کافه تلخ

۱۳۸۴ دی ۲۱, چهارشنبه

کاراناک



یکی از اسرار دنیای باستان در سال 1926 در مجموعه عظیم مذهبی " کاراناک " بخشی از شهر از بین رفته " تبس " کشف شد . طی هزاران سال, کاشفان و جهانگردان در میان این خرابه ها به جستجو مشغول بودند و از شگوه و جلال گذشته دور بر خود می لرزیدند, غافل از اینکه چیزی به عمد از انان پنهان نگاه داشته شده است .
یک معبد ساخته شده توسط فرعون " آمن حوتپ " چهارم که در اوایل حکمرانی وی ( 1353 - 1335 قبل از میلاد ) قطعه قطعه شده و در درون دیوارها و پی بناهای دیگر مخفی شده بود . تخریب معبد مزبور بخشی از اقداماتی بود که هدف ان از میان بردن کلیه اثار مربوط به این پادشاه منفور می شد . یعنی
بدور افکندن انچه او را یاد اور می شد و انگار وجود او از بن وریشه – در جامعه ای که زشتکاری, امری نکوهیده بود سرنوشت او, بدترین سرنوشتها بود . بگونه ای که انگار او هرگز وجود نداشته است.!
قرائن مربوط به این حذف تاریخی طی 25 سال و در هنگام مرمت سازی بناهای دیگر توسط باستان شناسی بنام " هنری شوریر " صورت گرفت .
شوریر در حالیکه مشغول کشف یکی از دو دروازه عظیم در معبد " آمن " و نیز زیر بنای یک تالار عظیم ستون دار بود, بیش از 20 هزار قطعه سنگ کوچک پیدا کرد . قطعات مزبور به اندازه یکنواختی تراشیده شده بودند. تقریبا" هر سنگ به شکل مستطیل در ابعاد 5/22 * 25 * 50 سانتیمتر بودند .
برخی قطعات اثار رنگ خوردگی داشتند و بسیاری نیز با اشگال برجسته ای زینت داده شده بودند – که بنظر میرسید خود قسمتهایی از تصاویر بمراتب بزرگتری باشند
از انجا که اندازه قطعات سنگ سیاه بیش از سه وجب نمی شد, کارگران مصری انها را " ثلاث " به معنی سه در زبان عربی نامگذاری کردند . قطعات مزبور بیشتر از سوی حفاران در " تبس " و در نقاط دیگر کشف شده بودند . اما هیچکس نتوانسته بود توضیحات قانع کننده ای پیرامون منشاء و مفهوم انها ارائه دهد .
از سوی دیگر هنری شوریر در مجموعه کاراناک بناهای در هم شکسته دیگری منقوش به نام " آمن حوتپ " چهارم یافت . ایا از این سنگها میخواستند مثل کاشی کاریهای امروزی ما استفاده کنند.؟
او نتیجه گرفت این قطعات و " ثلاث " ها ی یافت شده قبلی, می بایست بخشی از یک معبد ویران شده باشند . وضعیت قطعات سنگی دلالت بر ان داشتند که وضعیت کنونی انها نه ناشی از درهم کوبیده شدن و رها شدن به حال خود, بلکه از انتقال دقیق انهاست . بسیاری از سنگها, نشان از علائم غیر قابل انکار خشم و نفرت نسبت به خانواده سلطنتی داشتند . نقوش مربوط به همسر " آمن حوتپ " ملکه " نفرتیتی " عامدا" مخدوش شده
بودند, برخی را طوری قرار داده بودند که تصویر ملکه به حالت وارانه بود . در خارج از این مجموعه, حفاران شوریر پایه های 28 مجسمه عظیم " آمن حوتپ " چهارم, بعلاوه بقایای متلاشی شده 25 مجسمه غولپیکر دیگر را یافتند که نشان می داد پیکره ها از جای خود نقش زمین شده اند . هدف از این خرابکاریها مخدوش کردن یکی از فراعنه سلسله هجدهم بود . یعنی " آمن حوتپ" فرزند سلاله ای از شاهان جنگجو و متکبر . در سال 1550 قبل از میلاد, بنیانگذار دودمان وی " احموز " مصر را از یوغ یک قرن تسلط یک قبیله متجاوز اسیایی تبار رها ساخت . این اغاز عصری 500 ساله بود که به " پادشاهی نوین " مشهور است .
نیاکان " آمن حوتپ " امپراطوری بی همتا از نظر نفوذ و قدرت برپا ساختند .
قلمرو پادشاهی انان در جنوب افریقا تا سودان – و از شرق تا سینا و غرب اسیا را در بر میگرفت .
شاهان " پادشاهی نوین " ضمن وفاداری به تبار خود, " تبس " منزلگاه نیاکان خود را پایتخت مذهبی مصر قرار دادند . در ساحل رود نیل انان معابد بزرگی ساختند, و سه کیلومتر دورتر در یک وادی متروک در حاشیه کویر گورهای سلطنتی خود را بر پا کردند و دیوارهای ان را با نقوش حجاری شده و تصاویر نقاشی شده از خود و خدایان مورد علاقه خویش مزین ساختند . اما " آمن حوتپ " چهارم راه خود را از نیاکانش جدا کرده بود
او پرستش در پرستشگاه بزرگ و عمومی خدایان مختلف را رها کرده و فقط یک خالق " رع " خدای خورشید – را که توسط " آتن " تجسم می یافت پرستش نمود .
" آتن " همان صفحه مدوری بود که اشعه های حیات بخش خورشید را ساطع میکرد . در سال پنجم حکومت خویش – این فرعون مرتد ( لقبی که مردم مصر باستان به این پادشاه داده بودند ) اعلام کرد که از ان به بعد نام او " آخن آتن " خواهد بود .
معنی دقیق این نام مورد اختلاف است – اما روشن است که این نام معرف ارادت پادشاه نسبت به خدای جدید بود .( البته بسیار اعتقاد دارند این نام یعنی خدمتگذار آتن ) علیرغم تلاشهای فراوان " آخن آتن " تکریم و پرستش " آتن " در قلوب مصریان جای نگرفت . طولی نکشید که پس از مرگ فرعون, خدایان و الهه های گذشته مجددا" مطرح گشتند – و پیروزمندانه در گورها و معابد نیاکان " آخن آتن " جای گرفتند . از قرار معلوم به عنوان تنبیه این فرعون مرتد, کاتبان کاهن – نام " آخن آتن " را از فهرست شاهان تاریخی مصر حذف نمودند . از انجا که اشاره به حیات او غیر قابل اجتناب بود , مورخان از او با عنوان مبهم " حکومت ان ملعون " یا دوران " ان یاغی " یاد میکردند .
" آخن آتن " فرزند شاه " آمن خوتپ " سوم و همسر اصلی او ملکه " تیه " بود
در زمان تولد او " پادشاهی نوین " در اوج شکوفایی خود قرار داشت و نفوذ ان فراتر از مرزهایش گسترش یافته بود . تاریخ دقیق جلوس " آمن حوتپ " چهارم به تخت سلطنت مورد اختلاف است – اما احتمالا" این امر در حوالی سال 1353 قبل از میلاد بوقوع پیوست .
برخی مورخان معتقدند که فرعون جدید ممکن است چندین سال بطور مشترک با پدرش حکمرانی می کرده است . شواهد حاکی از انند که حکومت حداقل 4 پادشاه با هم تلاقی داشته است
این که ایا ممکن است " آمن حوتپ " سوم و چهارم برای مدت زمانی بطور مشترک بر مصر حکمرانی میکردند یکی از بحث برانگیزترین مسائل مربوط به ان دوران محسوب میشود .
حتی اگر پدر " آمن حوتپ " چهارم در قید حیات بوده باشد – وی یک شبه انقلاب مذهبی خود را انجام نداده است . با این وجود واضع است که به غیر از خدای خورشید دیگر خدایان مصر تحت عناوین, اشگال و صور مختلف او را مجذوب نمی ساختند . او بطور فزاینده ای دلبستگی خود - و بعد هم نام خود را – به خدای خورشید که او ان را " آتن " مینامید و خورشید حیات بخش بود – معطوف داشت


سرگذشت مازيار، سردار طبرستان





قسمت كوهستاني سرزمين طبرستان بنا به وضع طبيعي و جغرافيايي خويش و با توجه به پايداري و مقاومت مردانش توانست تا دو قرن بعد از حمله اعراب به ايران در برابر لشكر اسلام مقاومت نمايد.
با برانداختن سلسله امويان توسط ابومسلم مروي خراساني و به روي كار آمدن عباسيان ، آنها توانستتند پس از چند لشكركشي به طبرستان به اين نواحي رخنه كنند.
اما مردم طبرستان در يك شورش همگاني به رهبري "ونداد هرمز" ( كه مازيار از نياي وي بود ) استقلال طبرستان را برپاداشتند.
در تاريخ طبرستان آمده است كه ونداد هرمز با مردم خويش پيمان بست كه در يك زمان بر تازيان شهر بشورند و هر طبرستاني در هر جا كه چشمش بر پيروان خليفه افتاد وي را بكشد و در يك روز ، شهر از پيروان خليفه تهي شد.
پس از مرگ ونداد هرمز ، "كارن" به جاي پدر تكيه زد كه درگير اختلافات داخلي شد و در جنگ با يكي از شاهان محلي به نام شهرار كشته گشت و فرزندش "مازيار" به اسيري رفت . مازيار به حيله اي از چنگ شهريار گريخت و به بغداد نزذ مامون خليفه بغداد رفت . در آنجا با منجمي به نام "بزيست فيروزان" آشنا و به خليفه معرفي شد، خليفه نيز فرمان داد مسلماني به او عرض دادند . مازيار نيز اسلام قبول كرد و مامون او را محمد مولي اميرالمومنين نام نهاد. مازيار با حمايت خليفه به حكمراني طبرستان ، رويان و دماوند رسيد.
مازيار نخستين كسي از خاندان كارن است كه دين اسلام پذيرفت ، حال آنكه بر ونداد هرمز جد و كارن پدر او هر چه اسلام عرضه كردند نپذيرفتند و تا پايان عمر بر دين زرتشتي باقي ماندند . قبول اسلام بوسيله مازيار علي الظاهر در اوايل سال 210 يا اواخر سال 209 صورت گرفت.
مازيار همينكه مالك طبرستان شد پايه هاي قدرت خويش را مستحكم كرد و سيرت جد خود ونداد هرمز را در پيش گرفت و بر آن شد كه به مقاومت دست زند و از اينجا بايد دريافت كه اسلام آوردن او نيز مانند باقي ايرانيان آن زمان امري ظاهري و مصلحتي بود كه اين در اعمال مازيار بر ضد مسلمين كاملا" واضح و مشخص است.
در آن زمان مازيار از ساير مرزبانان آن ناحيه مطالبه خراج كرد و همگي را به خود دشمن نمود تا اينكه ايشان به مامون از ظلم او شكايت نوشتند. مامون نيز فرستادگاني با آن نواحي فرستاد تا از اوضاع اطلاع يابند. مازيار نيز دستور داد زماني كه فرستادگان خليفه به اولين شهر رسيدند ، تمام مردم با لباس سپيد و نيزه اي در دست بر سر راهشان بايستند، ترفند مازيار كارگر گشت و فرستادگان در گزارش خود براي خليفه شمار سربازان مازيار را زياد گزارش دادند و همچنين به مامون خبر دادند كه مازيار خلع طاعت كرده و همان كشتي زرتشتي به ميان بسته و با مسلمانان ظلم و جور مي كند.
در آن زمان مامون عازم روم بود و مازيار از اين فرصت استفاده نموده و براهل آمل ، ساري و رويان كه غالبا" مسلمان بودند شوريد و آنها را از بين برد. آنگاه حصارهاي ساري و آمل را تعميركرد و در كوهستانها قلعه ساخت و به محكم كردن شهرها و راه ها پرداخت. مسجدها را ويران كرد و آثار اسلام را از ميان برد.زمينهاي كشاورزي را كه قبلا" در اختيار مسلمانان بود از آنها گرفته و به ايرانيان واگذار كرد.
تا اينكه خبر به معتصم جانشين مامون رسيد.معتصم دستور داد تا مازيار را دستگير كنند . سرانجام شورش مازيار با فريب برخي نزديكانش به وسيله خليفه به پايان رسيد. زماني كه لشكريان خراسان به مازندران رسيدند، خيانتكاران مازيار را تحويل نيروهاي تازيان دادند تا نزد خليفه ببرند.
زماني كه مازيار به نزديكي سامرا رسيد خواستند مانند بابك وي را نيز با پيل درون شهر بگردانند پيل را نزد مازيار بردند اما مازيار كه شنيده بود بابك را با همين پيل درون شهر برده بودند سوار پيل نشد و گفت من در اندازه اي نيستم كه بر جاي بابك خرمي تكيه كنم.
در پايان به دستور خليفه ، مازيار را چهارصدوپنجاه تازيانه زدند تا وي بمرد. مازيار را پس از مرگ بر همان داري كردند كه جنازه بابك هنور بر آن بود. مورخان تازي گويند پس از چندي رويدادي شگفت انگيز روي داد و تن مازيار و يك سردار رومي كه او نيز بر دار شده بود هر دو به سوي تن بابك خم شدند گويي در حال كرنش بودند.
آنچه نقل شد مي رساند كه مازيار به پنج سبب مهم شكست خورد :
1- سو تدبير و عدم سياست خود و سرداران خويش
2- بدرفتاري شديد نسبت به مخالفان خود
3- ايجاد مخالفان چيره دستي براي خود از امراي مارندران و زنده نگاه داشتن اغلب آنان و دادن كارهاي بزرگ به دست ايشان
4- گرفتن وضع تدافعي و نشستن در انتظار دشمن
5- خيانتي كه از طرف غالب اطرافيان وي نسبت به او صورت گرفته بود.

دوره پادشاهي مازيار هفت سال بود.
میهن پرستی ایرانی از زبان یک دشمن

پروکوپیوس مورخ رومی در یادداشتهای روزانه خود در مورخ 13 بهمن ماه سال 69 شمسی قبل از هجرت میگوید :در این روز نسخه اصلی تاریخ جنگهایم را به امپراتور دادم واو پس از مرور کوتاهی بر آن گفت:

هرچند به سود ما رومیان نیست اما جا داشت می نوشتی ژوستی نین امپراطور روم عقیده دارد که در خون سربازان ایرانی ماده اختصاصی وجود دارد که باعث می شود ترس نداشته باشند بی باک و مغرور باشند و تسلیم نشوند.در هنگام اسارت در برابر فاتح زانو نزنند و عجز و لابه نکنند . من نمی دانم که ایران چه آبی دارد که بذر نهایت میهن دوستی را در جان مردمش پرورش میده...