کافه تلخ

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

سايه شيطاني ابراج البيت بر سر بيت الله الحرام



سايه شيطاني ابراج البيت بر سر بيت الله الحرام


وهابيون سعودي که سال‌ها قبل با تخريب قبور مطهر ائمه بقيع، براي هميشه داغي بي مرهم بر دل شيعيان گذاشتند و اگر از خشم مقدس امت محمد (ص) نمي ترسيدند، مسجدالنبي را نيز به خاك تبديل مي كردند، اكنون در سوداي وارد آوردن ضربه نهايي به قبله ابدي مسلمانان جهان، كعبه هستند.

به گزارش"خدمت"؛ بزرگترين مأموريّت وهّابيون تا سال 2012 م. به اجرا در خواهد آمد، تا اين سال، همه نشانه‌ها، نمادها و سوابق مسلمانان سلف و اهل بيت(ع) در امّ القراي اسلامي نابود خواهد شد و در غيبت همة سنّت‌هاي اسلامي که در اثر بدعت‌هاي سلفي و شرک‌آلود خواندن آن سنّت‌ها از ميان مسلمانان رخ بربسته، در بناي اصلي «مسجدالحرام و مسجد النّبي» نيز در تيررس تيرهاي زهرآلود ماسوني و شيطاني از جمله ابراج البيت، کارکردهاي خود را از دست خواهد داد تا فراماسونري جهاني يا همان دجّال آخرالزّمان به راحتي بتواند حکومت جهاني شيطان را مستقر نمايد.



تا چند سال پيش، بلندترين بناي مُشرف به صحن مسجدالحرام، قصر ملک فهد، سلطان پيشين مملکت عربي سعودي يا همان خادم الحرميني بود که بر بلنداي ابوقُبيس، صدها متر فراتر از مخدوم خود نشسته بود. مهمانان خاصّ پادشاهي سعودي در ايّام حج در اين قصر ضيافت اتراق مي‌کردند تا ضمن انجام اعمال، از آن بلندا ناظر صحن مسجد و طواف حاجيان باشند. امّا امروزه ديگر، اين بنا در برابر برج در دست ساخت «ابراج البيت» کوچک مي‌نمايد. درست مقابل رکن يماني. اين بنا که معرّفي‌اش خواهم کرد، قرار است در سال 2012 م. افتتاح شود. بر اين مُژده گر سر فشانم رواست. در تمام نقاط جهان و ميان همة اماکن مقدّس مذهبي، هيچ بنايي تاکنون مجال و جرئت قد برافراشتن به اين قدّ و قواره را نداشته است.


برج‌هاي تجاري مکه (ابراج البيت)، که در واقع بايد «شا‌خ‌هاي شيطان» خوانده شود، سرشار از نمادهاي ماسوني، بناي کعبه را به محاصره گرفته، کار لرد فاستر، معمار و ماسون نامدار، و «مجتمع بن لادن» [1] [2] [3]






در سال 2012، که از ديدگاه فرقه‌هاي شيطاني شروع «نظم نوين دنيوي» است ساختمان "ابراج البيت" به پايان مي‌رسد و کعبه چنين در سايه نمادهاي شيطاني قرار خواهد گرفت.




برج رفيعي که در ميان دو بال قرار گرفته، در نوع خود بزرگترين ستون اوبليکس جهان است که از عهد مصر باستان تاکنون ساخته شده است.



همه کساني که تا يکي دو سال پيش در ايّام برگزاري حجّ تمتّع در رمي جمرات، ستون شيطان را سنگباران کرده‌اند، شکل ستون مياني خانة شيطان را به ياد دارند. ستوني چهارگوش که در انتها، نوک هرمي مشکلش خود را مي‌نماياند. اين ستون همان ابليسک است که امروزه به عنوان يکي از معروف‌ترين نماد فراماسونرهاي جهان قابل شناسايي است.


جنگ جهانی سوم ؛ و ائتلاف صليب و صهيون و وهابيت


آخرالزمان، جنگ جهانی سوم ؛ و ائتلاف صليب و صهيون و وهابيت

خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات سبز:
«آقای اسماعيل شفعي سروستاني» مهدویت‏پژوه کشور، در گفتگو با برنامه‏ی "تا جمعه‏ی ظهور" در راديو معارف گفت: حضور هم زمان سه جريان ائتلاف صليب، صهيون و مفتي‏هاي وهابي در عراق و افغانستان و هم نوايي آنان در جنگ سياسي و فرهنگي عليه ايران اسلامي نشانگر اشتراك آنان در هدايت فتنه‏ها و آشوب‏هاي داخلي ايران و جهان اسلام است.
آنچه در پی می‏آید چکیده‏ای از سخنان ایشان است:

آخر الزمان و اکوپلتیک

پرده برداري از بسياري از ابهامات در عرصه سياسي تصميم سازي هاي سران ائتلاف صليب و صهيون در ايران و حتي فعاليتهاي هسته اي توليد مسلسل صدها فيلم سينمايي و مستند با موضوع آخرالزمان و پايان دنيا و حتي پا فشاري براي ماندن در منطقه مهمي همچون عراق و بحران سازي در شرق اسلامي بدون اين رويكرد ممكن نيست.

بدون لحاظ كردن اخبار آخر الزمان و اکوپلتیک ارائه هرگونه تحليل سياسي اجتماعي و حتي آثار فرهنگي- هنري ناقص و قابل نقد است. از همين طريق است كه جايگاه مباحث مهدوي و فرهنگ انتظار شناخته مي شود و قدرش مشخص مي شود و چنانكه از همين مجرا تكليف فردي و اجتماعي منتظران معلوم مي‏شود.

فراماسونری جهانی

پوشيده نيست كه فراماسون جهاني سكان هدايت سياست ، اقتصاد و فرهنگ جهان را در اختيار خود دارد و آماده مي شود طي حادثه بزرگي دست ساز حكومت جهاني خود را اعلام كند البته براي آن شتاب وعجله زايد الوصفي دارد

سير تدريجي لیبرالیزه و سکولاریزه كردن فرهنگ وتمدن جهان كه (در واقع ترجمه آن لامذهبي و لاابالي گري است ) با توسعه تدريجي آن قواي باقي مانده فرهنگي وتمدن اقوام را چنان به مضمحل و در فرهنگ غرب مستحيل كرده است كه بدون هيچ مزاحمت و مقاومت جهان در يك نقطه عطف به تأسيس حكومت جهاني اشرار يهود مي رسيم.

حكومت جهاني اشرار يهود مسيحيت غرب را تباه كرد و از طريق الگو قراردادن جهان غرب به جان شرق افتاد تا جاي كه امروز شرق و غربي وجود ندارد .جهان يكپارچه و فرهنگ واحد است ؛ «مارشال مك لوهان» جهان را به دهكده اي تشبيه كرد كه در اين دهكده جهاني يك كدخدا بيشتر نمي خواهد.

ابتدا فراماسون جهاني مسيحيت را سكولاريزه كرد آموزه هاي آن را زميني و پس از طي فرآيندي مسيحيان را فاسد كرد. از اين راه به جان تمام فرهنگ ها و تمدنهاي افتاد آنان را مستعمره خود كرد و با سم مهلك فرهنگي از درون تمدنها غرب وشرق را پوسانده اند كه مستعد فرهنگ جهاني شده اند به عبارتي الان اين فرهنگ، فرهنگ جهاني شده است.

در طي دو جنگ اول ودوم پايه هاي حكومت جهاني برقرار شد به اين روش كه پس از جنگ جهاني اول جامعه ملل را با پيشنهاد «ويلسون» فراماسيون آمريكايي بنا شد و به بهانه حفاظت از صلح بخشي از اختيارات حكومتهاي ملي و منطقه اي را گرفت بعد از جنگ دوم جهاني نيز سازمان ملل متحد ، انقلاب سوسياليستي چين و كانون ملي يهوديان را در فلسطين تاسيس كردند از اينجا بخش بزرگتري از اختيارات جهان را اخذ كردند و منشور اين سازمان را در 1945 به امضا رساندند. طي قرن بيستم از طريق سازمان ملل متحد و اقمارش ، نه تنها سياست خودشان را بر جهان تحميل كردند كه باقي مانده فرهنگي‏ها و تمام صورت‏هاي تمدني غير غربي را بر انداختند .

فرهنگ و تمدن نمادین

قرن بيستم قرن توسعه خط توليد فرهنگ و نماد فرهنگي و تمدني است يعني قرن همسان سازي است .ساكنان جهان در تمام مناسبات فردي و اجتماعي خود يكسان شدند همه انسانها به مدد وسايل مدرن و رسانه ها به اندازه هم از اخبار جهان مطلع مي شوند به اندازه هم حساسيت نشان مي دهند، غمگين مي شوند و در يك سير تدريجي جهاني سازي اقتصاد فرهنگ و سياست جهان را در سكوت و مردم جهان را در غفلت فرو برد است و وضعي ايجاد كرده است كه گويي آنان به فردوس يا بهشت مطلوب خودشان مي رساند

در شرايطي كه بر سر قبر فرهنگ ها و تمدنها شرقي شمع روشن مي‏كنند در موزه‏ها و كلاس‏هاي درس تاريخ از تمدن و فرهنگ شرقي ياد مي كنند. شرقي ها با موزه هايشان پز مي دهند و از فرهنگشان حرف مي زنند و آنان باقي مانده هاي فرهنگ وتمدن خودشان را تبديل به ابزاري براي جلب توريسم كردند و كسب دلار كردند.

نبايد فراموش كرد طي 400 سال كه از همه احكام آسماني روي برگرداندن و سلطه جويي كردند جهان مستعد بحرانهاي بسيار بزرگ در همه حيطه ها شد . درست در همين اثنا كه گمان مي شد كه همه چيز بر وفق مراد آنان براي ايجاد حكومت جهاني است يك اتفاق كه مانند فنر آنان را از جا بلند كرد پرقدرت و بسيار جدي در مقابل آن ايستاد جريان ماسوني فهميد ديگر با سلاح ضديت با مذهب جلوي اين سونامي بزرگ را نمي تواند بگيرد اين جريان جهان را بسوي مذهب فرا مي‏خواند.

فراماسونری جهانی ؛ نیاز به بحران و جنگ جهانی سوم

فراماسون جهاني گمان كردند كه الان است كه دودمانشان بر باد رود بر بال مذهب و موضوع آخرالزمان گرايي سوار شدند و شروع كردند به اعلام اين مطلب كه جنگ سوم جهاني نزديك است و اين كه آخرالزمان فرارسيده و جهان در حال نابودي است مخصوصا سينما نقش عمده اي در ايجاد اين جريان داشته و دارد حتي در كشور خودمان مردم از اين مطلب صحبت مي‏كنند. اين جماعت در حال حاضر نيازمند بحران سازي بزرگي هستند يعني چيزي در حد جنگ جهاني سوم و دنبال بهانه براي ايجاد آن هستند.

جنگ جهاني سوم بخش سوم همان سناريوي است كه در جنگ جهاني اول و دوم اينها شروع كرده بودند و طي يك فرايندي و در اوج يك بحران فراگير در حالي كه مردم در ميانه بحران مايوس هستند ناجي و منجي مورد نظر خودشان را به ميدان بياورند و با نفي همه قدرت‏ها و حكومت‏هاي ملي و منطقه‏اي حكومت فراماسوني جهان را كه حكومت اشرار يهود است بر كل جهان تحميل كنند.

اين آخرين برگ بازي ابليس براي اغوا جوامع بشري است كه شايد مطلع باشيد كه اساسا اينها شيطان‏پرست هستند و خداي كه حتي اسمش را (GOD ) خطاب مي كنند منظور آنان در واقع چيزي جز شيطان نيست توسل تمسك به شيطان و عمل از طريق سحر و جادو نيست.

فرامسونری جهاني خودش را براي سال 2007 آماده كرده بود و حتي «آقاي جرج دبليو بوش» براي واقعه آرماگدون، آخرالزمان 2007 آماده كرده بود و بودجه 700 ميليارد دلاري را براي اين موضوع اختصاص داده بود. حتي اشغال عراق و حضور در عراق به همين منظور اتفاق افتاد و آن را مقدمه براي واقعه آرماگدون مي دانستند چند سالي است كه از طريق رسانه هاي پرقدرت سينما ، ماهواره ، اينترنت دارند اعلام مي كنند آخرالزمان در سال 2012 صورت خواهد گرفت و در حال حاضر در تدارك اين ماجرجويي هستند كه شاسي اين جريان را در واقع فشار دهند. «رونالد ريگان» كه رييس جمهور اسبق آمريكا مي‏گفت: من آرزو مي‏كنم اولين كسي باشم كه شاسي جنگ آرماگدوني را فشار مي‏دهم!

مشروعیت‏بخشی به حکومت جهانی ماسونی

سه جريان به ظاهر مذهبي سعي در مشروعيت بخشيدن به اين تشكيل حكومت جهاني دارند:

1. مبلغان اوانجليسي كه فرمان اشغال عراق را صادر كردند و در حال تحريك آمريكا براي ورود به جنگ با ايران اسلامي هستند به بهانه زمينه‏سازي جنگ آرماگدون و نزول اجلال حضرت عيسي (ع) !

2. خاخام‏هاي صهيونيست كه با مشروعيت بخشيدن به اشغال و توسل به آيات تحريف شده تورات فرمان كشتار مسلمانان را صادر مي كنند و اين جريان توسعه طلب را مشروعيت مي‏دهند.

3. مفتي‏هاي وهابي؛ که عامل دست فراماسون جهاني براي هم‏سويي و همراهي با غرب است . به همين خاطر اينان بر طبل كشتار شيعيان مي‏كوبند.

اين سه جريان تبليغي ـ مذهبي پشت سر ماجراي آخرالزماني ائتلاف صليب وصهيون است. حضور هم‏زمان اين سه جريان و عواملشان در عراق و افغانستان هم نوايي آنان در جنگ سياسي وفرهنگي عليه ايران اسلامي اشتراك آنان در هدايت مشکلات و آشوب‏هاي داخلي ايران و جهان اسلام را نمي‏توان دست كم گرفت و بالاخره حمايت اين سه جريان از رسانه ها و رسانه‏سازاني كه امروزه بازار را از آثار خودشان انباشته‏اند.



داستان جانسوز سیاوش

نویسنده : حامد منوچهری کوشا


به نظر من داستان جانسوز سیاوش، شاهکار داستان‌های شاهنامه است. شاهنامه‌ای که نام پر ارج فردوسی، شاعر چیره دست رمانتیسم ایران را با افتخار و مباهات تا جهان هست تکرار می‌کند که «نمیرم ازین پس که من زنده‌ام»

آشکار است که جاندارترین قسمت شاهنامه، جنگ ایران و توران است. شکی نیست که خونین‌ترین و خوفناک‌ترین این جنگ‌ها، همان‌ها بودند که برای انتقام خون سیاوش اتفاق افتادند.

فردوسی عاشق رزم و بزم، شیفته‌ی قد و بازو و شاعر عزم و هنر است. این شاعر که در هر جا نیرو و زیبایی را توأم می‌دید، نیرومندترین و زیباترین آفریده‌اش رستم است. این پهلوان سیستانی که زاده‌ی الهام فردوسی است، چه کارهای خارق العاده که نمی‌کند و چه معجزاتی که از او به میان نمی‌آید!!… رستم پهلوان اما بزرگ‌ترین اعجاز خود را در میدان جنگ برای انتقام خون «سیاوش» نشان داد.



خلاصه‌ی احوال سیاوش

۱٫چگونگی زایش سیاوش

۲٫ تربیت و اندیشه‌ی سیاوش

۳٫ سیاوش در توران: خواب افراسیاب و پذیرایی از سیاوش

۴٫ شهر «سیاوش گرد»

۵٫ شور بختی سیاوش: حیله‌ی گرسیوز، قتل سیاوش، سخن پایانی سیاوش.

در میان مردم چنین مشهور است که:

سیاوش پسر کیکاوس پادشاه کیانیان بیزار از عشق نامادری‌اش سودابه و بی‌وفایی پدرش کیکاوس به توران گریخت. او از طرف افراسیاب پادشاه توران به گرمی پذیرفته شد. با فرنگیس دختر خاقان ازدواج کرد. سرانجام به خشم افراسیاب دچار گشته و کشته شد. ایران و توران بر سر این خون ناروا در هم آویختند و قرن‌ها خون ریزی شد.

اما با جستجوی رموز اسطوره شناسی در داستان اندوه بار «ایلیاد» ایرانی، بر خوانندگان آشکار می‌شود که: سیاوش علاوه بر یک حقیقت تاریخی، یک رمز تاریخی آغشته به شعر است. این یک نماد است.

اسطوره شناسی اوضاع دوران پیش از تاریخ را به صورتی آمیخته به تخیل بیان می‌کند. داستان‌هایی این چنین، سالنامه‌ی دیرینی هستند از آن چه که «زمان‌های پیش از تاریخ» نامیده می‌شود.

اساطیر و افسانه‌ها از دیرباز با یکدیگر رابطه داشته و درهم آمیخته‌اند. این مورد حتی در باره‌ی ایران و توران که قرن‌ها در نبرد بودند، صدق می‌کند. این اساطیر آمیخته در قهرمانان شبیه و یا مشترک، نمود پیدا می‌کند مانند مشابهتی که در کلمات باتور (ترکی)، باگاتور (روسی)، و بهادر (فارسی) وجود دارد.

با استفاده از داستان سیاوش روشن می‌شود که هم باتور و هم بهادر یک قهمران مشترک میان ایران و توران هستند. آری هم چنان که مشهور است سیاوش به راستی یک ایرانی از نژاد خالص ایرانی نیست. فردوسی چگونگی زاده شدن او را چنین بیان می‌کند:

دو سردار از بهادران ایران، توس و گیو برای شکار به نزدیک مرزهای توران رفته بودند. در میانه‌ی شکار وجنگل ، به دختری گریزپا برخوردند. زیبایی دختر چون تیر بر دل هر دو پهلوان نشست. آن‌ها در حال شکار، هدف مژگان خدنگ این پری جنگل قرار گرفتند. پهلوانان سالخورده و سپیدموی مانند «کودکان گردو یافته» بر سر این پری بگومگو کردند. یکی گفت من او را نخست دیده‌ام. دیگری گفت من او را گرفته‌ام. هیچ کدام پس نمی‌رفت. سرانجام آن آفت جان را که دو دوست را دشمن یک دیگر کرده بود، نزد کیکاوس بردند. سرگذشت خود بیان کردند. او نیز مانند آن مرد گردو شکن، کشمکش را به نفع خود پایان داد.

به گفته‌ی فردوسی این دختر فسونگر، بلای جان پهلوانان، اصالتاً تورانی و از نسل گرسیوز برادر افراسیاب بود. بدین سان یک زیباروی تورانی از سلاله‌ی افراسیاب با شهریار ایران درآمیخت و در نتیجه:

جدا شد از او کودکی چون پری به چهره بسان بت آذری

به این «بت آذری» نام سیاوش دادند.

پرورش سیاوش را به رستم پهلوان واگذاردند. رستم او را هم چون خود دلاوری بار آورد. او جنگاوری آشنا به رزم و پهلوانی ماهر در بکارگیری اسلحه شد. با این حال او بیش‌تر از جنگ به صلح علاقه داشت.

فردوسی زیبایی را از نیرو جدا نمی‌کند. زیبایی سیاوش هوش از سر زنان می‌ربود. روحش نیز مانند جسمش زیبا بود. او پاکدامنی آسمانی بود.

با این ویژگی‌های مردانه اما او در محیطی نامردانه به دشواری‌ها و ماجراهای مهلک برخورد کرد. نخستین ماجرا با نامادری‌اش سودابه بود. سودابه زنی بود با زیبایی مشهور، حریص و یگانه. او به سیاوش جوان نرد عشق باخت در حالی که او پسر خوانده‌اش بود. چون پاسخ رد شنید، گزارش به کیکاوس برد. با روی خراشیده به حضور رسید و گفت : پسرت سر و صورتم خراشید و خواست بر من دست یازد. این گفت و بهتانی زد. سیاوش از سر راستی سرگذشت را گفت. پادشاه در میان پسر و زنش مانده بود. به پیشنهاد مؤبدان، دستور داد تا هردو برای شناختن گناه کار از آتش بگذرند. سیاوش از آتش گذشت و در امان شد.

ماجرای دوم از نظر نتیجه مهمتر بود. خاقان توران قسمتی مهمی از ایران زمین را تصاحب کرد. کیکاوس غریو جنگ سر داد. پسرش سیاوش را فرمانده‌ی سپاهیان کرد. رستم نیز با سیاوش جنگ را به خوبی پیش برد. تورانیان از ایران زمین بیرون شدند. اکنون جنگ از دفاع به حمله عوض شد. سپاه ایران می‌باید که وارد خاک توران شود. در این میان فرستادگان افراسیاب رسیدند. افراسیاب درخواست سازش داشت. سیاوش پذیرفت. برای پایان دادن به جنگ، خبر به پدر رساند. کیکاوس از پیشنهاد سیاوش برآشفت. او را از فرماندهی بر کنار کرد. دیگری را جانشین کرد و فرمان به ادامه‌ی جنگ داد. سیاوش پیشنهاد صلح را از فرمان پدر بهتر دید. از ایران بیرون شد و با سوارانی چند به توران پناه برد.

سیاوش با این کار در پی آن بود که فرصتی برای رسیدن به هدف بزرگش بیابد. هدف این بود نگذارد خونی که آمیخته از دو کشور در وجودش بود، بیهوده بر زمین ریزد. از این رو بایسته بود که ایران و توران سازش کنند. چون پیشنهادش را نپذیرفتند، او از پدر کناره گرفته و برای پیگیری پیشنهادش به افراسیاب پناهنده شد. سیاوش که به توران گذشت، در نامه‌ای به پدر هدفش را چنین بیان می‌کند:

«من به این جوانی خرد خود را پاس داشتم. خود بر نفسم چیره شدم. حرم شهریار نخستین اندوه را بر من آورد. ناچار به گذشتن از آتش وادار شدم. از این حال نیز رسته و به جنگ پرداختم. پیروز شدم. سرانجام سازش کردم. سازشی که دو جهان از آن شاد شوند. اما قلب شاه به سنگ مبدل شد.»

نیــــامد ز مــن هیــچ کــاری پسند

گشــــادن همـــان و همان نیز بنـــد

چو چشمش ز دیدار من گشت سیر

بر سیــــر گشتــــه نباشــــم دلیــــر

افراسیاب به خواب سیاوش را دیده بود. خواب سنجان به او گفته بودند که اگر با این جوان ستیز کند یا او به دستش جان دهد، تاج و تختش پایمال می‌شود، توران ویرانه می‌گردد و خون جهان را فرامی‌گیرد. از این رو افراسیاب می‌خواست دل سیاوش را با خود همراه سازد. سیاوش نیز افراسیاب را دوست می‌داشت. می‌خواست با توران رشته‌ها ببندد تا به هدفش برسد. از این رو به پیشنهاد پدرانه سردار پیران با فرنگیس دختر افراسیاب ازدواج کرد.

افراسیاب یکی از زیباترین بخش‌های توران را برای آسایش و زندگی دامادش برگزید. سیاوش در آن جا بنایی مناسب با روحیه‌ی صلح طلبش آفرید. این بنا شاهکار جامعی از زیبایی‌های دو جهان بود. شاهنامه این بنا را که «سیاوش گرد» نام داشت، چنین توصیف می‌کند:

نه گرماش گرم و نه سرماش سرد

همــــه جای شادی و آرام خورد

نه بینی در آن شهـــر بیمــار کس

یکی بوستان از بهشت است و بس

همــه آب‌ها روشن و خوش گوار

همیشه بر و بــوم او چـــون بهـــار

سردار پیران که برای گردآوری باج از دنیا به دستور افراسیاب بیرون آمده بود، بازگشته و میان گزارشات خود از «سیاوش گرد» گفت:

سیــاوش یکی جایگه ساخت نغز

پسنــدیده‌ی مـــردم پــــاک مغز

یکـــی شهر دیــدم که اندر زمین

نه بیند چنان کس به توران زمین

روز نیمی از شبانه روز است و نیمی دیگر شب. نیمی از ماه تاریک است و نیمی روشن. نیمی از سال سرد است و نیمی گرم. جهان از آغاز آفرینش صحنه‌ی نبرد دو نقطه‌ی رودررو، دو نیروی دشمن بوده است. گذشته بشر معمولاً سرگذشت این دو و ماجرای نبردشان است.

هم چنان که در هر چیز طبیعت، دو گانگی هست، گذران زمان نیز از آن در امان نیست. این دو گانگی به ویژه در دین زیبای ایرانی (زرتشتی) آشکار است: در برابر هر هرمزد یک اهریمن است. اینان همواره در ستیزند. برتری گاه از آن این است و گاه آن. تا جهان هست ستیز خواهد بود.

فلسفه تاریخی فردوسی از سر تا پا بیان این دو گانگی میان هرمزد و اهریمن است. پندی که او در دهان رستم پهلوان نهاده است،

چنیـــن است رســـم ســـرای درشــت

گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

در هر صفحه‌ی شاهنامه، در هر زمانی که سر پر سودای پهلوانی از عرش بلند به فرش پست می‌رسد، تکرار می‌شود. وقتی می‌گوید «چنین است» سرنوشت حتمی دوران و آسمان را رقم می‌خورد.

این فلسفه تنها در ماجرای رستم و «دیو سپید» شاهنامه نیست بلکه در مفیتسوفل و فائوست از آثار گوته شاعر نامی آلمان دیده می‌شود.

سیاوش سرشار از اندیشه‌های مهرآمیز، بسان فائوست فرشته‌ای است که می‌خواهد جهان را بهشتی کند اما در برابر، گرسیوز در نقش مفیستوفل با نیات شیطانی‌اش ایستاده است. او رهبری یک «شاهزاده‌ی ایرانی مهاجر» را بر سرداران توران برنمی‌تابد. از سیاوش به افراسیاب بد می‌گوید:

فـــرستاده آمـــد ز کاوس شاه

نهانی به نزدیک او چنــــد گاه

ز روم و ز چین نیزش آمد پیام

همــی یاد کاوس گیرد به جام

تبهکار ترسوست. اگر این واژگونه بخوانی، ترسو تبهکار است. این کار از ترس گرامیداشت افراسیاب بر سیاوش بود. ضرب المثل «حادثه از آن ترسوست» مشهور می‌باشد. گرسیوز مانند یاغو از قهرمانان شکسپیر به وسوسه کردن افراسیاب که طبیعتی چون اوتللو داشت، پرداخت. گرسیوز توانست با این سخن چینی‌ها افراسیاب را از راه به در کند. حال آن که پیش‌تر افراسیاب از سردار پیران نزدیک‌ترین و معتبرترین سردارش شنیده بود که:

بدین زیب و آیین که داماد تست

به خوبــی به کـــام دل شاد تست

و چقدر افراسیاب از این گفته شادمان و آسوده بود.

توطئه‌ی دستمال یاغو را می‌دانید. افراسیاب و سیاوش نیز قربانی این نیرنگ گرسیوز نابکار شدند. افراسیاب به ناگاه لشکر کشید. سپاه برآراست و «سیاوش گرد» را به تندی در میان گرفت. سیاوش و یارانش در میان سپاهیان گرفتار محاصره شدند. سیاوش خود سرنوشت و سرانجامش را پیش بینی کرده بود که:

چــــو خرم شود جای آراسته

پدید آید از هر سویی خواسته

نباید مـــرا شاد بـــودن بســی

نشنیـــد برین کاخ دیگر کسی

با چنین حسی چون شنید که افراسیاب سپاه آراسته و آماده نبرد است، تصمیم به فرار گرفت اما نگریخت. همه‌ی راه‌ها را بسته یافت در چنین حالی خود را به تقدیر سپرد. یاران وفادارش خواستند تا ایستادگی کنند، اما

چگفت آن خردمند با رأی و هوش

کـــه با اختـــر بد بمردی مــکوش

سیاوش با افراسیاب رو به رو آمد و گفت:

چرا جنگجـــو آمـــدی با سپاه

چرا کشت خواهی مرا بی گناه

خواست افراسیاب را از آرام نماید اما گرسیوز نابکار فرصت نداد و شیطان صفتانه سیاوش را خطاب کرد وگفت:

گـــر ایدر چنین بی‌گناه آمدی

چـــرا با زره نزد شـــــاه آمدی

پذیره شدن زین نشان راه نیست

کمـــان و زه هدیه‌ی شاه نیست

دیگر همه چیز به پایان بود. قلب افراسیاب از مهر خالی شده و نیرنگ گرسیوز خردش را گوشه نشین کرده بود. او گفته مؤبدان را فراموش کرد:

اگـــر با سیاوش کند شــاه جنگ

چو دیبه شود روی گیتی به رنگ



وگـر او شود کشته بر دست شاه

به توران نماند سر و تخت و گاه

سرازیــــر آشوب گـــردد زمین

ز بهــــر سیاوش بجنــگ و بکین

خشم چشمان افراسیاب را بسته بود. به جلاد دستور داد سر هم چون «بت آذری» سیاوش را از تن جدا کنند. در این لحظه‌ی ترسناک، فرنگیس دختر افراسیاب آمد. دلسوخته حکایت از بی‌گناهی سیاوش کرد. از پدر خواهش نمود. خواست تا سیاوش بخشیده گردد. اما با این خواهش‌ها او کاری از پیش نبرد. کم مانده بود که خود نیز کشته شود. تنها با خواهش برخی ندیمگان مجازات مرگ او به زندان تغییر یافت.

کار جلاد را سرداری به نام کرو انجام می‌داد. این شخص در یک همآوردی، از سیاوش شکست خورده بود. اکنون خواستار بود که در این فرصت گرانبها سیاوش را بکشد. چون خنجر انتقام کرو با کینه‌ای تلخ، بر گردن بی‌گناه سیاوش رفت، آن ستمدیده بزرگ صلح ایران و توران در پایان گفت:

از ایران و توران برآیـد خروش
جهانی ز خون من آید به جوش


شرح حال پولس

شرح حال پولس
((پولس )) يكى از يهوديان بود به نام ((شالول )) و از دسته ((فريسيان )) بود كه از مخالفين سر سخت مسيحيان آن عصر بود و در شكنجه و قتل آنان از هيچ عملى فروگزار نمى كرد. در آن زمان او به دين عيسى گرويد. نام او به پولس تغيير يافت . پولس از مروجان پرقدرت و زبردست مسيحيت است . او در پيام خود حقانيت آئين عيسى را طورى بيان مى كرد كه مورد قبول عامه بود. او با ذكر شواهدى از تورات ، علت انصراف خود از دين يهود را براى مردم توضيح داد. پولس 20 سال تبليغ كرد. او چند سال مشغول تدوين احاديث و روايات دين عيسى بود. او مسافرتهائى به آسياى صغير، يونان ، فلسطين و... كرد. يك بار در شهر بيت المقدس دستگير و به جرم اشاعه عقايد گمراه كننده و ضاله زندانى و به روم اعزام شد. در آنجا قيصر از گناهش گذشت .
سفرى به اسپانيا، مقدونيه و جزيره كرت داشت . در آنجا براى بار دوم دستگير و زندانى و به روم فرستاده شد. در زمان حكومت نرون در سالت 67 ميلادى كشته شد. در اين هنگام هنوز كليساى نو بنياد مسيحى داراى داراى وحدت كامل نبود. پيروان عيسى را گروهى از يهوديان و معدودى از مردم آفريقا، اروپا، آزادگان ، بردگان ، توانگران ، فقيران ، دانشمندان و عوام الناس تشكيل مى دادند. به عللى كه معلوم نيست ، پولس مدتى از سرپرستى كليسا كناره گيرى كرد و رياست كليسا به يعقوب برادر عيسى واگذار شد.
يعقوب آداب و احكام توارت را محترم مى شمرد.
او به آداب ختنه و تطهير و... باور داشت و مى خواست كه كليه مسيحيان اين آداب را قبول كرده و انجام دهند.
بين يعقوب و پولس بر سر اين احكام اختلاف افتاد. حواريون براى رفع اختلاف بين يعقوب و پولس در سال 49 ميلادى جلسه اى تشكيل دادند. روح القدس در آن شورا حضور يافت و نظر پولس را تاءييد كرد(!!).
در اين ايام بود كه احكام ختان و طهارت از دين عيسى حذف گرديد. هر چند برخى اناجيل ، رفع ختان را به زمان عيسى نسبت مى دهند.
پولس اگر چه عيسى را نديد، اما بعد از قيامش ، روح وى را دريافت و از حواريون هم تنها پطرس و يعقوب را ديد. پولس در تشريع آئين عيسى بزرگترين نقش را دارد. او دومين مؤ سس مسيحيت بشمار مى رود. همو بود كه كليه اصول و عقايد كلامى و فقهى مسيحيت را تدوين كرد.
پولس در سال دهم ميلادى از پدرى فريسى بدنيا آمد. چون به شكنجه و آزار مسيحيان مى پرداخت ، از آسمان ندا شنيد كه : چرا بر من جفا مى كنى ؟ پس از اين مكاشفه بود كه به آئين عيسى گرويد. او مدعى بود كه تعاليم عيسى را از شخص عيسى آموخته است .
پولس در راه آئين عيسى رنجهاى بسيار ديد.
او خود به شرح اين رنجها پرداخته است :
((در محنتها افزون تر، در تازيانه ها زيادتر، در زندانها بيشتر، در مرگها مكرر، از يهوديان پنج مرتبه تازيانه خوردم ، سه مرتبه مرا چوب زدند، يك دفعه سنگسار شدم ، سه مرتبه شكسته كشتى شدم (يعنى كشتى ام در طوفان شكست )، شبانه روزى در دريا بسر بردم ، در سفرهاى بادها، در خطرهاى نهرها، در خطرهاى دزدان ، و...
در محنت و مشقت ، در بى خوابيها، بارها درد گرسنگى و تشنگى در روزها، بارها در سرما و عريانى ، در دمشق والى شهر مرا در زنبيلى از بالاى قلعه به پائين پرتاب كرد، در دستهاى مردم و ماءمورين آزار شدم ...))
مسيحيان اعتراف دارند كه پولس يكى از يهوديان رومى بوده است كه در آزار مسيحيان فعال بود. او ناگهان مدعى شد كه با دعاى عيسى از جنون نجات يافته و مى گفت : عيسى مرا لمس كرده است . عيسى مرا به دين خود دعوت كرد و مرا از بدرفتارى با پيروان خود برحذر داشت . عيسى مرا ماءمور تبليغ دين خود كرد. اين داستان در كتاب اعمال رسولان آمده است :
((پولس بربلندى قرار گرفت و جمعيت را به سكوت فراخواند و گفت : اى مردم ، برادران ، پدران ، بشنويد! من پولس مردى يهودى بوده ام كه در طرسوش زندگى مى كردم . من از طرف يهوديان ماءمور شدم تا به دمشق بروم و پيروان عيسى را دستگير كرده ، به زنجير كشيده ، به اورشليم بازگردانم تا به عقوبت برسند. و چون به دنبال ماءموريت رفتم ، در طى راه ناگهان نورى از آسمان آشكار گرديد كه من روى زمين افتادم و آوازى شنيدم كه مى گفت :
شاول ، شاول ! تو چرا مرا آزار مى دهى ؟
من گفتم : اى بزرگوار تو كى هستى ؟ او گفت : من همان يسوع ناصرى هستم كه تو مرا اذيت مى كنى )).
مسيحيان معتقدند كه پولس عقايد روميان را ((مبنى بر فرزند داشتن خدا)) در ميان آئين عيسى گنجانده است و اين مذهب توحيدى را از آن حالت اوليه خارج نموده و عقايد شرك و تثليث را در آن جاى داده است .
((جان ناس )) محقق در تاريخ اديان مى گويد:
((پولس )) يا ((بولس )) كه از نظر نژادى يهودى و از فرقه فريسيان است ، از افراد بسيار متعصب اين فرقه بود و جامعه مسيحيت او را دومين مؤ سس ‍ دين مسيحيت تلقب داده اند.
پولس براى مغلوب كردن پيروان عيسى كوشش فراوانى نمود.(467)
پولس بهرحال مقام ارجمندى يافت . مسيحيان او را برتر و بالاتر از عيسى مى شناسند و كلمات و گفتار وى را بالاتر از كلمات عيسى مى دانند. سعى دارند تا خيانت بزرگ او را كه همانا تحريف دين توحيدى عيسى است ، توجيه و اصلاح نمايند، حال آن كه او مردى يهودى و از دشمنان عيسى و دين او است . تورات پولس را يكى از دروغگويان معرفى كرده است . او به تناقض گوئيهاى بسيارى مبتلا شده ، در يكجا خود را يهودى اورشليمى - طرتوس معرفى كرده و در جائى ديگر خود را رومى مى نامد. او دوره سعادت خود را اين گونه بيان كرده است كه در صفحه قبل گذشت . او مدعى بود كه روح عيسى در او حلول كرده و مركز وحى الهى شده است . مسيحيان واقعى او را فريب كار و دروغگو مى دانند.(468)
انجيل برنابا ماهيت پولس را افشا كرده است . در اين انجيل بسيار معتبر مى خوانيم كه پيروان عيسى ، حرفهاى پولس را باور نكردند؛ زيرا سوابق او را مى دانستند.
اما با پادر ميانى برنابا شاگردان او را در جمع خود پذيرفتند. پولس عقايدى متفاوت با عقايد مسيحيان زمان خود داشت .
او مى گفت كه حقيقت دين عيسى در باطن فرد مؤ من تجلى كرده است ؛ بنابراين عمل به احكام ضرورى نيست ، مرگ عيسى به عصر شريعت پايان داده است ، لذا كليه احكام تورات منسوخ است و پاك و ناپاك ، حرام و حلال وجود ندارد. سرانجام بين برنابا كه معرف او بود با پولس اختلاف افتاد.
((پولس )) در محيطى يهودى - يونانى بار آمده بود و با حكمت يونان آشنائى داشت . او بر اين باور بود كه عبادت روحانى مى تواند بدن فانى و فاسد را جنبه الهى و ازلى دهد. او اين عقايد را در تعاليم عيسى وارد كرد. او با عقايد ميترائيسم و اديان اسكندريه آشنائى داشت و تعاليم مسيح را با آنها تفسير مى كرد. همو بود كه به عوام مسيحى آموخت كه عيسى نه تنها مسيح موعود بلكه فرزند خدا است كه خد را در راه نجات انسانها قربانى كرد. او مى گفت : شما خود را براى گناه ، مرده انگاريد، اما براى خدا و مسيح ، عيسى زنده است و حيات ابدى به دست خواهيد آورد. در مذاهب سرى اصولا كارهاى زندگى با عبادت و انجام مراسم مذهبى . تواءم است ، در آئين ساختگى پولس عيسى مركز اعمال مى شود كه در آن غسل تعميد و مراسم آخرين شام جاى رسوم و قربانيهاى مذاهب سرى را مى گيرد.
در مذاهب سرى قديم ، جنبه خدائى يافتن انسان فانى از راه بدست آوردن حكمت و نيل به ابديت وجود دارد و همين مايه نجات است . پولس اين باورها را در مورد عيسى اعمال كرده است . اصول تعاليم پولس چنين است :
1- مسيحيت يك آئين جهانى است .
2- ثالوث الهى و به دنبال آن الوهيت عيسى و روح القدس .
3- عيسى پسر خدا، به زمين آمده تا گناه انسان را پاك كند.
4- قيام عيسى از ميان مردگان و صعود به آسمان و نشستن در كنار پدر و داورى او.(469)
پولس نخستين كسى است كه پايه هاى الوهيت عيسى را در ميان مردم پى ريخت . او مى گفت : ((مسيح نجات دهنده ، ملكوت الهى را در زمين مستقر مى سازد، پس از قيام بار ديگر رجعت خواهد كرد، پس عيسى نجات بخش ‍ اين جهان و آن جهان است . او خدا است ، موجودى است كه قبل از هر كس ‍ و هر چيز بوده و همه چيز از او به وجود آمده است )).
در رساله هاى پولس نام عيسى با رمز و كنايه بكار رفته ، او مى گويد: ((هر يك از ما در باطن خود ممكن است مسيحى باشيم . در نامه اى به كرنتيان مى گويد: اگر چه ما مسيح را در جسم شناختيم ولى حال ديگر چنين نيست ، ذات او در خود ما است ، مگر نمى دانيد كه شما معبد خدائيد، و روح خدا در شما منزل دارد؟ خدا را در جسم خودتان گرامى بداريد.))
و نيز مى گويد: ((وقتى زندگانى ابدى است كه انسان خود را روحا با عيسى متصل سازد. عيسى وجودى است ازلى و منزه در عالم صفات . وجودى است آسمانى كه طبيعت ذاتى و الهى دارد. او خود از آسمان به زمين فرود آمد و پيكرى انسانى يافت . باز از اين مرحله فروتر رفت و اجازه داد كه او را به دار بياويزند تا بار ديگر قيام كند در دست راست پدر خود جلوس نمايد و قدرت مطلق زندگى و مرگ را بدست گيرد و جهان را نجات بخشد. لازم بود تا بميرد، تا پيوندهاى مرگ را در هم شكند. او صورت خداى ناديده است ، نخست تمامى آفريدگان را زاده است )).
پولس وعده مى داد كه : ((ايمان به عيسى موجب نجات و رهائى است و با اين ايمان يك فرد مسيحى شخصيت خود را به عيسى متصل مى سازد. البته تنها اعتقاد قلبى كافى نيست )).
او رياكارانه ((تقوى )) را توصيه مى كرد.
پولس بر اين باور بود كه جسم را به صليب تسليم نمودن باعث مى شود كه خداوند در آن جسم تجلى نمايد.(470)
مراسم عشاء ربانى
((عشاء ربانى )) يكى از مراسم اعتقادى مسيحيان است . اساس اين رسم رابه عيسى نسبت مى دهند. در انجيل ((مرقس )) آمده است كه :
((در آن وقت كه عيسى با شاگردانش مشغول غذا خوردن بودند، او قرص ‍ نانى راگرفت و بركت داد. آنگاه آن را پاره پاره كرد، به آنها داد و گفت : بگيريد و بخوريد؛ اين بدن من است . پس جام شراب را گرفته و شكر كرد و به آنها داد. آنان همگى از آن نوشيدند. آنگاه گفت : اين همان خون من است كه براى عهد جديد به خاطر جمعيت فراوانى ، ريخته شود)).(471)
عشاء ربانى همان شركت افراد در گوشت يا خون شيئى مقدس است كه قبل از مسيحيت در اروپا ميان بت پرستان رواج داشت .
احترام و تقديس نان و شراب كه فرقه پروتستان آن را عشاء ربانى مى گويند، در دين موسى سابقه دارد و آن مراسم روز عيد فصح يا فطير است كه به شكرانه نجات بنى اسرائيل از مصر قربانى مى كنند. عيسى نيز چنين داستانى دارد كه در بالا ذكر شد. اين رسم برجسته ترين مراسم مسيحيان مى باشد و به ياد تجديد پيمان با عيسى گرامى داشته مى شود. در انجيل يوحنا آمده است كه : ((هر كس به من ايمان آورد، حيات جاودانى يابد، من نان حيات او هستم . اين نانى است كه از آسمان آمده تا هر كس بخورد نميرد...)).(472)
برخى معتقدند كه اين مراسم از آئين مهرپرستى ايرانيان باستان گرفته شده است . گويا هم اكنون در ميان قبائل بدوى استراليا و ديگر بوميان اين رسم در شكل توتمى آن ادامه دارد. آنان نيز در جشنهاى مذهبى ساليانه خود براى يك بار از گوشت و خون قربانى مى خورند و مى نوشند، تا اتصال با روح مقدس توتم خود يابند.(473)
مراسم عشاء ربانى در حال حاضر چنين است كه : بشقابهاى تكه فطير و پياله هاى آب انگور را در سر سفره قرار مى دهند. كشيش دعاى مقدس را مى خواند و سپس آنها را ميان حاضران تقسيم مى كند. مؤ من مسيحى بايد نزد كشيشان به گناهان خود اعتراف كند و مراسم ويژه اى را انجام دهد.(474)
عقايد
1- عيسى پسر خدا
در آئين تحريف شده مسيح باور عامه بر اين است كه : خداى پدر، خداى قادر و توانا استكه آفريدگار آسمان و زمين و موجودات است . خداى پسر يعنى ((عيسى )) در دست راست((پدر)) و در بين اين پدر و پسر، روح القدس قرار دارد. يعنى : ((اب + ابن + روحالقدس تثليث )).
خداى پسر از آسمان به زمين آمد تا انسان را نجات دهد و خود را قربانى اين كار كرد. روح القدس در اعتقادات يهوديان نفحه اى از ((يهوه )) بود. مسيحيان اين اعتقاد از يهوديان به ارث برده اند. در باور آن روح القدس ‍ گروهى از انسانهاى برگزيده را رهبرى مى كند. برخى اعتقاد داشتند كه روح القدس ساخته خداى پدر و پسر است . اين باور كار را به اختلاف بين مسيحيان كشاند.(475)
طبق تصويب شوراى واتيكان هر كس غير از اين فكر كند كافر است . هر چند در اين باب عقايد مختلفى وجود دارد:(476) از ديدگاه يهوديان باستان : عيسى پيامبر و منجى يهوديان است .
فرقه مارسيون عيسى را خدائى مى داند كه از آسمان براى نجات انسان به زمين آمده است .
رواقيون عيسى را فعل خدا مى دانند يعنى همان : كلمة الله . سن ژوستين مى گويد: فعل از ذات پدر صادر مى گردد كه عين ذات او است و مانند پدر ازلى است . در كنار پدر و پسر، روح القدس قرار دارد. روح القدس روح و دم خدا است و موجود بزرگى به صورت انسان است . او است كه اشياء را در آب به حركت در مى آورد، و زمين را پس از طوفان نوح خشك كرده است .(477)
برخى مسيحيان معتقدند كه روح القدس لقب فعل است و در قرن چهارم ميلادى به صورت شخص شناخته شده اى درآمد. ولى با وجود اين هم ذات با پسر گرديد، پدر نه مخلوق است و نه زائيده شده است ، پسر از خدا زائيده شده است ، و روح القدس از پدر و پسر حاصل گرديده است .
پدر و پسر و روح القدس سه شخصيت در يك وجود مجرد است كه در ازليت متساوى و برابراند و تشكيل تثليث دين عيسى را مى دهند.(478)
در انجيل لوقا آمده است :
شمعون مرد صالح و پرهيزكارى بود كه در اورشليم زندگى مى كرد. روح القدس بر وى نازل گرديد و بشارت داد كه تا حضور عيسى خداوند را نبينى نخواهى مرد. و به راهنمائى روح القدس ، خدا به هيكل درآمد و چون والدينش آن كودك را آوردند تا مراسم مذهبى را انجام دهند، او را شمعون مشاهده مى كنند.(479)
عقايد تثليث در هندوستان سابقه چندين هزار ساله دارد، مردم آن سامان به عبادت خدايان سه گانه يا اقانيم ثلاثه مشغول بوده اند. تثليث مسيحيت ريشه هاى هندى - يونانى نيز دارد. يك محقق غربى مى گويد: همان گونه كه هنود خدايان سه گانه دارند و بودائيان نيز خدائى سه گانه يا سه چهره دارند، عيسويان نيز چنين باورى يافته اند. در عقايد بودائى ((بودا)) خداست و انان براى بودا اقانيم ثلاثه قائل اند: بودى + جنيت + جيفا؛ يعنى : پدر + پسر + روح .
عقايد عامه مردم چين و ژاپن مبتنى بر ((تثليث )) بودائى است . در عقايد بدويان مصر نيز ((تثليث )) ديده مى شود. مصريان باستان به ((لاهوت الكلمه )) معتقد بوده اند. كلمه پديده اى است كه از خداوند بوجود آمده است . اصل كلمه خدا است . اين عقايد سالها پيش از ميلاد مسيح در ميان مصريان رواج كامل داشته است و بدون شك تثليث مسيحى يادگار بدويت باستان است . برخى مناطق ديگر باستان عقايد تثليث گونه اى داشته اند: روميان نيز چنين عقايدى داشته اند، مردم جزاير اسكانديناوى به تثليث باور داشته اند. افسانه ((كريشنا)) در هند مساوى است با افسانه ولادت عيسى در اصطبل . در عقايد اساطيرى هند ((كريشنا)) در آغل گوسفندان متولد مى شود.(480)
در اناجيل عقايد تثليث مختلف است . فقط در انجيل يوحنا سخن از تثليث است . ((ويل دورانت )) علت اين اختلاف را ناشى از تاءثير پذيرى ((يوحنا)) از افكار فلسفى يونان مى داند. فلاسفه رواقى يونان بر اين باور بودند كه چون خداوند خواست مخلوقات را پديد آورد، موجودى روحانى شبيه خودش يعنى ((عقل اول )) را آفريد و عقل موجودات را خلق كرد. پيروان يوحنا ((كلمه )) را عقل اول دانسته اند كه در پيكر عيسى آشكار شد و همان ((كلمه )) جهان را پديد آورده است . در تلقى بدويان و عقايد بدوى خداوند مانند انسان داراى جسم و خصوصيات مادى بود. عقايد تجسيد مسيحيت از اينجا ناشى است . آنان يك نتيجه اخلاقى گرفتند و لذا گفتند كه خدا در جسد عيسى ظاهر شده و خود را فدا كرد تا همه گناهان انسان را پاك كند.
جان ناس در اين رابطه مى گويد: ((ايمان استوار به تجسم خداوند، عقيده حيات در شخصى عيسى كه به عصر و زمان حاضر به وسيله مقدسان سبعه و ديگر عبادات منتقل شده و به ما رسيده است و انجام مناسك دينى در كليسا از روى خلوص نيت .)) اين اصل عام و قاعده كليه اى است كه يحياى دمشقى وضع كرد و صفت خاص كليساهاى ارتودوكس است . در نظر يحياى دمشقى ، مؤ سسات كليسا اهميت خاصى دارد؛ يعنى عبادتگاه ها محسوس حيات و لطف الهى است كه در روى زمين جلوه گر شده اند.(481)
شهرستانى مولف ملل و نحل مى گويد: چون عيسى به آسمان رفت ، حواريون و ديگران دربارها و اختلاف كردند: يك دسته مى گفتند عيسى فرو آمده و تجسيد كلمه شده است . دسته ديگر مى گفتند: به آسمان رفته و به فرشتگان پيوسته است و موجد كلمه شده است .
دسته اول معتقدند كه : حلول عيسى در جسد مانند پرتو نور بر جسم شفاف است . برخى گويند: در جسد جا گرفت مانند نقش مهر در موم . گروهى گويند: در جسم آشكار شد مانند ظهور روحانى به جسمانى . بعضى گويند: لاهوت در ناسوت متدرج شد. عده اى گويند: كلمه با جسد ممزوج شد چون شير با آب و...(482)
2- اعتقاد به وجود فرشتگان و شيطان
در تعاليم عيسى و متون اناجيل و كتب رسولان سخن از وجود فرشتگان و شيطان و ارواح آمده است . در انجيل ((مرقس )) مى خوانيم كه : ((... آنگاه پسر انسان را مى بينيد كه با جلال عظيم بر ابرها مى آيد و در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهاى زمين تا به اقصاى فلك فراهم خواهد آورد)).(483) و در انجيل متى آمده است : ((... او را به نام ابليس ‍ معرفى كرده است )).(484) در انجيل لوقا آمده است : ((شيطان مى خواهد انسانها را مانند گندم غربال كنند)).(485) در انجيل مرقس آمده است : ((مردى فرزند مصروع خود را پيش حضرت عيسى آورد كه او را شفا دهد... عيسى نهيب زد و گفتم اى روح از بدن او بيرون آى )).(486) همين مطلب در انجيل متى نيز آمده است .(487) همين مطلب در انجيل متى نيز آمده است .(488)
3- بهشت و جهنم
در رابطه با حيات جاودانى مؤ منان در جهان آخرت در اناجيل : متى 19/17-29 + لوقا 18/35 + يوحنا 4/14 + 10/22 + 12/25 + 16/4-47 + 17/2 مطالبى آمده است . در تمام اين آيات ، خداوند وعده حيات جاودانى در بهشت را به مؤ منان داده است . در رابطه با عذاب و عقاب بدكاران در انجيل متى 25/26 + رساله 2/1/9 سخن رفته است .
در رساله به روميان 2/2 آمده است كه : ((به هر كس بر حسب اعمالش جزا خواهد داد: اما به آنان كه با صبر در اعمال نيكو، طالب جلال و اكرام و بقايند، حيات جاودانى را، و اما به اهل تعصب كه اطاعت راستى نمى كنند، بلكه مطيع ناراستى مى باشند، خشم و غضب بر هر نفس بشرى كه مرتكب بدى شود)).(489)
در انجيل متى آمده است : ((جهنم مكانى است كه در آنجا گريه و فشار دندان خواهد بود.))(490)
در مكاشفات آمده است : ((جهنم چون درياچه اى افروخته از آتش و كبريت است كه ساكنين آن تا به ابد عذاب خواهند كشيد)).(491)
در انجيل مرقس آمده است : ((آتش جهنم خاموشى ناپذير است .))(492) در متى آمده است : ((مردم خطاكار در جهنم سرنگون شوند)).(493)
((پطرس از قول ((عيسى )) مى گويد: ((براى نجات از جهنم اگر دست يا پايت يا چشمت تو را بلغزاند، آن را قطع كن و قلع نما، زيرا بهتر از اين است كه با جسم و اعضاء سالم وارد جهنم گردى ، در آتشى كه خاموشى نپذيرد)).(494)
در انجيل غير از ((ملكوت )) و نام ((جهنم ))، كلمه قيامت و روز رستاخيز و زنده شدن مردگان و بيرون آمدن از قبور نيز ديده مى شود: ((نيكوكاران از قبور خود بر مى خيزند)).(495)
در اناجيل سخن از بازگشت عيسى از آسمان در آخر الزمان است . و اين هنگامى است كه جهان را فساد گرفته باشد. در انجيل متى آمده است : ((... همه امتها در حضور او گرد آيند و آنها را از همديگر جدا مى كند آن گونه كه شبان ميش ها را از بزها جدا مى كند...))(496) در انجيل لوقا آغاز قيامت و پايان جهان چنين آمده است : ((در آن روزها خورشيد تاريك گردد و قمر نور خود را باز گيرد و ستارگان آسمان فرو ريزند)).پ (497)
4- گناه نخستين آدم و قربانى شدن عيسى
عيسويان بر اين باورند كه چون آدم در بهشت از درخت ممنوعه خورد، مرتكب گناه گرديد و از جنت بيرون شد. اين گناه پدر، دامن تمام فرزندان او را گرفته است .
و اگر خداوند مى خواست تمام فرزندان آدم را به خاطر اين گناه به عذاب گرفتار كند، با رحمت و مهربانى او سازش نداشت .
جان ناس مى گويد: ((گناه اوليه )) در آئين عيسى مفهوم ويژه اى دارد: بار اين گناه بر دوش بشريت سنگينى مى كند و حضرت عيسى آن را به دوش ‍ خواهد گرفت . آدم گناه كرد و از بهشت بيرون رانده شد، فرزندانش ‍ سرنوشت تيره اى يافتند، تا كه مسيح ظهور كرد و با خون خود آن گناه ازلى را از دامان انسانيت پاك نمود. اين موضوع يكى از مبانى دين عيسى است .))(498)
مساءله فدا در آئين عيسى سالها بعد از مسيح پيدا شد.
گويا متكبر اين مساءله پولس معروف باشد. مؤ لفان مسيحى تصريح دارند كه اين مساءله سالها بعد از عيسى در آئين مسيحيت پيدا شده است .(499) اين مساءله بعدها مبناى خريد و فروش گناهان در دستگاه روحانيت مسيح گرديد. اعلاميه رسمى كليسا در اين باره كه در قرن شانزدهم ميلادى صادر شد، چنين است :
((عيسى با خون خود كه بر روى صليب ريخته شد، ما را با خداى آشتى داده وبا قربانى كردن خود خشم خداوند را عليه بشر گناهكار، تسكين بخشيده است )). اين موضوع مورد قبول كليه مسيحيان نيست . يكى از كشيشان معروف مسيحى قرن پنجم ميلادى گناه اوليه را منكر شد و به آزادى و اراده انسان قائل گرديد؛ گناه فردى به ديگران سرايت نمى كند. كليسا اين عقيده را محكوم كرد.(500)
خريد گناهان
در سال 1354 شمسى در سفرى به ((ايتاليا)) و توقفى سه روزه در ((رم )) به كليساى ((سنت پطرز)) رفتم . بناى با شكوه كليسا كه يادگار قرنهاى گذشته بود، اعجاب انگيز مى نمود. در داخل كليسا وضعى را مشاهده نمودم كه مبين خريد گناهان از سوى مقامات روحانى كليسا بود.
كليسا به موزه اى شبيه بود؛ اجساد پاپ هاى متوفاى گذشته تاريخ مسيحيت در تابوت هاى زريت . اجساد پاپ ها را موميائى كرده بودند و كليه تزئينات و تشريفات دورانشان رامعمول داشته بودند، جواهر و اشياء گرانبها بر آنان آويخته بود. گوشه اى ديگر از كليسا به ((كاباره )) شبيه بود، و گوشه اى ديگر به يك ((گالرى )) از انواع و اقسام تابلوها و... در تالار اصلى كليسا مؤ منان در برابر كشيشهاى گوناگون زانو زده و اعتراف مى كردند. در گوشه اى كيوسك هاى ويژه گناهان قرار داشت : در مقابل هر كيوسكى يك كشيش ‍ بهشت فروش در انتظار مشترى بود. در اين موقع پير مردى به همراه همسر پيرش با عجله و شتاب به سوى كيوسك رفتند: گناهكاران در دو طرف كشيش قرار گرفتند. براى اين كه شرم و حيا مانع اعتراف به گناهان نشود، پرده اى آويخته شد و اعتراف شروع شد، اما بسيار آهسته كه ديگران نشوند. اندكى بعد، پيرمرد و همسرش خوشحال و خندان خارج شدند. آنان ورقه ورود به بهشت را در دست داشتند و خود را جزء همسايگان عيسى و مريم در بهشت مى دانستند. پيدا بود كه عاقبت كارشان در اين جهان به خوبى پايان يافته است !!(501)
اناجيل
معرفى اناجيل ، رسائل و كتب مسيحيان
بدون شك از ديدگاه اعتقاد ما مسلمانان و بنا به نص قرآن كريم در معرفى انجيل و تورات ، امروزه هيچ كدام از دو كتاب مقدس آسمانى بطور كامل و به گونه اوليه يعنى عارى از تحريف و تغيير و تاءويل وجود ندارد.
آنچه امروز به نام تورات و انجيا در دست است ، ساخته و پرداخته و احبار و رهبان و يهوديت و مسيحيت است . اين اناجيل موجود در واقع نوشته هائى است كه در طى ادوار مختلف گذشته بدست افرادى نوشته شده است . در قرن چهارم ميلادى امپراطورى روم كه دين عيسى را پذيرفت ، از ميان يكصد و شصت انجيل و رساله و كتب تاريخ كه در ميان مسيحيان رواج داشت ، فقط بيست و هفت كتاب و رساله را انتخاب كرد كه به نام ((عهد جديد)) در برابر ((عهد عتيق )) قرار گرفت . در سال 1046 ميلادى انجمن مسيحيان كاتوليك هر گونه شك ترديد در آسمانى بودن اين كتب را تحريم كرد.
اينك معرفى هر يا از اين اناجيل ، رسائل و كتب :
1- انجيل متى .
2- انجيل مرقس .
3- انجيل لوقا.
4- انجيل يوحنا.
5- اعمال حواريون .
6- نامه پولس به روميان .
7- نامه اول پولس به كرنتيان .
8- نامه دوم پولس به كرنتيان .
9- نامه پولس به گلتيان .
10- نامه پولس به افسيان .
11- نامه پولس به فيليپيان .
12- نامه پولس به كلسيان .
13- نامه پولس به تساليان .
14- نامه دوم پولس به تساليان .
15- نامه پواس به تيموسيان .
16- نامه دوم پولس به تيموسيان .
17- نامه پولس به تيتوس .
18- نامه پولس به فيليان .
19- نامه پولس به عبرانيان .
20- نامه عام يعقوب حوارى .
21- نامه عام اول پطرس حوارى .
22- نامه عام دوم پطرس حوارى .
23- نامه اول يوحناى حوارى .
24- نامه عام دوم يوحناى حوارى .
25- نامه سوم يوحناى حوارى .
26- نامه عام يهوداى حوارى .
27- مكاشفات يوحناى حوارى .(502)
در ميان مسيحيان آنچه بيشتر شهرت دارد همان انجيل اربعه است . فيليسين شاله مى گويد: كتاب مقدس مسيحيان شامل كتب عهد قديم و جديد است . كتاب عهد جديد به زبان ((يونانى )) معمولى نوشته شده است و داراى عبارات و كلمات ((آرامى )) است .
از نسخ خطى عهد جديد كه فعلا در دست است ، قديمى ترين آن مربوط است به قرن چهارم ميلادى كه در واتيكان نگهدارى مى شود. قديمى ترين ترجمه عهد جديد مربوط است به پايان قرن دوم ميلادى كه به زبان آرامى در سوريه است . دو ترجمه قبطى مربوط به قرن سوم و چهارم است و يك ترجمه ديگر در حدود سال چهارصد ميلادى پايان يافته است .(503) فليسين شاله اين كتب را ساخته و پرداخته افراد عادى مى داند و الهى بودن آنها را انكار مى كند. او مى گويد كه محققان از جمله ارنست رنان درباره عهد جديد تحقيق كرده و آسمانى بودن آن را انكار ورد نموده اند. او مى گويد بايد دانست كه بيش از شصت انجيل موجود است كه از آنها فقط چهار انجيل مورد قبول كليسا مى باشد و اين چهار انجيل عبارتند از:
1- متى . 2- مرقس . 3- لوقا. 4- يوحنا.
و چرا چهارتا؟ مى گويد: زيرا عدد چهار داراى رمز عرفانى است .(504)
ابوالفدا مى گويد: انجيل كتابى است متضمن حالات عيسى از ولادت تا وفات كه به دست چهار نفر از حواريون او نوشته شده است :
1- ((متى )) كه به زبان ((عبرانى )) در ((فلسطين )) نوشته شد.
2- ((مرقس )) كه در ((روم )) به زبان ((رومى )) نوشته شد.
3- ((لوقا)) در ((اسكندريه )) به زبان ((يونانى )) نوشته شد.
4- ((يوحنا)) در ((افس )) به زبان ((يونانى )) نوشته شد.(505)
از ميان اين چهار انجيل ، از همه مهمتر همان انجيل متى است كه از اناجيل عمده بشمار مى رود و همه عيسويان بر صحت آن متفق اند.(506)
انجيل برنابا يكى ديگر از كتب عيسويان است كه عده اى در صحت آن ترديد دارند. انجيل برنابا در فصل پانزدهم مى گويد: ((عيسى آب را شراب كرد. و اين معجزه باعث شد كه گروهى او را نبى مرسل بدانند)).(507)
ابوريحان بيرونى مى گويد: ((نسخه هاى انجيل هم مانند تورات داراى اختلاف است . از انجيل چهار نسخه در يك جلد گرد آمده است ...))(508)
كتاب مقدس از 66 كتاب تشكيل شده در دو قسمت : عهد عتيق و عهد جديد؛ عهد قديم شامل 39 كتاب و عهد جديد شامل 27 كتاب است .
كتاب مقدس شامل هزار و يكصد و هشتاد و نه باب و بيش از سى و يك هزار آيه است . ميان نخستين و آخرين مؤ لف اين كتابها هزار و پانصد سال فاصله بوده است . نويسندگان كتاب عبارت بودند از: پادشاهان ، وزيران ، طبيبان ، واعظان ، ماهيگيران ، چوپانان ، و... عهد عتيق به دست سى نفر و عهد جديد توسط هشت رسول نوشته شده است .(509)
عقيده اكثر بر اين است كه انجيل مرقس بر ديگر اناجيل مقدم است . برخى محققان مسيحى انجيل مرقيون را بر سايرين مقدم مى دانند. اين انجيل احتمالا در سال 134 ميلادى در يونان تاءليف شده است و پس از دو يا سه سال بعد انجيل مرقس نوشته شده است و در روم انتشار يافته . ولى چون مؤ لف مرقس يهوه و پدر را يكى مى داند، آن را بر انجيل مرقيون مقدم نموده اند. ((انجيل يوحنا)) در حدود سال 140 ميلادى نوشته شده . در اين انجيل ((يهوه )) در ((پدر)) حلول كرده است . در حدود سال 150 ميلادى ((انجيل لوقا)) تاءليف شد. كتاب ((اعمال رسولان )) مورد اختلاف است . برخى آن را از تاءليفات يكى از پيروان اوليه عيسى مى دانند محققان اروپائى مؤ لف اعمال رسولان را يك نفر نمى دانند. و نيز انتساب رسائلى كه از طرف كليسا به ((يعقوب )) و ((پطرس )) و يهودا و يوحنا نسبت داده شده ، مورد قبول پژوهندگان قرار نگرفته است .(510)
معرفى اناجيل اربعه :
1- انجيل مرقس ؛
قديمى ترين و كوتاهترين انجيل است در شانزده باب . به احتمال قوى در حدود سالهاى 65-70 ميلادى در انطاكيه شام نگاشته شده است .
در اين انجيل ، حوادث زمان جوانى عيسى از هنگام تعميد او نوشته شده است . در اين انجيل آمده است كه حضرت عيسى پسر انسان است و در موقع تعميد به فرزندى خداوند برگزيده شده است . او مسيح حقيقى مى باشد. مرقس در حدود سال 75 ميلادى كشته شد. مادر مرقس كه مريم نام داشت ، در اورشليم مى زيست .(511)
2- انجيل متى ؛
اين انجيل از روى دو انجيل مرقيون و مرقس در انطاكيه نوشته شده و مشتمل بر 27 باب است . در اين انجيل درباره عيسى آمده است كه : عيسى همان ((مسيح )) است كه رسولان يهود از آمدنش خبر داده اند. مرگ متى در سال 79 ميلادى در حبشه بوده است . ((متى )) انجيل خود را به زبان آرامى نوشت . اگر چه امروزه از نسخه آرامى آن چيزى در دست نيست ، اما ترجمه يونانى آن موجود مى باشد.(512)
3- انجيل لوقا؛
لوقا مردى طبيب بود و در يونان به كار مشغول بود. او با ((پولس )) دوست بود. انجيل او مشتمل بر 24 باب است . در آن از حلول خداوند در پيكر ((عيسى )) و دوشيزگى ((مريم عذرا)) و تولد خارق العاده ((عيسى )) سخن رفته است .
((لوقا)) انجيل خود را به زبان يونانى براى قوم يهود نوشت . اين سه انجيل بين سالهاى 60 تا 75 ميلادى نگاشته شده است .(513)
4- انجيل يوحنا؛
اين انجيل در بردارنده وقايع مهمى است كه در اناجيل ثلاثه ديده نمى شود و مشتمل بر 21 باب است .
اين انجيل در سالخوردگى يوحنا و در شهر ((افس )) در آسياى صغير نوشته شده است . در اين انجيل تاءكيد بر الوهيت عيسى شده و او را كلمه و فرزند پدر دانسته است . و تاءكيد مى كند كه عيسى نه از خون و نه از مردم بلكه از خدا متولد شده است . تاءليف اين انجيل را در حدود سال 140 ميلادى گفته اند.(514)
تاتيان نويسنده سريانى از مردم بين النهرين در حدود سال 170 ميلادى اين چهار انجيل را با اختلاف رواياتش روى هم گذارده و يك انجيل جامعى به نام دياتسرون )) يا ((توافق الالحان )) نوشت . اين انجيل تا دو قرن در كليساهاى سريانى تنها كتاب مقدس بود، تا اين كه تئودور اسقف انطاكيه دستور داد همه نسخه هاى آن را بسوزانند. اناجيل اربعه تاكنون به هشت صد لهجه و زبان ترجمه شده است .(515)
5- انجيل برنابا؛
برنابا يكى از حواريون مورد اعتماد عيسى بوده است . اعتبار او در ميان ديگر حواريون و پيروان عيسى در حدى بود كه به توصيه و تاءئيد او پولس ‍ معروف (كه ذكرش گذشت ) را در جمع خود پذيرفتند. متون موجود اين انجيل هماهنگى هاى زيادى با روايات اسلامى و از جمله با قرآن دارد. در اين انجيل دين عيسى مقدمه اى بر دين اسلام معرفى شده و صريحا در آن سخن از نام پيامبر اسلام به ميان آمده است . و اين امر باعث شده كه كليساى رسمى مسيحيت آن را تحريم و ممنوع اعلام نمايد. اين انجيل قرنها ناپديد بود و در قرن شانزدهم ميلادى اسقف ((فرامرنيو))، يك نسخه از آن را كه به زبان رومى بود، از كتابخانه ((پاپ اسكوتيس پنجم )) بدست آورد. با مطالعه اين انجيل بود كه او به اسلام گرويد.
در اوائل قرن 18 ميلادى نسخه اسپانيولى به انجيل بدست آمد كه توسط دكتر منكهوس به زبان انگليسى ترجمه شد. اين انجيل به زبان فارسى و عربى ترجمه شده است . در اين انجيل سخن از ظهور اسلام و پيامبر اين دين و نفى تحريفاتى كه درباره عيسى معمول شده ، رفته است . اين انجيل مى گويد كه عيسى كشته نشده و كسى كه مصلوب گرديد، همان يهوداى اسخريوطى بود و نه حضرت عيسى . اين انجيل نزديكترين متن موجود به تعاليم عيسى (على نبينا و عليه السلام ) مى باشد. در اين انجيل از خرافات و افسانه ها و دكان گناه خريدن و بهشت فروختن پدران روحانى خبرى نيست .(516)
نام اصلى ((برنابا)) ((يوسف )) يا ((يوسى )) بوده است و شاگردان عيسى وى را برنابا مى گفتند؛ يعنى فرزند وعظ و تبشير. او از سبط لاوى و از اهالى قبرس بوده است . شغل او كشاورزى بوده كه تمام املاك خود را فروخته و به شاگردان عيسى تقديم داشته است . رسولان ، برنابا را به انطاكيه براى ارشاد و هداى مردم فرستادند.(517)
جلاسيوس پاپ كه در سال 492 ميلادى به رياست روحانى كليسا جلوس ‍ كرد، دستور داد كه تعدادى از كتابهاى عهد جديد بكلى از ميان برداشته شود؛ از جمله اين كتب انجيل برنابا بود. تا قبل از تجزيه و انشعاب در مسيحيت يعنى عصر پروتستان ها، اناجيل و كتب مذهبى مسيحيت فقط در انحصار روحانيون بود و عامه مردم از آنها بى اطلاع بودند. از آن پس اين انجيل به فراموشى سپرده شد.
در سال 1813 ميلادى يكى از علماء فرقه پروتستان در كتاب خود از اين انجيل ياد كرد. يكى از مترجمان انگليسى قرآن در مقدمه خود بر ترجمه از اين انجيل نيز ياد كرده است .
نسخه اسپانيولى اين انجيل در 420 صفحه مى باشد. ترجمه انگليسى آن از روى همين نسخه صورت گرفته است و ترجمه عربى آن از روى ترجمه انگليسى صورت گرفته و در مصر چاپ شده است .(518)
اناجيل غير رسمى ديگرى در دست است :
1- انجيل ديگرى از ((متى )) كه شرح حال مريم و عيسى است و در سال 1832 ميلادى در پاريس چاپ شد.
2- انجيل نيكوديم كه در قرن 16 ميلادى در اروپا چاپ شد.
3- انجيل صفوله منسوب به پطرس قديس به زبان يونانى تاءليف شده است .
4- انجيل مارسيون ، كه مارسيون رومى در نيمه اول قرن دوم ميلادى نوشته است و در آن زمان رواج داشته است ، كه اكنون اصل آن نيست و برخى مطالب آن در كتب مسيحيان آمده است . عقايد مارسيون مورد قبول كليه مسيحيان نبود.
5- انجيل توماس كه در قرن شانزدهم ميلادى در آلمان چاپ شد.(519)
انجيل در قرآن كريم
قرآن كريم كتاب مقدس آسمانى اسلام در بيان گذشته اديان آسمانى سلف از جمله آئين آسمانى عيسى ، ضمن معرفى شخص عيسى از ولادت تا عروج به نفى كليه اتهامات و تحريفاتى كه روحانيت مسيح در حق آن حضرت روا داشته اند، از كتاب آسمانى او انجيل ياد كرده است . قرآن كريم ، انجيل عيسى را آسمانى و الهى معرفى كرده كه براى هدايت مردم نازل شده است .
در بسيارى موارد تورات و انجيل ، در قرآن در كنار هم آمده اند و تصريح مى شود كه در تورات و انجيل ، بشارت ظهور اسلام و پيامبر آن داده شده است . آيات 3 و 48 و 65 سوره آل عمران ، 46 و 66 سوره مائده ، 157 سوره اعراف و 111 سوره توبه ، نمونه هائى از يادآوريهاى صريح قرآن از انجيل مى باشند.
اختلاف در اناجيل اربعه
محققان بر اين عقيده اند كه بين اناجيل متى و مرقس لوقا با انجيل يوحنا اختلاف بسيارى است . اما بين آن سه انجيل ياد شده نزديكيها و هماهنگيهاى بسيارى وجود دارد و لذا آن سه انجيل را انجيل جامع ناميده اند.
در اناجيل جامع دوره تبليغ عيسى فقط يك سال است . ولى در انجيل يوحنا سه سال آمده است .
در اناجيل جامع اقدامات عيسى در شهر جليل (ايالت قديمى فلسطين ) گسترش مى يابد، در صورتى كه در انجيل يوحنا، اقدامات عيسى در يهوديه بوده است . ولادت معجزه آساى عيسى در انجيل مرقس وجود ندارد و تبار عيسى را به داود مى رساند، در صورتى كه در انجيل متى 1/16 و انجيل لوقا 3/28-23 چنين نيست . اختلاف در تاريخ ولادت عيسى نيز در اين دو انجيل مشهود است . اختلاف در رسالت عيسى نيز مشهود است . همين اختلافات نشان مى دهد كه اناجيل موجود ساخته قلم و فكر بشرى است . سلسله نسب عيسى در انجيل متى از ابراهيم به يوسف نجار مى رسد. و اين تعارض آشكار با ديگر اناجيل است كه عيسى را فرزند مريم باكره مى دانند. انجيل لوقا سلسله نسب عيسى را از نسل هارون مى دانند. اختلاف در نسب ، ولادت ، مكان ولادت ، رسالت ، مدت رسالت ، سرنوشت نهائى عيسى و... در كليه اناجيل مشخص است .(520)
انجيل برنابا نيز با ديگر اناجيل اربعه اختلاف اساسى دارد. علاوه بر مواردى كه ذكر شد، در موضوعات زير نيز اختلاف اساسى دارد:
1- الوهيت عيسى و پسر خدا بودن او را انكار كرده است .
2- ابراهيم خليل ، اسماعيل را به قصد قربانى به مذبح آورد نه اسحاق را.
3- ((مسيح موعود))، يشوع يا عيسى نيست ، بلكه ((احمد قرآن يا ((محمد ص )) است كه در ديگر اناجيل ((فارقليط)) آمده است .
4- عيسى مصلوب و مقتول نشد، مقتول و مصلوب يهوداى اسخريوطى بود.(521)
تحريفات در اناجيل
در انجيل يوحنا آمده است كه : ((در شهر قاناى جليل عروسى برقرار بود، عيسى در آن جشن شركت كرده بود، شاگردان خود را نيز به همراه داشت . چون شراب عروسى تمام شد، مادر عيسى به او گفت : مجلس شراب ندارد. عيسى به مادرش گفت : اى زن مرا با تو چه كار است ، ساعت من هنوز نرسيده است . مادرش مريم به نوكران گفت : هر چه دستور داد انجام دهيد. در آنجا شش قدح سنگى بر حسب تطهير يهود قرار داده بودند كه هر كدام گنجايش دو يا سه كيل داشت . عيسى به آنان گفت : قدح ها را از آب پر كنيد. آنان قدح ها را لبريز كردند. سپس به آنان گفت : الان برداريد و نزد رئيس مجلس ببريد. رئيس مجلس آن آب را كه شراب شده بود بچشد و ندانست كه از كجا آمده است . فقط مى دانست كه نوكران آب را از چاه كشيده اند...)).(522) و مى دانيم كه انبياء الهى براى مبارزه با فساد و تباهى و عوامل آن آمده اند، حال آن كه در اين انجيل ، عيسى ، شراب مى سازد!!
در ((انجيل يوحنا)) آمده است كه ((عيسى )) از اجراء احكام الهى خوددارى كرد: ((عيسى در جمع شاگردانش نشسته بود، در اين موقع گروهى ، زنى را كه مرتكب گناه شده بود آوردند. در تورات حكم آن گناه رجم بود. عيسى به آنان گفت : هر كس از شما گناهكار نيست ، حكم را اجرا كند. گناهكاران همه رفتند، عيسى ماند و آن زن . عيسى به آن زن گفت ، كسى عليه تو فتوائى ندارد؟ زن گفت : نه .
عيسى گفت : بنابراين من هم بر تو فتوائى ندارم ، برو و ديگر مرتكب گناه مشو)).(523) در صورتى كه اناجيل ديگر مدعى اند كه عيسى گفته است : ((آمده ام تا احكام تورات را در ميان مردم زنده كنم . گمان نكنيد كه آمده ام تا تورات و صحف انبياء را از ميان بردارم و يا از كار اندازم و باطل سازم ، بلكه آمده ام تا آنها را در جامعه رواج دهم ...))(524)
نقش كليسا در مسيحيت
كليسا در ادوار مختلف تاريخ
كليسا در قرن اول ميلادى عبارت از انجمنى بسيار ساده بوده كه گروهى از مسيحيان در آن از رجعت عيسى با يكديگر گفتگو مى كردند. در همين انجمن به احوال فقرا و يتيمان نيز رسيدگى مى شد. اين انجمن رنگ سياسى - حكومتى نداشت .
با گذشت زمان و رسميت يافتن آئين عيسى در دربار امپراطور روم ، روحانيت مسيحى شكل گرفت كليسا را به عنوان پايگاه اجتماعى اقتصادى خود بنيان گذارد.
در ادوار اوليه مسيحى در مراكز مسيحى نشين چنين انجمنهائى براى اجتماع مؤ منان فراهم شد.
در سال 160 ميلادى در روم و يونان و.. كليساهائى ساخته شد. به كليساى اول روم كه تحت رياست عاليه قرار داشت ، عنوان كاتوليك داده شد. كليساى روم معبد جامع مسيحيان قرار گرفت و مركزيت يافت . اختلاف فرقه اى در مسيحيت باعث شد تا همه مسيحيان جهان اين كليسا را برسميت نشناسند.
كليساى كاتوليك خود را تنها نماينده رسمى مسيحيت در جهان معرفى مى كرد و مى كند. بر اين اساس كليساهاى كاتوليك سراسر جهان وابسته به اين كليسا هستند. كليساى كاتوليك رسالت جهانى خود را ((خدمت و الفت و اتحاد)) اعلام كرد.(525)
كليسا در معناى يونانى آن عبارت از هيئت جامعه عيسويان است . اين معناى لفظى ناشى از حقيقت معنوى اوليه انجمنهاى قرن اول مسيحى مى باشد. چيزى كه از آن پس به تدريج معناى خود را از دست داد و به صورت دكان روحانيون مسيحى درآمد.
همان طور كه گفته شد، در حوزه هر يك از شهرها، كليسا مجمع كوچكى بود كه از سيستم يونانى الهام گرفته بود؛ اين مجمع ها داراى دو نوع رئيس ‍ بود. رئيس تبليغات و ارشاد افراد در امور اخلاقى و دينى و حل اختلافات داخلى ، اين مسئول را كشيش مى ناميدند. مسئول دوم كليسا در امور مالى و تقسيم هدايا و نذور و... در ميان فقرا و مساكين مسئوليت داشت كه به وى ((دياكر)) گفته مى شد.
رياست كل با ((اسقف )) يا ((دوك )) كه امروز ((خليفه )) ناميده مى شود، بود.
به گفته محققان اساس دين مسيح در كليسا نهاده شد و كليسا يا اكليسا از شكل ساده اوليه به يك سازمان عريض و طويل درآمد.(526)
روحانيت مسيح ؛
روحانيت پديده اى است كه در پى هر نهضت اصلاحى - دينى بوجود مى آيد. و دين عيسى از اين روند تاريخى جدا نيست . روحانيون دين عيسى كه به تعبير قرآن رهبان نام دارند، در تحريف دردناك آئين توحيدى او سخت كوشيدند و آنچنان چهره اى از مسيح و دين او ساختند كه پشتوانه استعمار غرب در غارت شرق و وسيله تزوير و فريب و جهل و جور پدران روحانى گرديد.



پيشگويي هاي اينده جهان

پيشگويي هايی از اينده جهان

در هر گوشة جهان كساني ...
اشاره:
مسيحيان بسياري به پيشگويي حوادث آخرالزمان پرداخته‌اند. حوادثي چون بازگشت عيسي(ع)، وقوع جنگ آرماگدون، ورود ضد مسيح، دوران محنت، رهايي و بسياري بلاياي طبيعي. اين مطلب حاوي فهرستي از پيشگويي‌هاست كه پيشگويان آنها احتمال مي‌دهند بين سال‌هاي 2005 تا 2010 روي دهند. در گذشته نيز پيشگويي‌هاي بسياري از اين دست صورت گرفته كه همگي در يك نكته مشترك بودند: هيچ يك به واقعيت نپيوستند. احتمال دارد بسياري (يا حتي هيچ يك) از پيشگويي‌هاي حاضر نيز به حقيقت نپيوندند.


پيشگويي‌هاي آينده نزديك
جنبش كشيش‌هاي وابسته به ماري1 اعلاميه‌اي با اين عنوان صادر نمود: «چرا من هنوز مي‌گريم؟» اين اعلاميه ظاهراً به نقل از مريم مقدس مي‌گويد:
انسان بيش از هميشه فاسد، ملحد، شرور و ظالم مي‌شود. تنبيهي سخت‌تر از طوفان نصيب اين بشر بيچاره و گمراه خواهد شد. آتش از آسمان زبانه مي‌كشد و اين نشانه اين است كه «عدالت خدا»، زمان ظهور خود را قطعي نموده است.
متأسفانه در اين اعلاميه زمان شروع اين همه سوزي مشخص نشده است.
«دنيل دل مايو»2 عقيده دارد بشقاب پرنده‌ها در طول تاريخ به زمين سركشي كرده‌اند. هدايت اين سفينه‌ها را موجودات هوشمندي در دست دارند كه كره خاكي را آفريده‌اند. او معتقد است در زمين نيروهايي وجود دارند كه سعي مي‌كنند به ما بگويند به‌زودي مورد هجوم بيگانگان قرار خواهيم گرفت. سپس كل بشريت متوجه آماده‌سازي خود و طغيان عليه چنين حمله‌اي خواهد شد. اما، در واقع، «تهاجم» توسط عيسي مسيح و سربازانش كه براي نجات زمين بازمي‌گردند صورت مي‌گيرد.
گروه ناشران «تيندل هاوس»3، «باشگاه غيب‌گويي متروك»4 را ايجاد نموده‌اند. آنها در ژانويه سال 2004 به پنج حادثه در سال 2003 اشاره كرده و معتقدند اين حوادث علائم حتمي پايان زمان در آينده‌اي نزديك هستند:
1. اسرائيل در حال ساختن ديوار 320 مايلي حائل است تا خود را از سرزمين فلسطينيان جدا كند.
2. سقوط صدام حسين كه احتمالاً موجب بازسازي شهر بابل خواهد شد.
3. ژاك شيراك، رئيس جمهور فرانسه پيشنهاد ايجاد يك «گروه پيشگام» در اتحاديه اروپا، به‌صورت مجزا از گروه اصلي، را ارائه كرد. اين حركت مي‌تواند همان پيشگويي ده پادشاه كه در كتاب دانيال نبي به آن اشاره شده است، باشد.
4. اين گروه احساس مي‌كند كليساي اسقفي آمريكا، با حركت به سمت حقوق مساوي براي همه، بخش‌هايي از كتاب مقدس را ناديده مي‌گيرد. براساس كتاب مقدس، ارتداد يكي از علائم آخرالزمان است.
5. آنها فكر مي‌كنند روي كار آمدن «ولادمير پوتين» و حزبش، ممكن است به بازسازي روسيه و تبديل شدن آن به بازيگر برجسته‌اي در صحنة جهان منجر شود. همانگونه كه در كتاب «حزقيال نبي» پيشگويي شده است.
كليساي سنتي كاتوليك آمريكا پيشگويي مي‌كند «سه روز ظلمت» در اندك زماني زمين را فرا مي‌گيرد. علامت هشداردهنده اين واقعه، صليبي است كه در آسمان نقش مي‌بندد و همه آن‌را مي‌بينند:
... دروازه‌هاي آسمان باز خواهد شد و شيطان وارواح اهريمني آزاد گشته و اجازه مي‌يابند محدوديت در زمين سير كنند. سه روز تاريكي مطلق حكمفرا خواهد بود.
گويي زمان متوقف شده است. تنها منابع روشنايي، شمع‌هايي خواهند بود كه با تشريفات سنتي كليساي كاتوليك تقديس شده‌اند
.
«آگيپ پرس»5 گزارش داد اسقف «هواي هريس»6 73 ساله، از اولين پرستشگاه موقت وابسته به عيد پنجاهه در شهر «الكتون» ايالت مريلند مي‌گويد:
آنچه من مي‌بينم واقعيت يافتن كتاب مقدس در برابر ديدگانم است.
براساس اين گزارش آنچه او بعد از اين منتظر آن است بازگشت مسيج به عنوان منجي يهوديان مي‌باشد
.
سايت« Prophecykeepers.com » بيان كرد در پي حقيقت يافتن پيشگويي‌ها، در 31 ماه مي سال 2003، خورشيد در حالي كه حلقه‌اي نادر از نور يا حلقه‌اي از كسوف آتش تشكيل داده بود، به‌صورت يك پارچه خاكستر بر فراز اروپا و خاورميانه ظاهر گشت. آنها پيشگويي كرده‌اند كه سيكل ويرانگر پيشگويي‌هاي كتاب مقدس آغاز شده است.


2012ـ1998: «گوردن ميشل اسكاليون»7 حوادث و فجايع عمده را اينگونه پيشگويي مي‌كند: گرم شدن كره زمين، آب شدن توده‌هاي يخ قطب، زلزله، فوران آتشفشان و غيره
.
2009ـ1999: «جري فالول» در ژانوية سال 1999 پيشگويي كرد عيسي مسيح تا ده سال ديگر ظهور مي‌كند، اما قبل از آن ضد مسيح مي‌آيد. فالول با اشاره به ضد مسيح گفت:
آيا او زنده است؟ احتمالاً. چون در دوران محنت و رنج ظاهر گشته و خود را مسيح معرفي مي‌نمايد. او مطمئناً يك يهودي است و مطمئناً خود را مسيح معرفي مي‌كند. و چون عيسي مسيح به زودي خواهد آمد و او در آن زمان انسان بالغي است، پس بايد الان جايي در اين زمين زنده باشد.
در پي اين سخنان، خاخام جيمز رابين اظهار داشت، مسيحيان بايد نسبت به چنين اظهارنظرهايي محتاط باشند. وي گفت سخن فالول نمايشگر بعضي مخالفت‌هاي تاريخي و پنهان با يهوديان است. فالول بعداً به‌خاطر گفته‌هايش عذرخواهي كرد.

قرن بيست و يكم: «توماس چيس»8 پيشگويي كرد زماني كه جمعيت زمين به 66/6 ميليارد نفر برسد، جنگ آرماگدون رخ مي‌دهد. در سال 1999 جمعيت كره زمين به 6 ميليارد نفر رسيد.
? 6 آوريل 2005: «وارن جف»10، پيشگوي كليساي بنيادگراي مسيح، در سال‌هاي اخير حداقل سه بار به پيشگويي آخرالزمان پرداخته است. او پيروانش را جمع كرده تا همگي به سوي آسمان بالا روند. پيشگويي‌هاي او تاكنون واقعيت نيافته است. جف دليل آن را برعهده اعضا مي‌داند. گفته مي‌شود او منتظر حادثه‌اي مهيج در ششم آوريل سال 2005 است. اين تاريخ يكصد و هفتاد و پنجمين سالگرد تأسيس اين كليسا توسط جوزف «اسميت» است.10

سال 2006
? «ميشل دروزين» در كتاب خود با عنوان: كد كتاب مقدس مي‌نويسد:
كدهاي كتاب مقدس حوادث آينده را به‌خوبي مشخص كرده‌اند. در كتاب مقدس به صورت رمز به «قتل عام جهاني» و «جنگ جهاني» اشاره شده است و براساس كدها هر دو اين حوادث در سال 2006 رخ خواهند داد.
? «آني استانتون» برخورد يك شهاب سنگ را به زمين پيشگويي كرده كه در پي آن عيسي(ع) باز مي‌گردد و دوره هزار ساله صلح آغاز مي‌شود.
? براساس نوشتة «ساندي تايمز»، يك گروه مذهبي با نام «خانواده» پايان جهان را در سال 2006 انتظار مي‌كشند. گفته مي‌شود اعضاي اين گروه مشغول ذخيره غذا هستند و مي‌خواهند در غاري در هند مخفي شوند.
? به پيش‌بيني «ويكلي ورلد نيوز»، در سال 2006 بمب‌هاي هيدروژني در لندن، واشنگتن و تلاويو منفجر خواهند شد و اين شروع جنگ آرماگدون خواهد بود.
2007?: باز به پيش‌بيني «ويكلي ورلدنيوز»، در ساعت 7 روز هفتم از هفتمين ماه تقويم عبري كه برابر است با سال 2007 ميلادي مسيح همزمان در اورشليم، بغداد، واشنگتن، مسكو و همة پايتخت‌هاي جهان ظاهر مي‌شود.

سال 2008
21 مارس 2008: گروه انگليسي «شاهدان لرد»11 بعداز محاسبات طولاني به اين نتيجه رسيدند كه شروع آرماگدون در اين تاريخ خواهد بود و در اين نبرد سه چهارم جمعيت جهان از بين مي‌روند. اين اتفاق درست 666 ماه عبري پس از تأسيس سازمان ملل در سال 1945 است.

? 6 آوريل 2008: «فيليپ بي. براون»12 پيشگويي كرده بود كه دوران محنت بزرگ با ظاهر شدن دو نمونه از شواهد كتاب مكاشفه در هفتم آوريل سال 2001 آغاز مي‌شود. او همچنين پيشگويي كرد شروع سلطنت هزارساله عيسي(ع) از ششم آوريل سال 2008 خواهد بود.
? 29 آگوست سال 2009: «جان داچمن»13 ادعا مي‌كند اخترشناس رصدخانه «مونت ويلسون» است. او ظاهراً معتقد است كه ستاره كوچكي در حال عبور از ابر ارت، يعني جايي مجاور منظومه شمسي كه ستاره‌هاي دنباله‌دار از آن جا سرچشمه مي‌گيرند، است. داچمن مي‌گويد: نيروي گرانش اين ستاره يك سوم ستاره‌هاي دنباله‌دار را ـ بيش از يك ميليون ستاره ـ به سمت خورشيد مي‌كشاند. او پيشگويي مي‌كند زمين مورد اصابت صدها ستاره دنباله‌دار قرار مي‌گيرد كه قطرشان 100 تا 900 متر مي‌باشد. او انتظار دارد برخوردها در 29 آگوست سال 2009 صورت پذيرد.

2010 : فيل استون از مؤسسة « Bible Time » بازگشت مسيح را 2000 سال بعد از زيارت او از معبد در سن 12 سالگي در سال 12 ميلادي تخمين مي‌زند و چون تقويم كتاب مقدس تقريباً كوتاه‌تر از تقويم شمسي است، وي سال 2010 را مشخص نموده است. احتمالاً وضعيت وخيم‌تر از پيش‌بيني استون است. چون بيشتر دين‌پژوهان معتقدند عيسي(ع) 4 تا 7 سال قبل از ميلاد متولد شده است. يعني پيشگويي اين فرد بايد زودتر به حقيقت برسد

هفت نظریه علمی پیش بینی پایان جهان



آیا سال 2012 پایان جهان هستی است؟

گروه فناوریهای نوین: بر اساس شواهد علمی موجود و مدارک تاریخی قدیمی نظریه هایی که به احتمال نابودی جهان تا سال 2012 پرداخته است مورد بررسی قرار گرفته است.

بسیاری از دانشمندان با توجه به شرایط کنونی زمین و بحرانهای موجود بسیار نگران حیات بشر بوده و به مطالعه بر روی حقایقی می پردازند که می تواند روزی منجر به اتمام حیات بر روی سیاره آبی شود. به اعتقاد برخی نظریه ها پایان یافتن جهان که در تقویم باستانی اقوام مایان تاریخ آن سال 2012 ذکر شده است می تواند به دلایل مختلفی به واقعیت تبدیل شود. نشریه تلگراف نیز با توجه به این نظریه ها و مدارک به بررسی برخی از این دلایل و میزان احتمال تحقق آنها تا سه سال آینده پرداخته است.

1- حمله بیگانگان فضایی
این پدیده در ابتدا به موضوع بسیاری از آثار هنری علمی تخیلی تبدیل شد اما به تدریج محققان دریافتند که نگرانی از حمله بیگانگان به زمین رو به افزایش است. تعداد موارد مشاهده یوفوها افزایش پیدا کرده و نشانه ها و مدارک زیادی از مشاهده این پدیده های غریب ارائه شده است. از جمله این شواهد تلاش دولتهای مختلف در سرتاسر جهان برای کنترل یوفوها طی 50 سال گذشته است. اما با وجود تمامی این شواهد و مدارک که بسیاری آنها را خیالی و زاده توهم شاهدان می دانند، احتمال وقوع حمله بیگانگان به زمین تا سال 2012 تنها 0.1 از 10 تخمین زده شده است.


2- برخورد با زمین
هزاران انجمن اینترنتی و سایتهای مختلف اعلام کرده اند زمانی در اوایل قرن 21 میلادی سیاره ای ناشناخته با زمین برخورد کرده و یا از فاصله ای بسیار نزدیک از کنار آن عبور خواهد کرد و در نتیجه تمدن را نابود کرده و یا خسارات و دگرگونی های عظیم و جبران ناپذیری را بر روی زمین به جا خواهد گذاشت. این سیاره با نام خیالی "نیبیرو" سیاره ای در منظومه خورشیدی فرض شده است که در مداری نامنظم در حرکت بوده و هر سه هزار و 700 سال یکبار به قسمتهای داخلی منظومه خورشیدی راه پیدا می کند. شواهد بسیار کمی برای اثبات این نظریه ارائه شده است که از آن جمله می توان به معرفی 10 سیاره توسط ناسا در سال 2005 اشاره کرد که در خارج از منظومه خورشیدی به سر می برند و شاید تا سال 2012 به قسمتهای داخلی منظومه خورشیدی وارد شده و از نزدیکی زمین عبور کنند. با این همه احتمال وقوع این برخورد 0.2 از 10 تخمین زده شده است.


3- بحران خورشیدی
این بحران یکی از معدود سناریوهایی است که با انتهای تقویم مایانها در ارتباط است و می تواند پایه علمی داشته باشد. در این سناریو که احتمال وقوع آن 0.3 از 10 برآورد شده است، تابش های شدید خورشیدی و یا انفجارهای گازی در دسامبر 2012 می تواند زمین را در خود غرق کرده و نوع بشر را به همراه اکو سیستم زمین نابود سازد. تاکنون شواهدی مبنی بر وقوع چنین پدیده ای در سال 2012 ارائه نشده اما ارتباطاتی میان دوره های 11 ساله خورشیدی و چرخه زمانی تقویم مایانها یافته شده است. با این حال با وجود اینکه شعله های خورشیدی می تواند برای برخی از تجهیزات، ماهواره ها و فضانوردان مشکلاتی را ایجاد کند اما از قدرتی که بتواند زمین را حداقل تا سال 2012 ویران سازد برخوردار نخواهد بود. تنها خطر جدی که از سوی خورشید زمین را تهدید می کند، اتمام انرژی خورشید و بلعیده شدن زمین توسط این ستاره عظیم است که آن نیز تا پنج بیلیون سال آینده ممکن خواهد بود.

4- تغییر قطبهای مغناطیسی
بسیاری معتقدند قطبهای مغناطیسی زمین در سالهایی نه چندان دور تغییر خواهند کرد و بر الگوی چرخش مداری زمین تاثیر گذاشته و فاجعه ای بزرگ را به وجود خواهد آورد. این افراد مدارکی از تغییر قطبی زمین در گذشته ارائه کرده و معتقدند این تغییرات را می توان با مطالعه نقاط خورشیدی و تئوری میدانهای مغناطیسی مشاهده کرد. در عین حال برخی معتقدند مایانها و مصریان باستان نیز از وقوع چنین پدیده ای در آینده آگاه بوده اند اما این راز امروزه توسط دولتها مخفی باقی مانده است. محققان دانشگاه پرینستون و تولوس در فرانسه با بررسی مدارک مختلف دریافته اند که سیاره زمین در حدود 800 میلیون سال پیش دورانی را برای متعادل سازی قطبهای خود پشت سر گذاشته است. تغییر زاویه 50 درجه ای در قطب شمال طی 20 میلیون سال از جمله شواهدی است که محققان به آن دست یافته اند و بر همین اساس معتقدند امکان وقوع چنین پدیده ای وجود دارد اما طی یک میلیون سال آینده و درصد احتمال وقوع آن یک از 10 خواهد بود.

5- ابر آتشفشان
انفجار ابر آتشفشانی یکی از عظیم ترین انفجارهایی خواهد بود که در تاریخ بشر دیده شده و در اثر افزایش میزان ماگما در هسته زمین و عدم وجود راه فرار از این منطقه از زمین به وجود خواهد آمد. نتیجه چنین انفجاری پراکنده شدن میزان زیادی از گازهای سمی در اتمسفر زمین و پوشانده شدن قسمتهای زیادی از خشکی ها توسط ماگماها خواهد بود. تصاویری که توسط ماهواره ها طی سالهای گذشته به ثبت رسیده است نشانه هایی از تغییر را در سنگهای مذاب زیر زمینی نمایش می دهد که می تواند درصد احتمال این انفجار را یک از 10 ساخته و مدارک علمی را برای اثبات این نظریه ارائه دهد.



6- نقطه اوج نفتی
کاهش ذخایر نفتی جهانی قطعا واقعیتی است که می تواند به فروپاشی سرمایه گذاری و اقتصاد جهانی منجر شود. اما نظریه نقطه اوج نفتی درباره موضوع افزایش تقاضا در برابر میزان تولید بحث می کند بر اساس این نظریه زمانی فرا خواهد رسید که تقاضای این منبع انرژی از میزان تولید آن پیشی خواهد گرفت. به گزارش مهر، برخی معتقدند این پدیده در حال حاضر آغاز شده است اما برخی دیگر آغاز آن را سال 2012 اعلام کرده اند. با این همه و با وجود تلاش برای تولید منابع جایگزین انرژی احتمال وقوع این پدیده 4 از 10 محاسبه شده است.




7- نابودی نسل زنبورها
36 درصد از کندوهای زنبور در ایالات متحده در زمستان 2008 به دلیل اختلالی به نام اختلال نابودی کلونی زنبورها از بین رفتند. این اختلال که طی آن تمامی زنبورهای کارگر یک کندو به صورت ناگهانی می میرند و تنها زنبور ملکه به جا می ماند در چندین کشور اروپایی از جمله فرانسه، بلژیک، ایتالیا، پرتغال و اسپانیا رواج یافته است. تاکنون دلایلی مانند آفتها، تغییرات شدید جوی و امواج تلفن همراه عوامل بروز این اختلال اعلام شده اند اما تاثیر هیچ یک از آنها تاکنون به اثبات نرسیده است و از آنجایی که تاکنون درمانی موثر نیز برای کنترل این اپیدمی ارائه نشده است، پیش بینی می شود نظریه انقراض زنبورها به زودی به واقعیتی تلخ تبدیل شود. با توجه به این حقیقت که پرورش بسیاری از محصولات کشاورزی از جمله سویا، پنبه، دانه های روغنی مانند بادام، انگور، سیب و گلهای آفتابگردان نیازمند حضور زنبورها بوده و فعالیتهای این حشرات کوچک بر روی تولید 30 درصد از غذای جهان تاثیری مستقیم به جا می گذارد، بالاترین احتمال نابودی حیات در اثر پدیده ای طبیعی به این نظریه ارائه شده و 7 از 10 تخمین زده شده است.



منبع :‌http://club.parniaz.com

آرماگدون پايان جهان ؟






مقدمه :
از آنجا كه‌ صحبت‌ از موعود و آخرالزمان‌ منحصر به‌ اسلام‌ و شيعه‌ نيست‌ و در ديگر اديان‌ و مكاتب‌ از آن‌ گفت‌وگو بوده‌ است‌. پسدر اینجا نگاهي‌ به‌ اوصاف‌ آرماگدون‌ در ديگر كتب‌ آسمان‌ خواهيم‌ داشت‌. نيروهاي‌ نظامي‌ در محلي‌ كه‌ كتاب‌ مقدس‌ آن‌ را آرماگدون‌ معرفي‌ كرده‌ است‌ به‌ هم‌ مي‌پيوندند. بعضي‌ از علماي‌ كتاب‌ مقدس‌ ادعا كرده‌اند كه‌ آرماگدون‌ تمدن‌ امروزي‌ بشر را نابود مي‌ كند. بنابراين‌ جاي‌ تعجب‌ نيست‌ كه‌ آرماگدون‌ تجسم‌ بدترين‌ پايان‌ جهان‌ گردد.
معني‌ كلمه‌ آرماگدون‌ كلمه‌ آرماگدون‌ از كلمه‌ « مگيدو » (مجدّو) كه‌ شهر مهمي‌ در فلسطين‌ قديم‌ بود ريشه‌ گرفته‌ است‌. بسياري‌ از محققان‌ فكر مي‌كنند كه‌ آرماگدون‌ از « هرمجدون ‌« به‌ معني‌ « تپه‌ مجدّو » گرفته‌ شده‌ باشد. اين‌ ناحيه‌ تاريخي‌ غني‌ دارد. حفاري‌هاي‌ انجام‌ شده‌، بيست‌ دوره‌ اشغال‌، از تاريخ‌ چهار هزار سال‌ قبل‌ از ميلاد تا چهار صد و پنجاه‌ سال‌ قبل‌ از ميلاد مسيح‌ (علیه السّلام) را نشان‌ مي‌دهد. « مجدّو » در 18 مايلي‌ « بندر حيفا » در اسراييل‌ شمالي‌ و 55 مايلي‌ شمال‌ بيت‌ المقدس‌ واقع‌ است‌. موقعيت‌ استراتژيكي‌ مگيدو (مجدّو)، بيش‌ از مساحتش‌ به‌ آن‌ اهميت‌ بخشيده‌ است‌.
اين‌ منطقه‌ مشرف‌ بر كوه‌هاي‌ اسراييل‌ شمالي‌ است‌ و به‌ روستاي‌ « اسدارلون‌ « نيز معروف‌ است‌. در قديم‌ فلسطين‌ شمالي‌ به‌ ويژه‌ منطقه‌ مگيدو به‌ علت‌ محافظت‌ از شرقي‌ترين‌ راه‌ به‌ « منطقه‌ حاصل‌خيز » اهميت‌ نظامي‌ داشت‌. جاده‌ عبوري‌ ميان‌ سه‌ قاره‌ آفريقا، آسيا و اروپا كه‌ از مغرب‌ به‌ درياي‌ مديترانه‌ و از مشرق‌ به‌ صحراي‌ عربستان‌ مي‌رسيد تحت‌ قلمرو كهن‌ اسرائيل‌ بود. اين‌ منطقه‌ كوچك‌ ارتباطي‌ بين‌ دريا و دشت‌، سرزمين‌ استراتژيكي‌ بود كه‌ سه‌ قاره‌ را به‌ هم‌ متصل‌ مي‌كرد. اين‌ پل‌ باريك‌، منطقه‌اي‌ آن‌چنان‌ مهم‌ بود كه‌ نظاميان‌ دائماً بر سر به‌ دست‌ آوردن‌ آن‌ در حال‌ جنگ‌ بودند. در گذشته‌ قسمت‌هايي‌ از قلمرو اسرائيل‌ گذرگاه‌هاي‌ مهم‌ نظامي‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد و ميگدو از يكي‌ از اين‌ گذرگاه‌ها محافظت‌ مي‌كرد. تاكنون‌ بيش‌ از 200 جنگ‌ در اين‌ منطقه‌ يا اطراف‌ آن‌ رخ‌ داده‌ است‌. به‌ همين‌ خاطر يكي‌ از محققين‌ آن‌ را «سرزمين‌ جنگ‌ قرون‌» ناميده‌ است‌ .

آينده‌ مگيدو يا آرماگدون‌چيست‌؟
آياكتاب‌مقدس‌چيزي‌ درباره‌اين‌سرزمين‌حياتي‌واستراتژيكي‌بيان‌كرده‌است‌؟
پيشگويي‌ آرماگدون‌ اگر چه‌ در كتاب‌ مكاشفات‌ يوحنا به‌ آرماگدون‌ اشاره‌ شده‌ امّا چيزي‌ در باره‌ اينكه‌ نيروهاي‌ نظامي‌ به‌ هم‌ پيوسته‌ در منطقه‌ به‌ يكديگر حمله‌ مي‌كنند بيان‌ نگرديده‌ است‌. ليكن‌ ذكر شده‌ كه‌ اين‌ نيروها در دشت‌ مگيدو جمع‌ شده‌ و از اين‌ منطقه‌ هموار و وسيع‌ به‌ عنوان‌ پهنه‌اي‌ جهت‌ آماده‌ شدن‌ براي‌ حمله‌ بزرگ‌ استفاده‌ مي‌كنند. سؤال‌ اين‌ است‌ چه‌ كساني‌ در آنجا جمع‌ مي‌شوند و چه‌ كسي‌ آنها را جمع‌ مي‌كند و بالاخره‌ اينكه‌ و براي‌ چه‌ هدفي‌ در آنجا جمع‌ مي‌شوند؟ به‌ نظر مي‌رسد اين‌ افراد از چند گروه‌ سياسي‌ و مذهبي‌ باشند: «پادشاه‌ جهان‌ ـ شيطان‌ ـ پادشاه‌ كل‌ عالم‌ خدا» و «پادشاهي‌ از شرق‌ رود فرات‌». شايان‌ ذكر است‌ كلمه‌ «پادشاه‌« لزوماً به‌ شكل‌ امروزي‌ آن‌ به‌ رهبران‌ اطلاق‌ نمي‌شود. بلكه‌ ممكن‌ است‌ از آنها به‌ عنوان‌رييس‌جمهور،نخست‌وزيريارييس‌ياد شده‌ باشد. در تاريخ‌، بسياري‌ از ملت‌ها به‌ هم‌ پيوسته‌اند تا از قدرت‌ «چهار پاي‌« نيرومندي‌ كه‌ در كتاب‌ مكاشفات‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ حمايت‌ كنند. خداوند قدرت‌ عظيم‌ اين‌ اتحاد را به‌ حيواني‌ كه‌ به‌ وسيله‌ نيروهاي‌ غير خدايي‌ هدايت‌ مي‌شود تشبيه‌ كرده‌ است‌. در كتاب‌ مقدس‌ آمده‌ كساني‌ كه‌ اين‌ اتحاد را تشكيل‌ مي‌دهند «از يك‌ ذهنند و قدرت‌ و فرمانروايي‌ خود را به‌ چهارپا خواهند داد.» كتاب‌ مقدس‌ ذكر كرده‌ است‌ كه‌ آنها ارواحي‌ هستند كه‌ معجزاتي‌ را ظاهر مي‌سازند و بر پادشاه‌ تمام‌ ربع‌ مسكون‌ خروج‌ مي‌كنند تا آنها را براي‌ جنگ‌ عظيم‌ آن‌ روز فراهم‌ آورند .
سؤال‌ اين‌ است‌ كه‌ چرا نيروهاي‌ نظامي‌ در آرماگدون‌ جمع‌ مي‌شوند؟
از قرار معلوم‌ اين‌ نيروهاي‌ نظامي‌بدين‌منظوردرخاورميانه‌جمع‌مي‌شوند كه‌ نشان‌ دهند چه‌ كسي‌ كنترل‌ جهان‌ را در دست‌ خواهد گرفت‌. هر چند به‌ جاي‌ نبرد با يكديگر شروع‌ به‌ جنگ‌ عليه‌ عيسي‌ مسيح‌ مي‌كنند! ما تا به‌ حال‌ در مورد افرادي‌ كه‌ شجاعت‌ اين‌ را داشته‌ باشند تا به‌ جنگ‌ در مقابل‌ خدا بروند، فكر نكرده‌ايم‌. معمولاً انسان‌ها با يكديگر مي‌جنگند. امّا كتاب‌ مقدس‌ آشكار مي‌سازد كه‌ در واقع‌ مردم‌ سعي‌ خواهند كرد تا با عيسي‌ مسيح‌ جنگ‌ كنند در اين‌ زمان‌ پاياني‌، ديكتاتورها و عوام‌ فريب‌ها براي‌ فرمانروايي‌ بر جهان‌ طمع‌ مي‌كنند واميد دارند كه‌ در مقابل‌ نيروهاي‌ عظيم‌ و سلاح‌هاي‌ كشنده‌ آنها پيروز شوند. سلاح‌هايي‌ آنچنان‌ قدرتمند كه‌ قادرند زندگي‌ را نابود كنند.تنها خداوند است‌ كه‌ مي‌ داند اگر عيسي‌ مسيح‌ (ع‌) را نفرستد تا در امور انسان‌ها مداخله‌ بكند «هيچ‌ موجود زنده‌اي‌ نجات‌ نخواهد يافت‌« . شيطان‌ و آرماگدون‌ پشت‌ صحنه‌، رهبر قدرتمند ديگري‌ وجود دارد كه‌ نقش‌ برجسته‌اي‌ را در گروه‌ نيروهاي‌ نظامي‌ در آرماگدون‌ ايفا مي‌كند. «خداي‌ اين‌ عصر» تمام‌ ملت‌ها را فريب‌ مي‌دهد . هدف‌ او به‌ عنوان‌ دشمن‌ انسان‌ها فريب‌ و نابودي‌ نسل‌ انسان‌ است‌ .
به‌نظرمي‌رسدلشكريان‌انبوهي‌كه‌درپايان‌زمان‌ گرد هم‌مي‌آيندوسيله‌اي‌براي‌رسيدن‌وي‌به‌هدفش‌هستند . امّا چيزي‌ كه‌ ملت‌ها نمي‌دانند آن‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ شيطان‌ فرصت‌ داده‌ تا رهبران‌ متكبر جهان‌ را بفريبد؛ زيرا كه‌ فكر مي‌كنند با اين‌ جنگ‌ قادر خواهند بود كنترل‌ جهان‌ را به‌ دست‌ گيرند. طبق‌ آيات‌ كتاب‌ مقدس‌ خداوند خود با آن‌ ملت‌هاي‌ فريب‌ خورده‌ كه‌ كمرشان‌ از ويراني‌ خم‌ شده‌ وارد جنگ‌ خواهد شد . خداوند ثابت‌ خواهد كرد كه‌ خود قادر مطلق‌ است‌ نه‌ شيطان‌ و نه‌ كساني‌ كه‌ او آنها را فريب‌ مي‌دهد و خداوند به‌ انسان‌ اجازه‌ نخواهد داد تا خود را كاملاً نابود كند .
با اين‌ مقدمه‌ زماني‌ كه‌ مي‌خوانيم‌: سپاهيان‌ چگونه‌ در «جنگ‌ عظيم‌ آن‌ روز خداي‌ قادر مطلق‌« گرد مي‌آيند، هدف‌ آرماگدون‌ آشكار مي‌شود. زكرياي‌ نبي‌ نيز اين‌ زمان‌ بحراني‌ را اين‌ چنين‌ توصيف‌ مي‌كند: «نظاره‌ كنيد! روز خداوند فرا مي‌رسد... و خداوند بيرون‌ آمده‌ با آن‌ قوم‌ها جنگ‌ خواهد نمود. چنان‌ كه‌ در روز جنگ‌ جنگيد و در آن‌ روز پاهاي‌ او بر كوه‌ زيتون‌ كه‌ از طرف‌ مشرق‌ به‌ مقابل‌ اورشليم‌ است‌ خواهد ايستاد . نيروهاي‌ نظامي‌ گرد هم‌ مي‌آيند تفسير كتاب‌ مقدس‌ فرضيه‌ ديگري‌ را در باره‌ آرماگدون‌ روشن‌ مي‌كند و تعجب‌آور است‌ كه‌ چرا هيچ‌ كس‌ مشتق‌ شدن‌ مگدون‌ را از منظر دوم‌ در نظر نگرفته‌ است‌. يعني‌ از كلمه‌ عبري‌ «گاداد» كه‌ به‌ معني‌ «جمع‌ شدن‌ دسته‌ يا گروه‌ سربازان‌ است‌. در زبان‌ عبري‌ با اضافه‌ كردن‌ حرف‌ «ما» به‌ فعل‌ اسم‌ ساخته‌ مي‌شود.
بنابراين‌ «ماگد» كه‌ به‌ معني‌ محلي‌ براي‌ جمع‌ شدن‌ گروه‌ سربازان‌ است‌ ساخته‌ مي‌شود و پسوند «و» به‌ معني‌ «براي‌ او (مذكر)». در نتيجه‌ «محلي‌ از آن‌ او» كه‌ گروه‌ سربازان‌ در آن‌ جمع‌ مي‌شوند. در كتاب‌ يوئيل‌ نبي‌ خداوند اين‌ فرمانروايان‌ و تداركاتشان‌ را براي‌ تهاجم‌ و جنگ‌ مجسم‌ مي‌كند. چنانكه‌ مي‌گويد: « اين‌ را در ميان‌ اقوام‌ اعلام‌ كنيد (جار زنيد)، براي‌ جنگ‌ آماده‌ شويد! مردان‌ نيرومند را پيدا كنيد، بگذاريد تمام‌ مردان‌ جنگي‌ بيرون‌ آيند. بگذاريد تا به‌ اورشليم‌ بيايند. گاو آهن‌هاي‌ خود را در مقابل‌ شمشيرها و اره‌هاي‌ خود در مقابل‌ نيزه‌ها خرد كنيد.
بگذاريد ضعيف‌ بگويد من‌ قوي‌ هستم‌». پيشگويي‌ فوق‌ اشاره‌ مي‌كند كه‌ رهبران‌ در جايي‌ كه‌ امكانات‌ ساختن‌ ابزار آلات‌ كشاورزي‌ را به‌ ساختن‌ تسليحات‌ و جنگ‌ افزار تغيير مي‌دهند دست‌ از توليدات‌ خود بر مي‌دارند. سپاهيان‌ در حالي‌ كه‌ تمام‌ اطراف‌ دشت‌ را اشغال‌ كرده‌اند در آرماگدون‌ جمع‌ شده‌ و به‌ پيشروي‌ خود به‌ ديگر مناطق‌ سرزمين‌ مقدس‌ ادامه‌ مي‌دهند. امّا جنگ‌ واقعي‌ 55 مايل‌ پايين‌تر از مگدون‌، در اطراف‌ اورشليم‌ رخ‌ خواهد داد. در واقع‌ جنگ‌ بزرگ‌ بيش‌تر از يك‌ ستيزه‌ نيست‌. خدا اجازه‌ خواهد داد تا سپاهيان‌ در آرماگدون‌ جمع‌ شوند ولي‌ در پايان‌ ترديدي‌ وجود نخواهد داشت‌ كه‌ خود حكومت‌ خواهد كرد.
با اجازه‌ دادن‌ به‌ شيطان‌ و مزدوران‌ او و رهبران‌ فريب‌ خورده‌ براي‌ به‌ حركت‌ درآوردن‌ ملت‌ها براي‌ جنگ‌ با او (خدا)، به‌ آن‌ لشگريان‌ كه‌ مانع‌ حكمراني‌ عيسي‌ (ع‌) بر اورشليم‌ خواهند شد، اجازه‌ خواهد داد كه‌ فقط‌ در جنگ‌ با او نابود شوند. بنابراين‌، آرماگدون‌ نشانه‌ جنگي‌ بزرگ‌، نه‌ ميان‌ ملت‌هاي‌ نيرومند و اتحادهاي‌ نظامي‌ بلكه‌ ميان‌ نيروهاي‌ خير و شر است‌. جنگ‌ نظامي‌ در اورشليم‌ و اطراف‌ آن‌ در خواهد گرفت‌ . جنگ‌ به‌ هم‌ پيوسته‌ است‌: كتاب‌ مقدس‌ توضيح‌ مي‌دهد كه‌ زمان‌ تزلزل‌ زمين‌ به‌ عنوان‌ «روز خدا» اتفاق‌ مي‌افتد . زماني‌ كه‌ در طول‌ آن‌، در امور انسان‌ مداخله‌ خواهد شد تا به‌ سركشي‌ او بر عليه‌ خدا پايان‌ دهد . در ادامه‌ پيشگويي‌ ذكر شده‌، در كتاب‌ يوئيل‌ نبي‌ خداوند مي‌فرمايد: «اجازه‌ دهيد ملت‌ها بيدار شوند و به‌ (اورشليم‌) به‌ روستاي‌ ژهوت‌ بيايند. در آنجا من‌ براي‌ داوري‌ ميان‌ همه‌ اقوام‌ اطراف‌ خواهم‌ نشست‌. داس‌ را پيش‌ آوريد؛ زيرا كه‌ حاصل‌ رسيده‌ است‌. بياييد، پايمال‌ كنيد؛ زيرا كه‌ خمره‌هاي‌ شراب‌ لبريز شده‌اند، زيرا كه‌ شرارت‌ شما عظيم‌ است‌. جماعت‌ها، جماعت‌ها! در وادي‌ قضاوت‌؛ زيرا روز خداوند در وادي‌ قضا نزديك‌ است‌ .
عيسي‌ مسيح‌ (ع‌) در بازگشت‌ خويش‌ با بيان‌ لشگريان‌ روبرو خواهد شد. و از دهانش‌ شمشيري‌ بيرون‌ خواهد آمد كه‌ با آن‌ امت‌ها را مي‌زند... او خود خمره‌ شراب‌ خشم‌ خداي‌ قادر مطلق‌ را، زير پا لگد مي‌كند (مكاشفه‌ 15:19). پرندگان‌ جمع‌ مي‌شوند تا به‌ افرادي‌ كه‌ با عيسي‌ مسيح‌ (ع‌) جنگيدند غذا دهند . ظاهراً كشتار محدود به‌ منطقه‌ اطراف‌ اورشليم‌ نخواهد بود.مكاشفه‌ 20: 14 اشاره‌ مي‌كند كه‌ پيشروي‌ آن‌ تا حدود 200 مايل‌ ادامه‌ مي‌يابد.
آرماگدون‌، مقدمه‌ صلح‌ عيسي‌ مسيح‌ (ع‌) سرانجام‌ به‌ عنوان‌ منجي‌ انسان‌ها شناخته‌ خواهد شد. او پادشاه‌ پادشاهان‌ است‌ . بشر بيهودگي‌ طغيان‌ بر ضد خدا را درك‌ خواهد كرد. ملاكي‌ نبي‌ در باره‌ قدرت‌ عظيم‌ خدا صحبت‌ كرده‌ است‌: «زيرا كه‌ از مطلع‌ آفتاب‌، تا مغربش‌، نام‌ من‌ در ميان‌ امت‌ها عظيم‌ خواهد بود» . در پايان‌ خداوند به‌ عنوان‌ بزرگترين‌ حكمران‌ بشرشناخته‌ مي‌شود. در كتاب‌ بقرنتيان‌ اشاره‌ شده‌ هزاران‌ سال‌ است‌ كه‌ شيطان‌ ـ خداي‌ اين‌ عصر ـ با وجود پيشگويي‌ خدا مبني‌ بر اجراي‌ برنامه‌ خود براي‌ انسان‌كه‌ زمين‌ را براي‌ او خلق‌ كرده‌، خود را به‌ عنوان‌ خداي‌ انسان‌ها جا زده‌ است‌ . اكثر پيامبران‌ ذكر كرده‌اند، زماني‌ كه‌ اين‌ اتفاق‌ مي‌افتد انسان‌ از صلحي‌ بي‌سابقه‌ و كاميابي‌ بي‌نظير بر روي‌ زمين‌ لذت‌ خواهد برد.
اين‌ صلح‌ از هزاران‌ سال‌ قبل‌ به‌ انسان‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌ . آرماگدون‌ در حالي‌ كه‌ نشانه‌ نابودي‌ نيروهاي‌ شيطان‌ است‌، مقدمه‌اي‌ براي‌ رستگاري‌ انسان‌ مي‌باشد. اين‌ اتفاق‌ با پايان‌ سوء داوري‌ انسان‌ همراه‌ است‌. در آرماگدون‌ است‌ كه‌ انسان‌هاي‌ حريص‌ و فريبكار در مكاني‌ مشخص‌ جمع‌ مي‌شوند تا مسيح‌ (علیه السلامبتواند به‌ مصيبت‌هايي‌ كه‌ آنهابراي‌ انسان‌ها ايجاد كرده‌اند پايان‌ دهد. آرماگدون‌ خبر از پايان‌ ترس‌، درد، ويراني‌ ومرگ‌ نابهنگام‌ مي‌دهد، متأسفانه‌ راه‌ ديگري‌ براي‌ انسان‌ وجود ندارد تا درسش‌ را بياموزد. خدا بالاخره‌ بايد در امور انسان‌ دخالت‌ كند تا صلح‌ را در اين‌ جهان‌ جاري‌ سازد .
طبق‌ سخنان‌ دانيال‌ نبي‌ حضرت‌ عيسي‌ سيستم‌ اجتماعي‌، اقتصادي‌، سياسي‌، تربيتي‌ و مذهبي‌ اين‌ جهان‌ را عوض‌ مي‌كند و جهاني‌ بر مبناي‌ راه‌ و روش‌ خدا بنا مي‌كند . علايم‌ روز اصلاح‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ مسيح‌ شيطان‌ را اسير مي‌كند و مانع‌ از تاثير گذاري‌ او بر انسان‌ مي‌شود . روز بزرگ‌ آخر، حاكي‌ از زماني‌ است‌ كه‌ تمام‌ افرادي‌ كه‌ خداي‌ واقعي‌ را نشناختند، زنده‌ مي‌ شوند تا حقيقت‌ او را درك‌ كنند و فرصت‌ رستگاري‌ را به‌ دست‌ آورند .
آرماگدون‌ پايان‌ جهان‌ نيست‌ .بلكه‌ مكاني‌ براي‌ جمع‌ شدن‌ سپاهيان‌ عظيم‌ است‌ و محلي‌ است‌ كه‌ خداوند رهبران‌ فريب‌ خورده‌ را براي‌ شكست‌ در جنگي‌ حتمي‌ با خود در اورشليم‌ فرا مي‌خواند. فراتر از نابودي‌ انسان‌ها، آرماگدون‌ نويد هزار سال‌ صلح‌ و كاميابي‌ براي‌ همه‌ است‌. انسان‌ به‌ زندگي‌ خود ادامه‌ خواهد داد و آرماگدون‌ حكومت‌ مسيح‌ (علیه السّلام) را به‌ عنوان‌ حاكم‌ زمين‌ و تمام‌ ملت‌ها نويد مي‌دهد، زمين‌ در زير پادشاهي‌ خدا در صلح‌ غوطه‌ ور مي‌گردد.