انسانها را شامل مى شود:
1. رسخ، يعنى حلول شخص متوفى در جمادات؛
2. فسخ، يعنى حلول شخص متوفى در نباتات؛
3. مسخ، يعنى حلول شخص متوفى در حيوانات؛
4. نسخ، يعنى حلول شخص متوفى در انسانها (تناسخ ).
سمسارا (Samsara) به معناى تناسخ در بسيارى از اديان و مذاهب جهان (حتى نزد برخى فرقه هاى انحرافى جهان اسلام ) با عناوين گوناگون وجود داشته و دارد،(4) اما اين عقيده در آيين هندو از اهميت بيشترى برخوردار است. هندوان معتقدند آدمى همواره در گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر رنج گرفتار است.
تنها راه رهايى انسان از گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر درد و بلا پيوستن به نيروانا (Nirvana) است. اين كلمه در لغت به خاموشى و آرامش و در اصطلاح به ((فناى فى الله )) دلالت مى كند. نيروانا مورد توجه بوداييان واقع شده است.

9. فلسفه وحدت وجود
حكيمان و دانشمندان هندو مى گويند خدايان بى شمار آن دين همه مظاهر يك خداى واحد و بزرگند و تمام موجودات بخشهايى از كالبد عظيم الوهيت به شمار مى روند. از ديدگاه آنان اين جهان و همه اجزاى آن در حقيقت خيالى بيش نيست. اين خيال را مايا (Maya) يعنى فريب و وهم، مى نامند. به عقيده آنان تمام اين صورتهاى وهمى سرانجام نابود مى شوند و تنها برهما كه ثابت و پايدار است، باقى مى ماند.
در قرون اخير عرفان هندويى غربيان را مسحور كرده است، همان طور كه عرفان اسلامى نيز در جلب كردن غربيان به اسلام سهم زيادى دارد.
قوانين اخلاقى، تصوف و انديشه هاى لطيف آيين هندو از روزگار كهن جذابيت داشته است و تاءثير تفكرات هندو بر اهل تصوف در مسيحيت و اسلام ديده مى شود.
اصول ايمان هندوان چهار چيز است:
1. الوهيت روح؛
2. وحدت موجودات؛
3. وحدت خدايان؛
4. وحدت مذاهب و اديان.
آيين هندو با خود محورى ميانه اى ندارد و يك هندو مى تواند علاوه بر آيين خود به هر يك از اديان جهان بگرود. با اين وصف، شديدترين تعصبها را مى توان ميان هندوان يافت. كافى است به ياد بياوريم كه مهاتما گاندى به سبب اعتقاد به برابرى هندوان و مسلمانان، مورد دشمنى گروهى از هندوان قرار گرفت و يكى از ايشان او را با گلوله كشت. ملى گرايى هندويى در دوره هاى اخير بسيار شدت يافته است و يكى از تازه ترين و خشن ترين مظاهر آن تخريب مسجد بابرى و كشته شدن تعداد بى شمارى از مسلمانان و هندوان در اين حادثه بود. مستمسك آنان در ارتكاب اين عمل اين بود كه مكان مسجد بابرى زادگاه بت راما بوده است. آنان با اين سخن ادعا مى كنند كه ويشنو (يكى از خدايان تثليث هندو) در آنجا به شكل بت راما جلوه كرده و به همين دليل، هندوان در آن مكان بتخانه اى ساخته بوده اند كه به مسجد تبديل شده است. آنان به همين بهانه بتهاى خود را بر ويرانه هاى مسجد نصب كردند و آنها را پرستيدند. هندوان تصميم دارند ساختمان بتخانه را در فرصت مناسب آغاز كنند.

10. فلسفه يوگي يا روش جوكيان
به عقيده هندوان، دستيابى به حقيقت يا اتحاد با خداى توانا از طريق يوگا (Yoga) يعنى يوغ نهادن حاصل مى شود. يوگا به رياضتهاى سخت و طاقت فرسا دلالت مى كند و معمولا با نشستن آرام و پيوسته به شكل چهار زانو و همراه با تاءمل انجام مى گيرد، اما شيوه هايى ديگر نيز معمول است، مانند ايستادن، وارونه ايستادن، خم شدن و آويختن دستها و زيستن بر روى تختى كه در سراسر آن ميخهاى تيزى سر بر آورده است. اين عمليات چه بسا براى دهها سال ادامه يابد و با مشقتهايى ديگر مانند در پيش رو نهادن آب و تشنه به سر بردن همراه باشد.(5)
با آنكه هدف از رياضت وصول به حقيقت است، گاهى كشف و كراماتى را پديد مى آورد. يوگى (Yogin) معمولا آن امور را مانع كمال خود مى داند و بسيار مى شود كه به آن خوارق عادت ابدا توجهى نكند و از اظهار آن روى بگرداند.
حبس دم به گونه اى است كه بر اثر تمرينهاى سخت تنفس كاهش مى يابد و يوگى در طول سال به چند نفس بسنده مى كند. همچنين ضربان نبض و ساير كارهاى بدن را مى توان با يوگا در اختيار گرفت. در همه اين حالات بدن شيوه هاى نوى را بر مى گزيند و زنده مى ماند. چه بسا يك يوگى را به مدت شش ماه دفن كنند و پس از اين مدت قبر او را بشكافند و او را بيرون آورند و وى با يك بار تنفس زندگى را از سر گيرد. تواناييهاى ديگرى نيز براى برخى از آنان ميسر مى گردد، مانند رهايى از جاذبه زمين، متوقف كردن قطار، به جوش آوردن آب با يك نگاه و غيره. (6)
دانشمندان مغرب زمين به تكرار، آزمايشهاى علمى گوناگونى روى يوگيان انجام داده و واقعى بودن اين حالات را به اثبات رسانده اند. از جمله يك هياءت علمى فرانسوى به رهبرى دكتر بروس (Brosse) در 1936 تحقيقات و آزمايشهايى در باب يوگيان انجام داد و دستاوردهاى خود را منتشر كرد.(7)

پي نوشتها:
1- الميزان، ج 10، صص 301 - 302.
2- كلكى موعود آخر الزمان است كه براى اصلاح جهان، شمشير به دست و سوار بر اسب سفيد، ظاهر خواهد شد.
3- معبد سومنات بارها ويران شده و شالوده بناى كنونى آن در سال 1951 نهاده شده است.
4- شاعرى از روى طنز، چارپايى را مخاطب قرار داده و اين رباعى را گفته است:
اى رفته و باز آمده ((بل هم )) گشته
نامت زميان مردمان گم گشته
ناخن همه جمع آمده و سم گشته
ريشت زعقب در آمده دم گشته
5- آداب و شرايط يوگا در كتاب پاتانجالى آمده است و دانشمند بزرگ مسلمانان ابوريحان بيرونى آن را به عربى ترجمه كرده است.
6- لازم است تاءكيد شود كه در امثال اين امور، شايعات بى اساس و داستانهاى بى پايه به مراتب بيشتر از واقع است.
7- مجله Medicale Presse، ش 83، 14 اكتبر 1936.

منبع: كتاب آشنايي با اديان بزرگ نوشته حسين توفيقي





روح پس از جدايي از بدن


پس از جدايي روح از بدن، مرگ فرا مي رسد در چنين حالي هوش و ادراكش همچنان باقي است، صداي كساني كه به زيارتش بروند مي شنود و آنها را مي شناسد و به سلام آنان جواب مي دهد و لذت بهشت و يا درد جهنم را احساس مي كند.
اين تيميه (رض) مي فرمايد: خبرهاي زيادي در دست هست كه بيان مي كند، مرده به وضعيت خانواده و دوستانش در دنيا آگاهي دارد. احوالشان بر او عرضه مي شود. آن را مي بيند و آنچه نزدش اتفاق مي افتد، در مي يابد. و به رخداد هاي نيكو خوشحال مي شود و از كارهاي زشت رنج مي برد.
روايت شده كه حضرت عايشه (رض) پس از دفن حضرت عمر (رض) خود را پوشاند و فرمود: آنها (يعني ابو بكر صديق و پيامبر خدا (ص)) پدر و همسرم بودند اما عمر (رض) نسبت به من بيگانه محسوب مي شود. منظورش اين است كه او را مي بيند.
روايت شده كه مردگان در باره ي وضعيت خانواده هاي خود، از كساني كه تازه به جمعشان ملحق مي شوند، كسب خبر مي كنند و آنها هم اوضاع و احوال خانواده هايشان را به اطلاعشان مي رسانند مثلاً مي گويند كه فلاني داراي فرزندي شد و فلان با فلان كس ازدواج كرده و...

سؤال قبر
اهل سنت و جماعت همگي اتفاق نظر دارند بر اينكه هر انساني پس از مرگ، خواه در قبر يا غير آن، مورد سؤال و باز خواست قرار مي گيرد. حتي اگر درندگان او را خورده باشند و يا بدنش سوخته و به خاكستر تبديل و در هوا پراكنده شده باشد و يا در دريا غرق گشته باشد. از اعمال و كردارش پرس و جو مي شود.
اگر خير باشد پاداش نيك مي بيند و اگر شر باشد، گرفتار مي گردد و خوشي و عذاب، روح و بدن را با هم شامل مي شود. ابن قيم مي فرمايد:
مذهب سلف و پيشوايان امت بر اين است، هرگاه شخصي بميرد، بعد از آن در خوشحالي يا عذاب بسر مي برد و روح و جسم با هم آن را در مي يابند و روح پس از جداي از بدن داراي حالت خوش يا دردناك است و گاهي با كالبد خود ارتباط برقرار مي كند و به همراه آن مزه ي شادي و عذاب را مي چشد. بعد هنگامي كه قيامت كبري برپا شود روحها به كالبدهاي اوليه خود برگردانده مي شوند و براي اجراي فرمان پروردگار جهانيان از گورهايشان به پا مي خيزند و مسلمانان و يهوديان و مسيحيان نسبت به معاد جسماني اتفاق نظر دارند.
در مسند امام احمد بن حنبل (رض) و صحيح ابي حاتم آمده است: پيامبر خدا (ص) فرمود: وقتي كه مرده، در گور نهاده مي شود، هنگام بازگشت تشييع كنندگان، سر و صداي پاهايشان را مي شنود. اگر مؤمن باشد، نماز در طرف سر، روزه در سمت راست و زكات در سمت چپ و اعمال نيك از قبيل: صدقه، صله رحم، احسان وحسنات در طرف پاهايش قرار مي گيرند. از طرف سر براي سؤال و جواب پيشش مي آيند. نماز گويد: از سمت من راه ورود نداري، از سمت راست مي آيد، روزه گويد: از سمت من راه ورود نداري. سپس از طرف چپ مي آيد، زكات گويد: از طرف من راه ورود نداري. بعد از طرف پاها مي آيد اعمال خير و صدقه و صله رحم، احسان و حسنات گويند: از طرف ما راه ورود نداري. پس به او گويند بنشين. مي نشيند، خورشيد در حال غروب كردن بر راو نمايان مي گردد پس به او گفته مي شود: در باره ي اين مردي كه در ميان شما بود، چه نظر داري؟
چگونه بر او گواهي مي دهي؟ مي گويد: رهايم كنيد تا نماز بگزارم. فرشتگان گويند بعد نماز خواهي خواند به سؤالاتي كه از تو مي پرسيم، جواب بده. در باره ي اين مردي كه در ميان شما بود، چه مي گويي. و چگونه بر او گواهي مي دهي؟
پس گويد: محمد (ص) شهادت مي دهم كه او فرستاده ي خداست و از طرف خداوند حق را آورد. پس به او گفته مي شود بر آن (عقيده) زيستي و بر آن مردي و به خواست خدا بر آن هم برانگيخته مي شوي. سپس دري از بهشت به رويش باز مي شود و به او گفته مي شود: اين جايگاه توست. و هرچه راخداوند به تو وعده داد، در آن هست.
حسرت و شادمانيش افزوده مي شود. بعد 7 ذراع به قبرش وسعت داده مي شود. نوراني مي گردد و جسم به حالت اوليه اش برگردانده مي شود و روحش در نسيم پاكي قرار دارد و مانند پرنده اي بر درخت بهشت گردش مي كند. فرمود: چنين است فرموده ي حق تعالي:
(يثبِّتُ اللهُ الذين آمنوا بالقولِ الثابت في الحياةِ الدّنيا و الآخرة)_ (ابراهيم:27)
"خداوند مؤمنان را به خاطر گفتار استوار هم در اين جهان و هم در جهان آخرت ماندگار مي دارد".
براي كافران حالتي ضد اين گزارش شده است تا جايي كه فرمود: سپس گور بر او تنگ و تنگ تر مي شود تا جايي كه دندان هايش در هم فرو روند. اين همان زندگي تنگ و پر اضطرابي است كه خداوند مي فرمايد:
(فاِنّ له معيشةً ضنكًا و نحْشُرهُ يوم القيامة اعمي)_(طه:124)
"زندگي تنگ (و سخت و گرفته اي) خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا گرد مي آوريم".
حافظ در كتاب "الفتح" گويد: ابن حزم و ابن هبيره، معتقدند كه سؤال و جواب تنها مربوط به روح است؛ بدون اينكه به جسم بازگردانده شود. علماء با آنها مخالفند و گويند: آن طور كه در حديث ثابت است روح به كالبد يا بخشي از آن بازگردانده مي شود و اگر تنها بر روح واقع مي شد، براي بدن و جسم اختصاصي نمي ماند و پراكنده شدن اجزاي بدن آدمي مانع از سؤال و جواب قبر نمي شود؛ زيرا خدا قادر است، زندگي را به بخشي از جسم بازگرداند و از آن پرس و جو كند.
همان طور هم مي تواند تمامي اجزاي بدن انسان را جمع كند، اگر بگويند كه: سؤال و جواب بر روح واقع مي شود و هنگام پرس و جو كردن از مردگان، هيچ عكس العمل يا تغييراتي در گور مشاهده نمي شود. مانند ايستادن، نشستن، تنگي و فراخي گور و جز اينها نه در گور و نه در غير آن مانند افراد اعدامي و مصلوب شده، پاسخشان اين است!
چنين مسائلي خارج از قدرت پروردگار نيست؛ بلكه در حالت عادي هم مي توان مشابه آن را ديد. مانند انسان خفته كه لذت و درد را در خواب احساس مي كند، در حالي كه پهلو دستش از آن خبر ندارد و بلكه انسان بيدار هم گاهي نسبت به آنچه مي شنود يا مي انديشد، احساس لذت و يا درد مي كند؛ بدون اينكه بغل دستي اش چيزي از آن بداند.
بنا بر اين، درست نيست، احوال حاضر را بر غيب يا وضعيت پس از مرگ را با پيش از مرگ سنجيد. ظاهراً خداوند، چشم و گوش بندگان را از مشاهده ي آن باز داشته است. و اعضاي ظاهري بدن انسان، توان ادراك و فهم امور ملكوتي را ندارد؛ جز آنچه را خدا بخواهد. آنچه را كه جمهور، بيان مي دارند، به احاديث پيامبر (ص) ثابت شده است.
مانند: "مرده سر و صداي پاي تشييع كنندگان را مي شنود" يا "با حركت گور، دنده هايش درهم فرو مي رود" و يا "در زير شكنجه، فريادش به گوش مي رسد" يا "بين دو گوشش را مي كوبند" و يا "او را مي نشانند" كه همه ي اينها از جمله ي صفات جسم هايند.

روح




- انسان مركب از جسم و روح
- روح حادث است
- روح و نفس
- روح بعد از مفارقت از جسد
- سؤال قبر
- محل استقرار ارواح

انسان تركيبي از روح و جسم
انسان به وسيله جسم مي جنبد و احساس مي كند و با روح مي انديشد و علم، آگاهي، هوشياري، دوستي، نفرت و اختيار و... را در پرتو شعاع روح مي گيرد.
اصل جسم از خاك است و انسان موقعي كه بميرد، جسمش تجزيه شده و به همان عناصر اوليه اي كه از آن تشكيل يافته است، تبديل مي گردد.
اگر انسان مشتي خاك زمين را بردارد و در آزمايشگاه تجزيه و تحليل شيماي كند، مي بيند كه از تعدادي عناصر تشكيل شده است و اگر همين عمليات را بر قسمتي از جسم انسان اجرا كند، باز هم همان عناصر را در آن مي بيند.
شيميدانان تعداد عناصر جسم انسان را بر شمرده و گفته اند: تعداد عنصر كربن موجود در آن براي 9 هزار قلم سرب كفايت مي كند و مقدار فسفريا كربن آن به اندازه اي است كه 2 هزار سرچوب كبريت را مي توان ساخت و عناصر ديگر از قبيل: آهن، پتاسي، مس، منيزيم، شكر، نمك، گوگرد و... در آن وجود دارد و همگي از جمله عناصر سازنده ي خاك زمين نيز هستند.
اما در باره ي روح بايد عرض كنم كه هميشه بين دانشمندان و فيلسوفان مناقشه و جدل روي داده است و هيچ كدام تاكنون به نتيجه ي قاطع و روشني در باره آن نرسيده اند.
اما قرآن كريم، به اين سؤال پاسخ مي دهد كه مي توان آن را به عنوان يكي از معجزاتش به شمار آورد.
(يسألونَكَ عن الروح قل الرُّوحُ من اَمرِ ربئ و ما اُتيتم من العلم الا قليلاً)_(اسراء:85)
"از تو در باره ي روح مي پرسند. بگو روح چيزي است كه تنها پروردگارم از آن آگاه است چرا كه جز دانش اندكي به شما داده نشده است".
روح از جمله خلقت اسرار آميز خداوندي است و هيچ كس را به كنه آن راه نيست و جز خداوند، كسي از حقيقت آن اطلاعي ندارد. علم و دانش انسان با توجه به گستره ي كل هستي و علم لايتناهي خداوند، بسيار اندك و محدود است و حتي وسايل كسب چنين علم را هم ندارد. انسان هنوز به راز و حقيقت ماده و محيط مادي پيرامون خود پي نبرده است، پس چگونه مي تواند به ساختمان و ماهيت روح كه فراتر از ساختمان و ماهيت جهان و غيبي از غيوب الهي است، پي ببرد؟
تنها خبري كه ما مي توانيم در باره ي روح به دست آوريم، اين است كه بدانيم: روح در تمام جسم حضور دارد. به او زندگي، تحرك، ادراك، هوش، زكاوت، تفكر، دانش، اراده، اختيار، محبت، كينه و... مي بخشد و هرگاه از جسم خارج شود دوباره به همان ماده ي جامد خاموش و مرده، مانند ساير مواد تبديل مي گردد.
بنا بر اين روح تنها امتياز و نشانه برتري انسان در اين جهان است و انسان به وسيله روحي كه تاز ميدان شد و خداوند فرشتگان را وادار كرد تا در برابرش تعظيم كنند و آنچه در آسمان و زمين است به تسخير او در آورد و او را سرور همه ي موجودات و جانشين خود در زمين قرار داد.
(و اِذْ قالَ رَبّكَ للملائِكةِ اِنّي خالقٌ بَشَراً مَن صلصالٍ من حَمأٍ مسنون فاذا سويتُهُ و نَفَخْتُ فيهِ من روحي فقعوا لَهُ ساجدين)_ (حجر:28-29)
"(اي پيامبر بيان كن) آن زمان را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گل خشكيده فراهم آمده از گل سياه شده ي گنديده اي انساني را مي آفرينم. پس آنگاه كه او را آراسته و پيراسته كردم و از روح متعلق به خود در او دميدم. در برابرش به سجده افتيد".
دانشمندان اسلامي روح را اينگونه تعريف كرده اند: روح ذاتي است مجرد از ماده و جسمي زنده و نوراني از عالم بالاتر كه با اين جسم مادي كاملاً مغايرت دارد و مانند جريان ذرات آب در شاخه ي زنده درخت، در بدن جريان دارد. تجزيه و تقسيم نمي پذيرد و تا زماني كه جسم توان ادامه ي حيات داشته باشد به آن زندگي، طراوت و پويايي مي بخشد.

روح حادث است
به اجماع مسلمانان، روح حادث است و قديم نيست. و بعد از اعتدال جسم ظاهر مي شود و به آن مي پيوندد و هنگام جنين در آن حلول پيدا مي كند.
از حضرت عبد الله بن مسعود (رض) روايت هست كه: پيامبر خدا (ص) به ما خبر داد كه: "خلقت هر يك از شما در شكم مادرش چهل شبانه روز مي باشد سپس به شكل (علقه) يا خون بسته تبديل مي شود بعد به چيزي مانند گوشت جويده تبديل مي گردد. سپس خداوند فرشته اي را مي فرستد تا روح در آن بدمد و به نوشتن چهار چيز مأمور مي شود: رزق و روزي، اجل، عمل و خوشبخت يا بدبخت بودنش را بنويسد. به خداي يكه جز او خدايي نيست، يكي از شما مانند عمل بهشتيان رفتار مي كند تا اينكه بين او و بهشت جز ذراعي (يك متر) فاصله نمي ماند نامه ي اعمالش بر او پيشي مي گيرند و مانند جهنميان عمل مي كند و بعد داخل جهنم مي شود. و يكي از شما همانند دوزخيان عمل مي كند تا اينكه بين او و آتش جهنم جز فاصله ذراعي باق ينمي ماند كتاب بر او پيشي مي گيرد و عمل بهشتيان را انجام مي دهد.
پس وارد بهشت مي شود.

روح و نفس
روح و نفس كلمات مترادفند و هر دو يك معني دارند. خداوند پاك و منزه مي فرمايد:
(الله يَتَوَفَّي الانفُسَ حينَ موتِها والتي لَمْ تَمُتْ في مَنامها. فَيُمْسِكُ التي قَضَي عَلَيها الموتَ و يُرسِلُ الأخري اِلي أجَلٍ مُسمي)_(زمر:42)
"خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها بر مي گيرد. ارواح كساني را كه فرمان مرگ آنان را صادر كرده است نگاه مي دارد. ارواح ديگري را (كه هنوز صاحبانشان اجلشان فرا نرسيده به تن) باز مي گرداند تا سرآمد معيني".
(ولو تري إذ الظالمونَ في غَمَراتِ الموتِ والملائكةُ باسطوا ايديهم أخرجوا انفسَكم)_(انعام:93)
"اگر ستمكاران را ببيني در آن هنگام كه در شدايد مرگ فرو رفته اند و فرشتگان دستهاي خود را دراز كرده اند (و بديشان مي گويند) خويشتن را رهانيد (قالب تهي كنيد)".
نفس در هر دو آيه به معني روح است. خداوند در قرآن كريم از نفس به عنوان نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطئمنه ياد مي كند و اينها انواع و اقسام نفس نيستند، بلكه از جمله ي صفات اويند.
نفس موقعي كه تحت تسلط غرايز و نيروهاي فطري و جسمي قرار گيرد صفت نفس اماره به سوء مي گيرد:
(وما اُبَرِّئُ نفسي اِنّ النفسَ لأمّارةٌ بالسّوءِ الا ما رَحِمَ رَبِّي)_(يوسف:53)
"من نفس خود را تبرئه نمي كنم چرا كه نفس به بديها و نابكاريها مي خواند مگر نفس كسي كه پروردگارم بدو رحم كند".
ولي هرگاه به وسيله دين و تحت نظارت آن، تربيت پيدا كند و تزيكه و پاك شود، خود را در حالتي مي بيند كه انگار رقيبي سرزنشگر در مقابلش قرار گرفته است به نيكي و خير مي گرايد و ديگران را به آن فرا مي خواند و از شر و فساد متنفر مي شود و با هر عمل نيكي احساس را حتي و امنيت مي كند و از هر نوع زشتي و گناه بيزاري مي جويد.
هرگاه نفس تا اين مرحله از بيداري، مراقب و حسابگري، پيش برود و از خير و نيكي كردن خوشنود و از شر و بدي ناخوشايند گردد با اين دگرگوني و تكامل به مرحله نفس لوامه يا ملامتگر مي رسد:
(لا اُقسِمُ بيومِ القيامةِ ولا اُقسِمُ بالنّفسِ اللَّوَّامه)_(قيامت:1-2)
"به روز قيامت سوگند و به نفس سرزنشگر سوگند".
هر گاه انسان توانست به جهاد با نفس برخيزد، رسوبات هوي و هوس و شهوت را از آن بزدايد، كمبودهايش را بر طرف نمايد و نفس خود را به مرحله حقيقت طلبي، نيكي، زيبايي و كمال برساند؛ در واقع به مرحله اي از رشد و تكامل رسيده كه خداوند براي بندگانش در اين دنيا در نظر گرفته است تا در قيامت شايستگي ملاقات و ديدار او را داشته باشند.
(وَلكنَّ اللهَ حَبَّبَ اِليكم الايمانَ و زينَّهُ في قلوبِكُمْ و كَرَّهَ اليكم الكُقرَ والفسوق والعصيان اُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدون)_ (حجرات:7)
"اما خداوند ايمان را در نظر تان گرامي داشته است و آن را در دلهايتان آراسته است و كفر و نا فرماني و گناه را در نظرتان زشت و نا پسند جلوه داده است. فقط آنان راهيابند و بس".
هرگاه انسان به اين درجه از تكامل، پختگي و اعتدال برسد، نفسش با آسودگي خاطر به خير و نيكي عادت مي كند.
(يا ايَّتُها النفسُ المطمئِنّةُ ارجِعِي الي رَبِّكِ راضيَةًٍ مرضية فادخُلي في عبادي وادخُلي جنّتي)_(فجر:27-30)
"اي انسان آسوده خاطر به سوي پروردگارت باز گرد در حالي كه تو خوشنودي و (خداهم) از تو خوشنود است. به ميان بندگانم درآي".
اگر انسان، نفس خود را به اين درجه نرساند، در واقع زيان و خسارت جبران نا پذيري را بر او وارد كرده است.
(ونفسٍ و ما سَوَّها فالْهَمَها فُجورَها و تقواها قد اَفْلَحَ مَنّ زكّاها و قَدْ خابَ من دساها)_(شمس:7-10)
"و سوگند به نفس آدمي و به آنكه او را ساخته و پرداخته كرده است. سپس بدو گناه و تقوا را الهام كرده است. كسي رستگار مي گردد كه نفس خويش را پاكيزه دارد و بپيرايد. و كسي نوميد و ناكام مي گردد كه نفس خويشتن را پنهان دارد و بپوشاند و (به معاصي) بيالايد".

جن / احمد شاه مقصود

جن




- جن يا پري چگونه موجوداتي اند؟
- راه شناخت آنان
- ماده اي كه از آن آفريده شده اند
- قبايل و طوايف پريان
- پريان مانند انسان موجوداتي مكلفند
- گروهي از جنيان، آيات قرآن را از پيامبر خدا استماع كردند
- كنترل حضرت سليمان (ع) بر جنيان
- ابليس و يا شياطين
- با هر انساني شيطاني همراه است
- رويگرداني از هدايت خداوندي مورد تأييد شيطان است
- دوي كردن از دشمني شيطان
- شيطان هيچ تسلطي بر مؤمنان ندارد
- مقاومت شيطان
- حكمت آفرينش ابليس


جن يا پري چگونه موجوداتي اند؟
جن يا پري موجوداتي روحاني اند و مانند انسان داراي اراده و اختيار و تكليف مي باشند؛ ولي جسم مادي بشر را ندارند، غير مرئي و نا شناخته اند. شكل و صورت حقيقي آنها ديده نمي شود؛ اما توان اين را دارند كه به قالب شكل در آيند.


راه شناخت آنها
وحي، تنها منبعي است كه ما را با جهان اين موجودات آشنا مي سازد. قرآن و سنت صحيح پيامبر (ص) ما را ارشاد مي كنند تا بدانيم: كه پريان از چه چيزي آفريده شده اند، راه و روش هر كدام از قبايل و طوايف آنها چگونه است؟ و نحوه ي تكليف و گوش دادنشان به تلاوت قرآن پيامبر (ص) به چه شيوه اي بوده است؟


ماده اي كه از آن آفريده شده اند
خداوند پاز و منزه در باره ي اصل ماده يآُرينش جنيان چنين مي فرمايد:
(وقلد خلقنا الانسان من صلصالٍ من حَمَأٍ مسنونٍ والجانّ خلقناه من قبلُ من نارٍ السّموم)_ (حجر:26-27)
"همانا ما انسان را از گل و لاي كهنه ي تغيير يافته بيافريديم و طايفه ي جنيان را از آتش گدازنده ي (بي دود) خلق كرديم".
از اين دو آيه موارد زير استنباط مي گردد:
1- ابتدا انسان از خاك آفريده شده، سپس با آب تركيب يافته و به گل تبديل گشته است. بعد در اثر مجاورت گل با آب سياه گشته و به گل ولاي كهنه و خشك تغير پيدا نموده است.
2- جنيان هم ابتدا از شعله ي خالص آشت خلق شده اند.
3- جنيان پيش از انسان آفريده شده اند.


قبايل و طوايف جنيان
جنها قبايل و دستجات متعددي دارند: بعضي ها در انجام اعمال خير و پاكيها استقامت مي ورزند و برخي چنين نيستند. برخي ها غافل و سفيه اند و گروه بيشتر آنها كافر و منحرف مي باشند. خداوند در باره ي آن دسته اي كه با تلاوت قرآن گوش فرا دادند، مي فرمايد:
(و أنّا منا المسلمون و مِنّا القاسطون، فمن أَسلَمَ فأولئِك تَتَحَرَّوا رَشَدا و امّا القاسطون فكانوا لجهنَّمَ حَطَبا) _(جن :14-15)
"در ميان ما، فرمانبرداران و منحرفان و بيدادگرانند آنان كه فرمانبردارند، هدايت و خير را برگزيده اند اما آنان كه ستمگر و بيداد گرند هيزم و هيمه ي دوزخ هستند".
يعني برخي از پريان مسلمانند و برخي ديگر مشرك و كافر. اما آناني كه فرمانبردارند، راه هدايت را برگزيده اند ولي ستمگران هيزم جهنم اند. خداوند مي فرمايد:
(أَنّا منا الصالحون و منَّا دونَ ذلك كنّا طرائق قدداً) (جن:11)
"برخي از ما تسليم فرمان خدا و پرهيز گارند و بعضي از ما جز اين (يعني نارمان و بي دين) اصلاً ما فرقه ها و گروه هاي متفاوت و گناگوني هستيم".
يعني دسته اي از آنها كاملاً پرهيزكار و اصلاحگرند و دسته اي كمتر و مانند انسان گروهها و مذاهب مختلفي دارند.


پريان هم مانند انسان موجوداتي مكلفند
پريان نيز همچون انسان، موجودات مكلفي هستند و پيامبرشان از اولاد آدميان مي باشد. خداوند پاك و منزه مي فرمايد:
(يا معشَرَ الجنِّ والانسِ اَلَمْ يأتكم رُسُلٌ منكم يقصُّون عليكم آياتي و يُندرُونكم لقاءٍ يومِكم هذا؟ قالو شهدنا علي انفسنا و غرّتهم الحياةُ الدّنيا و شهدوا علي أَنفسهم أَنَّهم كانوا كافرين) _(انعام:130)
"اي جنيان و اي انسانها آيا پيامبراني از خود تان به سوي شما نيامدند مي گويند: ما عليه خود گواهي مي دهيم. زندگي جهان، آنان را گول زد و عليه خود گواهي مي دهند (ومي گويد) كه ايشان كافر بوده اند".
(سنفرغ لكم ايها الثقلان، فبأيِّ آلاءِ ربّكما تكذَبان، يا مشَرَ الجنِّ والانسِ ان اِستطعتم أَنْ تنفذُوا مِن أَقطار السمواتِ والرضِ فانفذوا لا تنفذونَ الا بسلطانٍ فبايِّ آلاءِ ربّكما تُكذِّبان) _الرحمن:31-34).
"اي پريها و اي انسانها به حساب شما خواهيم پرداخت. پس كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را انكار و تكذيب مي كنيد. اي گروه پريها و انسانها! اگر مي توانيد از نواحي آسمانها و زمين بگذريد، بگذريد، و ليكن نمي توانيد بگذريد مگر با قدرت عظيم (مادي و معنوي) پس كداميك از نعمتهاي پروردگار تان را تكذيب مي كنيد؟"
معني آيات: اي گروه جن و انسان! شما را دقيقاً حسابرسي خواهيم كرد. ثقلان (انس و جن مثناي (ثقل) است؛ يعني هر چيزي كه براي آن وزن و قدري هست.
اي گروه پريها و انسانها اگر مي توانيد از چنگال عدالت الهي بگريزيد و از گوشه ها و كناره هاي آسمانها و زمين بگذريد و فرار كنيد تا از حسابرسي الهي برهيد، اين كار را بكنيد؛ ولي قادر به چنين كاري نخواهيد بود مگر با سلطه ي مادي و معنوي كه چنين چيز برايتان ممكن نيست.
گروهي از جنيان، آيات قرآن را از پيامبر خدا استماع كردند و پيامبر 9ص) نه آنها را ديد و نه حضور شان را احساس كرد. در اين باره خداوند مي فرمايد:
(و اِذْ صرفنا اليك نفراً مِن الجنِّ يستمعون القرآن، فلما حَضَروُهُ قالوا أَنصتوا فَلَمَّا قُضى وَلَّوا الي قومِهِم مُنذرين. قالوا: يا قومَنا اِنّا سمعنا كتاباً اُنزِلَ من بعدِ موسي مصدّقاً لما بين يديه يهدي الي الحقّ والي طريقٍ مستقيم. يا قومَنا أجيبوا داعِيِ اللهِ وآمنوا بهِ يغفِرْ لكم من ذنوبكم و يُجركم من عذابٍ اليم. و مَنْ لا يُجِبْ داعي الله فليس بمعجزٍ في الارض و ليس له من دونه اولياءَ اولئك في ضلال مبين) _(احقاف:29-32)
"ياد آر وقتي را كه ما تني چند از جنيان را متوجه تو گردانيديم تا استماع آيات قرآن كنند.ت چون نزد (رسول) رسيدند باهم گفتند گوش دهيد چون قرائت مام شد (ايمان آوردند) و به سوي قوم خود براي تبليغ و هدايت باز گشتند و گفتند اي طايفه ي ما، ما آيات كتابي را شنيديم كه پس از موسي نازل شده، در حالي كه كتب آسماني (تورات و انجيل) را كه در مقابل بود براستي تصدي قم ي كرد و خلق را به سوي حق و طريق مستقيم هدايت مي فرمود.


اي طايفه! شما هم دعوت خدا را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا خدا از گناهانتان در گذرد و شما را از عذاب دردناك نگاه دارد و هر كه داعي حق (محمد) را اجابت نكند، در زمين (پناهي از عذاب خدا نخواهد يافت) و جز او هيچ يار و ياوري نخواهد داشت و چنين كساني دانسته در ضلالت و گمراهي هستند".
ابن عباس (رض) مي فرمايد: پيامبر خدا (ص) نه قرآن را براي جنيان خوانده و نه آنها را ديده است؛ بلكه با گروهي از يارانش به طرف بازار عكاظ رفتند. نا گهان بين شياطين و خبر آسماني حايل بر قرار شد و به سوي آنها شهاب كوبنده فرستاده شد. شياطين به سوي طايفه و قوم خود باز گشتند. پس گفتند: چه چيز روي داده است؟ گفتند: بين ما و خبر آسماني مانع ايجاد شده و شهاب كوبنده به سويمان ارسال مي شود.


گفتند: حتماً چيزي روي داده است. پس برويد و مشارق و مغارب زمين را بگرديد، تا اينكه گروهي از آنها رفته و پيامبر(ص) و يارانش را در حال برگزاري نماز صبح در تهامه يافتند. هنگامي كه صداي تلاوت قرآن را شنيدند به آن گوش دادند و گفتند اين همان چيزي بود كه بين ما و خبر آسماني دگرگوني و مانع ايجاد كرد. پس پيش قوم خود باز گشتند و گفتند: "اي طايفه ما، از قرآن آيات عجيبي مي شنويم. اين قرآن خلق را به راه خير و صلاح هدايت مي كند. بدين سبب ما به آن ايمان آورديم و هر گز به خداي خود مشرك نخواهيم شد.


پس خداوند اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود: (قل اُوحِيِ إليَّ أنّهُ استمَعَ نفرٌ من الجنِّ) اي رسول گرامي بگو مرا وحي رسيد كه گروهي از جنيان آيات قرآن را استماع كردند.
بيهقي گويد: "اين حديث كه ابن عباس روايت مي كند، مربوط به آن اوايلي بوده كه جنيان به تلاوت قرآن رسول خدا (ص) گوش فرا داده و وضعيت او را مي دانستند. در اين هنگام پيامبر (ص) آنها را نديده و برايشان چيزي تلاوت نفرمود. بعد از اين حادثه بود كه نماينده ي جنيان نزد پيامبر (ص) آمد و پيامبر (ص) قرآن را بر او تلاوت فرموده و گنها را به دين خدا دعوت كرد..."
اين حديث اشاره دارد به روايت احمد و مسلم و ابو داود و ترمذي از علقمه كه گفت: به ابن مسعود گفتم: آيا كسي از شما در آن شب (ملاقات جنيان) با پيامبر خدا (ص) حضور داشت؟


گفت: كسي از ما با او نبود. ولي يك شب در مكه او (ص) را گم كرديم. گفتمي: چه به سرش آمده است. احتمالاً به او سوء قصدي شده و يا حادثه اي برايش پيش آمده. تمام طول شب را با آن گروه سپري كرديم. صبح شد ناگهان پيامبر (ص) از طرف كوه حراء پيدا شد. ما جراي گذشته ي خود را برايش تعريف كرديم فرمود: نماينده ي جنيان نزد من آمد. پس برايشان قرآن تلاوت كردم به سوي آنها رفتم و قرآن را برايشان خواندم پس او رفت.


حضرت (ص) آثار آتش و كوچ آنها را به ما نشان داد از پيامبر توشه راه در خواست كرده بودند پس گفت: غذاي شما جنيان هر استخواني كه گوشت دار و بدون گوشت كه برآن نام خدا ذكر شده باشد و پس مانده و فضله و مدفوع علفي كه حيوانات شما آن را خورده اند.


جنيان علم غيب نمي دانند
علم غيب مخصوص خداوند است. و او كسي را بر غيب و اسرار نهاني خود آگاه نمي سازد؛ مگر آن مقدار يكه خود بخواهد تا به وسيله برخي از پيامبران و فرستادگانش به مردم ابلاغ كند.
(عالم الغيب فلا يُظهِرُ علي غيبِه أحداً الاّ مَن ارتَضَي من رسولٍ فانَّهُ يَسلُكُ من بين يديه و مِنْ خلْفِهِ رَصَداً)_ (جن:26-27)
"داننده ي غيب خدا است. و هيچ كس را بر غيب خود آگاه نمي سازد مگر پيغمبري كه خدا از او خشنود باشد. خدا محافظان و نگهباناني در پيش و پس او روان مي سازد".
يعني خداوند براي محافظت آن گروه از پيامبران، كه مي خواهد بر برخي از امور غيب مطلع شان سازد، فرشتگان و نگهباناني قرار مي دهد تا آنها را از شياطين و پريان و وسوسه هاي ايشان، مراقبت و محافظت نمايند. قرآن كريم در سر گذشت سليمان پيامبر مي فرمايد:
(فلّما قضينا عليه الموتَ مادلّهم علي موتِهِ اِلاّ دابةُ الارضِ تَأْكُلُ مَنسأَتَهُ فلّما خرَّ تَبيّنَتْ الجنُّ أَنه لو كانوا يعلمون الغيب مالَبثوا في العذاب المهين)_ (سبأ:14)
"زماني كه بر سليمان مرگ مقرر داشتيم، جنيان را از مرگ او نياگاهانيد مگر چو بخواره ها يكه عصاي وي را ميخوردند. هنگامي كه سليمان فرو افتاد فهميدند كه اگر آنان از غيب مطلع مي بودند در عذاب خواركننده (و بيگاري و اسارت) باقي نمي ماندند".


كنترل حضرت سليمان بر جنيان
خداوند، جنيان را به زير فرمان سليمان پيامبر (ع) در آورد. و تا آنجايي كه مي دانيم جز او (ع) براي هيچ يك از پيامران چنين حادثه اي اتفاق نيافتاده است.
(فسخّرنا لَهُ الرّريحَ تجري بأمرِهِ رُخاءً أُصابَ والشياطين كُلَّ بنّاءٍ و غوّاصٍ و آخرين مقرَّنينَ في الأصفاد هذا عطاوُنا فامنُنْ أو أَمسِك بغير حساب) _(ص:36-39)
"پس ما باد را به زير فرمان او در آورديم باد برابر فرمانش به هر كجا كه مي خواست، آرام حركت مي كرد... و به زير فرمان او در آورديم همه ي بناها و غواصان ديو را. و گروه ديگري از ديوها را در غل و زنجير به زير فرمان او كشيديم. اين عطاي ماست، پس ببخش يا بازدار، بدون حساب هيچگونه حساب و كتابي".
(ومن الجنّ مَنْ يعمل بين يديه بإذنِ ربِّهِ و من يِزغْ منهم عن أَمْرِنا نُذقْهُ مِنْ عذاب السَعير يعملون له ما يشاءُ مِنْ محاريبَ و تماثيلَ و جفانٍ كالجواب و قدورٍ راسيات)_ (سبأ:12-13).
"(پروردگار) گروهي از جنيان را رام او كرده و در پيش او كار مي كردند و اگر يكي از آنها از فرمان ما سر پيچي مي كرد از آتش سوزان بدو مي چشانيديم آنان هر چه را سليمان مي خواست برايش درست مي كردند از قبيل: پرستشگاههاي عظيم، مجسمه ها، ظرفهاي بزرگ غذا خوري همانند حوضها و ديگهاي ثابت".
حضرت سليمان از يكي از اطرافيانش در خواست كرد تا تخت عظيم بلقيس را نزد او بياورد. فرمود:
(أَيّكم يأتني برعشها قبلَ أَنْ يأتوني مسلمين. قال عفريتٌ من الجنّ أَنا آتيك بهِ قبلَ أَنْ تقومَ مِنْ مقامِك و إنِّي عليه لقويٌ أمين)_ (النمل:38-39)
"كداميك از شما مي تواند تخت او را پيش من حاضر آورد. قبل از آنكه نزد من بيايند و تسليم شوند. عفريتي از جنيان گفت: من آن را براي تو حاضر مي آورم پيش از اينكه تو از جاي برخيزي و من بر آن توانا و امين هستم".
حضرت ابو هريره (رض) از پيامبر (ص0 روايت مي كند كه فرمود: عفريتي از جنيان ديشب گريخت تا نمازم را قطع كند. خداوند او را در چنگ من گرفتار كرد. پس او را گرفتم خواستم تا او را به يكي از ستونهاي بيرون مسجد ببندم تا همه ي شما او را ببينيد.


پس دعاي برادرم سليمان (ع) را به خاطر آوردم كه فرمود: "ربِّ هب لي ملكاً لا ينبغي لأحدٍ من بعدي) خدايا به من ملكي عطا كن كه كسي پس از من آن را دارا نباشد. من هم او را ناميدانه باز گردانيدم.


ابليس و شياطين
ابليس، اسمي است غير عربي يا عجمي و به همين خاطر غير منصرف مي باشد، بعضيها معتقدند، كلمه ي(ابليس) عربي است و از (ابلاس) گرفته شده و به معني مأيوس از رحمت خداوند يا دور از خير و نيكي است و به اين علت غير منصرف اعلام شده كه در ميان اسمها، نظير يا مانندي ندارد يا اينكه، شبيه به اسمهاي عجمي يا غير عربي مي باشد.
ابليس پدر شياطين و ريشه و ستون اصلي آنهاست.


شياطين به هر فرد متمرد و نا فرمان از عالم جنيان اطلاق مي شود.
همچنانكه فرشتگان لشكريان مطيع خداوند و نماد خير، نيكي و اصلاحند، شياطين نيز، دشمنان خدا و نماد شر، فساد و تباهي اند. بنا بر اين اعمال فرشتگان و شياطين كاملاً با هم تضاد دارد.


چونكه مأموريت فرشتگان شامل مسايلي چون: عبادت و پرستش خدا، تنظيم كار اين جهان، بر پايي و اجراي مقررات، فعاليت دائمي جهت بر قراري دوستي و محبت و اتحاد و يكپارچگي بين مردم، هدايت و راهنمايي انسان به راه خدا و حقيقت، طلب استغفار و در خواست مصونيت عفو و بخشش گناهان انسان از خداوند، مي گردد.
اما فعاليت شياطين هميشه در جهت سركشي و نا فرماني خداوند، ايجاد اختلاف و دو دستگي، تخريب و انهدام و نابودي، قطع صله ي رحم، بر قراري ارتباط با فاسدان و تبهكاران مي باشد.


هيچ شر، فساد، فتنه و آشوبي در جهان نيست؛ مگر اينكه شياطين با آن در ارتباطند. آنها بودند كه اعمال زشت و گناه پيشينيان را در نظر شان آراسته و افكار منحرف و فاسد شان را زيبا جلوه مي دادند و مردم را دعوت مي كردند تا پيامبران خدا را تكذيب كنند و با دستورات خداوند مخالفت ورزند و پيوسته كارشان همين بوده و هست.
(تاللهِ لقد ارسلْنا إلي أُمَمٍ مِن قبلك فزيَّن لهُمُ الشيطانُ اعمالهم فهُوَ وليُّهم اليومَ ولهم عذاٌ أليمٌ)_ (نحل:63)
"به خدا سوگند ما (پيامبراني) به سوي ملتهاي پيش از تو فرستاديم و اهريمن كارهاي (زشت) ايشان را در نظر شان آراست و امروز اهريمن سر پرست ايشان است و عذاب درد ناكي دارند".
عياض المجاشعي) رض) روايت مي كند كه روزي پيامبر (ص) در خطبه اش فرمود: آگاه باشيد خداوند به من دستور فرمود تا امروز به شما اعلام كنم چيزي را كه شما نمي دانيد و او مرا از آن آگاه كرده است، (خدا فرمود): هر مالي كه به بندگانم بخشيدم برايشان حلال است. من تمام بندگانم را بر سرشت پاك توحييد آفريدم. به درستي كه شياطين نزد آنها مي آيند تا آنها را از دين و فطرت پاكشان منحرف كنند.


و آنچه را كه من برايشان حلال كردم؛ حرام گردانند. و آنها را تحريك كنند تا به خدا شرك بورزند چيزي كه خداوند هيچ دليل و برهاني بر آن نازل نفرموده است و خداوند به اهالي زمين نگريست و عرب و عجمشان را مورد غضب و خشم خود قرار داد، جز تعداد اندكي از اهل كتاب.


و فرمود: من ترا به اين خاطر مبعوث كردم تا تو را مورد آزمايش قرار داده و ديگران را نيز به تو مورد آزمايش قرار دهم و كتابي را بر تو نازل كردم كه آب نمي تواند آن را بشويد و تو در حالت بيداري و خواب آن را مي خواني".
اين شياطين اند كه مردم را فرا مي خوانند تا دين خدا را تحريف كنند و از فطرت و سرشت حقيقي خود دور شوند. به خدا شرك بورزند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال بدانند و همواره شياطين به هر راه و وسيله ممكن، در كمين انسانند تا او را از راه خدا دور و از انجام اعمال شايسته و عالي باز دارند.
سيره بن فاكه، در حديثي به نقل از پيامبر (ص) روايت مي كند كه: شياطين از راههاي مختلف در كمين انسان نشسته اند: يكي از طريق اسلام.


به اين معني كه به او مي گويد آيا مي خواهي مسلمان شوي و دين آبا و اجدادت را رها كني؟ پس مسلمان سر پيچي مي كند و اسلام رانتخاب مي كند. بعد از راه هجرت به جنگ او مي رود و مي گويد: آيا هجرت مي كني؟ آيا مي خواهي سر زمين و آسمانت را بگذاري و بروي؟


پس سر پيچي كرده هجرت را بر مي گزيند. پس از راه جهاد به كمينش مي نشيند و به او مي گويد آيا جهاد مي كني در حالي كه جان و مالت در معرض نابودي و هلاكت قرار مي گيرد و مي جنگي و كشته مي شوي و تا ديگران همسرانت را به نكاح خود در آورده و ثروت و دارائيت را ميان خود تقسيم كنند؟ پس از سخن شيطان سرپيچي كرده و به جهاد و مبارزه در راه خدا مي پردازد.
پيامبر خدا فرمود: "كسي كه چنين عكس العملي از خود نشان دهد، پس بميرد، حق است بر خداوند تا او را داخل بهشت گرداند".
در ابتداي دعوت اسلام و مبارزه با دشمنان، شيطان نقش اصلي و تعيين كننده اي در تحريك مخالفان بر ضد اسلام داشت.
(واِذْ زيَّنَ لهُمُ الشيطانُ اعمالهم و قال لا غالِبَ لكم اليومَ من الناس و اِنّي جارٌ لكم فلما ترَاءَتِ الفئتانِ نَكَصَ علي عقبيه و قال انّي بري منكم اني أري مالا ترون اني اخافُ اللهَ واللهُ شديدُ العقاب)_(انفال:48)
"(به ياد آور) زماني را كه اهريمن اعمالشان را در جلو ديدگانشان مي آراست و مي گفت: امروز هيچكس نمي تواند بر شما پيروز شود و من، هم پيمان و ياور شما هستم.


اما هنگامي كه دو گروه (مؤمنان و كافران) همديگر را ديدند بر پاشنه هاي خود چرخيد و گفت من از شما بيزار و گريزانم. من چيزي را مي بينم كه شما نمي بينيد. من از خدا مي ترسم چرا كه خدا سخت كيفر دهنده و مجازات كننده است".
اين شيطان وسوسه گر، هماني است كه تمايلات نفساني هر فردي را در نظرش مي آرايد و او را به سمت دوستي و محبت دنيا، طمع در مال اندوزي، مقام پرستي، جاه طلبي، خود خواهي و استبداد و گرايش به سركشي و طغيان در برابر حق، سوق مي دهد و بلكه بيشتر از آن، مي خواهد بر جان و اراده ي دينداران مسلط شود، تا آنها برنامه و شريعت خداوندي را تحريف كرده چيزي به آن افزوده و يا از آن كم نمايند و يا مطابق آرزوهاي نفساني خود، آن را تفسير و توجيه نموده و شريعت را تابع خود سازند.
اوست كه بين مردم تخم دشمني و كينه مي پاشد. بين برادر با برادر، زن با شوهر، گروهها، ملتها و اجتماعات باهمديگر تفرقه افكني مي كند.
اوست كه آتش جنگ و خونريزي را ميان ملتها و كشورها بر افروخته و آن را شعله ور تر مي سازد تا كشت و كار و نسل و تر و خشك را با هم نابود كند.
هر گاه شيطان بر ايجاد فتنه و فساد تواناتر شود؛ نزد سر كرده ي ملعونيش، ابليس، قدر و منزلت بيشتري پيدا ميكند.
جابر از پيامبر (ص) روايت مي كند كه فرمود: ابليس تختش را بر آب مي نهد. سپس لشكريانش را گسيل مي كند. پست ترين سرباز او مي تواند بزرگترين فتنه و آشوب برپا كند.


يكي از آنها مي آيد و مي گويد: فلان و فلان كار را من انجام دادم پس مي گويد: كاري انجام نداده اي. سپس يكي ديگر مي آيد و مي گويد: فلاني را رها نكردم تا اينكه مابين او و همسرش جدايي و طلاق انداختم، گفت: تا به او نزديك شود. و مي گويد: تو مأمور خوبي هستي.
حقيقتاً، بي بند و باري اخلاقي و فساد جنسي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي و تمام بلايا و مصيبتها، شر و فسادي كه انسان با آن روبرو مي شود، همه وهمه، نتيجه ي تحريكات و اعمال خرابكارانه ي ابليس و سربازان شرور او مي باشد.


با هر انسان، شيطان همراه است
همانطور كه خداوند انسان را به وسيله فرشته اي ياري مي دهد تا پشتيبان و هدايتگر باشد؛ همانطور هم شيطاني را مأمور مي كند تا او را وسوسه نموده و اعمال زشت و خلافكارانه اش را بيارايد و او را به سوي فتنه انگيزي و فساد سوق دهد و در اين خصوص پيامبران و غير پيامبران باهم فرقي ندارند.
(وكذلك جعلنا لِكلِّ نبيٍّ عدُوّاَ شياطينَ الانسِ والجنِّ يُوحي بعضُهم إلي بعضٍ زخرُف القولِ غُروراً)_(انعام:122)
"همانگونه دشمناني از انسانهاي متمرد و جنيان سركش را در برابر هر پيامبري علم كرديم گروهي از آنان سخنان فريبنده ي بي اساسي را نهاني به گروه ديگري پيام مي داده اند تا ايشان را بفريبند".
حضرت عايشه (رض) روايت مي كند كه: "شبي پيامبر (ص) از نزد من بيرون رفته از حسادت رفتنش را تحمل نكردم. بعد برگشت. مرا باآن حالت ديد، فرمود: اي عايشه! چه شده است غيور شده اي؟ گفتم: چگونه، فردي مثل من بر تو رشك نبرد؟ پس فرمود: آيا شيطانت نزد تو آمده است؟


گفتم: اي رسول خدا! آيا با من شيطان هست؟ فرمود: آري. گفتم: و با هر انساني نيز هست؟ فرمود: آري. گفتم: با تو نيز هست؟ فرمود: آري. ولي پروردگارم، مرا بر او پيروز گردانيد تا مسلمان شد".
عبد الله اپن مسعود روايت مي كند كه پيامبر (ص) فرمود: (مامنكم من أحد الا و قد و كلِّ به قرين من الجن، قالوا و اياك يا رسول الله؟ قالك و اياي الا اَنّ الله أعانني عليه، فاسلم فلا يأمرني إلا بخير) هيچ يك از شما نيست، مگر اينكه همنشيني از جنيان بر او گماشته شده است. گفتند: و تو نيز اي رسول خدا؟ فرمود: من هم. جز اينكه خداوند مرا بر او پيروز گردانيد. پس اسلام آورد. و جز به خير مرا فرمان نمي دهد.


رويگرداني از هدايت خداوندي، مورد تأييد شيطان است
شيطان، نمي تواند بر نفس انسان چيره گردد؛ مگر اينكه انسان از راه هدايت پرودرگار رويگردان شود و از برنامه و روش رايج ديني بيرون رود. پس هرگاه از راه خدا رويگردان شود، خداوند او را مجازات مي كند، به خاطر اين كه شيطان بر او چيره گشته و محور تمامي سخنان و اعمالش را شر و فساد قرار داده است.
(ومَنْ يَعشُ عن ذكر الرحمن نُقيّض له شيطاناً فهو له قرين و انّهم يصُدُونهم عن السّبيل و يحسبون أنهم مهتدون، حتي اذا جاءَنا قال يا ليتَ بيني و بينك بُعد المشرين فبئْسَ القرين ولن ينفعكم اليومَ اذ ظلمتم أنّكم في العذاب مشتركون)_ (زخرف:36-39)
"هر كس از ياد خدا غافل و روگردان شود، اهريمني را مأمور او مي سازيم و چنين اهريمني همواره همدم وي مي گردد. شيطان اين گروه را از راه (خدا) باز مي دارد و گمان مي كنند ايشان هدايت يافتگان حقيقي هستند تا آنگاه كه چنين كسي به پيش ما مي آيد.
مي گويد: كاشكي ميان من و تو، به اندازه ي مشرق و مغرب فاصله بود. چه همدم و همنشين بدي است! هرگز اين گفتگو ها امروز به حال شما سودي نمي بخشد. چرا كه شماستم كرده ايد و حق اين است كه همگي در عذاب دوزخ مشترك باشيد".
وقتي كه انسان در گمراهي و ضلالت دست و پا بزند، شيطان بر او چيره مي شود و بر او كاملاً استيلا پيدا مي كند؛ تا اينكه به سلك سر بازان ابليس يا كادر رسمي گروه شياطين، تبديل گردد.
(استحوذ عليهم الشيطانُ فأَنساهم ذِكرَ اللهَ اُولئك حِزبُ الشيطان أَلا اِنّ حزبَ الشيطان هم الخاسرون)_ (مجادله:19)
"اهريمن بر آنان چيره گشته است و ياد خدا را از خاطر شان برده است اينان حزب اهريمن هستند. هان! قطعاً حزب اهريمن زيانكار و زيابنبارند".
وقتي كه انسان به اين مرحله برسد، در واقع به آخرين درجه ي پستي، انحطاط روحي و كفر و ناسپاسي سقوط كرده است. در اين مرحله است كه معيارها و موازين كاملاً از دستش خارج مي شود. واقعيات رادگرگون مي بيند. سلطه ي باطل را مي پذيرد. نسبت به شريعت پاك الهي، بيباك و گستاخ مي گردد و مانند حيوانات درنده به جان مردم بي گناه مي افد و به آنها تعدي و تجاوز مي كند و آن انساني كه لطف و عنايت خداوند، از او شگفت آور ترين وجود را ساخته، به مهره ي شر و فساد و عامل انهدام و تخريب، تبديل مي گردد.
(أَلَم تَرَ اَنّا أَرسلْنا الشياطين علي الكافرين تَؤُزُّهم أَزّا)_(مريم:83)
"نمي داني كه ما شياطين را به سوي كافران فرستاده ايم تا آنان را سخت بر انگيزند و بياغلانند".
و بلكه انسان به درجه اي سقوط مي كند كه حتي شيطان هم از او بيزاري مي جويد.
(كمثل الشيطان اِذْ قال للانسان اكفُرْ فلما كَفَرَ قال اِنِّي بريءٌ منك اِنّي أخاف الله ربَّ العالمين)_(حشر:16).
"(داستان منافقان با يهوديان) همچون داستان اهريم�� است كه به انسان مي گويد: كافر شو. اما هنگامي كه كافر مي گردد اهريمن مي گويد: من از تو بيزار و گريزانم! چرا كه من از خدا. يعني از پروردگار جهانيان مي ترسم".


دوري كردن از دشمني شيطان
شيطان نماد شر و فساد در زمين است و پي در پي تلاش مي كند تا انسان را از مسير هدايت الهي بلغزاند و او را از برنامه حق و راه راست، دور كند و بدين وسيله زندگي اش را در معرض انهدام و نابودي قرار دهد.
به همين خاطر، خداوند بزرگ، ما را از حيله و نيرنگ شيطان بر حذر داشته و عداوت و دشمني اش را به ما گوشزد فرموده است و ما را دعوت مي كند تا با تمام قدرت و نيروي خود با او به مبارزه بر خاسته و سلطه و قدرتش را تضعيف و در صد شرارت و فتنه انگيزيش را كاهش دهيم. خداوند مي فرمايد:
(اَنّ الشيطان لكم عدوٌ فاتخِذوهُ عدوّاً اِنّما يدعو حزبَهُ ليكونوا من اصحاب السّعير)_(فاطر:6)
"بي گمان اهريمن دشمن شماست. پس شما هم او را دشمن بدانيد. او پيروان خود را فرا مي خواند تا از ساكنان آتش سوزان جهنم شوند."
و داستان سراسر پند آميز دشمني و عداوت شيطان را با آدم، ابو البشر، بيان مي كند، كه چگونه موفق شد تا با خورانيدن از درخت ممنوعه، آدم را بفريبد و با حيله و نيرنگ، او را از بهشت بيرون كند و او را در مسير مخالفت با فرمان خدا انداخته و به ارتكاب گناه آلوده سازد. به دنبال آن مي فرمايد:
(يا بَني آدَمَ لا يفَتننَّكُم الشيطانُ كما أَخرج أَبويكم من الجنَّةِ ينزعُ عنهمم لباسَهما لِيُريهُما سوآتِهما اِنَّهُ يَراكم هُوَ وقبيلُهُ مِنْ حيثُ لا ترونهم اِنّا جعلنا الشياطين أَولياء لَلَّذين لايُؤمنون)_(الاعراف:27).
"اي آدميزادگان! شيطان شما را نفريبد، همانطور كه پدر و مادر تان را (فريفت) از بهشت بيرونشان كرد و لباسشان را از (تن) ايشان بيرون ساخت تا عوراتشان را بديشان نمايد. شيطان و همدستانش شما را مي بينند، در صورتي كه شما آنها را نمي بينيد. ما شيطان را دوستان و ياران كساني ساخته ايم كه ايمان نمي آورند".
و براي انسان روشن ساخت كه شيطان از زمان حضرت آدم تاكنون با او كمرِ دشمني و عداوت بسته و براي فريفتن و گمراه كردن مردم از راه راست، به هر وسيله اي ممكن متوسل خواهد شد. فرمود:
(قال أرأيتَكَ هذا الذي كَرَّمْتَ عليَّ لَئِن أخّرْتنِ الي يوم القيامةِ لأحتنكن ذريّتَهُ الاّ قليلاً، قال اذْهبْ فَمَنْ تَبعَكَ منهم فإنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكم جزاءً موفوراً و استفزِز مَنْ استطعتَ منهم بصوتِك و أَجلب عليهم بخيلِك ورَجِلكَ و شاركهم في الاموالِ و الاولادِ وعَدْهم و ما يعدهُمُ الشيطانٌ الا غروراً، انّ عبادي ليسَ لَكَ عليهم سلطانٌ)_(اسراء:62-65)
"شيطان گفت: به من بگو كه آيا اين همان كسي است كه او را بر من ترجيح دادي و گرامي داشته اي؟ اگر مرا تا روز قيامت زنده بداري فرزندان او را همگي جز اندكي نابود مي كنم. خدا فرمود: برو! كساني از ايشان از تو پيروي كنند، دوزخ سراي شما (اهريمن و آنان) است و سزاي فراوان و بي نقصاني است.


و بترسان و خوار گردان با نداي خود هر كسي از ايشان را كه توانستي و لشكر سواره و پياده ي خود را بر سر شان بشوران و بتازان و در اموال و اولادشان شركت جوي و آنان را وعده بده و وعده ي شيطان به مردمان جز نيرنگ و گول زدن نيست. بي گمان سلطه اي بر بندگان (مخلص و مؤمن) من نخواهي داشت".
و در سوره ي اعراف مي فرمايد:
(قال ُپما أغويتني لأقعُدنّ لهم صراطكَ المستقيم ثمّ لآتينَّهُم مِنْ بين أَيديهم و من خلفهم و عن أيمانهم و عَنْ شمائِلهم و لا تجِدُ اَكثَرَهُمْ شاكرين)_(اعراف:16-17)
"اهريمن گفت: بدان سبپ كه مرا گمراه داشتي، من بر سر راه مستقيم تو در كمين آنان مي نشينم. سپس از پيش رو و از پشت سر ايشان مي روم و بيشتر شان را سپاسگزار نخواهي يافت".
اين ظن و گمان ابليس در مورد آنان تحقق پيدا كرد:
ولَقَد صدّق عليهم ابليسُ طنَّهُ فاتّبعوهُ الاّ فريقاً من المؤمنين)_(سبأ:20)
"واقعاً ابليس پندار خود را در باره ي آنان راست گردانيد و جز گروه اندكي از مؤمنان، همگي از او پيروي كردند".
و در سوره ي نساء مي فرمايد:
(اِنْ يدعون من دونِهِ الاّ اناثاً و اِنْ يدعونَ الاّ شيطاناً مريدا . لَعَنَهُ الله و قال لأتخذَنَّ من عبادك نصيبا مفروضا و لأُضِلَّنَّهم و لأُمَنِّينَّهُمْ ولآمُرنّهم فَلَيُبَتّكُنَّ آذانَ الانعام ولآمرنّهم فليُغيرِّنَّ خلْقَ الله و مَن يَتَّخِذِ الشيطانَ مِنْ دون اللهِ فقد خَسرَ خسراناً مبيناً. يعدهم و يُمَنِّيهِم و ما يعدهُم الشيطان الاّ غروراً)_ (نساء:119-117).
"غير از خدا هر كه و هرچه را بپرستند و به فرياد خوانند جز بتهاي نا توان و اشياء ضعيفي نيست كه بر آنها نام ماده گذارده اند و چه اهريمني نيست كه بسي متمرد و نا فرمان است. خدا نفرينش كند و گفته است كه: من از ميان بندگان تو حتماً بهره ي معين و جداگانه ي خود را بر مي گيرم. حتماً آنان را گمراه مي كنم و به دنبال آرزوها و خيالات روانشان مي گردانم. بديشان دستور مي دهم و آنان گوشهاي چهار پايان را قطع مي كنند و بديشان دستور مي دهم و آنان آفرينش خدا را دگرگون مي كنند و هر كه اهريمن را به جاي خدا سر پرست و ياور خود كند، به راستي زيان آشكاري كرده است. اهرمين بدانان وعده ها مي دهد و به آرزوها سرگرم مي كند و اهريمن جز وعده هاي فريبكارانه بديشان نمي دهد".
قرآن به ما مي آموزد كه شيان مي كوشد تا در شما ذهنيت بد ايجاد كند و انگيزه هاي شر، فساد و باطل را در نفس انسان زنده و تقويت نمايد.
(الشيطانُ يَعِدُكم الفقرَ ويأمُرُكم بالفحشاء)_(بقره:268).
"اهريمن شمار ا وعده ي تهيدستي و به انجام گناه شما را دستور مي دهد".
يعني شيطان انسان را وسوسه مي كند و به او تلقين مي نمايد كه بخشش و انفاق موجب از دست رفتن مال و ثروت مي شود. به او دستور مي دهد تا انساني بخيل، خسيس، حسود، خود خواه و مالدوست باشد و از دادن زكات به فقرا و نياز مندان خود داري كند.
بنا بر اين واجب است، از او دوري كرد و خود ر از گناهان و شرارتهايش بر حذر داشت.
(يا أيُها الذين آمنوا لا تتبعوا خطواتِ الشيطان و مَنْ يتَّبع خطوات الشيطان فاِنّه يأمُرُ بالفحشاءِ والمنكر)_(نور:21).
"اي مؤمنان گام به گام شيطان، راه نرويد و بدنبال او راه نيافتيد، چون هر كس گام به گام شيطان راه برود، به درستي كه شيطان به زشتيها و پستيها فرمان مي دهد".
(ولا تتَبِعوا خطوات الشيطان اِنّهُ لكم عدوٌ مبين. انما يأمُرُكم بالسوءِ والفحشاءِ و أَنْ تقولوا علي اللهِ مالا تعلمون)_(بقره:169).
"از گامهاي اهريمن پيروي مكنيد. بيگمان اهريمن دشمن آشكار شماست. او تنها شما را به سوي زشتكاري و گناهكاري فرمان مي دهد و اينكه آنچه را نمي دانيد به خدا نسبت دهيد".
قرآن، در سوره ي انعام، بارساترين كلام، بيان مي كند كه پيروي از شيطان امري وحشتناك و نفرت انگيز است. مي فرمايد:
(يومَ يحشرهم جميعاً: يا معشرَ الجِنّ قدِاستكثرتُم من الانسِ و قال أَولياؤُهم مَنَ الاِنس رَبَّنا اسْتَمْتَعَ بعضُنا بِبعضٍ وَبَلَغْنا أَجَلَنا الّذي اَجَّلْتَ لنا)_(انعام:128)
"روزي كه در آن همه ي آنان را در كنار هم گرد مي آوريم. اي گروه جنيان شما افراد فراواني از انسانها را گمراه ساختيد. پيروان ايشان از ميان انسانها مي گويند: پروردگارا! برخي از ما از برخي ديگر سود برديم و به مرگي گرفتار آمديم كه براي ما معين و مقدر فرموده بودي".
يعني روز قيامت خطاب به گروه جنيان مي فرمايد: بسياري از انسانها را وسوسه كرديد و گول زديد. پيروان آنها از ميان انسانها مي گويند: خدايا! برخي از ما بر ديگري سود برديم.


به اين معني كه جنيان با وسوسه ي شيطاني بر انسانها رياست كردند و آنها را مطيع قدرت خود ساختند و از آنها بهره ي سلطه و لذت رياست گرفتند. بهره ي انسان از جن به اين ترتيب است كه شهوات و لذات زودگذر دنيا را برايشان مي آرايد و آنقدر بر آن اصرار مي ورزد تا آنگاه كه مدت معلوم زندگي را سپري كنند.


در يكي از صحنه هاي قيامت، خداوند گناهكاران را جدا مي نمايد و آنها را مورد حمله ي انتقاد آميز خود قراره داده و به خاطر پيروي و عبادت شيطان، به سرزنش و ملامتشان مي پردازد.
(وامتازوا اليومَ أَيّها المجرمون اَلَمْ أَعهدْ اليكم يا بني آدَمَ ألاّ تَعْبُدوا الشيطان اَنّه لكم عدوٌ مبينٌ، و أَنِاعبدُوني هذا صراطٌ مستقيمٌ. ولقد أَضلَّ منكم جبلاً كثيراً أَفَلمْ تكونوا تعقلون)_(يس:59-62).
در صحنه ي ديگري از صحنه هاي قيامت، شيطان پيروان و ياوران خود را مخاطب قرار داده و به خاطر گمراهي و پيرويشان از او، ملامتشان مي كند.
(وقال الشيطانُ لمّا قُضِيَ الأَمرُ إنّ اللهَ وَعَدَكم وَعْدَ الحقِّ و وَعَدْتُكم فأخلفتُكمْ وما كانَ لِيَ عليكم مَنْ سلطانٍ الاّ أنْ دَعوتُكم فاستجبتُمْ لي فَلاَ تلُومُوني ولوموا أَنفسكم ما أَنا بمُصْرِخِكم وما أَنتم بمُصْرِخيِّ إَنِّي كَفَرْتُ بما أشركتُمُونِ مِنْ قبلُ اِنّ الظالمين لهم عذابٌ أَليمٌ)_(ابراهيم:22)
"و اهريمن هنگامي كه كار (حساب و كتاب) به پايان رسيد مي گويد: خداوند به شما وعده ي راستي داد و من به شما وعده دادم و با شما خلاف وعده كردم (دروغ گفتم) و من بر شما هيچ تسلطي نداشتم و جز اينكه شما را دعوت نمودم و شما هم دعوتم را پذيرفتيد پس مرا سرزنش مكنيد، بلكه خويشتن را سرزنش كنيد (امروز) نه من به فرياد شما مي رسم و نه شما به فرياد من مي رسيد و من امروز از اينكه مرا قبلاً (در دنيا براي خدا) انباز كرده ايد، تبري مي جويم. بي گمان كافران عذاب دردناكي دارند".
ابن كثير مي گويد: خداوند، داستان ابليس و پيروانش را در قيامت بيان مي كند. پس از اينكه بين بندگانش به دادگري، قضاوت نمود و مؤمنان را به بهشت و كافران را به جهنم داخل كرد در اين هنگام، ابليس ملعون، در ميان پيروانش به سخنراني مي پردازد؛ تا غم، اندوه و حسرت آنها را بيشتر گرداند.


بعد مي گويد: خداوند بر زبان پيامبرانش "به شما وعده ي راسيتن داد" و به پيروان پيامران وعده ي نجات و رستگاري داد. و خدا به وعده ي خود صادق است و به آن وفا مي كند؛ ولي من به شما وعده ي دروغ دادم و خلاف وعده كردم. آن طور كه خدا مي فرمايد:
(يعدهم و يُمنّيهم و ما يعدهم الشيطانُ الا غروراً) ترجمه از پيش گذشت.
سپس مي گويد: "وما كان لي عليكم من سلطان" من بر شما هيچ تسلطي نداشتم؛ يعني من بر آنچه كه شما را دعوت مي كردم هيچ دليلي و برهاني نداشتم؛ جز اينكه شما را به گناه و گمراهي دعوت مي كردم و شاهم بلا فاصله دعوتم را مي پذيرفتيد و در عين حال پيامبران با دلايل روشن و برهان قاطع و صحيح، شما را دعوت مي كردند و مأموريت خود را برايتان بيان مي نمودند و شما مخالفت مي كرديد تا به اين وضعيت اسفبار افتاديد.


امروز "مرا سرزنش نكنيد؛ بلكه خويشتن را سرزنش كنيد" شما به خاطر اينكه با اين دلايل روشن مخالفت ورزيديد و به محض اينكه شما را دعوت كردم، دعوتم را پذيرفتيد (من فريادرستان نيستم) و نمي توانم به شما سودي برسانم و يا شما را از وضعيتي كه داريد، برهانم و يا راه نجاتي برايتان بيابم "ما انتم بمصرخي" و شما هم نمي توانيد نفعي به من برسانيد و يا مرا از عذاب و نكبتي كه بدان دچار شده ام، نجات دهيد (اني كفرتُ بما أَشركتموني من قبل) قتاده گويد: به سبب اينكه مرا قبلاً براي خدا انباز كرده بوديد.


ابن جرير گويد: مي گويد من از اينكه انباز و شريك خداوند شوم، راضي نيستم و آن را انكار مي كنم. اين سخن درست تر است. هنگامي كه در قيامت انسان با شيطان همدم خود، در برابر محكمه ي عدل الهي قرار مي گيرد؛ مي گويد: خدايا! اين هماني است كه مرا از عبادت و ذكر تو باز داشت.


شيطاني كه بر او گماشته شده مي گويد: خدايا! من او را گمراه نكردم بلكه خودش در گمراهي آشكاري به سر مي برد. پس خداوند مي فرمايد:
(لا تختصموا لديِّ قد قدمتُ اليكم بالوعيد، ما يبدَّلُ القولُ لديّ وما اَنا بظلام للعبيد)_ (ق:27-29)
"(خدا مي فرمايد): در پيشگاه من ستيز مكنيد. من پيش از اين شما را بيم داده بودم. سخن من تغير ناپذير است و دگرگون نمي شود و من كمترين ستمي به بندگانم نمي كنم".


شيطان هيچ تسلطي بر مؤمنان ندارد
ايمان، نفس را پاكيزه ور وشن و دلها را نوراني مي كند و هنگامي كه نفس پاكيزه و دلها نوراني شود، تمام وسوسه هاي شيطاني در دلها محو و نابود مي گردد.
(فاِذا قرأْتَ القرآنَ فاسْتَعِطْ باللهِ من الشيطانِ الّرجيم، اَنّهُ ليسَ لَهُ سلطانٌ علي الذين آمنوا و علي ربِّهم يتوكّلون اَنّما سلطانُهُ علي الذين يَتَولّونَهُ والذين هم به مشركون )_(نحل:98-100).
"هنگامي كه خواستي قرآن برخواني، از وسوسه هاي شيطان مطرود به خدا پناه ببرد. بيگمان شيطان هيچگونه تسلطي بر كساني ندارد كه ايمان دارند و بر پروردگارشان تكيه مي كنند. بلكه تنها تسلط شيطان بر كساني است كه او را به دوستي مي گيرند و به واسطه ي او شرك مي ورزند".
هر گاه قلبي كه به خدا متصل است، دچار وسوسه ي شيطان مي شود؛ فوراً به خود آمده و بيدار مي شود:
(اِنّ الذين اتَّقَوا إِذا مسَّهم طائفة من الشيطان تذكَّروا فاذا هم مبصرون)_ (اعراف:201).
"پرهيزكاران هنگامي كه گرفتار وسوسه ي ا از شيطان مي شوند، بيدرا مي شوند و بينا مي گردند."
شيطان توانست آدم را بفريبد و او را به خوردن از درخت ممنوع و ارتكاب گناه وادار سازد و با حيله و نيرنگ، انگيزه هاي شر، فساد، هوي و هوس را در نفس او تحريك و تقويت نمايد.
(وقال مانها كما ربُّكما عَنْ هذِهِ الشجرةِ اِلاّ أنْ تكونا ملكين أَوْ تكونا من الخالدين و قاسَمَهما اِنّي لكما من النصاحين. فدلاّ هما بغُرورٍ فلمّا ذاقا الشجرةَ بَدَتْ لهما سوءَاتهما طفقا يخصفان عليهما مَنْ ورقِ الجنّه و نادهما ربُّهما أَلم أنهكما عَنْ تلكما الّشجرةِ و أَقُلْ لكما اَنّ الشيطان لكما عدوٌ مبينٌ). (اعراف:20-22).
"گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت باز نداشته است، مگر بدان خاطر كه دو فرشته شويد و يا اينكه از زمره ي جاويدانان خواهد شد. و براي آنان بارها سوگند خورد كه من خير خواه شما هستم. پس آرام آرام آنان را با مكر و فريب (به سوي نا فرماين و خوردن از آن درخت) كشيد.


هنگامي كه از آن درخت چشيدند عورات خويش را بديدند و شروع به جمع آوري برگهاي (درختان) بهشت كردند و آنها را بر خود افكندند پروردگار شان آنا را صدا زد كه آيا شما را از آن درخت نهي نكردم و به شما نگفتم كه اهريمن دشمن آشكار تان است؟".
جز اينكه، عوامل و انگيزه هاي خير و نيكي در دل آدم و حوا بيدرا شد و دانستند كه شيطان به آنها حيله زده و فريبشان داده است. پس اين انگيزه ها بر وسوسه هاي شيطان و هوي و آرزوهاي نفساني غلبه پيدا كرد. پشيان به سوي خدا بازگشته و توبه كردند، در حالي كه مي گفتند:
(رَبّنا ظلمنا أنفُسنا و اَنْ لم تَغْفَرْلنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين)_(اعراف:23).
"گفتند: پروردگارا! ما بر خويشتن ستم كرده ايم و اگر ما را نبخشي و بر ما رحم نكني از زيارنكاران خواهيم بود".
خداوند توبه ي آنها را پذيرفته و دعايشان را اجابت نمود.
(فتلقّي آدمُ من ربِّهِ كلماتٍ فتابَ عيه اَنّه هو التَوّابُ الَّرحيم)_(بقره:37)
"سپس آدم از پروردگار خويش كلماتي را دريافت داشت (و با گفتن آنها توبه كرد) خداوند توبه اش را پذيرفت. خدا بسيار توبه پذير و مهربان است".
(وعصي آدمُ ربّهُ ُفغوى، ثمّ اجتباهُ ربُّهُ فتاب عليه وهدى)_ (طه:120_121).
"آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي كرد و گمراه شد سپس پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرفت و رهنمودش كرد".
با توبه و بازگشت به درگاه حق تعالي، جانب خير و نيكي بر جانب شر و فساد غلبه پيدا مي كند و هرگاه در نفس انسان، جانب خير بر جانب شر چيره شود، نفس در معرض هدايت و رهنمود خداوند قرار گرفته و شايستگي پيدا مي كند تا خداوند آن را برگزيده و پاكيزه نمايد.
خداوند، با بيان اين داستان، مي خواهد نموه ي زنده اي كه شايسته ي انسان باشد، به تصوير بكشد انسان فرشته نيست كه بي نقص و ايراد باشد؛ بلكه خداوند او را با استعداد هايي همچون پرهيزكاري، تقوا، گناه، خطا، صواب، اشتباه، خير، شر، طاعت، نيكوكاري، طغيان و سركشي و... مجهز نموده است.
(و نفسٍ و ما سَوّاها فألهمها فجورَها و تقواها)_(شمس:7-8)
"سوگند به نفس آدمي و آنكه او را ساخته و پرداخته نموده است سپس بدو گناه و تقوي را الهام كرده است".
انسان در راستاي مأموريت جانشيني خدا در زمين، ملزم و مكلف است كه خصوصيات تقوي، خير، صواب، طاعت، نيكي و.. را در نفس خود بپروراند و با عوامل شر، فساد، گناه و زشتيها مبارزه كند تا به كمال معنوي و روحي كه خدا برايش منظور فرموده، نايل آيد. در اين ميدان مبارزه، شيطان مي كوشد تا از يك طرف او را از راه كمال حقيقي منصرف و از رشد نيروي معنوي در او جلو گيري كند و از طرف ديگر با حيله گري، نيرنگ، فتنه انگيزي و فساد، روحيه مقاومت و ايستادگي را در او از بين ببرد.


بنا بر اين بر هر انساني واجب است كه از نيرنگهاي شيطان خود را بر حذر بدارد و به نحوه ي كار برد شيوه ها و روشهاي مرموزي كه براي سقوط و انحراف انسان در اين جهان به كار مي گيرد، آگاه شود.
و احياناً، اگر انسان پايش لغزيد يا مرتكب گناه شد، يا از خير و نيكي دوري گزيد و به شر و معصيت كشيده شد و يا دچار جنايت و پليدي گرديد در هر صورت، راه و رسمي را كه پدرش، آدم، برايش ترسيم نموده؛ يعني توبه و پشيماني، در مقابلش باز است و مي تواند با توبه و اظهار پشيماني به درگاه خداوند، زندگي آسوده و پاكيزه اي را شروع كند. و تنها در اين صورت است كه انسان از شر شيطان و سلطه و قدرت نفرت انگيزش نجات مي يابد.


مقاومت شيطان
خداوند در قرآن تنها يكبار از نفس اماره و لوامه نام مي برد. در حالي كه بارها و بارها به ذكر نام شيطان پرداخته و شيوه هاي متعدد، گوشزد فرموده تا از او دوري كنند؛ مبادا تحت تأثير وسوسه هاي او بيچاره و گمراه شوند چون فعاليت شيطان در نفس انسان، شبيه به فعاليت ميكروبها در بدن مي باشد. ميكروبها هميشه منتظر ضعيف شدن مقاومت بدن هستند تا يكباره از فرصت استفاده كرده و بر جسم او يورش برند و او را با بيماري و مرگ موجه سازند و جسم هم چاره اي جز مصونيت در مقابل اين ميكروبها را ندارد و بايد با داروها و واكسنهاي مختلف از رشد و فعاليت آنها جلو گيري كند.
همينطور هم شيطان مترصد فرصت است تا از بيماري و ضعف نفس انسان، استفاده برده، نا گهان بر او هجوم آورده و فاسدش گرداند، و هيچ راه چاره اي وجود ندارد؛ جز اينكه نفس از بيماريهايي كه موجب نفوذ شيطان و وسوسه هايش مي گردد، خود را پاكسازي كند.


آن دسته از بيماريهاي نفساني كه زمينه ورود وسوسه هاي شيطان را فراهم مي كند و واجب است كه انسان وجود خود را از آن ضعف ها و كاستي ها پاك گرداند تا شيطان ر او دسترسي پيدا نكند، به طور مختصر عبارتند از: ضعف، سستي، نا اميدي، ناسپاسي، خود پسندي، نمك نشناسي، شادي متكبرانه، فخر فروشي، ستم، تجاوز، سركشي، كفران نعمت، ناشكري، شتاب ورزي، كودني، بي پروايي، بي هدفي، خسيسي، بخيلي، حسد، كينه توزي، جدل، رياكاري، شك، تردي، جهل، غفلت، لجوجي، كينه توزي در دشمني، غرور، ادعاي دروغين، حريصي، بي تابي، متمردي، عناد، طغيان، تجاوز به حقوق ديگران، مالدوستي و عشق دنيا و ماديات.


اينها همه از بيماريهاي نفس انسانند و شيطان از اين راهها اعمال نفوذ كرده و زندگي اش را در معرض نابودي قرار مي دهد و هيچ راه علاج و چاره اي براي جلو گيري از وسوسه انگيزي و اغوا گري اش وجود ندارد، جز اينكه انسان بامجاهده و مبارزه با نفس، خود را تزكيه و از دست تمامي اين بيماريها خلاصي نمايد و صحت و سلامت نفس را به دست آورد و به نفسي خير و نيكخواه و مطمئن تبديل گردد.
در چنين حالتي است كه ذكر و عبادت و پناه بردن به خدا از شر شيطان رانده شده و بيزاري از قدرت و نفوذ او و روي آوردن به درگاه آفريننده ي آسمانها و زمين، موجب تقويت معنويات در انسان مي گردد و او را از جهت روحي و معنوي به سطحي ارتقاء ميدهد كه حتي شيطان از مواجهه و رويارويي با او واهمه دارد.


آن طور كه براي حضرت عمر بن خطاب (رض) تحقق پيدا كرد. بخاري و مسلم از پيامبر خدا (ص) روايت مي كنند

*درنگي در مراقبة اوشو


ملاقات با ناشناخته و رويارويي با هستي محض طي مراقبه البته چيزي است كه در عمل، اشو جايگزين ديگري براي آن قرار مي‌دهد. زيرا از راهي كه او دنبال مي‌كند به آن مراقبة الاهي نمي‌رسد. در روش او مراقبه به مشاهدة همين افكار و اميال محدود شده، به ديدار با هستي و درك كليت وجود نمي‌رسد.
براي رسيدن به هستي محض بايد شعله‌اي آن سويي برافروخت و راه به سوي او را درپيش گرفت.

مراقبة اشو در نيمة راه مانده و به نوعي لذت‌ها را ضرب در دو مي‌كند.
به اين شكل كه اگر مراقبه را با عشق بياميزي آنگاه هم لذت عادي عشق ورزي و ارضا شخصي را مي‌بري و هم به صورت يك ناظر خارجي شاهد اين اميال، افكار و رفتارهاي لذت بخش بوده‌اي كه اين به نوبة خود لذت و كاميابي و شادي مضاعفي را به دنبال دارد.

گذشته از اين وقتي كه در نقش عامل لذتت پايان مي‌يابد، در قالب ناظر مي‌تواني شادي و لذت را تداوم ببخشي و از اندوه از دست دادن و پايان يافتن خوشي رها شوي، زيرا خودِآگاهت در آن كار نبود، بلكه خود بازي گر مشغول بود و تو اكنون چيزي را از دست نداده‌اي.
به همين جهت مي‌گويد: "دربارة اميال و خواهش‌ها هوشيار باش. وارستگي پديدار مي‌گردد. اين وارستگي چيزي نيست كه براي پديدار شدنش بكوشي، به طور طبيعي به دنبال آگاهي از وابستگي مي‌آيد. "
بنابراين لازم نيست كه اعمال خود را تغيير دهي و يا اميال خود را مهار كني همة خواسته‌هايت را آزادانه كامياب ساز و تنها نظاره‌گر باش. "عشقت را در مراقبه ات و مراقبه ات را در عشقت جاري ساز. اين همان چيزي است كه من تعليم مي دهم. اين همان چيزي است كه زندگي پويا مي خوانمش و زندگي مذهبي، زندگي پوياست. "

در اينجا ديگر سخن از هستي محض نيست، بلكه همين دنيا و لذت و شادكامي آن مهم است. خود حقيقي تو با آن هستي ناشناخته مرتبط نمي‌شود. بلكه مي‌آموزي كه چگونه در اين زندگي پويا، همان جايي كه هستي بماني و نظاره‌گر خود بازي‌گر باشي و به شوخي زندگي بخندي.
زندگي روبه لذت و خوشي و عيش است در اين زندگي پويا انسان به مراقبه و درون كاوي مي‌پردازد براي اينكه به هستة مركزي هستي خود و ژرف‌ترين لايه‌هاي وجود خويش دست‌ يابد.
و اين در حالي است كه "لذت دروني‌ترين هستة توست. "
و صد البته اين لذت و شادماني خالي از رنج و افسردگي نيست "در لحظاتي غرق در شعف و در لحظاتي در افسردگي عميق به سر خواهي برد. " زيرا اين دنيا، جهان تزاحم و محدوديت است. لذت و شادماني آن نيز محدود و آميخته با حزن و رنج است.

اشو مدعي است كه راهي تازه گشوده و به كمك شرق و غرب گمراه آمده است تا زندگي معنوي را با تلفيق عشق و مراقبه تجربه كنند. اما به نظر مي‌رسد كه او دارد راه غرب را ادامه مي‌دهد و به در راستاي تحقق اهداف تمدن غرب روش‌هاي شرقي را با تحريف و تهي كردن از محتواي اصيل خود و پركردن از محتواي مطلوب تمدن غرب باز توليد مي‌كند.

او در حقيقت دارد مي‌گويد اي اهالي تمدن غرب نگران نباشيد، بياييد تا به شما بگويم رنج و افسردگي پس از عشق‌ورزي را به سهولت بپذيريد و به كامجويي‌هاي خود ادامه دهيد.
مبادا در راهي كه پيش گرفته‌ايد شك كنيد، اتفاقاً همين راه، راه خداست. در حالي كه جسم خود را غرق لذت مي‌كنيد روح خود را نيز با نظاره‌ اين لذت بهره‌مند سازيد. بدين سان مراقبة هستي محض و خداي مطلق متعالي جاي خود را به خداي ديگري مي‌دهد "خدا شيء نيست، موضع است. موضع جشن و سرور. "

آميختن عشق و مراقبه باعث رسيدن به وحدت با هستي و هستي بخش نمي‌شود، بلكه تنها لذت و شادكامي را كمي افزايش مي‌دهد و آگاهي و حقيقتي غير از آگاهي به اميال و نظارة احساسات خوشايند و رفتارهاي لذت بخش ندارد. و به اعتقاد اشو خدا را در اين احساسات خوشايند و لذت و شادي خواهي يافت.
به علت همين نگرش است كه در پاسخ به نامة يكي از دوستانش كه اعلام مي‌كند: من از مسائل جنسي گذشته‌ام؛ اشو دوباره او را به سوي اين امور فراخوانده مي‌گويد: "وقتي نيروي جنسي در مسيري متعالي به كار مي‌افتد به براهماچاريا [سلوك رباني] تبديل مي‌شود. خيلي خوب است كه از آن وارسته‌اي، اما اين كافي نيست.

بايد از خلال آن بگذري و تصعيدش كني. " و در جايي تصريح مي‌كند كه "تانترا خداوند را انرژي عشق مي‌داند. " بنابراين با آزاد كردن اين انرژي و در خلال رهايش آن است كه ملاقات با خدا و مراقبة‌ موفق صورت مي‌گيرد.

خدايي كه اشو براي رسيدن به او تعاليم خود را سامان داده، احساس دروني از لذت و خوشي است. كه به صورت عشق متجلي مي شود. و اين خدايي است كه با مراقبه تنها و آرامش محض نمي‌توان به او رسيد.
اين خدايي است كه بودا به تنهايي راهي به سوي او ندارد و بايد دست در دست شخصيت لذت طلب و دنيايي همانند زوربا در اسطوره‌هاي يوناني بگذارد. از اين رو در موارد بسياري از زورباي بودا سخن به ميان مي‌آورد
"بودا يك ابر بشر است كسي در اين باره ترديد ندارد اما او بعد انساني را از دست مي‌دهد. او فوق طبيعي است. او از زيبايي فوق طبيعي بودن برخوردار است، اما زيبايي زُرباي يوناني را فاقد است. زربا بسيار دنيوي است. دلم مي‌خواهد تو هر دوي اينها باشي زربا و بودا.
" چنين شخصيتي مي‌تواند به خدا برسد. زيرا "خدا شخص نيست؛ بلكه اوج احساس سعادت، آرامش و احساس غايي من به اين جهان متعلقم و اين جهان به من تعلق دارد، است... ولي تنها در صورتي ممكن است كه به احساس دروني‌ات اجازه عمل بدهي. "

* مراقبه نيازمند عشق



مراقبه سفري است به اعماق درون براي كشف هستي خود و ديدار با خويشتن حقيقي. مراقبه براي دست يافتن به آگاهي از نوع ديگر است كه فراتر از ذهن و تفكر مفهومي تحقق مي‌يابد.
از اين رو براي سفر به درون بايد از ذهن گذشت. مراقبه در حقيقت فراروي از ذهن، بازايستادن جريان تصورات ذهني و دريافت معرفت و آگاهي بدون صورت است. آگاهي بي‌صورت ارتباط با دنياي ناشناخته درون است كه خدا را مي‌توان آنجا يافت؛ و آرامش و شادماني و لذت را.
براي دست‌يابي به وضعيت مراقبه بايد از هر تلاش فكري رها شد هر تلاشي به برخاستن غبار بيشتر مي‌‌انجامد و اميال و خواسته‌ها و افكار و اهداف و تصوراتي را در ما برمي‌انگيزد.

براي يك مراقبة موفق لازم است كه حتي مراقبه را هم نخواهي. و به همان چيزي كه مي‌خواهي از آن بگريزي تمركز كني يعني ذهن و تصاوير ذهني. در مراقبه شخص گويي خود را غير ذهن مي‌بيند. به صورت شخصي مستقل كه ذهن و تصورات ذهني خويش را به صورت شخص ديگري مشاهده مي‌كند.
براي مراقبه بايد افكار را رها شوند. با نظاره محض آنها به تدريج رنگ باخته، محو مي‌گردند. "با جريان فكرها شناور نباش، فقط نسبت به آنها آگاه باش، بدان كه تو از آنها مجزايي، متمايزي، دوري، فقط ناظر آنها باش... آن گاه، باقي ماجرا خود به خود به وقوع مي‌پيوندد. اين باقي ماجرا را من مراقبه مي‌نامم. "

مراقبه چيزي است كه هيچ چيز نيست به بيان ديگر درك جهان و هستي بدون هيچ شكل و صورت به اين جهت مي‌توان آن را نامشخص و يا ناشناخته ناميد.
ناشناخته اصل پيدايش و آفرينندة جهان شناخته شده است.
كل جهان شناخته شده از كل ناشناخته كه هستي محض است بيرون مي‌آيد. هستي محض ناشناخته است زيرا تصويري در ذهن ما باقي نمي‌گذارد كه در مراقبه‌هاي بعدي بتوانيم او را شناسايي كنيم. هر بار كه با هستي محض مواجه شويم، گويا تازه او را ديده‌ايم و اگر چه در مراقبه‌اي دائم به سر ببريم، همواره ناشناخته خواهد بود.
همواره نو و سرشار از راز و شگفتي.
"فكر چيزي نيست، مگر غباري در چشم كور ذهن، زيرا نمي‌تواني به چيزي فكر كني كه پيشاپيش شناخته نشده باشد ـ‌ و به فكر كردن به چيزي كه پيشاپيش شناخته شده است، نيازي نيست.
مواجهه، همواره با ناشناخته صورت مي‌گيرد. ناشناخته، همه جا حضور دارد، در درون و در بيرون، و تفكر هميشه در درون شناخته‌ها و در پيرامون شناخته‌هاست.
تو نمي‌تواني از خلال شناخته‌ها، با ناشناخته تماس بگيري. پس شناخته‌ها را دور بريز و با ناشناخته تماس بگير. و اين چيزي ست كه من آن را مراقبه مي‌نامم. "

جايگاه حقيقي انسان ميان دنياي شناخته يعني عشق ورزي، زندگي در دنيا و اميال گوناگون به اشياء و تخيلات و صورت‌هاي ذهني و از سوي ديگر مراقبه و ارتباط با هستي مطلق و فراسوي شناخت و صورت‌هاست.
"انسان پلي است بين شناخته و ناشناخته، محدود ماندن در شناخته حماقت است.
و رفتن در جستجوي ناشناخته آغاز خردمندي است. " براي همين بايد از فكر رها شوي و به مراقبه بپردازي و عشق بورزي. مراقبه سفر به فراسوي ذهن است و در عشق ورزي هم لحظة ارگاسم لحظة‌ بي‌ذهني ست.

اميال، افكار را به صحنه مي‌كشند و هم از اين رو با ارضا اميال افكار محو شده بهترين فرصت براي مراقبه پديد مي‌آيد. در اين وضعيت صورت‌ها و تصاوير از ذهن دست برداشته، انسان به تجربة ناشناخته و مشاهدة عريان هستي كل نائل مي‌شود.
يگانگي با آنها را از درون احساس كرده، آگاهي را درمي‌يابد. "خرد و آگاهي به معناي دانش نيست.

خرد به معناي هوشياري است به معناي تفكر، سكوت، دقت و مراقبه است. در چنين حالتي از تأمل و سكوت است كه شفقت و مهر نسبت به موجودات زاده مي‌شود. " در حقيقت مراقبه خود مرتبة بالاي عشق است.

عشق در مرتبة اول جنسي است و به صورت سكس ظاهر مي‌شود مرتبة دوم عشق به همه است. مرتبة سوم دعاست و مرتبة چهارم وحدت باهستي، مراقبه و سكوت
البته اشو توضيح نمي‌دهد كه چه رابطه‌اي ميان اين چهار سطح است. و چگونه سكس به عشق به همه تبديل شده، به دعا و سرانجام به مراقبه مي‌رسد.
تنها رابطة بين اول و چهارم تا حدودي از حرف‌هاي او بدست مي‌آيد.

و آن اينكه ارضاء آزاد اميال سبب مي‌شود كه افكار از سرسختي دست برداشته و ذهن را رها كنند و در اين روند مي‌توانيد نظاره‌گر آنها بوده، به مراقبه برسيد. "سعي كنيد تا خواستن را درك كنيد. سعي كنيد آرزو را بفهميد. سعي كنيد خيالبافي را بشناسيد. آنچه كه لازم است همين هاست.
خيلي ساده، فقط سعي كنيد با عملكرد ذهنتان آشنا شويد. با تماشاي عملكرد آن، ذهن ناپديد مي‌شود. فقط يك نگاه درست به عملكرد دروني ذهن، سبب توقف آن مي‌شود. "

در جريان مراقبه اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه شخص تمام اميال و افكار و اعمالش را به صورت ديگري مشاهده مي‌كند. گويا تماشاچي صحنة تئاتري است كه خودش در آن بازي مي‌كند.
اما خود حقيقي تماشاچي است و خود خيالي بازيگر.
آنگاه اگر پليدترين اعمال هم از او صادر شود به معصوميت او خدشه‌اي وارد نخواهد شد. زيرا اين اعمال شخص ديگري است، كسي كه او كه بازيگر است و خود حقيقي و آگاه از آن وارسته، ناظر و مراقب اوست.
و در اثر مراقبه همواره خود آگاه بوده، از خود بازيگر نيز بيرون آمده، وارسته مي‌شود و گويي در هر لحظه مراقبه تازه متولد مي‌شود. از اين منظر "كل كائنات يك شوخي است.
" صحنة‌ بازي كه همواره جريان دارد و "خداوند هميشه در حال شوخي است. " بنابراين "كسي كه مي تواند بخندد، ‌كسي كه طنزآميزي و تمامي بازي زندگي را مي‌بيند مي‌خندد و در بطن خنده به اشراق خواهد رسيد. "