کافه تلخ

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

شعور و ادراک غیر انسانی

مقدمه
مقاله حاضر ، تحقیقی علمی و قرآنی در ارتباط با امکان وجود شعور و ادراک غیر انسانی در پهنه گیتی می باشد که هدف آن بررسی قرآنی اشکال و انواع ادراک، در دیگر مخلوقات الهی است.

اگر از کلمه شعور و ادراک غیر انسانی بجای ادراک فرا انسانی و یا فرا زمینی جهت معرفی استفاده شد به دو دلیل زیر است:
- لزوما شکل شعور نفسانی موجودات غیر انسانی ، فرا تر از انسان نیست و بالعکس.
- انواع شعور و هوش غیر انسانی علاوه بر نوع غیر زمینی و یا فرا زمینی ، میتواند بومی سیاره زمین نیز باشد. مانند موجودات هوشمند نامرئی زمینی که در قرآن بنام جن خوانده شده اند و در عین کثرت شان ، در ماهیتی ناباورانه (بنا به مصلحت الهی) غیر قابل رویت هستند.
قرآن با آیات نورانی خود در چهارده قرن پیش به معرفی هوشمندی گستره وسیعی از مخلوقات غیر انسانی در پهنه گیتی پرداخته است. و بطور صریح ، علم و ابزار بشری را در ارتباط با فهم و رویت این طیف گوناگون از شعور و ادراک به چالش گرفته است.

بشر در ابتدا توانائی دیدن اجسام و رنگها را در طول موج مرئی داشته است ولی دید در تابشهای الکترومغناطیس مادون قرمز، ماوراءبنفش ،امواج رادیوئی ، اشعه x ، گاما و لیزر برایش قابل فهم نبود. امروزه با کمک علم و فن آوری افق دید ، از 7500- 4000 آنگستروم (قرمز- نارنجی- زرد- سبز- آبی- نیلی ـ بنفش )به مرزهای غیر قابل تصوری کشانده شده است.

همزمان با افزایش افق رصدی ، درک انسان نیز در نحوه ارتباطات تلپاتیک ، هیپنوتیزم و ) ESPکنترل اشیاء با ذهن) رو به گسترش نهاده است. ولی متاسفانه با این همه پیشرفت ، فهم و باوری حتی ابتدائی از نحوه تعامل گفتاری - رفتاری و حضور شعور در اشیاء ،آب ،کوه ، زمین، سیارات ، ستارگان ، کهکشانها و یا نباتات (درخت،سبزه ،گل و...)،جنبندگان ( حیوانات خشکی، آسمان، دریا و حشرات) ، ساکنان آسمان ، ملائک و جنیان وجود ندارد !
اعلام هوشمندی فوق العاده پیچیده و گسترش یافته در تمام اجزاء عالم در نوشته های وحی چگونه تفسیر خواهد شد؟ پاسخ علم ، ابزار و فن آوری پیشرفته در ارتباط با سوالات زیر چیست ؟

آیا مورچه میتواند حرف بزند ؟ آیا درختان صاحب فهم و شعور هستند؟ آیا زمین اراده دارد؟ آیا پرنده ای مثل هدهد توان انتقال اطلاعات به انسان را داراست؟ آیا موجوداتی مثل جن قدرت غواصی و پیکره سازی و جابجائی اشیاء را دارند؟ آیا ملائک الهی زراعت میکنند و شرایط آب و هوائی را تنظیم می نمایند ؟ آیا رعد و برق ، حمد و تسبیح پروردگار را بجا می آورند؟ و آیا در بین سیارات سپاهیانی از آسمان در رفت و آمد هستند که ما نمی بینیم ؟ و کدام دسته از ملائک قدرت نابودی تمدنهای پیشرفته شعور بشری را دارند ؟

بشر هم اکنون با نوعی از شعور هبوط یافته ،بنام شعور انسانی ، آشنا ست و بواسطه این شکل ضعیف از پتانسیل قوی و بی حد و مرز شعور لا یتناهی ، با همنوعان و جهان پیرامونی خود در ارتباط است .ولی آیا براستی ، شعور و هوشمندی تنها در شکل انسانی تکوین و تکامل یافته است؟ و یا انواع دیگری از ادراک در سرتا سر گیتی گسترش یافته، که ما با این سطح ضعیف از شعور انسانی خویش ،قادر به فهم آن نیستیم؟

در کل دو نظریه میتواند شکل بگیرد:
- شعور تکامل یافته ، صرفا شعور بشریست و تنها در کره زمین تکوین یافته است.
- شعور تکامل یافته بشری تنها شکلی از شعور میباشد که :

انواع دیگری از شعور نیز در جمادات ، مایعات ، گازها ، اشیاء ،نباتات، حیوانات(جنبندگان)،کوهها،اقمار، سیارات،ستارگان، کهکشانها،ملائک، جنیان و تمامی اجزاء مخلوق ، گسترده شده است. و هیچ مخلوقی نبست، مگر اینکه صاحب فهم و ادراک است.(برخی بر شعور انسانی تفضل و برتری دارند و برخی مسخر شعور انسانی به اذن پروردگارند).

آنچه از وحی استنتاج می شود ،حاکی از اینست که شعور انسانی تنها جزئی از شعور مخلوقات زمین و آسمان و مابین آنهاست. و گستره شعور ، دارای شکلی پیوسته و عالمگیر می باشد که عزیز حکیم به اقتضای نیاز خلقت و نظم حاکم آنرا تعبیه فرموده است.
جالب آنکه، مطالعه در آثار باستانی و متون مذهبی باقیمانده از اقوام مختلف،نشانه های بی بدیلی را از شناخت بشر گذشته ، نسبت به شعور غیر انسانی حکایت می کند که امروزه پس از عذاب اقوام و انهدام تمدنهای خاطی به بوته فراموشی سپرده شده است.

به وبلاگ http://www.mavaraha.blogsky.com خوش آمدید...

عناصر طبيعي در دين ماني



عناصر طبيعي در دين ماني
انگاره‌هاي مربوط به عناصر طبيعي در دين ماني‏، دقيقاً آموزه‌هاي ثنوي، و به طور غير مستقيم، انگاره‌هاي اقتباسي اين دين را باز مي‌تاباند.
در آموزه‌هاي ماني عناصر طبيعي به دو دسته‌ي مخالف تقسيم مي‌شوند:
گروهي كه متعلق به جهان نور (كون منير) هستند و دسته‌اي كه از آن پادشاه تاريكي (كون مظلم) اند. كشور يا بهشت روشني (جنان نور)، نامخلوق و جاودانه است و از پنج عنصر روشني تشكيل يافته است:
اثير (يا زفير، پارسي ميانه fraawahr، پارتي ardaaw frawardin، عربي: نسيم)؛ باد (پارسي ميانه و پارتي waad، عربي: ريح)؛ نور (پارسي ميانه و پارتي roshn)؛ آب؛ و آتش (پارسي ميانه و پارتي aadur؛ عربي: نار). اين عناصر جايگاه خداي نيك، پدر بزرگي (زروان) و پنج امهرسپند مانوي (پارتي panj roshn) هستند.
پسران يا زره‌هاي انسان نخستين، اُهرمزدبغ، نيز در اين عناصر ساكن‌اند.
اهرمزدبغ از پسران خويش براي نبرد با شاه‌زاده‌ي تاريكي، اهريمن، بهره برد اما در پي پيكاري شوم، نبرد را باخت.
دوزخ تاريكي، كه بر آن ديو (demon) فرمان مي‌راند، از پنج قلم‌رو تشكيل يافته است كه هر يك از آن‌ها از يكي از عناصر تاريكي ساخته شده‌اند.
آن‌ها يا به صورت همتاهاي تاريك عناصر روشني، مانند اثير تاريك، باد تاريك، و جز آن، يا به صورت عناصري پليد شناخته مي‌شوند: دود (عربي: ضباب)، حريق، سموم، زهر، تاريكي.
بهشت روشني با "جو نور" احاطه شده و از پنج نيروي ذهني تشكيل يافته است: خرد (پارتي baam)، دانش (پارتي manohmed)، هوش (پارتي osh)، انديشه (پارتي andeshishn)، تفكر (پارتي parmaanag). اين نيروها خود هستي پدر بزرگي، گوهر روح، و اندام‌هاي "خرد بزرگ" ايزدي را نيز تشكيل مي‌دهند. از آن جا كه معناي اين اصطلاحات ياد شده در زبان‌هاي گوناگون كاملاً مطابق با يك‌ديگر نيست، دانشمندان در تعبير و تفسير آن‌ها دچار چند دستگي‌اند.
مطابق اسطوره‌ي آفرينش مانوي، روح زنده (مهر ايزد)، انسان نخستين، اُهرمزدبغ، را از ورطه‌ي دوزخ نجات داد. سپس به نيروهاي تاريكي تاخت و آن‌ها را شكست داد و جهان مادي را از لاشه‌ي ديواني كه كشته بود به وجود آورد و هشت زمين را از بدن آنان و ده آسمان را از پوست آنان پديد آورد.
او خورشيد و ماه را از نورهاي آلوده نشده و ستارگان را از نور تا حدي آلوده شده ساخت. بدين ترتيب، ايزدي از سرزمين روشني (روح زنده، مهرايزد) از ماده (هيولي)، كه برابر با تاريكي و شرارت است، و اعراض و پديدارهاي جوهره‌ي جهان مادي، براي آفرينش جهان مادي، كه در نفس خود حاوي شرارت است، استفاده ‌كرد.
سپهرهاي دنيوي، در اين مفهوم كيهان‌زايانه (cosmogonical) مادي هستند، اما آب و هوا غير مادي‌اند.
برخلاف دين زرتشت، عناصر طبيعي در دين ماني تجليات ذاتي ايزدي نيستند، بل كه نامخلوق، و بنيان‌هاي ازلي روشني و تاريكي هستند.
اين عناصر، با بنيان‌هاي كيهان‌زايانه‌اي دين‌هايي كه كيش ماني از آن‌ها ملهم شده است، مطابق نيستند. *





اسطوره‌ي آفرينش در دين ماني



اسطوره‌ي آفرينش در دين ماني


ماني در سال 216 م.
در بابِل چشم به جهان گشود و در 24 سالگي به اعلام رسمي و همگاني رسالت خود فرمان يافت.
دين وي در طول ساليان آينده از مصر تا چين گسترش يافت و به ديني جهاني مبدل گشت.
آموزه‌هاي كيهان شناختي و يزدان شناختي ماني كمابيش آميزه‌اي از انگاره‌هاي گنوسي و زرتشتي است.
ويژگي بنيادين آموزه‌هاي كيهان شناختي ماني، منفي انگاري جهان مادي و متعلق دانستن آن به اهريمن و نيروهاي اهريمني است.
دين ماني با پلشت انگاشتن جهان مادي، و توصيه به مينوگرايي، عملاً دنياگريزي و زهدگرايي را آموزش مي‌دهد.
اسطوره‌ي آفرينش در دين ماني، آن گونه كه از متون بازمانده‌ي مانوي بر مي‌آيد، چنين است كه:

در آغاز دو گوهر بود:
گوهر روشني و گوهر تاريكي.
گوهر روشني در بالا، در بهشت روشني جاي داشت و گوهر تاريكي در پايين، در سرزمين تاريكي.
سرزمين روشني و تاريكي با يك‌ديگر هم‌مرز بودند. "پدر بزرگي" يا "شهريار بهشت روشني"، آفريدگار همه‌ي ايزدان، بر بهشت روشني فرمان مي‌راند و سرزمين او در نور و رامش و زيبايي جاودانه، غرقه بود.
فرمان‌رواي سرزمين تاريك، "اهريمن" يا "شهريار تاريكي" بود كه خود جاودانه نبود بل كه گوهرهاي سازنده‌ي وي ازلي بودند. او سري مانند شير، بدني چون اژدها، بال‌هايي چون بال پرندگان، دمي به سان دم ماهي، و چهارپا مانند چهارپايان داشت.
سرزمين تاريكي يك‌سره در تباهي و زشتي و پليدي و شرارت فرو روفته بود.
شهريار تاريكي با ديدن سرزمين روشني، بر آن همه شكوه و زيبايي رشك برد. پس به ياري فرزندان تاريكي آهنگ تاختن به بهشت روشني كرد.
پدر بزرگي براي مقابله با هجوم اهريمن، "مادر زندگي" را فراخواند و او نيز "هرمزدبغ" را آفريد. هرمزدبغ به ياري پنج فرزند خود كه هم‌چون جنگ‌افزارهاي او بودند، يعني فروهر، باد، روشني، آب و آتش، به رويارويي با نيروهاي تاريكي شتافت اما سرانجام به دام تاريكي افتاد و اسير گشت. ديوان به بلعيدن پاره‌هاي نور فرزندان هرمزدبغ پرداختند و بدين سان روشنايي با تاريكي در آميخت و آلوده شد.
آن گاه پدر بزرگي براي رهاندن فرزند خود از مغاك تاريكي، "دوست روشنان" را آفريد، وي "بام‌ايزد" را فراخواند و او نيز "مهرايزد" را.
مهرايزد به همراهي فرزندان‌اش دهبد، مرزبد، ويسبد، زندبد و مانبد به مرز روشنايي و تاريكي آمد و هرمزدبغ را با دست خويش از مغاك تاريكي به بيرون كشيد و به بهشت روشني آورد.
آن گاه ديوها و فرزندان تاريكي را فروكوفت و به آزاد كردن پاره‌هاي نور به دام افتاده در تاريكي پرداخت.
سپس با ياري مادر زندگي به آفرينش جهان دست زد. آنان نخست پنج فرش ساختند كه ميان بهشت روشني و كيهان آميخته، حايل بود و ايزدي از آن نگاه‌باني مي‌كرد.
در زير آن از پوست ديوان كشته شده ده آسمان را با چندين دروازه ايجاد كردند و ايزدي را به نگاه‌باني آن گماردند. سپس در زير اين ده آسمان، يك چرخ گردان و منطقة البروج را آفريدند و بدان تبه‌كارترين ديوان را بستند. از باد، روشني، آب، و آتش پاك شده از آميختگي، دو گردونه‌ي روشن آفريدند: "گردونه‌ي خورشيد" و "گردونه‌ي ماه".
سپس مهرايزد ستارگان روشن را در جاي جاي آسمان زيرين قرار داد. بام‌ايزد "بهشت نو" (ماندگاه موقت روان مردمان نيكوكار) را پديد آورد و مهرايزد از تن ديوان كشته شده، هشت زمين را به وجود آورد.
آن گاه بر روي هر زميني درياها، كوه‌ها، دره‌ها، چشمه‌ها، و رودخانه‌ها ايجاد شد. اما جهان هنوز بي‌حركت بود.
مهرايزد و مادر زندگي پس از آفرينش كيهان به بهشت روشني رفتند و با هرمزدبغ، دوست روشنان، و بام‌ايزد در پيشگاه شهريار بهشت روشني حاضر شدند و از او درخواست كردند كه ايزدي را گسيل دارد كه خورشيد و ماه را به گردش درآورد و روشني ايزدان را كه اهريمن و آز و ديوان و پريان بلعيده بودند، رهايي بخشد. پس آن گاه پدر بزرگي سه ايزد آفريد: نريسه ايزد، عيساي درخشان و دوشيزه‌ي روشني. نريسه ايزد كشتي‌هاي خورشيد و ماه را به جنبش درآورد كه در نتيجه‌ي آن، زمان و حركت در كيهان پديد آمد. سپس نريسه ايزد و دوشيزه‌ي روشني در برابر ديوان دربند، برهنه نمايان شدند. ديوان نر با ديدن پيكره‌ي دوشيزه‌ي روشني پاره‌هاي نوري را كه بلعيده بودند انزال كردند و از آن چه بر زمين ريخته بود، گل و گياه و مرغزار پديد آمد. ديوان ماده‌ي آبستن نيز با ديدن پيكره‌ي نريسه ايزد، فرزندان خود را سِقط كردند كه بر زمين فرو افتادند و به شكل غول‌ها و ديوهاي بزرگ درآمدند در زمين باليدند و با هم درآميختند. ديو آز از آن فرزندان سقط شده، دو ديو بزرگ، نر و ماده، به نام "اشقلون" و "پيسوس" پديد آورد. آنان پس از بلعيدن فرزندان ديوي ديگر، با هم درآميختند و فرزندي را بار آوردند كه ديو آز پيكره‌ي آن را شكل داد و روشني‌هاي به دام افتاده را چون جان بدان تن بست و صورت نريسه ايزد را به آن بخشيد و گوهر شرارت و شيطنت را در نهاد آن جاي داد. چون اين آفريده‌ي نر زاده شد، او را "گهمرد" ناميد كه نخستين انسان مذكر بود. ديو آز از فرزند ديگر آن غولان موجود ديگري را به همان سان، اما به صورت دوشيزه‌ي روشني ساخت و چون اين آفريده‌ي مادينه زاده شد، او را "مرديانه" ناميد، كه نخستين انسان مؤنث بود. چون گهمرد و مرديانه در زمين زاده و پرورده شدند، آز و ديوان بزرگ بسيار شادي كردند. اين زن و مرد نخستين، آن گاه كه زندگي بر زمين را آغاز كردند، آز در نهاد ايشان بيدار شد و از آن رو به زيان‌كاري در زمين دست زدند. سپس اشقلون و گهرمرد با مرديانه در آميختند كه در نتيجه‌ي آن، فرزندان بسياري پديد آمد و نژاد انسان‌ در زمين رو به فزوني و گسترش نهاد.
اما ايزدان براي رهايي انسان از فريب ديوان و شرّ جهان مادي، كوشيدند و بدين جهت، عيساي درخشان و دوشيزه‌ي روشني و بهمن بزرگ به سوي انسان شتافتند تا وي را ياري و راه‌نمايي كنند و جان بهشتي او را از چنگال ماده و از اسارت ديوان تاريكي نجات دهند و آزاد سازند.

كتاب‌نامه:
- اسطوره‌ي آفرينش در آيين ماني: ابوالقاسم اسماعيل‌پور، انتشارات فكر روز، 1375: 72-55
- ماني و تعليمات او: گئو ويدنگرن، ترجمه‌ي نزهت‌صفا اصفهاني، 1352: 93-59
- ماني، در «بهار و ادب فارسي»: محمدتقي بهار، انتشارات كتاب‌هاي جيبي- فرانكلين، 1351: 62-56

سکه وجودی



لطف الهي بكند كار خويش مژده رحمت برساند سروش۱

بدينگونه هر انساني كه بخواهد از رحمت عام الهي مي تواند بهره مند گردد اين رحمت باراني است كه بر سر همه مي بارد و خورشيدي است كه بر همه مي تابد.
بيا كه دوش به مستي سروش عالم غيب نويد داد كه عام است فيض رحمت او۲
اما اگر انسان در اين بارش شكوفا نمي شود علت آنست كه يا خود را در معرض اين رحمت قرار نداده و يا در غفلت است .
پرتو خورشيد عشق بر همه افتد وليك سنگ به يك نوع نيست تا همه گوهرشود۳

موج رحمانيت الهي راه گشاي موثري براي هدايت است زيرا وسيله ي ارزشمندي براي آشنايي و اثبات وجود صاحب آن يعني خداوند است فرد هوشمند با برخورد به نشانه هاي آن در حقيقت به نشانه هاي هدايت برخورد كرده است . فراموش نكنيم كه عيسي مسيح (ع) گمراهان بدنام را در الويت برخورداري از رحمانيت الهي قرار مي داد و اطراف او باج گيرها. بدكاره ها و بدنام ها.
اجتماع كرده و در كنار او راه هدايت را يافته بودند.اين تحولات به واسطه قرار گرفتن در حلقه عام رحمانيت الهي توسط عيسي مسيح (ع) بود كه مانند پولس شكنجه گر تبديل به پولس رسول گشت ۵.
در واقع در معرض رحمانيت عام قرار گرفتن يعني برقراري امكان آشنايي عملي و آشتي با خدا.
مطلب ديگر اين كه تشنه به آب نياز دارد نه سيراب

آب رحمت بر آن زمين بارد كه در آن خاك تشنگان دارد۴
سكه وجودي :
وجود هر چيزي را درعالم هستي مادي را مانند سكه اي در نظر مي گيريم كه دو رو دارد واقعيت وجودي و حقيقت وجودي .

واقعيت وجودي:
به ما نشان مي دهد كه چيزي كه وجود دارد واقع شده . اتفاق افتاده و حادث شده كه اين بخش قابل مشاهده اندازه گيري قابل ثبت و يا تاثير گذاردر محيط اطراف خود است . مثلا وجود يك تكه سنگ واقعيت دارد حادث شده و به وجود آمده چه بدانيم به چه نحوي بوجود آمده و چه ندانيم وبعضي چيزها هم كه نمي بينيم و حسي روي آن نداريم مثل اشعه مادون قرمز واقعيت دارد قابل لمس و ديدن نيست اما قادر هستيم آن را با تجهيزاتي اندازه گيري و مورد بهره برداري علمي قرار دهيم .

حقيقت وجودي :
موضوعاتي را در رابطه با واقعيت وجودي مورد بحث قرار مي دهد.
۱- علت وجودي و نحوه وقوع: مثل اينكه علت بوجود آمئن سنگ چيست ؟ چرا جهان هستي پيدايش يافته ؟ و چه عواملي سبب پيدايش جهان شده ؟
۲- طرح وجودي و مسايل پشت پرده واقعيت وجودي : هر واقعيتي به دنبال طرح و نقشه اي بايد اتفاق افتاده باشد و با مسايل پشت پرده هر واقعيتي مي توان با طرح و نقشه ي وجودي آن واقعيت برخورد كرد و آنرا مورد مطالعه قرار داد مثلا انسان چرا و به چه منظوري بوجود آمده و يا فلسفه خلقت جهان هستي چيست ؟
۳- كيفيت وجودي هر پديده : چگونگي و كيفيت وجودي يك واقعيت را نسبت به يك مبنايي زير ذره بين قرار داده وآنرا بررسي مي كند. اينكه آيا حقيقتا چيزي وجود خارجي دارد؟
يا اينكه مجازي است ؟
مثل تصويريك شي در آئينه آن تصوير واقعيت وجودي دارد و در آئينه واقع شده ولي حقيقت وجودي ندارد زبرا نسبت به خود شي مجازي است . پس چيزهايي مي توانند در عالم هستي واقعيت داشته باشند و واقع شده باشند اما نسبت به خود آن چيز از حقيقت وجودي برخوردار نباشند.
و برعكس بعضي چيزها از نظر ما واقعيت نداشته باشند ولي حقيقت وجودي داشته باشند. مثل اشعه مادون قرمزكه باچشم ما ديده نمي شود وبراي ما واقعيت ندارد.ولي چون با ابزارهايي قابل تشخيص است نسبت به چشم ما داراي حقيقت وجودي است.
ويا هاله هاي پيرامون انسان كه باچشم معمولي ديده نمي شوند واز نظر انسان واقعيت نداشته وسالها تصور مي شده است كه اين صحبتها خرافه اي بيش نيستند ولي با عكس برداري كرليان
۶ قابل مشاهده شدند. پس با وجودي كه قابل رويت نيستند ولي حقيقت وجودي دارند. لذا حقيقت وجودي چگونگي و كيفيت وجودي هر پديده و هر موضوعي را مورد بررسي قرار مي دهد.
حال جهت شناخت شبكه شعور كيهاني لازم است واقعيت و حقيقت وجودي جهان هستي مادي را مورد بررسي دقيق تري قرار دهيم . كه به دنبال اين بحث موضوع جهان مجازي را مطرح مي كنيم .

برداشت : از كتاب انسان از منظري ديگر

******************

۱- حافظ ۲- حافظ ۳- سعدي
۴ - اوحدي مراغه اي
۵ - در حلقه قرار گرفتن فقط يك نظر است دوستان نمونه آنرا در حلقه رحمانيت قرارگرفتن حر توسط امام حسين (ع) درواقعه كربلا كه فقط حر خواست وقدم اول را كه اشتياق است با استفاده از اختيار انساني برداشت .
درعرفان كمال نظر بازي وتغيير شعوردر كسري از ثانيه اتفاق مي افتد.

۶- سايت كرلين واينهم عكسي از هاله هاي انسان ويا دوستان مي توانند براي اطلاعات بيشتر با جستجو كردن واژه Kirlian photography اطلاعات بيشتري كسب كنند. تاكنون تا جايي كه من اطلاع دارم عكس برداري از هاله ها تا ۷۵ متر اطراف بدن انسان عكس برداري شده وبرخي دانشمندان معتقدند اين كشيدگي تا خارج از كره زمين ادامه دارد . البته اين نكته را يادآور شوم بحث هوشمندي و عرفان حلقه فراتر از روشهاي شناخته شده است.
وفرادرماني در اين عرفان نمونه اي كوچك و راهي است عملي براي دريافت و درك جريان هوشمندي در بدن وتوجه به جريان يافتن آن به مانند نيرويي وارد بدن و از آن خارج مي شود و در ابتدا فرادرمانگران زير نظر استاد و پس از آن خود از طريق اتصال كه بعدا مفصلا به آن خواهيم پرداخت وارد بدن شده آنرا تحقيق و تجربه مي كنند وپس از آشنايي و تفسير نوع جريان و علاماتي كه در بدن مي گيرند عمل درمان را آگاه مي شود و روند آنرا فقط مشاهده مي كند و نقش ديگري به جز اتصال اوليه ندارد.
و هوشمندي كه يكي از موهبتهاي بزرگ خداوند است ( يا من اسمه دوا و ذكره شفا ) براي رهروان اين طريق كه تا فردي آنرا تجربه نكند باورآن سخت مي نمايد كه بسياري از پزشكان كشور عزيزمان ضمن تحقيق بعنوان طب ويا درمان مكمل در كنار روشهاي معمول و تخصص خود از آن بهره هاي خارق العاده اي مي برند كه گزارش پزشكي آنها شگفت آور است و اين عرفان كاملا ايراني اسلامي بوده وعرفاي ايراني اين شيوه ها را مي شناخته اند و از آن بهره ها برده اند اما متاسفانه به دست فراموشي سپرده شده ( فيض روح القدس ارباز مدد فرمايد/ ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي كرد. حافظ ) ولي هركدام از روشهاي متداول درماني فقط از يك منظر توصيه براي درمان دارند واز توانايي هاي ديگر انسان غافل مانده اند .
مثلا هاله درماني از يك منظربه بيماري نگاه مي كند كه اگر هاله هاي انسان بهم بريزد بيماري رخ داده و روشهايي براي اصلاح آن دارد .
چا كرا درماني از منظر ديگر و هوميو پاتي و طب سوزني و انرژي درماني وريكي و.... هر كدام از يك منظر به بيماري توجه وكرده و آن را بررسي مي كنند. در عرفان حلقه با توجه ونگرش كامل به همه اين روشها معتقد است كه تقريبا مجموع توانايي همه اين روشها شايد كمتراز۱۰ درصد توانايي انسان است .
وفقط اين روشها به درمان انسان رسيده اند آنهم از يك منظر اما عرفان حلقه همانگونه كه در پست قبلي به عرض رسيد به تمام توانايي انسان توجه داشته و آنرا مورد بررسي قرار مي دهد و راهي است براي رسيدن به دانش كمال كه پس از مرگ تمام علوم و دانش ما كه شناخت دنياي ماده است به كار و زندگي ما پس از مرگ نمي آيد چون در ادامه زندگي مان در لا زماني و لا مكاني هستيم و فقط در اين دنياست كه شناخت ما محدود به مكان و زمان است و تمام قوانين حاكم بر جهان ماده براي شناخت اين دنياست پس از مرگ تنها دانشي كه مي تواند انسان را در زندگي هاي مختلف و يوم هاي مختلف يوم الحسره يوم القيامه يوم المجادله و.... كه هركدام منزل هاي ديگر انسان است براي رسيدن و مراجعت خود .
اگر انسان در طول زندگي خود در دنيا به دانش كمال نرسيده باشد . حتي اگرهمه عبادات و بندگي خود را فقط كمي ادا كرده باشد و به كيفيت و بينش و درك آن نرسيده باشد. جز خسران حسرت چيزي عايدش نخواهد شد.

به اميد آنكه بفهميم از كجا آمده ايم و آمدنمان بهر چه بوده و به كجا مي رويم آخر ؟ كه در اليه راجعون دستمان خالي نباشد.

جوشقاني

عرفان کیهانی(حلقه)




عرفان کیهانی (حلقه)، بینشی است عرفانی که با چارچوب عرفان این مرز و بوم مطابقت دارد. اساس این عرفان بر اتصال به حلقه های متعدد "شبکه شعور کیهانی" استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن از طریق اتصال به این حلقه ها صورت می گیرد.
فیض الهی به صورت های مختلف در حلقه های گوناگون جاری بوده و در واقع حلقه ها، همان رحمت عام الهی است که می تواند مورد بهره برداری عملی قرار گیرد. از آن جا که اتصال نمی تواند بر اساس تکنیک و فن و روش حاصل شود، لذا در این شاخه نیز هیچ گونه فن و روش و تکنیک و... وجود نداشته و در آن توان های فردی هیچ جایگاهی ندارد.

محورهای اصلی عرفان کیهانی (حلقه) عبارتند از:
- آشنایی نظری و عملی با رحمت عام و خاص الهی و حلقه های متعدد آن.
- اتصال به شبکه ی مثبت ( شبکه ی شعور کیهانی ) و اجتناب از شبکه منفی.
- شاهدی و نظاره گری (تسلیم)
- شناخت "من دون الله" و اجتناب از آن
- شناخت "کمال و قدرت" و حرکت به سمت کمال و اجتناب از قدرت (شناخت حدود الهی – شناخت عرفان کمال و عرفان قدرت).
- شناخت "دانش کمال" به عنوان تنها بخشی از داشته های انسان، که قابل انتقال به زندگی بعدی می باشد.
- توجه به معرفت مراسم و مناسک، به جای تشریفات و ظاهر آن ها.
- توجه به اشتیاق، که پول رایج دنیای کمال بوده و در این وادی، مشتاق ترین ها، همانا ثروتمند ترین ها هستند و همه چیز در این وادی مزد اشتیاق است.

- توجه کامل به اختیار انسان که تعیین کننده ی کمال و کیفیت حرکت او می باشد.
عرفان حلقه نوعی سیر و سلوک است که مباحثی عرفانی را مورد بررسی نظری و عملی قرار می دهد.
و از آن جا که انسان شمول است همه انسانها صرف نظر از نژاد، ملیت، دین و مذهب و عقاید شخصی می توانند جنبه ی نظری آن را پذیرفته و جنبه عملی آن را مورد تجربه و استفاده قرار دهند.
اصل:

هدف از این شاخه عرفانی کمک به انسان در راه رسیدن به کمال و تعالی می باشد، حرکتی از عالم کثرت به عالم وحدت. در این راستا همه تلاش ها برای نزدیک شدن انسانها به یکدیگر صورت گرفته و از هر عاملی که باعث جدایی و ایجاد تفرقه بین آنها می شود، اجتناب به عمل می آید.
(کتاب انسان از منظری دیگر)

فرادرماني، عرفان کیهانی




فرادرماني
شاخه اي از درمانهاي مكمل مي باشد و ماهيتي كاملا عرفاني داشته، زير مجموعه اي از عرفان کیهانی (حلقه) به شمار مي آيد .
در اين شاخه ی درماني، بيمار توسط فرادرمانگر به شبكه شعور كيهاني
(شبكه آگاهي و هوشمندي حاكم بر جهان هستي، ر.ح القدس) متصل شده و ضمن ارايه اطلاعاتي از نحوه اتصال خود، از طريق گرم شدن، سرد شدن، درد گرفتن، تير كشيدن، ضربان زدن، تشنج و ... اعضاي معيوب و تنش دار بدن او مشخص شده و با حذف علايم، روند درمان آغاز مي شود.

نام فرادرماني از آنجا بر روي اين شاخه گذارده شده است كه از نوعی نگرش به نام فراكل نگري ناشي شده است. در اين نگرش به انسان، به وسعت و عظمت جهان هستي نگاه مي شود نه صرفا مشتي گوشت و پوست و استخوان.

جهان انسان شد و انسان جهاني

از اين پـاكيــزه تـر نـبود كــلامــي

در این نگرش، انسان مجموعه ای است از جسم، روان، ذهن و کالبدهای متعدد دیگر، مبدل های انرژی مختلف (چاکراها) کانال های محدود و مسدود انرژی (کانال های مطروحه در طب سوزنی)، حوزه های مختلف انرژی پولاریتی بدن، حوزه ی بیوپلاسما، شعور سلولی، فرکانس مولکولی ... و بی نهایت اجزای تشکیل دهدنده ی ناشناخته ی دیگر.

در این مکتب عرفانی برای درمان انسان، به همه ی اجزای وجودی او توجه شده و کل وجود، به طور هم زمان در ارتباط با شبکه شعور کیهانی قرار می گیرد تا با صلاحدید و هوشمندی آن، نسبت به رفع اختلال در اجزای مختلف، کارهای فرادرمانی لازم، توسط شبکه روی بیمار صورت گرفته و مراحل درمان را طی کند.

بنابراین، از این دیدگاه، براي درمان همه نوع بيماري مي توان اتصال به شبکه شعور کیهانی كمك گرفت و فرادرمانگر اجازه ندارد که هیچ نوع از انواع بیماری ها را غیر قابل علاج بداند، زيرا برای شعور و هوشمندی کیهانی هر نوع اصلاح و رفع هر اختلالی در بدن امکام پذیر می باشد.

توضیح اینکه شبكه شعور كيهاني، مجموعه هوش و خرد و يا آگاهي حاكم بر جهان هستي است كه به آن آگاهي نيز گفته مي شود و یکی از سه عنصر موجود در جهان هستی می باشد. نظر به اينكه آگاهي نه ماده است و نه انرژي، بنابراين، بعد زمان و مكان بر آن نيز حاكم نبوده و درمان به كمك اين شبكه از راه دور و نزديك امكان پذير است.

همچنين فاقد كميت بوده و قابل اندازه گيري نيست و همان گونه كه ذكر شد، فقط با ايجاد انگيزشهايي در بدن بيمار، نقطه ی اثر آن آشكار مي شود. بنابراين، درمانگر نمي تواند از بابت قدرت آن، چيزي را به خود نسبت دهد. سه عنصر فوق عبارتند از : ماده، انرژی و آگاهی.

نکته ی مهم در این مکتب این است که بر خلاف خیلی از روش ها، درمان توسط درمانگر انجام نشده بلکه از طریق اتصال به شبکه شعور کیهانی صورت می گیرد و درمانگر صرفا نقش یک واسطه را بازی می کند تا حلقه ای به نام (حلقه ی وحدت - حبل الله) که حلقه ی بسیار هوشمندی می باشد؛ تشکیل شود.

سعدی در مورد این حلقه چنین می گوید :

سلسله ی موی دوسـت، حلقه ی دام بلاســت

هرکه در این حلقه نیست، فارغ از این ماجراست

شرط اساسی برای نتیجه گرفتن از فرادرمانی، حضور بی طرفانه در این حلقه می باشد، درست مانند یک شاهد و نظاره گر و نیازی به داشتن اعتقاد و ایمان نیست و خارج بودن از این حلقه نیز، به معنی محروم بودن از فیض این حلقه می باشد.

با توضیح فوق مشخص می شود که فرادرمانی به انرژی و مهارت درمانگر بستگی نداشته و نیازی به داشتن استعداد و قدرت و انرژی خاصی نمی باشد، بلکه درمان، توسط هوشی بسیار برتر هدایت می شود و قابلیت های فردی تاثیری در انجام آن ندارد.

در نتیجه، فرادرمانگر نیز دچار هیچ نوع عارضه ای مانند خستگی و تحلیل جسمی نمی شود و نیازی به جبران انرژی از طبیعت و غیره را نخواهد داشت. در ضمن وجود لایه ی محافظ فرادرمانگر را از خطر تشعشع شعور معیوب سلولی و سایر تشعشعات منفی بیمار و همچنین از تداخل موجودات غیر ارگانیک، محافظت می کند.

نکته ی مهم دیگر در این مکتب این است که شخص با سعی و کوشش و تلاش خود درمانگر نمی شود بلکه اجازه ی درمانگری و تجهیز به لایه ی محافظ، پس از مکتوب نمودن سوگندنامه به او تفویض می شود.

به سعی خود نتوان پی به گوهر مقصود

خیــال بـود که این کــار، بی حـواله بـود (حافظ)

در این مکتب، فرد از تمام توانایی ها و قابلیت های فردی کاکلا خلع سلاح شده و بدون داشتن هیچ گونه وسیله و روشی که بتواند آن را به خود نسبت دهد با تفویض اتصال و لایه محافظ، اقدام به درمانگری می نماید و در این راستا برای درمان و درمانگری از هیچ نوع تمرکز، تصور و تخیل، ذکر و مانترا، ترسیم سمبل، تلقین و روش های خود هیپنوتیزم و ... استفاده نمی شود.

همچنین در این مکتب اعتقاد بر این است که انسان در این رابطه می تواند از توانمندی های معنوی بسیار زیادی برخوردار باشد که توان فرادرمانگری یکی از آن ها است و از این اتصال می توان در شناخت گنج های درونی بهره برداری نموده و به روشن بینی که به معنای روشن دیدن و اشراق، رسیدن به وضوح، فهم و درک روشن از جهان هستی می باشد، رسیده و زمینه ی ارتقاء روح فردی و جمعی جامعه را فراهم نماید و این خود می تواند باعث اعتلای انسان شده و از درد و رنج او بکاهد.

زیرا درد و بیماری شایسته ی انسان، همان اشرف مخلوقاتی که خداوند برای خلق او به خود تبریک گفت، نیست و تلاش برای رهایی از درد و رنج و خفت و خواری، نه تنها کارمایی (عکس العمع منفی) برای او به وجود نمی آورد بلکه جزء رسالت انسان نیز می باشد؛ خصوصا این که علت برخی از دردها و بیماری ها صرفا ناشی از طرز فکر و بینش های غلط او می باشد.

درمان به عنوان یک روش عرفانی، در راه رسانیدن درمانگر به اهداف زیر، مورد استفاده قرار می گیرد :

- شناسایی و آشنایی عملی با هوشمندی و شعور الهی

- شناختن گنج درون و رسیدن به دانش کمال

- رهایی از گرفتاری در خویشتن

- خدمت به خلق و آشنایی با عبادت عملی و امکان تحقق بخشیدن به آن.

فرادرمانی برای بیمار نیز به عنوان یک حرکت عرفانی برای متحول نمودن او به کار گرفته می شود. زیرا، در این مکتب شفای جسم بدون تحولات مثبت درونی، فاقد ارزشهای لازم می باشد و اتصال بیمار به شبکه شعور الهی، توجه او را به منبعی هوشمند جلب نموده و او را به حقیقتی شگرف اشنا می کند که به دنبال آن، زمینه ی ایجاد تحولات درونی او را فراهم می سازد.

ساقیا بده جامـی، زان شراب روحانـی

تا دمی بیاسایم، زید حجاب جسمانی (شیخ بهایی)

نکته ی خیلی مهم : سن، جنسیت، ملیت، میزان تحصیلات، مطالعات، تعالیم و تجارب عرفانی و فکری، استعداد و لیاقتهای فردی و ... همچنین نحوه و نوع تغذیه، ورزش، ریاضت و ... در کار با شبکه شعور کیهانی هیچ گونه تاثیری ندارند. زیرا، این اتصال و برخورداری از مدد آن، فیض و رحمت عام الهی بوده که بدون استثنا شامل حال همه ی انسان ها می باشد.

بیا که دوش به مستی، سروش عالم غیب

نویـد داد که عـام است،‌ فیــض رحـمــت او (حافظ)


منبع: http://11-interuniversal.persianblog.com