کافه تلخ

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

اسطوره در اعصار کتاب مقدس




● منبع: سایت - باشگاه اندیشه - تاريخ شمسی نشر 00/00/1385 - به نقل از فرهنگ تاریخ اندیشه ها، جلد اول، چاپ اول 1385
● نويسنده: فرانسیس لی - اوتلی

● مترجم: ابوالقاسم - اسماعيل پور



مهاجرتهای بزرگ

تقریباً هر نژادی در «تاریخ شفاهی» خود صاحب اسطوره های مربوط به مهاجرت است که تحت تأثیر قبایل برگزیده قرار گرفته اند و دارای نشانه هایی از واقعیت زمینی نیز می باشند. نفرین شدگی قوم کنعان یکی از اسطوره ها بود، و نوح، دومین پدر ابناء بشر، طبعاً نیای همه ی نژادهاست. فروپاشی برج وقیح بابل به اراده ی خداوند که افسانه ای تصویری مبتنی بر دیدن زیگوارتهای بابلی در حال سقوط است، روایتی کهن در باب اختلاط زبانهاست که در آن، زبان عبری، زبان نخستین پدران ما به سه هزار زبان عصر ما بدل می شود (مفسران تورات از آن به عنوان هفتاد و دو زبان تعبیر می کردند). شجره شناسیهای نوح که به ابراهیم ختم می شوند با قبایل و قهرمانانی که نامشان برروی قبایل و نواحی گذاشته می شود، جنگهای اسحاق با اسماعیل و یعقوب با عیسو در سفر خروج آمده است که در آن موسی (ع) امتش را به گونه معجزه آسایی از دریای سرخ به صحرای سینا رهنمون می شود. در اینجا تجلی یهوه در بوته ی سوزان و ستون ابر، الواح شریعت، نابودی گوساله ی زرین، و مرگ موسی (ع) در کوه نبو را در پرتو سرزمین موعود می بنیم. فتح از آن یوشع است که خورشید را ثابت نگهداشت. این سرگردانیها که در تبعید تاریخی بابلیها و در تاریخ متأخر یهودیان تکرار می شود، به نحو تیزبینانه ای در داستان مسیحی یهودی سرگردان دیده می شود. موسی چه یکتاپرستی را آورده باشد یا از فرعون آختاتون گرفته باشد، چنان که فروید (1939) چنین می اندیشید، او قهرمانی کهن از سلاله ی ایزدی است (نامش به معنی «برکشیده از آب» است). و مرگ اسرار آمیز و مزار گمشده اش این را نشان می دهد. یهوه ی او، خداوند حوریب و سینا و مناطق مرتفع، خاستگاهش چه سامی یا کنعانی، خداوند نوینی است. یهودیت دین موسی و تورات کتاب اوست؛ باز درباره ی او به عنوان آورنده ی بزرگ شریعت بحث خواهیم کرد.



پادشاه و مستبد

هر چند موسی در میان فرهنگهای مدیترانه ای زیست که الگوی شهریاری ایزدی را پدید آوردند، موسی هرگز پادشاه نبود. در آغاز زنجیره ی تاریخ بنی اسرائیل، پادشاه شخصی مستبد بود به شکل نمرود، بت پرست و دشمن ابراهیم، شکارگر قدرتمندی در برابر خداوندگار که بابل را ساخت و شهرهایی تأسیس کرد که نماد استبداد شرق قدرتمند بود، با بادیه نشینان و کشاورزان ساده ی بنی اسرائیل پادشاهان کوچک خود را داشت که داوران نام داشتند؛ بعدها شائول و داود و سلیمان و مقلدان آنان بودند که پادشاهی تشکیل دادند. و مفهوم شهریاری در مسیح تداوم می یابد که تصوری مجازی و استعاری بود و در مسیحیت به صورت پادشاه مصلوب یهودیان در آمد. چه الگوی اسطوره ـ آیین جهانی باشد یا نه، بی شک بخشی از محیط دائمی شهروندان یهودی است، مثل حوزه های آتیس و آدونیس و ازیریس که فریزر با آزمندی بسیار در کتاب خود، شاخه ی زرین آورد. هوک آن را در مصر و بابل و کنعان، در هیکل اورشلیم و در آیین و جشنهای عبری مشاهده کرد (1933)؛ و با وجود این «بنیادی ترین عقیده از آن ایزد میرا و زنده شونده بود... چندان ناسازگار با تصور پیشگویانه ی یهوه که لااقل در اولین مراحل جنبش پیامبری نمی توانست تبدل یابد یا شکل روحانی به خود گیرد. جشن سال نو اکدی بعل و مردوک با مرگ و رستاخیز ایزد به شکل آیینی شهریار- کاهن، با ازدواج مقدس و تعیین سرنوشتها، همیشه در جوار بنی اسرائیل برگزار می شد و اغلب به آنها تحمیل می شد. ارمیا و حزقیال با هدایت روشنگری پیش مسیحی علیه کهانت و سلطنت، از این آلودگی ایمان پاک به یهوه انتقاد کرده و از آن پس توجه خود را معطوف وجدان یهودیان و مسیحیان می کنند.



یهوه و کنعان

با این حال یهوه شهریار ایزدی بود. و خدا از قدیم پادشاه من است. او در میان زمین نجاتها پدید می آورد. تو به قوت خود دریا را منشق ساختی، و سرهای نهنگان را در آبها شکستی. سرهای لویاتان را کوفته، و او را خوراک صحرانشینان گردانیده ای. تو چشمه ها و سیلها را شکافتی و نهرهای دائمی را خشک گردانیدی روز از آن توست و شب نیز از آن تو. نور و آفتاب را تو برقرار نموده ای. تمامی حدود جهان را تو پدیدار ساخته ای، تابستان و زمستان را تو ایجاد کرده ای. (مزامیر 17- 74:12)

این مزمور منعکس کننده ی آیینهای فصلی، نمایشهای مقدس بعل و آکوحت کنعانی است که کمانه ی ایزدیشان یادآور رنگین کمانی است که یهوه برای نوح در ابرها نهاد؛ «وقتی زمین برجای می ماند، زمان بذر و درو، سرما و گرما، تابستان و زمستان، روز و شب باز نخواهد ایستاد.» اژدها یادآور کشتن اژدها در جشن یورولی قوم حتی است. گاستر برابر نهادهای دیگری در مصر، یونان و جاهای دیگر در مزامیر مشاهده کرده است. هر چند موینکل شاید در این باره قویاً تأکید ورزیده است. جشن سال نو بابلی مطمئناً به اندازه ی کنعان در مزامیر انعکاس یافته است؛ هوک می گوید که در پرواز آیینی قائن بعد از کشتن هابیل نیز منعکس شده است.



مبارزات آیینی

برخوردهای ایزدان، قهرمان و غولان بدینگونه به رغم یکتاپرستی، بر پرستش یهوه اثر می گذارند و تا عذاب دوزخ، نبرد مسیح و شیطان ادامه دارد شیطان خود به عنوان دشمن ایوب رنج کش، در عهد عتیق بارها به شکلهای متفاوت، به صورت سفیر یهوه یا دشمن چنین سفیرانی (در داستان بلعام) و به عنوان یکی از فرزندان خداوند توصیف شده است. غولان ابتدایی به صورت آشوب ازلی جلوه یافته اند که یهوه برای استقرار نظم، علیه آنان می شورد؛ لویاتان و رحب از کنعان اند، تهوم در داستان آفرینش بر آمده از مبارزات مردوک و تیامت غول دریایی در اساطیر بابل اند، نهنگ بزرگ یونس قصه ای نیمه کیهان شناختی است؛ و اژدهایان در مصر و آشور پرورش می یابند. آزارگران عیسی مسیح این نبرد را به سطح انسانی فرو می کاهند، چونان که پطروس تنومند گوش مالخوس را در بیت رئیل می برد. وقتی مسیح بر صلیب رفت، پرده ی هیکل دو پاره شد، و «زمین متزلزل و سنگها شکافته گردید. و قبرها گشاده گشت» (متی 27:5) بدین گونه آشوب ازلی تهدید کننده ی آفرینش و کفاره ی گناهان به واسطه ی 51؛ مسیح است؛ در روز رستاخیز، بار دیگر این امر اتفاق خواهد افتاد. اما چنان که در آیین زرتشت آمده، که یهودیت و مسیحیت بعدها به پاس تحولات ثنوی گراییشان مدیون آن اند، مبارزه همیشه با پیروزی خداوندگار پایان می یابد. چنین مبارزات اساطیری منعکس کننده ی مخالفتهای واقعی است. از جمله، ئل در کنعان بر ضد بعل قیام می کند؛ ایلیا شکست دهنده ی ملکارت و بعل در جنگی بزرگ در کوه کارمل است با دو گوساله ی وحشی که برای قربانی می ستیزند و تجلی خداوندگار در آتش و ابر چنان که بار دیگر در صحرای سینا اتفاق افتاد (کتاب اول پادشاهان 18: 21- 46). پولینوس نولایی می گیرد: برای قهرمان بامداد عید پاک از تخیلی کهن بهره می گیرد «درورد بر تو ای آپولن راستکار! درمانگر پرآوازه! پیروز شونده بر اژدهای دوزخ!»

اسطوره ی «غارت دوزخ» برآمده از نیاز ژرف آشتی قهرمانان عهد عتیق و عهد جدید بوده است تا معادلی برای تعمید آباء کلیسا و پیامبران بیابند و سه روز بین رستاخیز و برصلیب رفتن عیسی مسیح را توجیه کنند. انعکاس آن را در مزامیر (24: 7- 10) می توان یافت؛ در انجیل نیکودموس آمده:

و باز فریادی بلند برخاست؛ شما ای شهزادگان، دروازه هایتان را برکشید و خود برکشیده شوید، شما ای درهای جاودانه! پادشاه شکوه خواهد آمد. و دوباره با همان صدای واضح، دوزخ و شیطان خواهند پرسید : کیست این پادشاه باشکوه؟ و به آنان گفته خواهد شد با همان صدای شگفت آور: خداوندگار میزبانان، اوست شهریار شکوه. خوشا، ناگهان لرزه بر دوزخ افتاد و دروازه های مرگ و قفلها در هم شکستند، میله های آهنی در هم شکست و بر زمین افتاد، و همه چیز گشوده گشت. و شیطان در میانه ماند و گیج و متحیر ایستاد و فرو افتاد و پاهایش با زنجیری به بند کشیده شد.

اوج جنگ یهوه با غولان در کتاب مکاشفات (باب 12- 16) آمده است؛ جنگی که در آرماگدون رخ داد با اژدهای سرخ، که بعدها آشکارا به مار کهن و شیطان، حیوانات ملازم و روسپی بابل و شخصیتی دیگر مثل نوعی دشمن مدونا (مریم مقدس) بدل شد: «... زنی که جامه اش خورشید بود و بر ماه پا می نهاد و بر سرش تاج دوازده ستاره بود» که «فرزندی ذکور آورد که می خواست با عصایی آهنین بر همه ی جهانیان فرمان راند.» یهوه، طوفان خدای سرزمینهای مرتفع، خدا و پادشاه جنگاور، پیروزی بخشنده، دشمن ایزدان کشاورزی یا بعلهای کشتزاران، خدایی اخلاق گرا که ریشه اش ناشناخته است، ایزد بی چهره ی صحرای سینا که زمانی به شکل مار و ورزا بود اما دشمن تصاویر خطرناک، ایزد کیش که هیچ رقیبی را در فرهنگهای مجاور تاب نمی آورد، به فرجام مسیح تدهین شده را به ظهور رساند، ایزد جنگاور آرماگدون که بزرگترین نشانه اش شفقت و مهربانی بود و شاگردانش در همه جا انجیل را موعظه می کردند، اما خشم حق مدارانه اش به دینی بدل شد که بر جهان غرب پیروز گشت.



الاه مادر و کودک ایزدی

در این دین، آوند شفقت ناگزیر به باکره ای خجسته، مادر و میانجی بدل شد که شبیه بسیاری از مادران باکره ی قهرمانان است. سهم ویژه ی او در مسیحیت آن بود که مادر گیتی باشد، مادری که در همه ی ادیان می زید و سرشت او گاه رحمت بخش و گاه بدخواه ]شریران[ بود. مادران ظلمت و شخصیتهایی چون یزبیل، دلیله، و روسپی بابل جلوه یافته اند. دین عبرانیان معمولاً فاقد ایزد بانوان بوده، چنان که ازدواج مقدس شهریار آسمانی را رد می کرده است، آیینی که روسپیگری و قباحت را در معابد روا می دانست. پاتای اخیراً مدارکی بحث انگیز اما مهم و تأثیرگذار در باب برابر نهادهای یهودی با الله و الاة، بعل و بعلة، عاشره ی کنعانی، عستارت، و عنات در کروبیان، شکینا، زوجهای قبالا، مطرونی، لبلیت، و حتی «سبت ـ باکره، عروس، ملکه و ایزد بانو» گرد آورده است، بسیاری از آنها ممکن است شخصیتهای استعاری باشند، اما هرگز نمی توان با امنیت خاطر خطی میان استعاره ی زند و اسطوره کشید. راز دیگر آن است که مجموعه ی زیبای اشعار عاشقانه معروف به «غزل غزلهای ]سلیمان[» چگونه به مجموعه ی رسمی کتاب مقدس ملحق شد. به هرحال، یهودیان خیلی زود آن را منظومه ای در باب عشق خداوند به بنی اسرائیل تعبیر کردند و مسیحیان نیز آن را الهام غیبی و شعری رهبانی دانستند و تفسیر آن را عشق مسیح به امت خود پنداشتند.

از پیوندهای آسمانی، فرزندانی ایزدی زاده شدند که عبارت اند از : آپولن، هرمس، زئوس، دیونیزوس ، یا هراکلس. فرزند ایزدی در کتاب مقدس به صورت موسی، شمعون، داود ظاهر می شود و نیز به صورت نوزادی که در آخور نهاده شد و شبانان پست و مغان بلند پایه او را پرستیدند.

بانوی باکره زایش اسرار آمیز را با ماجراهای معجزه آمیز و مرگ اسرار آمیز سنجیده اند. تداوم استعاره را در اینجا نیز می بینیم، چنان که در تمثیل فراز می آید؛ بیرون شو تا به دیدارش در آیی. آنگاه همه ی باکره ها برخاستند و چراغهایشان را زینت دادند.» در کتاب مکاشفات (9:21) آمده که یکی از هفت فرشتگان با هفت شیشه ی دارو گوید «نزدیک شو، تا عروس را به تو نشان دهم، همسر بره را.» الاهه ی ماه در باور باستانی سامیان در مراسم عید فصح انعکاس یافته است و نیز در عید کریسمس و عید پاک، که در آن، مسیح را «خورشید فاتح» لقب می دهند. ماریا استلا ماریس ممکن است پیشکسوتان کافرکیش داشته باشد.



جادو، معجزه و اخلاق

بسیاری از ادیان نخستین اعتقاد به مانا قوه ی روح ایزدی، را نشان داده اند که ایزدان و هرمانان، شمنان و پیامبران صاحب آن بوده اند. شمشون آن را در موی خود پدید آورد و دلیله مویش را برید، چنان که لوکی در اساطیر اسکاندیناوی، آسیب پذیری بالدر را کشف کرد. سلیمان بر دیوان فرمان می راند، دیوانی که در کتب اولیه ی عهد عتیق کمیاب اند، اما در اناجیل جعلی (طوبیت) و در رسالات جعلی (خنوخ و یوبیل) پدیدار می شوند. قدرت یوشع خورشید را از حرکت باز می ایستاند تا او بتواند در نبرد اریحا بهتر بجنگد؛ مغان نیز هدایایی برای مسیح می آورند. موسی و هارون با جادوگران مصری بر سر جادوی مغان می جنگند؛ آنان از میان دیوارهای آبین از دریای سرخ می گذرند و از دل صخره های بیابان، آب تازه بر می کشند. آنگاه عیسی آب را به شراب بدل می کند، لقمه های نان و ماهی را تکثیر می کند، و دیوان پلید را از آدمی برون رانده، به گراز بدل می کند، بر آب راه می رود، تغییر شکل می دهد، پرده ی هیکل را می درد. پس از مرگ، بر مریدان ظاهر می گردد. معجزات اغلب نتیجه ای اخلاقی و صریح دارند و جهان گسترند (درست عکس اسرار مانایی): سدوم نابود می شود تا شهروندان ناسپاسش عقوبت ببینند(مانند پاداش فیلمون و پائوسیس و پادافراه همسایگان آنان در آثار اوید)؛ دانیال و سه همراهش از کنام شیر نجات می یابند، چه از خوردن غذای تطهیر نشده امتناع کرد؛ معجزات موسی (ع) در کوه در ده فرمان و تورات به کمال وصف شده است؛ و بزرگترین موعظه ی مسیح خطابه ی کوهستان است که صبغه ای اخلاقی دارد.

هرچند ادیان دیگر اهل کتاب (مثل اسلام و آیین هندو) هستند، اما هیچ دو دین بزرگ دیگر نداریم که کتابی مشترک (کتاب مقدس) داشته باشند. با کشف سفر تثنیه، بخشی از تورات، یوشع در 621 ق.م. معبد بت پرستان، عاشره و روسپیان مقدس را از بین برد. کارکرد کاهنان آن بود که «تصمیم» را بر عهده ی تورات واگذارند، و موسی را قهرمان شریعت بخش کنند، چنان که داود و سلیمان صاحب فتاوی درخشان قضایی قلمداد شدند. این نقش به مسیح می رسد: «زیرا پدر در باب انسان قضاوت نمی کند، بلکه تمامی قضاوتش در باب پسر است» (یوحنا 22:5؛ تیموتاوس دوم، 1:4). هر چند کتاب مقدس از فیلون یهودی و آگوستین به بعد نیازمند تفسیر است، کلام خداوند باقی می ماند، عهد عتیق از طریق رده بندی پیش فرضی به عهد جدید الحاق می شود. نوح همانند مسیح آدمیان را به واسطه ی چوب و آب نجات می بخشد؛ قربانی کردن اسحاق به دست ابراهیم، پیش فرض تصلیب است؛ پیامبران از پسر انسان یا مسیح و ایام داوری سخن می گویند که خواهد آمد. پولس رسول سرشت محدود کننده ی شریعت عینی را رد می کند و وجدان و روح مسیح را جایگزین آن میسازد، با وجود این ، «... شریعت مقدس است و فرمان نیز مقدس، دادگرانه و نیک است» (رومیان 12:7). ثنویان چون مرقیون به شکل بدعت گذارانه ای شریعت را رد کردند و تنها به انجیل متکی بودند.



کاهن و پیامبر

کاهن نگاهبان بارگاه هیکل و صندوق عهد بود، بارگاه خارق العاده و متحرکی که با محرابهای ایزدان محلی که مطرود یهود بودند، کاملاً در تضاد قرار داشت. در آغاز سفر پیدایش، اسطوره ی کهانت به شکل جلسه ای با شرکت ابراهیم و ملکیصدق، پادشاه سالیم، شکل می گیرد، که «... نان و شراب آورد: و او کاهن خداوند متعال بود» (پیدایش 18:14). مسیح خود در معرض شعایر کاهنان در باب ختنه و تعمید بود و ملکیصدق الگوی کشیشان سده های میانه شد.

اغلب ادیان بین کاهن فرمان یافته و پیامبر و حیانی که با آسمان ارتباط مستقیم بیشتری داشته، تفاوت قائل اند. پیامبران عبرانی مشهورترین نمونه ی شمنان اند که در همه ی ادیان وجود دارند. در تاریخ دینی، پیامبران حلقه ی اتصال بین تورات و انجیل اند و بصیرتهای خلسه مانند آنان که تا حدی بیانگر تاریخ و تا حدی پیشگویی است، راه مکاشفات دانیال، خنوخ، و یوحنای ایزدی را هموار می کند (ارمیا، باب 24). در دروازه ی هیکل دو سبد انجیر مشاهده کرد: یکی یا انجیرهای نیکو و دیگری با انجیرهای پوسیده؛ سبد اول یهودیان نیکو بودند که به تبعید تن دردادند، دیگری نماد مرتدان پیرو صدقیا بودند که ماندند.
حزقیال چرخها را درون چرخهای کروبیان می دید (باب 1 و 10)؛ گل سرخ چند برگه ی در بهشت دانته با چرخهای گل سرخی منقوش روی شیشه های رنگی که فرامین روی آن نوشته شده و در مرکز آرامبخش آن خداوندگار به چشم می خورد، قابل مقایسه است و میراث حزقیال است. اشعیا در وصف بیداری خویش قدرت روح شمن را فاش می سازد: «آنگاه یکی از فرشتگان مقرب نزد من آمد، با ذغال افروخته در دست، با زبانش گرفت و از محراب دور شد: و آن را بر دهانم نهاد و گفت خوشا، این آتش بر لبانت مماس گشت؛ و نابرابریت از میان رفت، و گناهت پالوده گشت» (6:6ـ7). ایلیا و الیشه قهرمانان نمایشی نویسندگان تورات، دشمنان بعل اند؛ کرملیهای مسیحی آنان را نخستین راهبان و پیشکسوتان خود می پنداشتند.



داوری بازپسین

نمی توان خطوط پیچیده ای را ترسیم کرد که مسیحای یهودی، پسر انسان، بازمانده ی درمانبخش و پریستار رنجکش را با صدارت و مصیبت مسیح پیوند می دهد، یا انطباقهای گوناگون با تاریخ واقعی عقاید هزاره را نمی توان شرح داد. مسیح درمانگر نیز رنج آورد، چنان که پولس گفت (رومیان 4:6): «آیا غافلی که همه ی آنان که به دست عیسی مسیح تعمید یافته اند، با مرگ او تعمید یافته اند؟» تعمید نیز مانند موضوع ختنه در نزد ابراهیم و یهودیان، نوعی آیین تشرف، باززایی است و پولس آن را «نوشدگی حیات» نامیده است. مسیح با جایگزین کردن آیین، مثل بز عزازیل در عهد عتیق، گناه آدمیان را بر دوش می کشد. رستاخیز او وعده ی رستاخیزی برای همه ی ماست البته اگر ما نیز از این الگوی مقدس پیروی کنیم. با وجود این، پیام خاص او بسی ساده تر است: «ملکوت خدا نزدیک است: توبه کنید و به انجیل ایمان آورید» و «شما از ملکوت خدا چندان دور نیستید» (مرقس 15:1، 34:12 ). او در پاسخ به پرسشهای فریسیان گوید: «ملکوت خدا نه با مشاهده فراز می آید... بنگر ملکوت خدا در توست».

با این حال، با گذشت زمان و مرگ مسیح و رستاخیز او همچون رستاخیز آدونیس و ارفه و ققنوس و پسیکه، و با موضوعاتی چون قدم زدن با خداوند، چنان که خنوخ و نوح و ایلیا کردند، اندیشه ای تازه رخ نمود. کیشهای اسرار آمیز آسیا و یونان بس نیرومندانه با یهودیت جنگیدند و به طور دائمی خود را در آن احیا کردند و به فرزند یهودیه، یعنی مسیحیت نوین، جانی تازه بخشیدند. انجیل چهارم (90ـ110 م.) آفرینش را نه با روح پرنده وار خداوند بر آبها، بلکه با کلمه یا لوگوس آغاز می کند. مکاشفه ی یهودی مسیحی بر روح اسرار فائق می شود. کتاب مکاشفات (80ـ96 م؟) نیز تقریباً با انجیل چهارم همزمان است و به قلم یوحنایی که احتمالاً نه حواری بود و نه نویسنده ی انجیل چهارم، نوشته شده است.

مکاشفه واپسین حلقه در زنجیره ی تاریخ است. مکاشفه گر رؤیاهای بسیاری می بیند که در میان آنها مکاشفه ی بره ای است که چهار حیوان «سرشار از چشم در فراز و در پس» او را دربرگرفته اند، مکاشفه ای که چون شعر بزرگ مکاشفه گر است. این حیوانات، مثل شیر، گوساله، عقاب و انسان چهار انجیل نگار یا کروبیان چهارگانه اند (حزقیال 10:1). این کتاب با هفت مهر باز می شود زیرا «شیر قبیله ی یهودا» غلبه کرده است. چهار سوارکار جنگ در خون غلتیده و گرسنه اند و مرگ بر بره ای فراز می آید که راهنمای قدیسان و شهیدان به «چشمه های آب حیات» است، در قالب طوفان ملخ از مغاک بی انتها، به رهبری شاه ابدون یا اپولیون (مغاک تهوم «tehom»، یعنی آشوب ازلی دیگری در آغاز آفرینش ـ رک). مکاشه گر همچون حزقیال (3:3) طوماری را می خورد که مزه ی عسل می دهد؛ اما این واپسین روز بدبینانه تلخی بعد از شیرینی را می چشد. موسی و ایلیا با جامه ی کرباس و در میان خاکستر پیشگویی می کنند، اما حیوان از مغاک بر می آید و آنان را نابود می کند. در هیکل در آسمان گشوده است و صندوق عهد خداوند که ارمیای نبی آن را در غاری زمینی پنهان کرده بود، ظاهر می شود. زنی با بچه ای در پی می آید، میکائیل در مبارزه ی آیینی با اژدها، بره در کوه صهیون و «چرخشت عظیم خشم خداوند، زن روسپی بابل کبیر، مادر روسپیان و پلیدیهای زمین» که مست از خون قدیسان است، آنگاه شادی قدیسان، ازدواج بره، به بند کشیدن مار کهن یا شیطان برای هزار سال، زنده شدن دوباره ی او، نبرد با یأجوج و مأجوج، و داوری بازپسین. در سرود بزرگ توماس سلانویی فرانچسکایی، (حدود 1200ـ 1255): «روز خشم، روزی که دنیا را به خاکستر بدل خواهد کرد، چونان که داوود و سیبل گواهی می دهند»، ما به طوفان دوم برنمی خوریم، بلکه آتش روز رستاخیز را می بینیم. کتاب خنوخ (حدود 161ـ164 ق.م) همانند پیشکسوت مکاشفه گر خود آورده: «نامهایشان از کتاب حیات محو خواهد شد... و نطفه ی شان برای ابد نابود خواهد گشت... و فریاد زنند و سوگواری کنند در جایی که برهوت مشوش است، و در آتش خواهند سوخت....و من آنان را که دوستدار نام مقدسم بودند، به نور درخشان فراز خواهم کشید و هر یک را بر سریر افتخارش خواهم نشاند». بار دیگر به مکاشفه گر انجیل بر می گردیم:
«و من دیدم آسمانی نو و زمینی نو»، اورشلیمی نو اما اکنون بی معبد، «زیرا خداوندگار متعال و بره هیکل آن اند...[و] رود پاکیزه ای از آب حیات، صاف چون بلور...[با] درختان حیات، که دوازده نوع میوه آوردند... و برگهای شجر برای درمان خلایق بود... و اگر هر انسانی از کلام این کتاب نبوت دور شود، خداوند او را از سهم کتاب حیات، از این شهر مقدس، و از چیزهایی که در این کتاب نوشته شده، محروم خواهد کرد.» بدین گونه واپسین باب این کتاب عظیم پایان می یابد و زنجیره ی رستگاری با نگاره ی هبوط و آب، درخت و رستگاری، آتش و آب و ازدواج مقدس، آفرینش پدر و فرزند مادر، بهشت گمشده و بهشت بازیافته، پایان می یابد. بهشت گمشده ی سفر پیدایش ابتدایی نگر بود
. اما با مسیح و ملکوت خداوند در وجود ما، عدن بازگشت، هبوط نیکبخت و اسرارآمیز راه کمال پویید. زنجیره اکنون ادواری است و بازگشت روی خواهد کرد بدان گونه که در مکاشفات توصیف گردیده است، باززایی از آن قدیسان خواهد بود به واسطه ی ابرمردی که جاودانگی برای ما آورد و نگذاشت از کف ما برود.