کافه تلخ

۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

مفهوم روحانی رنگها



راو لایتمن:
ما دارای دو دنیا هستیم:
دنیای روحانی و دنیای مادی.
در دنیای روحانی نور والا وجود دارد. این نور از طریق چهره "partsoof" و از راه سیستمی که بزبان ارامی، "zeir anpin" که معنایش "صورت کوچک" است به کسانی که سیستم زعیر انپین را در درون خود کشف می کنند می رسد و آنجا به هفت رنگ و هفت قسمت تقسیم می شود زیرا این زعیرانپین، سیستمی است که دارای هفت قسمت (سفیروت) هستند. پس از آن، این نور از طریق این هفت قسمت، به روح ها رسیده و با هفت رنگ بر آنها اثر می گذارد.
رنگهای اصلی،
سفید، قرمز، سیاه و سبز هستند که با ترکیب خاصی، از آنها رنگهای دیگر بوجود می آیند. در کتاب زوهر نوشته شده است که رنگ طرف راست سفید است طرف چپ قرمز، وسط سبز، و ملخوت سیاه است.
مطابق با دنیای روحانی که در آن، نور به هفت رنگ روحانی تقسیم می گردد، در دنیای ما نیز نوری که از خورشید می تابد به هفت رنگ رنگین کمان تقسیم می گردد.
مفهوم "رنگهای روحانی" آنست که هر رنگی، صفت مخصوص و خوی خاص آن نور را دارد و اثر آن بنحو متفاوتی است."نور"، همان تاثیر نیکی و بخشش است، همان عشق و عطا کردن، همان ارضا کننده و نیکی است. همانطور که نوشته شده است: "با نیکی مرتبط می شویم". ارتباط با نیکی می تواند به صورت های گوناگونی باشد و رویهمرفته هفت حالت دارد.
هر فردی در راه روحانیتش با همان نظم و ترتیب رنگهای مختلف به نیکی مرتبط نمی شود، بلکه هر فردی متفاوت است و طبق ریشه روحش، رنگ مخصوص به خود دارد که از دنیای بی انتها سرچشمه گرفته است.
همه متفاوت هستند، همانطوریکه در جسم ما نیز سلولها و اعضای متفاوتی وجود دارد و همانطور که هر فرد باید میزان معینی از سرما، گرما، فشار، اکسیژن، انرژی، مواد غذائی و غیره را دریافت کند تا بتواند وظیفه خود را طبق خواسته عموم جسم به انجام برساند، روح نیز همینگونه عمل می نماید. بنابراین هر روح یک موج و تناوب مخصوص به خود دارد که در آن عمل می کند.

سئوال: من نمی دانم که آیا برای شما مجاز هست که بگویید که رنگ شما چه رنگی است یا نه؟
راو لایتمن: نمی توان گفت پنج در صد بنفش، هفت در صد سبز وغیره. طبق توضیحات کبالا، صحبت از "partsoof" "چهرۀ روحانی" است که در آن هفت سفیرا وجود دارد و تمام این هفت سفیرا در هر چهره با شیوه بخصوصی با یکدیگر مرتبط هستند وطرز ارتباط و ترکیب هر سفیرا با دیگری متفاوت است و هرگز مانند دیگری نیست.
بنابراین در علم کبالا تشخیص ها، توصیفات، معانی و نامهایی و جود دارد که "اسم انسان" خوانده می شود و آن رابطه بین تمام پایه های او است که مخصوص او هستند. و مهم آن نیست که او چه کسی باشد، ولی اسمی که ما به شخصی می دهیم مثلاً "ابراهیم"، "یعقوب"، اینها اسم نیستند بلکه انسانی که در مراحل و موقعیت های مختلف و در اعمالی که در روحانیت وجود دارد قرار دارد و هنگامیکه آنچه که نور از او در خواست می کند انجام می دهد بر طبق این عملکرد ها اسم خاصی را دریافت می کند.