کافه تلخ

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

نزدیکی به مرگ الکس تامپسون




نزدیکی به مرگ الکس تامپسون

ناگهان کامیون توقف کرد و موتورسیکلت سوار ۲۶ ساله با آن برخوردکرد و از روی موتور به پایین پرتاب شد.سرش به آسفالت جاده برخورد کرده بود.مردم دورش جمع شدند و کسی پلیس و آمبولانس را خبر کرد.اما

اینکار بنظر بی فایده می آمدچون موتور سوار بطورحتم مرده بودخودم را بالای صحنه واقعهدیدم.بدن خون آلودم و چهره رنگ پریده مردم را می دیدم که به صحنه نگاه میکردنداینها جملات الکس تامپسون اهل برکشایر انگلیس بود که بدن بیجان او در ۱۷ آگوست

۱۹۸7 به داخل آمبولانسی منتقل شد احساس کردم نیرویی عظیم مرا بسوی نقطه تاریکی کشانید که مبدل به تونلی سیاه شد.گرچه تاریکی غلیظ بود اما نترسیدم گرچه معمولا از تاریکی هراس داشتم.در انتهای تونل نقطه روشنی بود.احساس شادی زاید الوصفی به من دست داد.وقتی به انتهای آن رسیدم مردی در انتظارم بود.چهره او بسیار آشنا بودالکس و او در باغی زیبا به قدم زدن پرداختند و بعد آن مرد به او گفت که باید به زندگی زمینی اش برگردد.الکس خواهش کرد که آنجا بماند اما مرد به او گفت که وقت بازگشت رسیده است.او دوباره احساس کرد به درون آن تونل کشیده می شود و بعد در بخش اورژانس بیمارستان بود.درد شدیددر سرکمر و پای آسیب دیده اش احساس می کرداز آن روز به بعد دیگر مطلقا از مرگ نمی ترسم.می دانم هر آنچه دیدم واقعی بود.راستش را بخواهید نمی خواستم از

آن جهان بازگردم.این تجربه مرا دگرگون کرد.قبل از این حادثه وجود خدا را یک شوخی می پنداشتم.با اطرافیانم همیشه دردسر داشتم.تنها آینده موجود برایم تعطیلاتی بود که بتوانم خود را مست کنم.اما اکنون هر
روز با احساس تولد دوباره آغاز می کنم.الکس مانند بسیاری از کسانی که این تجربه را داشته اندتمام معیارهای زندگی خود را از نو ارزیابی کرد به زندگیم از نو نگریستم و با خود گفتم چطور توانسته ام آنگونه احمقانه زندگی کنم.حالا دوست دارم به مردم کمک کنم و به آنها بیاموزم که از مرگ هراسی نداشته باشند.

-----------------

ازدواج در جهان روحی و ولادت



ازدواج در جهان روحی و ولادت
بسم الله الرحمن الرحیم


شودزموند گفته است كه من در اثر پیامهای رسیده از ارواح میدانم كه تجربه آنان از نزدیكی جسد و عقل دوجنس مخالف به هم

(عشق روحی) متوقف نمی شود و آنها در این مورد از جسد اثیری خود با یك روش حكیمانه و عقلی استفاده میكنند. در حقیقت ازداج در جهان روحی میان زن و مردی كه یكدیگر را دوست دارند بوسیله ارتباط ارتعاشات موجی و هاله ای هر كدام از آنها با

یكدیگر انجام میشود یعنی هر وقت زن و مرد كوكبی میخواهند با هم ازدواج كنند مانند ما از تماس جسد

استفاده نمیكنند گرچه جسد اثیری دارند ولی از متصل ساختن ارتعاشات موجی خود و همچنین داخل كردن هاله حیاتی خود به ارتعاشات موجی و

هاله طرف مقابل استفاده می كنند. آنها گفته اند خود این عمل یعنی ابتدا هم آهنگ ساختن و بعد انجام ملاسمه به میان ارتعاشات موجی و هاله های طرفین. فن بسیار ظریقی می باشد. به همین جهت است كه ما در جهان روحی اگر نتوانیم از این عمل استفاده كنیم قطعا" ارتباط زناشوئی روحی ما پیشترفت میكند. و اگر نتوانستیم آن ارتباط مبدل به یاس و نومیدی می شود. من(شودزموند)این مطالب را به كمك روح راهنمایم كه مصری هم بوده بنام(ردكلاد-فرعون قدیم مصر) به دست آورده ام. و

فهمیده ام كه موجودات جهان اثیری از لحاظ احساس خیلی دقیق تر و عمیق تر از ما هستند. بنابراین آنها لذت و رنج را عمیق تر از ما درك میكنند. پس مقصود از اتصال فیزیكی و مستقیم دو روح در جهان اثیری چیست؟ آیا باید معتقد باشیم كه آنها با

اتصال ارتعاشات موجی و هاله ای حیاتی جسد اثیریشان با هم آغوش می شوند یا اینكه بدین وسیله عقل وشخصیت یكدیگر را به هم پیوند می دهند؟ چون در این به هم پیوستن هر عاشقی نصف مكمل خود را در طرف مقابلش می بیند یعنی هر كدام از آن

زن و مرد كوكبی احساس می كند كه نیكه مكملی مجودش در وجود طرق مقابل است. چون ناموس فطرت هر كدام از آنها را برای دیگری انتخاب كرده است. دوستان خوب توجه كنید. ولی باید توجه كرد كه اتصال فیزیكی دو روح زن و مرد در جهان ارواح آنطوری كه از پیام خود آنها فهمیده ام مانند اتصال دو

جسد گوشتی به هم نیست. كه در روی زمین وجود دارد. بلكه اتصال آن دو به هم اثیری است. نظیر این اتصال اثیری در روز زمین هم هست. زیرا وقتی كه ما در روی زمین برای هر دو عاشق جسد اثیری هم قائل باشیم(چنانكه هستیم) و میدانیم كه این

دو عاشق زمینی چگونه قبل از لمس كردن اجساد یكدیگر با جسد اثیری یكدیگر را لمس كرده اند. چون اگر ارتعاشات امواج جسد اثیری و هاله ای آن دو با هم تماس نداشتند جاذبه عشق در میان آنها بوجود نمی آمد پس در واقع همین عشقهای زمینی كه حتی منجر به ازدواجهای جسدی هم نمیشود. در یكدیگر اثر میگذارند و حتی شدت هم پیدا می كنند. ولی اگر اجساد مادی قبل از

بوجود آمدن آن تماس روحی و تداخل هاله ها در یكدیگر با هم لمس كنند این عمل مدار مغناطیسی عشق دو طرف را می بندد. یعنی دیگر ارتعاشات موجی و هاله ای میان آنها متبادل نمی شود. در آن وقت است كه محبت واقعی از بین میرود و آن آرزوها

عشق واقعی خاموش می گردد. من معتقدم در آن اتصال كه میان دو جسد اثیری برای عاشقان بوجود می آید مراكز معینی عمل میكنند كه صرف فیزیكی نیستند.

یعنی تنها ارتعاش امواج و یا هاله ها در یكدیگر اثر نمیگذارد.بلكه در همان هنگام تاثیر متقابل ارتعاشات و هاله ها عقل عشقان و روحشان هم در یكدیگر اثر میگذارند. همین فرستنده ها كلیدهائی هستند كه درهای روح و جسد اثیری طرف مقابل مرد و یا زن را باز می كنند. تا از گنجینه های عقلی ملكاتی یكدیگر آگاه شده برای تكمیل خود از آنها استفاده كنند.

شودزموند میگوید. وقتی كه دو عاشق جهان اثیری به طریق بالا از لحاظ ارتباط موجی و تماس جسد اثیری با هم نزدیك شدند كودكان ستاره ای بوجود می آیند. و او اضافه میكند كه فقط میتواند بطور اجمال از این سؤال كه در صورت تماس جسم اثیری دو عاشق در جهان روحی منجر به ولادت می شود. وضع به همین نحوی است كه در زمین بچه ها متولد می شوند. پاسخ میدهند آن هم پاسخ محدود. ولی آنچه كه در این باره می داند این است كه تولد در جهان روحی و همچنین حمل ظاهر نمیشود.چون حمل در اینجا روحی است نه مادی . و این را هم میدانم كه بطور قطعی دوران حمل خیلی بیشتر از زمان حمل زمینی می باشد. چون در واقع كمال طفل و متناسب بودن ارتعاش امواج وی با سطح روحی پدر و مادر . در همان زمان بارداری انجام می شود. باز هم شودزموند ادامه میدهد كه جمال مولودهای آسمانی خیلی زیباتر از كودكان زمینی است. بخصوص نسبت به زنان و مردانی كه در زوی طمین طفلی از خود به یادگار گذاشته اند. آنها (كودكان آسمانی) از تبادل ارتعاشات امواج و هاله های زن و مرد بوجود آمده اند. بنابراین از هر لحاظ كاملند. و در سطح جهان روحی از این مناظر شناخته شده و در نزد ما زمینی ها یافت نمی شود. كه فرزندان با پداران و مادران خود مشاجره نمایند. و یا برای خانواده دردسری فراهم سازند. بطور كلی از آن رنجها و بدبختی هائی كه خانواده های زمینی دچار هستند در خانواده های آسمانی خبری نیست. بعد هم شودزموند اضافه میكند كه مسلما" آن مردان و زنان كه دارای خرد محدود هستند و نمیتوانند چیزی را كه خارج از تجربیات زمینی خود باشد تصور كنند. نه تنها این حقایق را نخواهند پذیرفت بلكه اغلی مطالب گذشته ما را مسخره خواهند كرد. بدون اینكه برای حل این مشكلات پیچیده تحقیق و یا آزمایش كنند لكن با كمال صراحت میگویم این قبیل ساكنان روی زمین به زودی در جهان روحی از خواب غفلت بیدار شده خواهند فهمید كه سخنان و گفته های ما در مور (حب و ازدواج-و

ولادت) كه به ظاهر یك سلسله حقایق زمینی هستند لكن ریشه آنها در جهانهای روحی است. پس آنوقت متوجه خواهند شد كه ما انسانها زمینی خداوند را فقط از طریق تحلیل می شناسیم.

خدائی كه در آخرین مرحله تحلیل- همان محبت می باشد.

موفق باشید

نوشته متن: محمد

بازگشت به دنیا


بازگشت به دنیا(آمیرزا مرا برگرداند)

راستش را بخواهید من تا قبل از ازدواج با علی زن مومنی نبودم:نه اینکه کافر باشم اما بیشتر مسلمان اسمی

بودم.اما آمیرزا(پدرعلی)که که یک مومن واقعی بود درآن۵ سالی که من عروسش بودم طوری مرا با دین اسلام آشنا کرد که همیشه مدیونش هستم و هربار هم که می خواستم از او تشکر کنم می گفت:
تشکر لازم نیست نسترن جان.
ولی اگر دلت خواست بعد از مردن من روزی ۲ رکعت نماز نثارم کن.
و قسمت ان بود که آمیرزا ۵ سال پس از اینکه عروسش شدم به بهشت برود و من که خود را مدیونش می دانستم درخواستش را مو به مو انجام داده و حتی هر شب جمعه برایش دعا می خواندم و خیرات می دادم و...تا اینکه ان روز فرا رسیدمدتی بود دچار تپش شدید قلب شده بودم ولی از انجایی که هیچ سابقه ناراحتی قلبی نداشتم انرا جدی نگرفتم و به سادگی از کنارش گذشتم.تا اینکه کم کم تبدیل شد به یک ناراحتی مزمن که بالاخره در یک بعدازظهر پنجشنبه اولین سکته نصیبم شد.یک انفارکتوس کوچک که ناگهان دراز به دراز وسط اتاق افتادم.
فرزند ۶ ساله ام سراغ همسایه ها رفت و آنان نیز هم به علی تلفن زدند و هم به اورژانس.پزشکان اورژانس پس از اینکه معاینه ام کردند گفتند که خدا با شما یار بوده که سکته را رد کرده اید اما هرچه زودتر باید در بخش سی سی یو بستری شوید.
وقتی پزشکان خواستند سوار آمبولانسم کنند یاد دعای هر شب جمعه که نذر آمیرزا کرده بودم افتادم و به شوهرم گفتم که تا ان دعا را نخوانم به بیمارستان نمی روم.با وجود بداخلاقی علی جانماز را پهن کردم و در حالی که سوزش و درد قلب ازارم می داد دعا را تمام کردم و بعد همراه شوهرم به بیمارستان رفتیم.
وقتی در انجا دوباره معاینه شدم پزشکان با عصبانیت به علی گفتند که این زن در حال مرگ است چرا این قدر دیر به بیمارستان اوردید و سپس به سرعت مشغول مداوای من شدند و من آخرین چیزی که دیدم اشکهای شوهرم بود که داشتند او را از بالای سرم دور می کردند.چشم که باز کردم خودم را بالاتر از سطح زمین دیدم.درست احساس کسی را داشتم که در شهر بازی سوار چرخ و فلک شده و ارام ارام بالا می رود با این تفاوت که من سوار چیزی نبودم و مانند یک پر به ارامی بالا می رفتم.پایین را که نگاه کردم خودم را دیدم که روی تخت بیمارستان خوابیده ام و سیمها و دستگاههای زیادی به بدنم وصل است.
دکترها و پرستارها را می دیم که با عجله در اطرافم می چرخند.کمی انسوتر پشت شیشه علی ایستاده بود و در حالی که اشک می ریخت زمزمه می کرد:خدایا نسترن را از من نگیر...دلم به حالش سوخت و با صدای بلند فریاد زدم:علی من اینجا هستم...اما او نه صدای مرا می شنید و نه مرا می دید.و در همان لحظه بود که دیدم یکی از پزشکان به سراغ شوهرم رفت و گفت:
متاسفم..تمام کرد.صدای ضجه علی تنم را لرزاند و تازه در ان لحظه بود که باور کردم مرده ام.اخرین چیزی را که در زمین دیدم فریاد یک دکتر جوان بر سر همکارانش بود:شاید هنوز امیدی باشه.
و بعد از ان خود را دیدم که با سرعت بیشتری بسوی اسمان رفتم.به جایی رسیدم که ابرها را کنار دستم می دیدم در حالی که شبیه فرشهایی ناهموار بر سطح اسمان پهن شده بودندهمین طور که بالا می رفتم هر لحظه نور شدیدی از اسمان به من نزدیک و نزدیکتر میشد.
تا در نهایت به جایی رسیدم که احساس کردم که فعلا حق بیشتر بالا رفتن را ندارم.در کنارم در فاصله ۱۰ تا ۲۰ متری ۴ نفر را دیدم که اماده اند بطرف من بیایند و مرا با خود به اسمان بعدی ببرند.اما انگار مردد بودند.دچار چنان حال خوشی بودم که دلم می خواست همچنان بالا و بالاتر بروم.
لذا رو به ان ۴ نفر(که صورتشان در هاله ای از نور محو بود)کردم و با التماس گفتم پس چرا معطلید.....؟چرا مرا بالا نمی برید؟انها بدون انکه صورتشان را به من نشان دهند یا حرفی بزنند هر ۴ نفر با علامت دست گوشه ای از آسمان را نشانم دادند که یک نفر نشسته بود و مشغول قرائت قران بود.از اشاره انها اینطور دستگیرم شد که بالاتر رفتن من منوط به اجازه ان شخص است.با همان حالت سبک و بال زنان به طرف انشخص رفتم و پرسیدم:چرا اجازه نمی دهید مرا بالاتر ببرند؟ان شخص با آرامشی کم نظیر سرش را بلند کرد و قران را بوسید و همین که با تبسمی امیدبخش به من نگاه کرد او را شناختم:
امیرزا بود.پدر شوهرم.با دیدن او درست مانند کسانی که بر روی زمین هنگام پیدا کردن یک پارتی در یک اداره دولتی خوشحال می شوند و کارشان راه می افتد با شادی به پدرعلی گفتم:اقا جون تو را به خدا بگویید مرا ببرند بالا...من که خواسته های شما را انجام دادم.آمیرزا دستی بر سرم کشید و گفت:
می دانم دخترم...بخاطر همین دلم نمی خواهد بیایی بالا...هنوز زود است دخترم...تو هنوز ان پایین خیلی کار داری نسترن.آمیرزا این را گفت و خواست که بالا برود و من به طرفش بال کشیدم و گریه کنان گفتم:آمیرزا مرا هم با خودت ببر.اما او دست روی شانه ام گذاشت و با ملایمت مرا بطرف پایین هل داد و همچنان گفت:
نه دخترم...هنوز زود است...فعلا وقتش نرسیده.می خواستم باز هم معترض شوم که یک مرتبه همه چیز پیش چشمم به هم ریخت.
آمیرزا و ان ۴ نفر محو شدند.آسمان بالای سرم تاریک شد و سپس با سرعتی که نمی توانم ان را توضیح دهم به طرف پایین امدمقبل از اینکه چشمم را باز کنم ابتدا متوجه فشاری سنگین در ناحیه سینه و قلبم شدم.چشم که باز کردم خود را روی تخت بیمارستان یافتم و همان پزشک جوان را دیدم که با ۲ وسیله ای که در دست داشت و شبیه اتو بود(بعدا فهمیدم دستگاه شوک برقی قلب بوده است)دارد روی قلب من فشار می اورد و هر بار که ان دستگاهها را روی سینه ام می گذاشت از جا می پریدم و...تا در نهایت پزشک جوان وقتی دید چشم باز کردم در حالی که تمام صورتش پر از عرق بود خنده ای شاد تحویلم داد و از همان بالای تختم دستش را به علامت مثبت برای علی (که پشت شیشیه ایستاده و اشک می ریخت و دعا می کرد)تکان داد و من فهمیدم که زنده شده ام



برگشت به زندگی دنیا ... برگشت به زندگی دنیا ,

بسم الله الرحمن الرحیم

برگشت به زندگی دنیا

یكی از اساتید تزكیه نفس تعریف میكند كه

شخصی از دوستان كه پس از مرگ به دنیا برگشته و سالها است با ما زندگی میكند حالت سكرات موت و جان كندن خود را چنین نقل می نماید:

من سالها نزد استاد اخلاقم به تزكیه نفس(روح) مشغول بودم و تا حدی محبت دنیا را از دلمبیرون كرده بودم و كاملا" برایم ثابت شده بود كه دنیا زندان و مایه گرفتاری و منفور اولیاء

خدااست و لذا آن روز كه ناگهان مبتلا به سكته قلبی شدم به چشم خودم دیدم ملكی از آسمان مانند

كبوتری بال زد و به زمین آمد و پشت گردن مرا با دست گرفت و مثل كسی كه لباس دیگری رااز بدنش بیرون می كند او نیز روح مرا از بدنم بیرون آورد و چند لحظه ای مرا كنار بدنم نگهداشت. من بخاطر همان تزكیه نفسی كه كرده بودم دلبستگی به دنیا نداشتم خیلی خوشحال بودمكه از زندان بدن آزاد شده ام. و در این موقع بلافاصله خود را در بیابانی وسیع ولی پر از گل و

بلبل كه مثلش را در عمرم ندیده بودم مشاهده كردم و وقتی چشمم را بسوی بدنم برگرداندم آن رابسیار دور از خودم دیدم و از همان دور میدیدم كه آقای دكتر(....) به بدن من تنفس مصنوعی

می دهد و اصرار دارد كه روح مرا به بدنم برگرداند. در آن وقت بیادم آمد كه منهم در بچگیگنجشكی داشتم كه از قفس پریده بود. در آن موقع همین آقای دكتر مقداری آب و دانه در قفسش

ریخته بود و از دور میخواستم او را بطمع آب و دانه دوباره وارد قفس كنم. ولی دیدم همان ملكدرست در وقتیكه من در وسط گلهای زیبا و كنار آب های روان و در آغوش حورالعین قرارگرفته بودم نزد من آمد و با تواضع زیادی به من گفت: بخاطر دعاء جمعی از دوستان بخصوصهمسرت كه متوسل شده است باید دوباره چند سالی به بدنت برگردی و با دوستان و همسرتزندگی كنی. در آن وقت حال من ده ها برابر بدتر از حال كسی بود كه او را از زندان انفرادیآزاد كرده و با پست و مقام والائی داده باشند ولی فورا" از وی آن پست و مقام را بگیرند و

دوباره وارد همان زندانش بنمایند.در آنوقت احساس میكردم كه مجبورم به بدنم برگردم لذا بدون حرف و بدون هیچ اعتراضی باآنكه سر تا پای وجودم اعتراض بود به بدنم برگشتم و از كثرت ناراحتی نشستم و های هایگریه كردم. جمعی از دوستان كه اطراف من بودند خوشحال شدند كه من دوباره زنده شده ام امامن از آنها متنفر بودم از همسرم نیز متنفر بودم. زیرا آنها بودند كه مرا از آن آزادی از آنهمهنعمت و خوشحالی جدا كرده بودند. آنها بودند كه مرا دوباره زندانی نمودند . آنها بودند كه مرا بهاینهمه زنج و تعب كه در دنیا هست دوباره مبتلا ساخته بودند. لذا از آنروز به بعد ساعتشماری میكنم كه شاید دوباره به همان خوشیحا به همان لذتها به همان آزادیها برگردم و لذا حالو حوصله كاری جز آنچه مایه خوشنودی بیشتر پروردگارم و ثوابهای او و انقطاع از غیر تو

باشد ندارد.


نوشته متن: محمد

*سایكومتری یا غیب گویی*



بسم الله الرحمن الرحیم

*سایكومتری یا غیب گویی*

یكی از بهترین روش های افزایش قدرت مهارت روحی جهت آمادگی برای واسطه شدن تمرین غیب گویی است. هر شیئی فكر و احساس صاحب آن را در خود نگه میدارد. غیب گویی یا روان سنجی هنر خواندن این افكار و احساسات است.

دوستان خود یا آشنایان خود را مجاب كنید وسائلی به شما بدهند تا با آنها تمرین كنید. جواهر آلات و ساعت برای این كار خوب است زیرا فلزات بهتر از لباس و اشیای پلاستیكی طرز فكر ا در خود نگه میدارد. آن شی ء حتما نباید متعلق به یكی از آشنایان باشد اما بد نیست دوست شما صاحب شی ء را بخوبی بشناسد تا بتوانید صحت نتیجه را بررسی كنید.

شی ء را در دست بگیرید و توجه افكار و احساسات كه به ذهنتان می رسد باشید. سعی كنید تصویر صاحب شی ء را مجسم كنید و پرسشهایی كه برای خود مطرح میكنید پاسخ دهید. برای

نمونه صاحب شی ء زن است یا مرد؟ پیر است یا جوان؟ شاد است یا غمگین؟ چاق است یا لاغر؟ مدتی طولانی روی هر سوال انگشت نگذارید وگرنه تصورات ذهنی تان مختل می شود. آنچه به ذهن شما می رسد شاید چیزی است از یك سری تصورات نابسامان نباشد. اما به هر حال از هر تصویر یادداشت بردارید چون اگر تمام آنها درست نباشد شاید بیشتر آنها در مورد صاحب شی ء صدق كند. با این كار انگار به ذهن فرد تلنگر می زنید و افكار و احساسات موارد مربوط به او را در مورد مردم . اماكن و وقایع یادداشت میكنید.

جالب اینجاست كه با اشیایی قدیمی مانند سنگهای اماكن تاریخی. مسكوكات یا هر نوع صنایع دستی قدیمی در دسترس هم میتوانید این آزمایش را انجام دهید. این اشیاء چیزی در مورد افراد به دست نمی دهند بلكه در مورد دوره ی مربوط به خود القاء می كنند. اگر شی ء به بیش از یك نفر تعلق داشته باشد احتمالا" آنچه دریافت میكنید مغشوش و فقط تفكراتی قوی تر است كه به صاحب اخیر آن یا كسی كه شخصیت قوی تر داشته است. مربوط خواهد بود. غیب گویی را با واسطه گری اشتباه نگیرید. اگر شیء متعلق به كسی باشد كه مرده است شاید بتوانید شخصیت او را توضیح دهید اما خیال نكنید كه با او ارتباط برقرار كرده اید چون صرفا" در حال ذهن خوانید از شیء هستید . عده ای از واسطه ها (مدیوم ها) از سایكومتری استفاده میكنند تا به آنان كمك شود با ارواح تماس بگیرند اما این روش مناسب نیست زیرا باعث میشود خیال
كنید با فرد در تماس هستید . در حالی كه تصویری كه به شما میرسد صرفا" از شیء است نه چیز دیگری.



موفق باشید

نوشته: محمد

استفاده از آب برای پاك سازی انرژی های منفی




استفاده از آب برای پاك سازی انرژی های منفی ... استفاده از آب برای پاك سازی انرژی های منفی , ای هستی بخش به نام تو آغاز میكنم و میدانم كه اگر یك لحظه از من روی گردانی هیچم...
استفاده از آب برای پاك سازی انرژی های منفی

شستشو با اب برای تطهیر درونی
بگذارید آب روان نگرانی ها و اضطراب های روز قبل و افكار و خاطراتی را كه ممكن است شما را در طول شب ناراحت كرده باشد بشوید و برد.

تصور كنید كه آنها از شما جدا می شوند و به دریچه فاضلاب می ریزند

آب انرژی های منفی را با خود می برد و تعادل را به بدنی كه تحت تاثیر این انرژی ها قرار داشته است باز خواهد گرداند.این خاصیت نادیدنی اما حیاتی استحمام زیر دوش رفتن و شستشوست.

شستشو با آب عملی برای پاكسازی مظهر تطهیر درونی و آماده شدن برای با طراوت آغاز كردن یك روز است.قبل از اینكه خود را برای رفتن به جایی آماده سازیز یا قبل از رفتن به رختخواب برای زدودن آثار منفی رویداد های روزی كه پشت سر گذاشته اید نیز می توانید این عمل را به انجام برسانید.

همچنین اگر با كسی بگو مگو كرده اید در موقعیت دشوار و استرس آوری قرار داشته اید.یا در ارتعاشات ناخوشایند از هر نوع فرورفته این میتوانید نیروی شفابخش و پالاینده ی آب را برای زدودن این انرژی منفی از درون و اطرافتان به كار گیرد

ابی كه برای اهداف آیینی و تشریفاتی یا اهداف پاكسازی تبرك و تقدیس شده باشد آب خالصی است كه ارتعاشات آن تسریع بافته است.تبرك شیوه ای برای افزایش دادن نیروی یك ماده و در عین حال سپاسگزاری است.

نوشته:جك آنجلو(انرژی درمانی)

طی الارض از دیدگاه علم روح شناسی



طی الارض از دیدگاه علم روح شناسی ... طی الارض از دیدگاه علم روح شناسی ,
طی الارض یا انتقال با جسد فیزیكی.حالتی هست كه بعضی ها میتونن با جسم مادی خود به جاهای دور برن و حتی از دیوارها و سقف ها و صندوق های بسته عبور كنند و یا جابجایی و انتقال یك شی رو از مكانی به مكان دیگه در آن واحد .طبق این تعریف طی الارض رو نمیتوان همون( برون فكنی روح)(جدایی و خلع روح از بدن)دانست.
حالا اینكه بعضی ها چنین توهمی كردند كه برون فكنی همون طی الارض هست.ولی این دو تا با هم تفاوت دارن چون در برون فكنی روح حركت و جابجایی روح با جسد مثالی (بدن روحی)است.
ولی در طی الارض انتقال و جابجایی جسم مادی و فیزیكی هست.به عبارت دیگه در برون فكنی سفر روحی است ولی در طی الارض جسمانی هست.
حالا اینكه بعضی ها میگن طی الارض همون برون فكنی روحه اینه كه اونا معتقدند انتقال انسان از یه مكان بعید در یك لحظه با بدن عنصری مادی ممكن نیست.
چون با بدن مثالی برزخی(بدن روحی یا اثیری)امكان پذیره.
همین طور كه محققان علم روح شناسی گفتن این مساله توجیه مادی و طاهری نداره و نمیتوان آن را با امور مادی تجزیه و تحلیل كرد بلكه باید اینو جزو خرق عادت دانست.
یعنی اموری كه وقوع آنها از نظر عقلی ممتنع و محال نیست.ولی غیر عادی است. و از همه كس سر نمیزنه.
علمای روحی عامل به وجود آورنده ی این حالت.یعنی انتقال با جسد فیزیكی رو وجود نیروهای مغناطیسی و كهربایی در اعضای انسان میدانند.( این از نظر علم روح شناسی)
-----------------------------------------------------------


طی الارض یك موهبت و كرامت خداست و عنایت الهی است .
كه اینو بدونید كه به هر كسی نمیدن.بلكه اختصاص به نفوس قدسیه الهیه و بندگان پاك و خالص الهی دارد.
از این رو كسایی كه به درجات كمال معنوی دست یافته اند و لیاقت و ظرفیت اونو پیدا میكنند.
آنان كسانی هستند كه با جوهر عبادت و بندگی به مقام قرب و ولایت الهی نایل آمدند و محبت و محبوب او شدن.و خداوند هم اونا رو صاحب ولایت تكوینی و كرامات معنوی نموده كه از آن جمله .رسیدن به مقام طی الارض هست.كسایی كه صاحب این مقام و كرامت شدن بسارند و نمونه های آن فراوان یافت میشه.كه بهترین دلیل بر امكان وقوع طی الارض میباشد.

محمد




قرینه اثیری ... ماده اثیری چیست؟




قرینه اثیری ... ماده اثیری چیست؟ ,

بسم الله الرحمن الرحیم وصل الله محمد و آل الطاهرین قرینه اثیری٫٫ بیایید ببینیم وقتی انسان به آن سو می رود چه اتفاقاتی برایش می افتد؟
مرگ چنانچه در قبل توضیح دادم ترك جسم فیزیكی ست
درست همان گونه كه تولد پوشیدن جسم فیزیكی ست. در لحظه مرگ وقتی كه جسم فیزیكی را ترك میكنیم .روح بلافاصله خود را در جسم دیگری می یابد كه((قرینه اثیری)) نام دارد.

قرینه اثیری ار ماده ای بسیار ظریف و اثیری تشكیل شده است كه دقیقا" همان صورت جسم فیزیكی را دارد و به همین دلیل قرینه اثیری نامیده شده است.

عده ای از روشن بینی برخوردار هستند هنگام مرگ اشخاص می توانند قرینه اثیری آنان را ببینند كه در كنار جسم فیزیكی شان ایستاده است.روشن بینان می گویند قرینه اثیری دقیقا" همانند جسم

فیزیكی ست.

اما كاركرد و وظیفه قرینه اثیری چیست؟ چرا چنین كالبدی داریم؟در واقع نیروی حیات از طریق این قرینه اثیری ست كه در جسم فیزیكی ما جریان می یابد و آن را سالم نگاه می دارد.در زبان كهن سانسكریت نیروی حیات (پرانا) نام دارد.پرانا از دو بخش (پرا) به معنای پیش و (نا) به معنای نفس تشكیل شده است.پس پرانا به معنای پیش بردن نفس است.

قرینه اثیری پرانا نیروی حیات را از طریق ابزاری خاص جذب میكند و به قسمت های مختلف بدن و تمامی یاخته های بدن فیزیكی می رساند.پرانا چشم را به دیدن گوش را به شنیدن و دست و پاها را قادر به حركت می كند.

پرانا سبب می شود كه همه اندام های بدن كار خود را انجام دهند.مادامی كه قرینه اثیری در جسم فیزیكی است .جسم فیزیكی می تواند نفس بكشد و زنده باشد.لحظه ای كه قرینه اثیری جسم فیزیكی را ترك می كند جسم فیزیكی بی جان شده و می میرد.

موفق باشید

نوشته: محمد