کافه تلخ

۱۳۸۶ مهر ۲۹, یکشنبه

گیاهان در اساطیر و باورهای باستانی

نگاه اول :

گیاهان به طور عام و درخت به گونه ای خاص در ادیان ، اساطیر و باورهای باستانی و فولکلوریک اقوام مختلف جایگاه بلند و شایسته ای دارند .

در داستان آفرینش زرتشتیان ، گیاه خودروی ریواس که به هنگام رعد و برق در کوه می روید ، موجب پدیدار شدن بشریت می شود .

درمتون زرتشتی همچون «بندهش» و «زاداسپرم» از ده نبرد آفریدگان گیتی با اهریمن سخن به میان آمده که چهارمین آن نبرد گیاه است :

« چون چهارم بر گیاه آمد . به مقابله او همان گیاه بکوشید . چون آن گیاه نخستین بخشکید . «امرداد» که او را گیاه نشان گیتی است ، وی را برگرفت و او را خرد بکوفت و با آب تیشتری بارانی بیامیخت . پس از باران همه زمین را رستنی ها آشکار شد ، ده هزار نوع اصلی و یک صدهزار نوع به نوع اندر نوع چنان رستند که از هرگونه ای و آئینی بود . او آن ده هزار نوع را به باز پس داشتن ده هزار بیماری آراست . پس از آن یک صد هزار نوع گیاه تخم برگرفت . از گرد آمدن تخم ها درخت «همه تخمه» را میان دریای فراخکرد بیافرید که همه گونه (های) گیاهان از او همی رویند و سیمرغ آشیان بدو دارد . هنگامی که از آن به فراز پرواز کند . آنگاه تخم خشک آن را به آب افکند و به باران باز به زمین باریده شود . به نزدیکی آن درخت «هوم سپید» را بیافرید که دشمن پیری ، زنده گر مردگان و انوشه گر زندگان (است). »

«درخت آسوریک» یا آسوری از قدیمی ترین متون منظوم به پارسی میانه است که در آن درخت آسوری با بزی به مناظره می پردازد و در این مناظره بز است که بر او تفوق می یابد . در آیین آسوری درختی خشک را به زر می آراستند و آن را مقدس می شمردند . به روایتی ، آسور همان آشور در بین النهرین است که دولتی برده دار و جبار بر آن حکم می راند . در این منظومه ایستایی و بی حرکتی درخت خشک ، نمادی از آیین کهن و ارتجاعی و تحرک بز نماد دین بهی و مزداپرستی است .

در اوستا از درختی به نام «هومایانا» نام برده می شود که مشابه درخت بهشتی «طوبی» در قرآن مجید و درخت مقدس «اریتو» باغ عدن در داستانهای آکدی و درخت «یاکشاجاتی» در روایات سانسکریت هندی است . این درختان سرمنشاء جاودانگی و نیکی هستند .


مانی نیز در تعالیم خود از دو درخت پاکی و مرگ سخن می گوید . او سه چهارم جهان را یعنی خاور ، باختر و شمال را جزو قلمرو درخت زندگی و بخش نیمروزی جهان را محل ریشه دوانیدن درخت تاریکی می دانست . البته براساس اعتقادات مانوی در بخش نیمروزی نیز درخت زندگی یا پاکی وجود دارد ولی ناپیداست .


در کتب مقدس هندیان ، وداها و اوپانیشادها ، درخت واژگونی که ریشه آن رو به بالا و شاخه های آن رو به پایین است مظهر تمامی گیتی است . برهماها درخت واژگون سه طبقه ای را در متون خود دارند که تجلی گاه سه الهه زندگی (ویشنو) ، خلقت (برهما) و زوال و نیستی (شیوا) است . آنان این درخت را «اسواتا» می نامند . شبیه همین درختان واژگون هندی در فرهنگ ما ، «مهرگیاه» نام گرفته است . در فرهنگ جهانگیری می خوانیم :

« مهرگیاه ، گیاهی باشد شبیه آدمی و در زمین چین روید و آن سرازیر و نگون سار باشد . چنان که ریشه آن به منزله موی سراوست . نر و ماده در گردن هم کرده و پای ها در یکدیگر محکم ساخته . گویند هر آن که آن را بکند در اندک روزی بمیرد و طریق کندن آن چنان است که اطراف آن را خالی کنند . چنانکه به اندک زوری کنده شود و ریسمانی بر آن بندند و سر ریسمان را بر کمر سگ تازی محکم سازند و شکاری در پیش آن سگ رها کنند . چون سگ عقب شکار بدود آن گیاه از بیخ و ریشه کنده شود و سگکن به این اعتبارش گویند و سگ بعد از چند روز بمیرد ... نر و ماده آن (مهرگیاه) را از هم تفرقه توان کرد و اگر قدری از آن را به خورد زنی بدهند که عقیم باشد ، البته فرزندش به هم رسد . اگر از نر بخورد فرزندش نر و اگر از ماده بخورد فرزندش ماده . »

صادق هدایت در نیرنگستان می نویسد :« درخت مراد در اغلب شهرها و دهکده های ایران وجود دارد . » درختان مراد نه تنها مقدس بلکه هم صحبت مناسبی برای دردمندان و حاجتمندان بوده و کم و بیش هستند . اینکه درخت به عنوان جانداری بی زبان صبورانه به شکواییه ها و شرح نیازها و آرزوها گوش می سپارد ، جلوه مهم دیگری از نقش او در حیات اجتماعی انسان هاست . درختان نه تنها به لحاظ مادی بسیاری از نیازهای انسان ها را برآورده ساخته و می سازند بلکه از نظر معنوی نیز از اهمیت خارق العاده ای برخوردارند .


دکتر مهرداد بهار در مقاله ای تحت عنوان « درخت مقدس » جنبه دیگری از چنین تأثیرات مهمی را در فرهنگ عامه به خوبی یادآورشده است ؛ که در ادامه خلاصه ای از آن مقاله را با هم می خوانیم :

« درخت ها از دیرزمان در نزد انسان گرامی بوده اند . انسان بدوی اعصار کهن و انسان بدوی عصر حاضر گمان می کرده است و می کند که درختان نیز مانند جانوران و مردم دارای روان اند . این امر را نه تنها می توان در اعتقادات مردم مصر و بین النهرین در اعصار باستان دید بلکه در عصر حاضر و به خصوص در قرن نوزدهم ، که هنوز تمدن به میان بسیاری از اقوام آفریقایی ، آمریکایی و اقیانوسیه ای راه نیافته بود ، نیز این اعتقاد در این سـرزمیـــن ها زنده بود و شاید هنوز هم باشد . مثــلاً ، سرخپوستـان قــوم هیـداتـسـا (Hidatsa) در آمریکای شمالی بر این اعتقاد بودند که درخت « Cottonwood » که بزرگترین درخت دره های علیای میسوری است ، دارای بصیرت و خردی است که اگر او را نیکو بدارند ، ایشان را در بسیاری امور یاری خواهد داد و سرخپوستان ، پیش از متمدن شدن ، انداختن این درخت را گناه می دانستند و پیران قوم معتقد بودند که بد بختی های تازه قومشان به علت بی احترامی نسل جوان تر به این درخت است . مردم قوم ونیکا (Wanika) در شرق آفریقا ، گمان داشتند که هر درختی ، و به خصوص درخت نارگیل ، روانی خاص خود دارد و افکندن یک درخت نارگیل برابر مادرکشی است ؛ زیرا این درخت زندگی بخش است . در نزد مردم گربالی (Grbali) در دالماسی این اعتقاد وجود دارد که در میان درختان بزرگ تنها بعضی درخت ها هستند که دارای روان اند و اگر کسی آنها را بیفکند در جا خواهد مرد . در آفریقای غربی درخت بسیار عظیم "Silk-Cotton" ، که عظیم ترین درخت منطقه است ، مورد احترام همه اقوام آن سرزمین ، از سنگال تا نیجر است و آنها را خانه ارواح یا خدایان می دانند . بعضی از ساکنان جزایر فیلیپین گمان دارند که ارواح درگذشتگانشان بر درخت ها زندگی می کنند و آن هم بر بلندترین درخت ها که شاخ های خود را به هر سو گسترده اند .

اما این تنها وجود روان درگذشتگان یا سکونت خدایان در درخت ها نیست که آنها را مقدس می کند . این استقرار روان یا خدا در درخت ، یا یکی بودن روان یا خدا با درخت ، به اعتقاد مردم بدوی ، نتایج بزرگی را برای انسان در بر دارد ؛ از آن جمله ، این گونه درخت ها قدرت آن دارند که باران بیاورند ، خورشید را به درخشش واداراند و گله ها را افزایش بخشند و زنان را به بارداری و زایش یاری دهند .

حتی در اروپای قرن بیستم نیز بقایای اعتقاد به تقدس درخت را می توان یافت . آیین May-Treeو May-Pole در میان دهقانان اروپایی یکی از این جمله است . آیا تقدس چنارهای کهن و نه هر چناری در نزد مردم ما همان رشته اعتقاداتی نیست که بالاتر یاد شد؟

چنار کهن چنان خصوصیاتی طبیعی دارد که می تواند اعجاب مردم ساده و عشق نگارنده این سطور را به خود برانگیزد . چنار عظیم ترین و از پرعمرترین درختان نجد ایران است . گسترش شاخه های چنار کهن به هر سو چنان است که پهنه ای بزرگ را در زیر سایه خود می گیرد و چنان بلند و افراشته است که از دوردست دیده می شود . به گفته یکی از دهقانان کشار ، « چنار شاه درخت هاست ». اما تنها عظمت ، سترگی و پرعمری چنار نیست که باعث تقدس چنارهای کهن شده است ؛ این نوجوان شدن هر ساله چنار نیز هست که به آن حالتی جادویی و ستایش انگیز می بخشد . چنار هرساله پوست می افکند و شاخه های تنومند آن رنگ سبز روشنی به خود می گیرد و این جوان شدن هر ساله چنار ، مانند همیشه سبز ماندن سرو ، بدان تقدسی می بخشد ؛ زیرا حفظ قدرت جوانی یکی از شرایط لازم برای باروری است و آن را مظهر برکت و نعمت بخشیدن ابدی خدایان و ارواح می سازد .

در تاریخ ایران باستان نیز اشاراتی به چنار رفته است که تقدس و کار ویژه آن را بیشتر مشخص می کند. ساموئل. ک. ادی کتابی درباره آیین شهریاری در شرق فراهم آورده است که ، به گمان من ، لااقل خواندن فصل مربوط به ایران آن برای هر علاقمند به تاریخ فرهنگ ایران ضروری است . « ادی » در این کتاب ، مسایل بسیار جالب توجهی را درباره سنت های شهریاری در شرق مطرح می کند و ، از آن جمله ، درباره ارتباط شهریاران دوران مادی و هخامنشی با درخت و بخصوص درخت چنار مطالب بدیعی می آورد .

پادشاهان پارس پیوسته درخت چنار را گرامی می داشتند . در دربار ایران چنار زرینی همراه تاکی زرین بود که آنها را اغلب در اتاق خواب شاه می نهادند و چنار را به گوهرهای بسیار آراسته بودند و پارسیان آن را ستایش می کردند .

هنگامی که داریوش بزرگ در آسیای صغیر بود به او درخت چنار و تاکی زرین هدیه دادند و هنگامی که خشایارشاه به جنگ یونان می رفت در راه چناری عظیم دید و فرمود تا آن را به زیورهای زرین بیارایند و آن را به نگهبانی به سپاهیان گزیده خود سپرد .

ظاهراً به دست آوردن درخت زرینی که در خوابگاه شاه بود معنای به دست آوردن سلطنت می داد . این امر درست همان است که ، در اعصارکهن ، در معبد نمی (Nemi) در ایتالیا وجود داشته است و آن این که در معبد درخت خاصی روییده بود که در طی روز و تا دیرگاه شب کاهنی به گرد آن می گشت و از آن حفاظت می کرد . تا هنگامی که این کاهن قادر به حفظ آن درخت بود ، سمت کهانت خود را حفظ می کرد و دستی بر درخت نمی رسید ، مگر خون کاهن ریخته شود . این دو امر آیین را بازگو می کند که بنا بر آن فرمانروایی و کهانت همه به معنای حفظ سر سبزی و برکت بود و وظیفه اصلی شاه کاهن آن بود که چون مظهر زمینی نیروهای آسمانی نعمت و غنا را در سرزمین خود حفظ کند .


در ایران مظهر اصلی این غنای طبیعت ظاهراً چنار بوده است که هنوز هم به شکلی اسلامی شده بر جای مانده است . اما در بسیاری از نوشته های کهن در باره ایران این درخت چنار با تاکی همراه است . برای این درخت انگور چه توجیهی داریم ؟ «ادی» توضیح خاصی برای آن ندارد . قدیم ترین یادآوری درباره تاک ، گفته هرودت است که می گوید واپسین شاه ماد دختر خود را ، که مادر کوروش شد ، به خواب دید که از شکمش تاکی رویید و سراسر آسیا را پوشانید .


اگر توجه داشته باشیم که انگور در اساطیر ایرانی مظهری برای خون است و خون نیروی اصلی حیات است و اگر ضمناً توجه داشته باشیم که در دولت هخامنشیان بازمانده هایی از آیین بومی کهن مادر سالاری باقی مانده بود که بر طبق آنها سلطنت از طریق زنان ادامه می یافت ، می توان تاکی را که بر چنار می پیچید مظهر خون و دوام سلطنت هخامنشیان دانست . در واقع چنار مظهر شاه و تاک مظهر همسر او بود که از طریق او خون سلطنت دوام می یافت .»


در آیین یهود نیز درخت جایگاه ویژه ای دارد تا جای که خداوند برموسی درآن متجلی می گردد و جشنی به نام جشن درخت دارند که به مناسبت برداشت محصول برگزار می کنند.


اصولا ارتباط نزدیکی بین انواع درختان با پیامبران وجود دارد و کم وبیش در بسیاری از ادیان و آیین ها داستان ها و روایاتی در این مورد به چشم می خورد . به عنوان مثال در بودیسم اعتقاد بر این است که بودا در زیر درخت انجیر به نیروانا واصل شد . و یا درخت انجیر همان درختی است که آدم و حوا برای اولین بار با برگ آن سترعورت نمودند . خوردن میوه از درخت ممنوعه موجب رانده شدن آدم و حوا از بهشت گردید . در قصص قرآنی به موارد متعددی از اینگونه ارتباطات برمی خوریم . از جمله اینکه یونس پیامبر پس از رهایی از شکم ماهی به بوته کدو برخورد می کند که خدا در سر راه او قرار داده تا رفع گرسنگی کند . موسی در کوه طور با درختی به مکالمه می پردازد که تجلی خداست . پیامبر اسلام به هنگام عروج ، شاهد درخت سدر است . جرجیس پیامبر پس از یافتن زندگی مجدد ، گرسنه و خسته به خانه پیرزنی وارد می شود . پیرزن به بیرون می رود تا برای جرجیس چیزی برای خوردن بیابد .« ستونی از چوب خشک در خانه بود که چوب های خانه به آن تکیه داشت و جرجیس به دعا پرداخت و چیزی نگذشت که ستون خشک سبز شد و همه بارهای خوردنی بیاورد.» (تاریخ طبری .جلد دوم)


درخت کریسمس نیز نمادی دیگر از اهمیت درخت نزد مسیحیان است . براساس برخی روایات ، «بانی فیس» قدیس برای تبلیغ دین مسیحی در میان بدویان از شکل مخروطی درخت کاج برای تبیین تثلیث استفاده می کرده است. برخی منابع، کشور آلمان را اولین کشور شناخته شده ای می دانند که در آن از درختان همیشه سبزی چون کاج ، صنوبر و سرو به عنوان نماد کریسمس استفاده شده است و البته برخی منابع نیز استفاده از درخت کریسمس را در شهر بازل سوییس مقدم می دانند . درمیدان اصلی شهر ریگا در جمهوری لتونی تابلوی نصب شده که بر آن با هشت زبان نوشته شده که اولین باراستفاده از درخت کریسمس در سال ۱۵۱۰ در این شهر صورت گرفته است . در هر حال فارغ از اینکه چنین رسمی اول بار در کدام کشور و نزد کدام ملت باب شده است ؛ باید توجه داشت که ظاهراً این آیین به شکل کنونی چندان کهن نیست و سابقه آن به قرن پانزدهم می رسد . اما رومیان باستان نیز درخت کاج را نماد غلبه میترا یا مهر بر زمستان و سرما می دانستند . در آیین مهر یا میتراییسم ، چه در ایران و چه در روم نقوشی از بته جقه شبیه به درخت کاج یا سرو در کنار آناهیتا(درایران) ومیترا(در روم) دیده شده است . در رابطه با درخت کریسمس بد نیست که بدانید بلژیکی ها بیش از سایر کشورهای اروپایی برای خرید درخت کریسمس هزینه می کنند . در سال ۲۰۰۴ میلادی پنج میلیون یورو برای خرید این درخت هزینه نمودند .دانمارک سالانه چهل و چهار میلیون یورو درخت کریسمس به نقاط مختلف صادر می کند و از این حیث رکورددار است .

در اسلام نیز اهمیت درخت تا بدان حد است که در قرآن مجید به درختانی چون انجیر وزیتون سوگند یاد می شود . درقرآن به کرات از درختانی چون خرما ، انگور ، سدر ، انجیر ، زیتون و انار نام برده می شود و بیش از همه از خرما و سپس از انگور یاد می شود . در قرآن سه نوع درخت بهشتی (طوبی که ریشه و تنه آن در منزل رسول خداست و هر شاخه آن در منزل مومنی ) درخت دوزخی (زقوم که شاخه اش از آتش و میوه ای تلخ دارد) و درخت دنیوی (انواع درختان میوه ) نام برده می شود . ازدرخت به عنوان تمثیل و تشبیه نیز بسیار استفاده شده است . عباراتی چون شجره طیبه ، شجره ممنوعه و شجره ملعونه از این جمله اند . شجر نه تنها به معنای درخت بلکه به معنای منازعه نیز به کار رفته است . چنانکه در مشاجره نیز دو سوی دعوا همچون شاخه های درخت به هم می پیچند .


همسانی درخت با سایر جاندران در برخی آیین ها به حدی است که معتقدان مبادرت به قربانی نمودن درخت نیز می نمودند . هدایت در کتاب نیرنگستان خود از سنت قربانی نمودن درخت چنین یاد می کند :

« در بم کرمان معمول بوده شخص مهمی که وارد شهر می شد، برایش یک درخت خرمای نر را قربانی می کردند . به این ترتیب که سر درخت را می بریدند و پنیر خرما که مایعی بسته شده شیرین است و در گلوی درخت قرارگرفته را در می آوردند و پیش کش برای آن شخص می فرستادند .»

ترساندن درخت نیز از جمله آیین های دیگر است که نشان از اعتقاد مردمان بر فهم درختان دارد . در بسیار از نقاط ایران مرسوم بوده که درختی را که بار ندهد ، آن را بترسانند. در این آیین دونفر با بیل و تبر به پای درخت می روند . یکی از ایشان با صدای بلند به دیگری می گوید :« این درخت را باید کند ، چون میوه نمی دهد» و سپس شروع به کندن پای درخت می کند . در همین بین دیگری ضامن شده و نفر اول را از کندن باز می دارد و می گوید:«این دفعه را ببخش ، اگر سال دیگر میوه نداد آن وقت ببر» . بر اساس این باور درخت می ترسد و سال دیگر بار می دهد .


داستان های مختلف درباره درختان و اشتهار برخی از آنان بیش از پیش موید اهمیت درخت در فرهنگ ملل مختلف است . هدایت در نیرنگستان خود از دو درخت سرو کاشمر وچنارامامزاده صالح تهران چنین می گوید:

«سروکاشمر- معروف است که زرتشت دو شاخه از بهشت آورد و بدست خودش یک از آنها را در کاشمر و دیگری را در فارمد از قرای طوس کاشت . این دو قلمه به مرور زمان بی اندازه بزرگ و کهن می شوند و مردم به آنها معتقد بوده اند . می گویند که مرغان بی شمار بر شاخه های آن آشیانه داشته اند و در سایه آن جانوران بسیار می چریده اند . شهرت این درخت که به گوش خلیفه متوکل عباسی می رسد حکمی به طاهربن عبدالله که در آن زمان حاکم خراسان بوده می نویسد که درخت سرو کاشمر را که در بست نیشابور بوده بریده بر گردونه ها نهند و شاخه های آن را در نمد گرفته بر شتران بار کرده به بغداد بفرستند.

دسته ای از زرتشتیان که این حکم می شنوند پنجاه هزار دینار به طاهر وعده می دهند که این درخت را نبرد ولی طاهر درخت را می اندازد و به قول نگارنده تاریخ جهان نمای از مدت عمر آن درخت تا سنه دویست و سی و دو هجری هزار و چهارصد و پنجاه سال گذشته بود... وچون آن درخت بیفتاد در آن حدود زمین بلرزید...چون این درخت به یک منزلی مقر خلیقه رسید ، غلامان ترک ، شب هنگام بر سر متوکل علیه اللعنه ریخته تن او را پاره پاره کردند.(به نقل از فرهنگ انجمن آرا).»


«چنار امامزاده صالح- می گویند در قدیم تجریش ده کوچکی بوده و پیرزن فقیری از اهالی آن جا با بچه های زیاد زندگی می کرده است . شب نوروز همه ده چراغانی بوده و همه بچه ها لباس نو پوشیده بودند و خوراکی های خوب داشتند مگر خانه آن پیرزن که سوت و کور بود . یکی از بچه ها از پیرزن لباس نو می خواهد . پیرزن برای اینکه دل بچه نشکند می گوید غصه نخور فردا برای شما هم می آورند . دست بر قضا پیرمرد همسایه شان از روی بام می شنود ، دلش می سوزد و می رود مقداری شیرینی و پارچه می آورد و در دالان خانه پیرزن می گذارد . همین که پیرزن آنها را می بیند دعا می کند که انشاالله هرکس اینها را آورده هزارسال عمر بکند .
آن پیرمرد در همان روز یک قلمه چنار در خانه اش کاشته بود ، سال ها می گذرد و آن قلمه بزرگ می شود و بعد خود آن مرد هم به مسافرت می رود . روزی یکی از اهالی تهران در خانه او مهمان بوده از تجریش و چنار بزرگ آنجا صحبت به میان می آید آن پیرمرد اقرار می کند که آن چنار را او کاشته است و از دعای پیرزن او و درخت هزارسال عمر خواهند کرد .»

البته توضیح این نکته ضروری است که این درخت همین چند سال پیش توسط شهرداری تهران قطع شد و سروصدای بی نتیجه ای هم به پا کرد. اگر چه این درخت ظاهراً هزارسال عمر نکرد و به نوعی دعای پیرزن به طور کامل مستجاب نشد ، اما امید می رود که یاد و خاطره آن و نیکی متجلی در آن هزارسال عمر کند .


در فرهنگ عامه ملل ، ضرب المثل ها و داستان های متعددی که در آنها درخت و گیاه محور اصلی است به وفور وجود دارد که درج آنها از حوصله این مقال خارج است .


نگاه دوم:


بهشت را نمی توان بدون درخت تصور کرد . درخت ریشه دارد ؛ صاحب ساقه و شاخه است ؛ ثمر می دهد ؛ رشد می کند ؛ می زاید ؛ الهام بخش و پای بند است ؛ استوار است ، بلند است ، سبز است ؛ در عین ماندگاری در نقطه ای، به طور دایم در حرکت است ؛ حرکت مواد آلی و مغذی از ریشه و خاک تا شاخه و افلاک ، گرایش به سمت نور و روشنی ؛ حرکت نور از بالا به پایین ، از برگ و شاخه به ساقه و ریشه ؛ حرکتی از پایین به بالا ، از بالا به پایین ، رشد متوازن از تمام جهات ، در تمام مدت حیات درخت ، نکته زشت و کریه ای در روند زندگی او دیده نمی شود .




حکمت ودایی



ودا (Veda) واژه اي سانسكريت از ريشة ويد (Vid) و به معناي " آگاهي " است . اما اين آگاهي، محدود به قواي حواس و توان انديشه نمي باشد. اصولاً آگاهي بشري يا قائم بر حواس و يا قواي ذهني است. اما قدرت تعقل و توانمندي حواس بشري را محدوديتهايي بسيار در ادراك است. وقتي شهپر قواي عقلي فراتر از حواس بال و پر مي گستراند به سختي مي توان به آن يقين داشت، ولي دهشت و نيازي قلبي بشر را بر آن وا مي دارد كه مجهولات خود را جستجو كند. از هزاران سال پيش در مشرق زمين امكاني ديگر براي درك و آگاهي عنوان شده است كه از آن به علم لدني ، شهودي و يا ويديا (Vidiya) ياد كرده اند. بنابر علوم معنوي شرق مشاهدة موضوعات مي تواند از پس امكانات حسي و عقلي انجام پذيرد ، بر پاية علوم حسي و عقلي تنها حصه و بخشي از واقعيت موضوع را بنابر امكانات ذاتي حواس و قدرت تعقل و انديشه خود در مي يابيم ، ولي از حيطه اي بس عميق تر مي توان با ذات موضوعات يگانه شد و در حشري معنوي آنگونه بر ماهيت اشياء آگاه بود كه بر نفس خود آگاهيم. در انديشة ودايي به فردي كه آنچنان بر موضوع آگاهي خود متمركز شده است كه هويت خود را در واقعيت آن موضوع مستحيل كرده ريشي (Rishi) يا بينندة حقيقت نام نهاده اند. ريشي هاي عهد عتيق با اين امكان عالي در درك و مشاهدة پديده ها ، موضوعات بسياري را مورد توجه قرار دادند و مجموعة مشاهدات خود را در جنگهايي به نام " ودا " ها جمع آوري كردند. از ميان چهار وداي اوليه ، ريگ ودا كهن ترين آنها محسوب مي شود. اين جنگ كه قدمت آن براساس محاسبات نجوم هندي بالغ بر 4000 سال پيش از ميلاد مسيح مي باشد كهن ترين متن مكتوب بشري است. اين متن سروده هايي براساس مشاهدة ريشي ها و قديسين ساكن هيمالياست كه بعدها مكتوب و بنيان فرهنگ معنوي هند را گذاشته است. در اين جنگ ها ، سروده هايي ژرف با بياني اسطوره اي و رمز آميز را مي يابيد كه موضوعات مختلفي را مورد توجه قرار داده اند. زبان اين متن كهن را مانترا (Mantra) يا آواهاي مقدس و اوليه شكل داده است. اين آواهاي اوليه كه ريشة تمام زبانها مي باشند عميق ترين پيوند را با معاني خود دارند . به اعتقاد ريشي ها اين اصوات قدرت تجلي معاني خود را دارا مي باشند !

نغمه هاي آهنگين سروده هاي ودا تماماً از تعداد محدودي مانتراي اوليه يا بذر اصوات آغازين كه بيجا مانترا (Bija Mantra) ناميده مي شوند تركيب يافته است. اين اصوات اوليه ، معاني كاملاً دقيقي در دنياي ما ندارند زيرا براي موضوعات مشخص مادي ساخته و انتخاب نشده اند بلكه بيشتر به جرياني از ادراك مربوط مي شوند كه مي توان در دنياي مادي بر موضوعات معيني كه با آن پيوند دارد اطلاق كرد. اين بيجا مانتراها قابل مقايسه با اعداد طبيعي هستند كه ساير اعداد و ارقام تماماً از تركيب آنها ساخته مي‌شوند. در سطوح ظريف وجود ، قوانين بسيط و ساده هستند. زبان بيان ادراكات ظريف نيز ساده است ولي مي توان براساس آن اصوات اوليه ، بيشمار كلمات و نغماتي را ساخت .

به عنوان مثال وس (Vas) يك بيجا مانترا است كه در سطوح ظريف هستي شناسي ودايي به حالتي اطلاق مي شود كه يك موج هوشيار از حيطه اي از وجود به قلمرويي ديگر وارد شود فرض كنيد فردي "آگاهانه " امواج ذهن خود را از هوشياري نيمه خودآگاه تا خودآگاه تعقيب كند ، نفوذ به حيطة خودآگاه و تغييرات حاصله ، حالتي است كه آن را با اين ( صوت ) بيان مي كنند. ولي براساس نگرش ودايي از اين صوت اوليه ، مفاهيم متفاوتي در حيطة مادي ساخته و پرداخته شده است. عموماً در واژه نامه هاي سانسكريت براي اين صوت ، سه معناي درخشيدن ، بودن و بر تن كردن ، ذكر شده است ، كه هر سه به نوعي از نفوذ و ورود به مرحله اي و حضور در آن مرحله سخن مي گويند.

در هر حال حكمت ودايي قائل است همانطور كه تمام الحان و كلمات به تعداد محدودي اصوات اوليه بر مي گردند، اصوات اوليه نيز به سكوت و قلمرو وحدت بازگشته و خاموش مي شوند.

" در آن دم نه نشاني از روز و نه شب بود ، نه ميرايي نه ناميرايي ، در ازل تاريكي و سكوت را تاريكي و سكوت مستور ساخته بود ... آن يگانه به بركت نيروي حرارت به حركت درآمد . ميل در آن تاريكي به وجود آمد و اين نخستين هستة آگاهي بود. بينندگان به ياري ( نفوذ ) آگاهي در قلب خويش ، حقيقت را جستند و دريافتند كه بند هستي در نيستي است ! "

ريگ ودا ( 1 و 129 . 10 )

به اين ترتيب تركيبات و كلمات ريشه در اصوات نخستين و اصوات نخستين نيز ريشه در سكوت ژرف آگاهي دارند و اين مؤيد روح يگانه انگاري ودايي است. اشاره شد بينندگان ودايي ، حكمت و فرزانگي خود را نه از غوطه خوردن در مقولات ذهني بلكه از غرقه شدن در حيطه اي ديگر از حيات دريافته اند. از آنجا كه "زمين" (Pritvi) ظهور مادي نيروهاي "آسماني" (Dyaus) است، رمز حيات را در آن قلمرو مي توان يافت. در واقع آن حيطة آسماني يا عالم مثل در انديشة افلاطون همان عالم خدايان ودايي به حساب مي‌آيد. بينندة ودايي كه خود را در امواج آگاهي بخش و فياض آن قلمرو عالي غرقه مي سازد ، دانش خود را القاء خدايان محسوب مي كند. خدايان ودايي همان طور كه برخي از هندشناسان به آن اذعان دارند مي توانند نفحاتي از حقيقت و تجلياتي از حوزة آگاهي ناب درك شوند. به اين دليل عموماً در متون تنترا (Tantra) ، فرزانگان و بينندگان ، دانش خود را به شيوا (Shiva) منسوب مي كنند. در واقع شيوا ، رمزي بر قلمرو بنيادين وجود يا جايگاهي است كه قصد در آن متولد مي شود. به طور خلاصه مي توان بينندة ودايي يا كسي كه محدوديتهاي آگاهي خود را در زمينة واحد آگاهي شكسته و مشاهده گر امواج بنيادين حيات است ، ريشي ناميد در اين صورت ريشي ، "عالم" و عرصة حيات "معلوم" و "علم" نيز همان امواج بنيادين هوشياري ناب ، خدايان يا شيوا مي باشد.

" يوگا ، دانش حل شدن در آگاهي ناب است نه آگاهي از چيزي ، بلكه نفس آگاهي ، آن آزاد كردن " خود " است از اسارت فاعل و متعلّق آگاهي ، آغاز و پايان يكي است سكوت سرآغاز و سرانجام است".

ماها يوگي كاپيل ادويت، ماها ماندلشوار جونا آكهارا

و سرانجام برپايه شهود ودايي گسترة پهناور تجليات كيهاني بر بنياد ارتعاشات آگاه مركزيت ثابتي در حال خود گستريست كه آن را ايشوارا (Ishwara) ناميده اند.

" ايشوارا ، هستي يكتاست فراسوي هر رنجي ، نيالوده است به كردار ، و او را فراغت است از علت و از معلول هاي آن در اوست نيكوترين بذر هر دانشي

چون وراي زمان است ، پس آموزگار كهن ترين سنت آموزگاران هم اوست . "

يوگاسوترا 26 .25 .724

علوم ودايي

تار و پود اين هستي در توازني ژرف آنچنان در هم تنيده شده كه فرو چكيدن قطرة آبي يا برق نگاهي نيز در كليت اين انتظام عالي كيهاني پوشيده نمي ماند. بنابر اين تنها عملي ره به مقصود مي رساند كه در تضاد با امواج طبيعي قرار نگرفته باشد. هرگاه در ناآگاهي با قوانين و نواميس طبيعي در جادة زندگي قدم برداريم ، نتيجه و محصول اعمال ما ناتمام و ناقص باقي خواهد ماند ، به اين سبب بينندگان ودايي " ريشي ها " سعي كردند قوانين كلي زندگي بشري را در توازن با طبيعت دريابند. به اين ترتيب دانش ها و علوم ودايي بر پايه انديشة يگانه انگاري و همبودگي ژرف تجليات طبيعي بنا شده است.

برخي علوم كه ريشه در بصيرت بينندگان ودايي دارند عبارتند از :

1 ) جيوتيش (Jyotish) يا دانش زمان كيهاني كه به پيوند انسان با تأثيرات امواج ستاره اي و سيارگان و بررسي قوانين اين پيوند و ارتباط مي پردازد.

2 ) آيورودا (Ayurveda) يا دانش زندگي كه به بررسي انرژيهاي ظريف حاكم بر تن انسان پرداخته و سعي در ايجاد توازن در اين انرژيها به منظور هماهنگي كامل در عملكرد بدن و بدن با محيط زندگي اش مي كند.

3 ) وستو (Vastu) يا دانش معماري ودايي كه به بررسي محيط زندگي بشر پرداخته و سعي مي كند با پديد آوردن بهترين شرايط در ساختار ساختمان محل زندگي عرصه اي را براي دريافت مناسب انرژي فراهم سازد. اين دانش تا بررسي شهرسازي آرماني به منظور دريافت كامل و چرخش مناسب انرژي در محيطي كه گروهي از مردم به منظورهاي مشخص زندگي مي كنند پيش مي رود.

4 ) يوگا (Yoga) ، سرانجام به والاترين ميوه و محصول ژرف انديشي بينندگان عهد عتيق يعني " يوگا " مي‌رسيم كه دانش ذهن كيهاني و طريق يگانگي و همسويي با عالي ترين امواج وجود است. در واقع منظور و هدف دانش يوگا، خودشناسي است.



کارما سوترا - گفتار بودا در مورد کارما



این سوترا زندگی بسیاری از کسانی که آن را خوانده اند عوض کرده است زیرا معلول مستقیم علت ها را بیان می کند. این سوترا که بودا آن را اصول طلایی نیز نامیده است در این جا به طور کلی بازگو می شود.

در یک گردهمایی که در آن 1250 پیرو شرکت کرده بودند آناندا سه بار دست به سینه دور بودا چرخید و با احترام تعظیم کرد و پرسید:

" در دوره تاریک کنونی که اکثریت مردم ما به دور از نیکوکاری , ناسپاس به تعلیمات لرد , وظیفه نشناس نسبت به والدین , عاری از ارزش هاي اخلاقی, تیره بخت و پست هستند و در میان آنان عده ای کر, کور, لال یا ناتوان در زمینه های دیگر هستند و بیشتر مردم به کشتار خو کرده اند چگونه می توانیم اصول بنیادی و اسرارآمیز را بفهمیم و دلایل این وضع را درک کنیم و هر فرد در نهایت چه نتیجه ای را باید از اعمالش ببیند؟ استاد من ممکن است این را از روی مرحمت توضیح دهید"

وی پاسخ داد " به دقت گوش دهید. اکنون من قانون کارما را شرح می دهم. به دلیل تاثیرات کارما که از زندگی های گذشته به ارث می رسد عده ای از مردم فقیر عده ای ثروتمند عده ای شاد و عده ای تیره بخت هستند. چهار قانون جداناشدنی برای به دست آوردن شادی و سعادت در زندگی بعدی شما وجود دارد:

- وظیفه شناس بودن نسبت به والدین

- احترام به بوداها , تعالیم بودا و رهروان راه بودا

- دوری کردن از کشتن و آزاد ساختن موجودات زنده

- پرهیز از خوردن گوشت و بخشنده بودن

سپس ادامه داد " سرنوشت اثرات انباشته شده کارما از گذشته است. باور داشتن به این سوترا و پیروی از آن برای شما سعادت و شادمانی ابدی می آورد. قانون کارما را که در ادامه می آید فرا بگیرید:

سعادت دنیوی امروز پاداش نیک زیستن در زندگی های گذشته تان است. زیستن به طریقه بودا همانند دوباره ساخته شدن است و این دوباره ساخته شدن راه رسیدن به نیروانا است.

داشتن یک شغل و مقام دولتی همین طوری به دست نمی آید. بدون اجرای تعالیم بودا هیچ چیز رخ نمی دهد. کمک کردن به ساختن پل ها و جاده ها در زندگی گذشته تان به لذت شما از امکانات نقلیه مختلف که مانع از خستگی ناشی از پیاده روی می شود منجر می شود.

اهدا کردن لباس به رهروان راه بودا به شما این اطمینان را خواهد داد که در زندگی بعدی خود از نظر لباس فراهم خواهید بود.

محتاج غذا نبودن نتیجه فراهم کردن غذا برای فقیران در زندگی قبلیتان است.

خساست و عدم تمایل به کمک به نیازمندان موجب گرسنگی و بی لباسی شما در آینده می شود.

خانه وسیع داشتن پاداشی است به خاطر اهدای غذا به معابد در زندگی گذشته تان.

ساختن معابد و پناهگاه های عمومی در آینده برای شما سعادت و شادمانی را به ارمغان خواهد آورد.

زیبا بودن اجر شما برای احترام گذاشتن و اهدای گل به محراب بوداست.

دوری کردن از خوردن گوشت و دعای مداوم به بودا سبب تولد شما به صورت کودکی باهوش در تجسم بعدی می شود.

همسر و فرزند خوب داشتن نتیجه ترویج دادن تعالیم بودا در زنگی گذشته تان است.

زینت دادن معابد بودا با آویزها و پرده ها شما را قادر به داشتن ازدواجی خوب در تولد دوباره تان می سازد.

داشتن والدین خوب نتیجه احترام و کمک شما به افراد تنها و غمگین در گذشته است. شکارچی پرندگان بودن در گذشته سبب یتیم شدن شما در زندگی کنونیتان است.

داشتن فرزندان بسیار مربوط به آزاد ساختن پرندگان در زندگی قبلیتان است.

عمر طولانیتان مربوط به آزاد ساختن موجودات زنده در زندگی گذشته و کوتاهی عمر ناشی از انجام کشتارهای زیاد در گذشته است.

ربودن همسر مرد دیگری سبب خواهد شد که شما در تجسم بعدی خود بدون همسر باشید.

بیوه بودن شما مربوط به بی احترامی به شوهر خود در زندگی قبلی است. عدم شکرگزاری در زندگی پیشین سبب رعیت بودن اکنون شماست. اشتیاق داشتن به همسر مرد دیگری سبب می شود که در تجسم بعدیتان همسری نداشته باشید.

تحریف کردن حقایق به طور مداوم سبب نابینایی شما در آینده خواهد شد.

کج بودن دهان شما مربوط است به خاموش کردن شمع های محراب بودا در زندگی پیشین.

توهین کردن به والدین و سواستفاده از آنان سبب می شود که شما در تجسم بعدی خود کر و لال باشید.

گوژپشت بودن جزای مسخره کردن پیروان بودا در زندگی گذشته است.

انجام کارهای پلید با دستانتان سبب ناتوانی دستانتان در این زندگی است.

افلیج بودن شما ناشی از دزد بودن شما در زندگی پیشین است. تولد دوباره به صورت اسب یا گاو نتیجه تکذیب کردن دیونتان در زندگی قبلی است.

تولد دوباره به صورت یک خوک یا یک سگ تنبیهی است برای گمراه کردن و آزار دادن دیگران در گذشته.

تقدیم کردن گوشت به رهروان راه بودا در گذشته سبب ضعف دائم شما در زمان حال است.

تندرست بودن نتیجه پیشکش داشتن دارو برای نجات بیماران و زخمیان در گذشته است.

بیرحمانه به کارهای پلید دست زدن سبب زندانی بودن شماست.

بستن مداوم سوراخ مار و موش سبب مرگ شما از گرسنگی در آینده خواهد شد

آگاهانه مسموم کردن رود یا منابع آب سبب مسمومیت شما در زندگی بعدیتان خواهد شد.

تنها و بی دوست بودن به دلیل بی وفایی و حیله گری شما نسبت به دیگران در گذشته است.

بی احترامی به تعالیم بودا گرسنگی مداوم را در تولد دوباره تان در پی خواهد داشت.

خون بالا آوردن جزای خوردن گوشت هنگام دعا کردن است.

شرکت در تعالیم بودا با سبک سری سبب ناشنوایی شما خواهد شد.

رنج بردن از زخم معده تنبیهی است برای پیشکش کردن گوشت به محراب بودا.

رایحه نامطبوع بدن جزای فروختن بخورهای خوشبو با دغل بازی است.

شکار حیوانات با طناب و تور مرگ شما را به وسیله دار مقدر می کند.

حسادت ناروا در زندگی گذشته سبب تنهایی و بی همسری شماست.

سوختن در آتش و برخورد صاعقه ناشی از انجام معاملات تجاری با بی صداقتی است.

زخمی شدن توسط جانوران یا مارها به شما می گوید که در زندگی قبلیتان این موجودات دشمن شما بوده اند.

هرچه که انجام دهید به شما باز می گردد. بنابراین هر عدالت و مجازاتی را که برایتان رخ می دهد بپذیرید.

تصور نکنید که کارما نادرست است. شما زندگی خواهید کرد که عواقب کارما را تحمل کنید, چه در این زندگی چه در دوره های آینده.

نباید در سودمندی پیروی از بودا شک کنید. شادمانی پیروان بودا را نمی بینید؟ کارمای گذشته سرنوشت اکنون شما را تعیین می کند. کارمای کنونی زندگی بعدیتان را شکل می دهد.

هرکس به این سوترا افترا بزند به شکل انسان متولد نخواهد شد.

هرکس این سوترا را بپذیرد حقیقت را مشاهده خواهد کرد.

هرکس این سوترا را به همراه داشته باشد از مصیبت ها در امان خواهد بود.

هرکس این سوترا را ترویج کند در زندگی های پیاپی فرد هوشمندی خواهد بود.

هرکس این سوترا را از بر بخواند در تجسم بعدیش مورد احترام مردم خواهد بود.

هرکس این سوترا را به طور رایگان ترویج کند در زندگی بعدیش رهبری انسان ها را بر عهده خواهد داشت.

اگر کارما هیچ تاثیری ندارد پس چه چیز موجب می شود فرزندی وظیفه شناس مادرش را از خطر نابودی نجات دهد؟

هرکس به این سوترا ایمان داشته باشد بهشت ابدی را مشاهده خواهد کرد.

قانون کارما برای همیشه فعال خواهد بود و ثمره عمل نیک در زمان خود دریافت خواهد شد.

بودا پس از گفتن این سوترا به آناندا و مریدان اضافه کرد: " مثال های بیشماری از قانون کارما وجود دارد اما من فقط به طور عمومی ذکر کردم"

سپس آناندا گفت :" تا پایان دوره تاریک کنونی اغلب انسان ها باید زندگی های پی در پی انباشته از اعمال خلاف بیشماری را سپری کنند به خاطر نادیده گرفتن عواقب کارما. اما با سپاس از استاد ما و سوترایی که وی با بزرگواري به ما داده است هرکس این سوترا را بخواند و بنویسد و چاپ و منتشر کند علاوه بر دعا به شادمانی ابدی برکت داده می شود و اجازه خواهد یافت که بودا های دیگر را در بهشت روحانی ملاقات کند.

پس از سخنان آناندا , مریدان احساس سرمستی و آگاهی کردند و پس از تعظیم و عهد بستن به پایدار ماندن به آن سوترا بازگشتند