کافه تلخ

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

اسطوره های ایران زمین



((سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند))


این جمله بسیار حکیمانه ارد بزرگ پاسخی است به آنانیکه اساطیر ایران را فراموش کرده اند :
* رستم را هرکول می خوانند!
* چشمان اسفندیار را پاشنه آشیل می گویند !
* رستم زاد را سزارین می گویند !
* به جای فردوسی از شکسپیر یاد می کنند !
*به جای آشنایی با عشاق ایرانی از رمئو و ژولیت یاد می کنند !
* جاده فرهنگها را جاده ابریشم می خوانند !
* دریای ایران را دریای عمان می نامند !
* جشن چهارشنبه سوری ما را آتش پرستی می خوانند !
* حجاب زنان ایرانی را که از دوران باستان بوده را به اعراب مربوط می دانند !
* هنر های نمایشی ( تاتر و ... ) را که از ده هزار سال پیش در ایران رواج داشته را به یونان 2700 سال پیش نسبت می دهند !
* گرد بودن زمین را که در خدای نامه و شاهنامه به آن اشاره شده را به گالیله نسبت می دهند .
* اختراع الکتریسته را که مربوط به 2500 سال پیش در ایران بوده را به ادیسون نسبت می دهند .
* پدر شیمی را لاوازیه که 300 سال پیش می زیسته معرفی می کنند حال آنکه الکل را زکریای رازی در هزار سال پیش کشف نمود !
* به جای یاد کردن از فرزند رشید ایران نادر شاه افشار ، به ناپلئون شناسی خود می نازند .
* به جای آنکه متفقین را که در جنگ جهانی دوم ، ایران را تصرف و به جان و ناموس ایرانی تجاوز نمودند را لعن کنند قوای محور را متجاوز و همپای چنگیز خان ! می دانند !
* بجای ساختن فیلمهایی که غرور و عظمت ایران را نشان دهد قاجاریه ضعیف را به تصویر می کشند !
* میان رودان را بین النهرین می خوانند !
* واژه فرانسوی مینیاتور را صد در صد ایرانی می نامند و بر خودروی ساخت به اصطلاح ایران می گذارند !
* فرهنگستان ادب پارسی را از بزرگان ادبیات فارسی تهی کرده اند .
* حاضرند سریال های کره ایی و آمریکایی را هزاران بار پخش کنند اما حاضر نیستند روایت های باشکوه ایرانی را به تصویر بکشند.
* به جای استفاده از تاریخ شناسان ایرانی در نگارش های تاریخی از تاریخ کمبریج استفاده می کنند
* و ...


سوگنامه فردوسی درباره فرهنگ ایران :

هــمــانا که آمــد شــما را خبـــــر / که مــــا را چه آمد ز اخـــــــتر به ســـر
از این مار خوار اهریمن چهـــرگان / ز دانایی و شــــــــرم بــــی بهرگـــــان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نـــژاد / همی داد خواهند گیتـــــــی به بــــاد
از این زاغ ســاران بی آب و رنــگ / نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
هم آتـــــش بــمردی به آتشـــکده / شــــدی تیره نوروز و جــــــشن سده
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر / ز اخــــــتر هـــــمه تــــازیان راست بر
برنــجـــد یکی دیــــگـری برخــــورد / بــــداد و بــــبـــخش هـــــــمی ننگرد
پیاده شود مـردم جـــنگ جــــــوی / سوار آنک لاف آرد و گفـت و گـــــــوی
شود خار هر کـس که بد ارجــمند / فرومـــــایـــه را بــخـــت گــــــــردد بلند
کشاورز جنگی شـود بـــی هــنــر / نــــژاد و بـــــــزرگی نـــــــیـــــاید به بر
ربــایــد هـمی این از آن آن از این / ز نـــفـــریــــن نــــدانــنـــــــد باز آفرین
هــمــه گنــج ها زیر دامــن نــهنـد / بـــمیــــرند و کوشش به دشمن نهند
زیان کسان از پـــی سـود خویش / بــــجــویــنـــد و دیــن انــدر آرند پیش
بــریــزند خــون از پــی خواســتــه / شــود روزگــار مــهــان کـــــــــــاسته
ز شیـر شـتر خـوردن و سـوسـمار / عــــرب را به جــایی رسیدسـت کار
که تـــــاج کیــــانــــــی کـــنـــد آرزو / تــفــو بــر تــو ای چــرخ گـــردون تفو
همه بوم ایـران تو ویـــران شــمـــر / کــنام پـلــنگان و شــیــران شــمــر
پـــــر از درد دیـــــــدم دل پارســـــا / که اندر جـــهــان دیـــو بــد پادشـــاه
نــــمانــیــم کـیـن بوم ویــران کنند / هــمــی غــارت از شــهـر ایران کنند
نـــــخوانـنـد بر ما کــــسـی آفــرین / چـــو ویـــران بود بوم ایـــران زمـــین
دریغ است ایران که ویـــران شـــود / کـــنــام پــلنــگان و شــیران شـــود
همه سربه سر تن به کشتن دهیم / از آن به که ایران به دشمن دهیم
چو ایـــران مبـــــاشد تــــن من مباد / در این مرز و بوم زنده یک تن مباد.

سیمای انسان کامل در مصباح الهدایة الی الخلافة و الولآیة



معمار آفرینشگر هستی در صبحگاه ازلی، آن هنگام که دست در کار آفریدن نمود، آدمی را طرفه معجونی قرار داد جامع دو کون غیب و شهادت و هویتش را با تجلّی لاهوت در کسوت ناسوت ممتاز کرد و حقیقت او را از عرش «دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی»[78] تا فرش «رددناه اسفل السافلین»[79] گسترانید.

آدمی زاده طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته وز شیطان

از برجسته‌ترین معارفی که از ناحی‍ه قدس ربوبی‌ حق‌الله ارسال شده و سفیران وحی ابلاغ و به تبع آنان کمال اولیا و عرفا تبیین و تشریح نموده‌اند، معرفت انسان کامل است. این نسخ‍ه جامع و غامض هستی حقیقتی رازناک آفریده شد تا تجلیگاه اوصاف جمال و جلال خداوندی و مظهر لطف و قهر او گردد.

آدم اصطرلاب اوصاف علوست

وصف آدم مظهر آیات اوست

انسان کامل است که مجلای ذات اوست

مجموعه‌ای که جامع ذات و صفات اوست

و مشکلات وجودش آیین‍ه تمام نمای خلافت ربوبی شود و واسطه فیض الهی به سایر کائنات گردد.

چون مراد و حکم یزدان غفور

بود در قدمت تجلّی و ظهور

پس خلیفه ساخت صاحب سینه‌ای

تا بود شاهیش را آینه‌ای

هم از این رو با تاج کرمنا سرفراز و با مهر احسن‌الخالقین صدر نشین کنگره عرش گشت.

وجودی به نام انسان کامل که تمامی حقایق وجودی خویش را به فعلیّات رسانده و هم‍ه استعدادهای نهفته خود را کشف و به منص‍ه ظهور رسانده است و به طور مبسوط و

مستوفی در کتاب و سنّت مطرح شده و مورد تکریم و تمجید قرار گرفته است. از آنجا که این وجیزه به قصد اختصار تدوین می‌شود به ذکر اشاراتی اکتفا می‌گردد.

در قرآن مقام خلافت الهی را خاص انسان دانسته و او را «خلیفة‌الله فی ‌الارض»[80] معرفی کرده است. نیز، آن امانتی را که آسمانها و زمین و کوه‌ها از پذیرفتن و تحمل آن سرباز زدند، تنها انسان شایست‍ه حمل این امانت الهی گردید، چنان که این معنی را جیلانی در کتاب «الانسان الکامل» در مرآت بودن انسان و رؤیت صفات و اسماء الهی از آین‍ه انسان بیان داشته ‌است. «الانسان الکامل مرآة الحق فان الحق تعالی اوجب علی نفسه ان لاتری اسماءه و صفاته الا فی الانسان الکامل و هذا معنی قوله تعالی: انا عرضنا الامانه...اه»[81]

علامه قیصری نیز همین معنی را برای آی‍ه مذکور برگزیده و بر همین طریق امانت الهی را تحلیل نموده است.[82]

در نهج‌البلاغه نیز برابر تتبعی که استاد حسن‌زاده آملی انجام داده است، یکصد و چهل مورد فقراتی پیرامون انسان کامل از آن استخراج کرده است.[83]

تاریخچ‍ه انسان کامل

اما کاربرد این کلمه با عنوان انسان کامل نخستین بار توسط محی ‌الدین بن عربی وضع شد،[84] وی در فص آدمی کتاب فصوص الحکم دقایقی از این حقیقت عظمی را طرح و بسط کرده و در واقع بیست و هفت فص آن کتاب هر کدام جلوه‌هایی از حقیقت انسان کامل است.

پیش از ابن عربی حسین بن منصور حلاج به استناد حدیث نبوی «ان‌الله خلق آدم علی صورته» برای انسان علاوه بر جنب‍ه ناسوتی وجه‍ه لاهوتی قایل شده و او را صورت الهی معرفی کرده است همچنین، با یزید بسطامی برای انسان کامل اصطلاح «الکامل التمام» را به کار برده است.[85]

معرفت و توصیف این نسخ‍ه جامع هستی و هیکل متجسد لاهوتی حاصل نمی‌شود مگر به توصیف اجمالی از مبدا باری تعالی و گونه‌های تجلیات آن، از این رو به وجه اختصار به تتبع مطلب فوق می‌پردازیم.

برای ذات احدیّت صمدی مقام و مرتبه‌ای است که هیچ‌گونه ظهور و بروزی نداشته نه نشانی از اسم «هوالظاهر» پیدا و نه از «هوالباطن» خبری، تمام احکام ظهور و بطون و کلی‍ه اسم و رسمهای احدیّت و واحدیّت در آن هویّت غیبی محو و مستهلک

نمی‌‌‌ شود. این مرتب‍ه حق که همواره در سراپرده‌های نور و حجابهای ظلمانی محجوب می‌‌‌ باشد به هویت غیبی و عنقاء مغرب یاد می‌کنند: ان الهویة الغیبیه الاحدیه و العنقاء المغرب المستکن فی غیب الهویه و الحقیقة الکامنه تحت السراد قات النوریه و الحجب الظلمانیه فی عماء» در روایتی که از پیامبر(ص) منقول است، پرسیدند خداوند قبل از آفرینش مخلوق کجا بود، فرمود در عماء...»[86] این کان ربنا قبل ان یخلق الخلق؟ قال: کان فی عماء مافوقه هوا، و ما تحته هواء»[87]

این مقام کبریایی ذات و غیب الغیوب به دلیل اعتلای ذاتی نه قبول اسم می‌کند و نه اشارت رسم می‌پذیرد، و لذا همواره اولیاء و انبیاء از ساحت قدس آن محروم و محجوب می‌باشند. امام خمینی از این مقام در مصباح الهدایه چنین آورده است: «لااسم لها فی عوالم الذکر الحکیم و لارسم و لا اثر لحقیقتها المقدسه فی الملک و الملکوت و لا وسم منقطع عنها آمال العارفین ... محجوب عن ساعة قدوسها قلوب الاولیاء الکاملین»[88]

نه اشارت می‌پذیرد نه عیان
نه کسی زو نام دارد نه نشان
بلکه غیبی است که از ظهور همواره مصون

و محفوظ، و پرده نشینی است که هرگز پرده‌‌‌ های نور از جمال کبریائیش کنار نرفته است، و لذا این حقیقت غیبی مستور به هیچ روی نه نظر لطفی و نه قهری و نه رحمت و نه غضبی به جمیع عوالم از غیب تا شهادت نداشته و ندارد: «هذه الحقیقة الغیبیه لاتنظر نظر لطف او قهر و لاتتوجه توجه رحمه ‌او غضب».[89]

این مقامی است که حضرتش بیان و و الفاظ را در رسایی قاصر دانسته و زبانها گنگ و گوشها کر «فاللفظ قاصر و المتکلم ابکم و السامع اصم کما قیل بالفارسیه:

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش[90]

این حقیقت در این مقام هیچ‌‌‌ گونه سنخیتی با مخلوقات نداشته بلکه بین او و مخلوق تباین و بینونت محض می‌باشد: «هذه الحقیقه غیر مربوطة با الخلق متبائنة الحقیقه عنهم و لا سنخیة بینها و بینهم اصلا و لا اشتراک ابدا »[91] از این مقام حتی اسم اعظم الله با همه علوّ مرتبه‌اش محروم و اسماء و صفات او نیز در حجاب نور محجوب است: «ان الاسماء و الصفات الالهیه ایضاً غیر مرتبطه بهذا المقام الغیبی ... حتی اسم‌الله الاعظم».[92]

لهذا چاره‌ای جز آن نبود که آن حقیقت برای تجلّی و ظهور و بروز اسرار و گنج‌های پنهانی خویش خلیفه‌ای تعیین کند تا به نمایندگی از طرف او انوار آن حقیقت غیبی را در آینه‌های اسماء و تعیّنات منعکس نماید و سرچشمه‌های خیر و برکات خویش از مشکلات وجود او به سوی مخلوقات باز گشاید و جاری سازد. چنان که حضرتش در کتاب مصباح الهدایه بیان داشته است: «فلابد لظهور الاسماء و بروزها و کشف اسرار کنوزها من خلیفة الهیه غیبیه یستخلف عنها فی الظهور فی الاسماء و ینعکس نورها فی تلک المرایا حتی یَنفتح ابواب البرکات و ینشق عیون الخیرات».[93]

این خلافت اعظم شؤونات الهی و والاترین مقامات ربانی است. باب ابواب ظهور و وجود است و کلید کلیدهای خزاین غیب و شهود و به واسطه همین خلافت اسماء و صفات پنهان و پرده‌نشین حق آشکار گردید: «ان هذه الخلافه من اعظم شؤونات الالهیه و اکرم مقامات الربوبیه باب ابواب الظهور و الوجود و مفتاح مفاتیح الغیب و الشهود... بها ظهرت الاسماء بعد بطونها و برزت الصفات غبّ کمونها».[94]

نخستین چیزی که از این مقام خلافت بزرگ کسب فیض می‌کند حضرت اسم اعظم و اسم الله‌اکبر است که جمیع اسماء و

صفات حق در آن به نحو لف و اجمال وجود داشته و بر هم‍ه اسماء و صفات احاطه و شمول دارد: «اول ما یستفیض من حضرة الفیض الاقدس و الخلیفة الکبری حضرة الاسم الاعظم ای اسم‌الله بحسب مقام تعینه باستجماع جمیع الاسماء و الصفات»[95]

بنابراین، نخستین تکثری که در عالم وجود واقع شد، بروز و ظهور این خلافت الهی بود که در آین‍ه اسماء و صفات متجلی شد و در صورتهای گوناگون اسمی و صفتی پدیدار گشت و سرآغاز پیدایش هم‍ه کثرات و اختلاف مراتب وجود گشت: «اول تکثر وقع فی الدار الوجود، هی هذه الکثرة الاسمائیة و الصفاتیّة ...بظهور الخلیفة الالهیه فی صور التعینات الاسمائیّة و تلبّسه بلباس الکثرات ... و هذه الکثرة هی مبدأ مبادی کل کثرة».[96]

اسم اعظم‌الله که مقام جمع و شمول اسماء و صفات الهی است، بر کلی‍ه جلوه‌های اسمی و وصفی حق تعالی احاطه قیومی دارد، از این رو منشاء انتزاع جمیع اسماء و صفات می‌باشد و این اسم به اعتبار جامعیت و اشتمال در جمیع اسمای الهی تجلی نموده است، براین اساس کلی‍ه اسماء جلال و جمال حق همگی ظهور و بروز صورت این اسم اعظم ‌الله بوده این اسم باطن و غیب اسماء می‌باشد. این اسم چون

اوّل تعیّن حق از مقام خلافت کبری است، بالذات بر سایر اسماء تقدم دارد. لذا اسم اعظم‌الله چون جامع جلال و جمال و قهر و لطف و خفا و ظهور است، با این مقام جمعی امکان ندارد بلاواسطه‌ای در فیض به سایر اعیان و حقایق عالم وجود تجلی نماید بناچار، رقیقه‌ای را در میان می‌طلبد تا همچون آینه منعکس کننده جلوه‌های جمالی و جلالی او باشد. این حقیقت در مصباح الهدایه تحت سعه و ضیق آینه‌ها بیان شده که مراد از سعه توسع وجودی اسم اعظم و از ضیق صورت ناقص اعیان عالم امکان است: «فان الاسم الاعظم لاتجماعة الجلال و الجمال و الظهور و البطون لایمکن ان یتجلی بمقامه الجمعی لعین من الاعیان لضیق المرآة و کدورتها و سعة وجه المرئی و صفائها فلابد من مرآة تناسب وجه المرئی و یمکن ان ینعکس نوره فیها»[97]

بنابراین تنها صورتی که حاوی جامعیّت و واجد شرایط مظهریت تام‍ه حق از مشکات اسم اعظم باشد که هم به صورت نشأة عنصری سر آغاز ظهور و بروز تجلیات اسمی و صفتی حق باشد و هم در افق غیب اسم اعظم فانی باشد و آیین‍ه تمام نمای جلوه‌های جلالی و جمالی حق تعالی باشد، حضرت انسان کامل است که خود مقام خلافت اسم اعظم و مظهر تام و تمام اوست.

صورتش برخاک و جان در لامکان

لامکانی فوق و هم سالکان

«عین الثابت للانسان الکامل خلیفة ‌الله الاعظم فی الظهور بمرتبة الجامعیه و اظهار الصور الاسمائیه فی النشأة العلمیه»[98]

پس از ظهور اسم اعظم، نخستین حقیقتی که مظهر کامل اسم اعظم و منعکس کننده تمام اوصاف و کمالات آن حقیقت عظمی گردید، عین ثابت انسان کامل در عالم اعیان می‌باشد. از این عین ثابت به عین ثابت محمدیه (ص) و حقیقت محمدیه(ص) تعبیر شده است: «اول اسم اقتضی ذلک هو الاسم‌الله الاعظم رب العین الثابته المحمدیه، حضرة الجامعه لحقایق للاسمائیه فظهرت بصورة العین الثابته المحمدیه(ص)».[99]

انسان کامل که مظهر تام اسم اعظم است، به نحوی است که حقیقت آن، صورت تعین یافت‍ه اسم اعظم بوده و اسم ‌الله باطن و غیب حضرت انسان کامل می‌باشد. چون بنا به قواعد عقلی همواره بین دو مقول‍ه ظاهر و مظهر اتحاد وجودی و تغایر عقلی وجود دارد و تعین و شی متعین در هستی یک حقیقت واحد می‌باشند، پس بین اسم اعظم ‌الله و انسان کامل رابطه عینیت وجود دارد و حقیقت انسان در واقع عین اسم اعظم

می‌باشد به گونه‌ای که این دو در وجود یگانگی و وحدت و عینیت داشته ولی از حیث عقل و تعابیر مفهومی متفاوت باشند:

«لان الحقیقة الانسانیه عین ذلک الاسم الجامع لاتحاد التعین و المتعین».[100]

لذا، حقیقت انسان کامل نخستین ظهور در عالم اعیان ثابته می‌باشد، حکیمان از موجودات و حقایق عالم اعیان به ماهیات ممکنه تعبیر می‌نمایند.[101] این حقیقت انسانی واسطه فیض حق و وسیل‍ه ظهور کلی‍ه اسما و اوصاف جمالی و جلالی حق به سایر عوالم ممکنه می‌باشد، چنان که حق تعالی از مجرای وجود او عنایات خود را از لطف و قهر و جلال و جمال ساری می‌نماید: «فالعین الثابت للانسان الکامل اول ظهور فی نشاة الاعیان الثابته و مفتاح مفاتیح سایر الخزاین الالهیه و الکنوز المختفیه».[102]

عین ثابت حقیقت محمدیه(ص) در عالم اسماء و اعیان متجلی و در صور اسماء و اعیان آشکار گشته است.

بنابراین عالم و ماسوی ‌الله صور و مظاهر حق می‌‌‌ باشد. چون حقیقت کلی‍ه انسان کامل محمدی (ص) مبدا تجلیات اسماء و صفات است و اسماء و اعیان، تجلیات و ظهورات و اجزاء این حقیقت کلی‍ه هستند، در نتیجه، حقیقت محمدیه(ص) باطن و روح عالم

امکان بوده و عالم به مثابه پیکر و ظهور اوست. از این رو از حیث صورت و ظاهر، عالم اصغر بوده ولی در باطن و معنی عالم اکبر می‌باشد و کتاب مبین جهان امکان و منشاء پیدایش کائنات می‌باشد چنان که در شعر منسوب به امیرالمؤمنین(ع) آمده:

اتزعم انک جرم صغیر

و فیک انطوی العالم الاکبر

و انت الکتاب المبین الذی

باحرفه یظهر المضمر

و نیز:

جوهر است انسان و چرخ او را عرض

جمله فرع و پایه‌اند و او غرض

پس به صورت عالم اصغر تویی

پس به معنی عالم اکبر تویی

پس به صورت آدمی فرع جهان

در صفت اصل جهان این را بدان

حضرت در مصباح الهدایه بیان داشته است: «فالحقیقه المحمدیه هی التی تجلت فی صورة العالم و هی باطن العالم و العالم من الذره الی الدره ظهورها و تجلیها»[103]

حقیقت انسان کامل مشکات فیض و منشاء تجلی اسما، و صفات حق تعالی در صور اعیان می‌باشد و اگر آن حقیقت ظهور نمی‌یافت. هیچ یک از اعیان ثابته و عوالم عقول و نفوس و عالم برزخ و مثال و جهان طبیعت و ماده و به طور کلی عوالم ملک و ملکوت تحقق نمی‌یافت و سرچشمه‌های فیض بخش الهی ساری نمی‌گشت. از این رو عین ثابت انسان با هم‍ه اعیان معیت قیومی داشته چنان که هم در ظهور و بروز آنها منشاء فیض و تجلی بوده و هم در استمرار و تسری حیات آن عوالم واسطه فیض باشد که «لولا الحجه لساحت الارض:

«لولا العین الثابت الانسانی لما یظهر عین من الاعیان الثابته و لولا ظهور لما ظهر عین من الاعیان الخارجیه و لا ینفتح ابواب الرحمه الالهیه... فهی مع کل الاعیان معیته قیومیه»[104]

انسان که مظهر جامع اسم حق است در حقیقت کون جامع و نسخ‍ه کامل از ملک تا ملکوت هم اوست

ناگهان موجی ز بحر لامکان آمد پدید

کز فروغش عالم کون و مکان آمد پدید

خواست تا خود را به خود بنماید و زان سان که هست

مظهری جامع چو انسان در جهان آمد پدید

و نیز، زمام تمام اسماء در ید قدرت اوست، صورت جامع‍ه انسانی غایة الغایات تمام موجودات امکانی است، از این رو که دوام مبادی نمایان دلیل استمرار و بقای علت غایی است، پس به واسطه بقای فرد کامل انسانی تمام عالم نیز بقا و حیات دارد. این حقیقت در روایتی که از امام صادق(ع)

صادر شده بیان گشته است که قیام زمین و در حقیقت عالم به حضور امام و حجت است، عین ابن حمزه قال: قلت لابی عبدالله(ع) اتبقی الارض بغیر الامام؟ قال: لو بقیت الارض بغیر امام لساحت.[105]

جامعیت انسان کامل و احاطه و شمول او بر جمیع مراتب ملکی و ملکوتی زمینه‌ای فراهم آورد تا وی سمت سیادت و حکومت بر عوالم عقول و ارواح و سایر تنزلات وجودی داشته باشد؛ این سریان در منازل و حقایق عوالم مذکور موجب شد تا مقام عظمای خلافت الهی و وجه خلیفة الهی برای انسان کامل تخصیص یابد: «فلهذه العین [عین ثابت انسان کامل] ایضاً خلافة علی جمیع الاعیان و لها النفوذ علی مراتبتها و النزول فی مقاماتها فهی الظاهره فی صورها و السائره فی حقائقها و النازله فی منازلها»[106]

در پایان، این وجیزه را با توقیعی که از ناحی‍ه مقدس امام عصر(عج) بر دست نایب خاص خود صادر شده است، زینت می‌بخشم. در این دعا که مخصوص ماه رجب است بیان شده که مشکات وجود ولی‌الله الاعظم و ولدت امر الهی تجلیگاه جمیع اسماء و اوصاف حق تعالی می‌باشد به گونه‌ای که هیچ فرقی بین مرتب‍ه الهی و مقام انسان کامل نیست جز به ربوبیت و مربوبیت، که حضرت باری تعالی ربّ و خالق است و مقام ختمی محمدی(ص) و اولیای محمدیین علیهم صلوات‌الله مخلوق و مربوب حق تعالی هستند: «اللهم انی اسئلک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاة امرک المأمونون علی سترک المتبشرون بامرک الواصعون لقدرتک المعلنون لعضمتک اسئلک بما نطق فیهم من شیتک فجعلتهم

معادن لکلماتک و ارکاناً لتوحیدک و آیاتک و مقاماتک التی لاتعطیل لها فی کل مکان یعرفک بها من عرفک لافرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک.»[107]

پدیدآورنده: مرتضی کمال (مدرس دانشگاه پیام نورـ دزفول)