کافه تلخ

۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

زن نگین آفرینش




گر به دوره های اولیه تاریخ بشری توجه کنیم، یعنی آنگاه که زندگی اساسا وابسته به خلاقیت های طبیعی بود و نه فن آوری، این واقعیت کاملا آشکار بود که تنها زن ، خاک و دیگر جانداران ماده چنان امکانی را در اختیار داشتند. اگر مساله طبیعی بدن به تنهایی مطرح باشد، مرد موجودی کاملا عقیم و خنثی است و می توان در فرهنگی که تاکید بر خلاقیت های طبیعی است مرد را زیر دست و پایینتر از زن دانست.

مرد بخاطر امکانی که زن در اختیار داشته و خود او فاقد آن است، زن را می ستوده، متملق او بوده و به او حسادت می کرده است.

تاریخ نیز نشان می دهد اندیشه های دینی مردان بر پایه ستایش خدای مادر به عنوان نماد تولید طبیعی استوار بوده است. ذکر یک مثال کفایت می کند:

اسطوره آفرینش بابلی ها چنین آغاز می شود که نخست خدای مادر "تیامات" بر جهان حکمفرمایی می کرد. پسرانش بر علیه او شورش کردند. آنها بدنبال رهبری قدرتمند بودند تا با مادر قدرتمند آنها پنجه در افکند. سرانجام "مردوک" را برگزیدند که مذکر بود. اما پیش از توافق از او خواستند تا در آزمونی خود را بیازماید. آزمون چه بود؟ جامه ای را برای او آوردند و او می بایست با خواندن وردی آنرا از هم بدرد و پس از آن با وردی دیگر آنرا باز بسازد. رهبر برگزیده با واژه ای آنرا پاره کرد و با واژه ای دیگر آنرا باز ساخت. رهبری او تائید شد و خدای مادر شکست خورد و خدای پدر از کالبد او آسمان و زمین را ساخت و آفرینش آغاز شد!!

مفهوم این آزمون چیست؟ اگر خدای مرد بخواهد با قدرت خدای زن برابری و مقابله کند، باید دارای کیفیتی باشد که بر خدای زن پیشی گیرد و از او سر شود (یعنی قدرت تولید و آفرینش). این آزمون برای اثبات آن بود که او افزون بر قدرت مردانه تخریب دارای نیروی آفرینش نیز هست. او نخست جامه را ویران کرده و سپس باز میسازد. اما برخلاف زن که با زهدان و بصورت طبیعی تولید می کند، مرد این کار را با واژگان انجام می دهد. بدین ترتیب بارآوری طبیعی جایش را به جادوی اندیشه و فرآیند سخن می دهد.

در انجیل و قرآن نیز آفرینش با جادوی خداوند در آفریدن کلمه آغاز می شود. هردو خدای مذکر هستند و با واژگان آفرینش را آغاز می کنند!